از انقلاب تجاري تا انقلاب صنعتي
تحولات اجتماعي، اقتصادي اروپا در عصر جديد
انگلستان
اعمال سياستهاي مذهبي در عصر هانري هشتم و اليزابت نيز در توسعه مناسبات سرمايهداري مؤثر واقع شد. كليساي كاتوليك و بينش مذهبي آن با تجارت، بازرگاني، سود و ربا موافق نبود و بر اين عقيده بود كه اين امور مخصوص يهوديان است. در عصر جديد رشد اقتصادي، تجاري اين كشور نياز به تحولات مذهبي را ميطلبيد طوري كه بتواند تفسير جديدي از مذهب را در توجيه اين مناسبات ارائه دهد. از آنجا كه در پيام انجيلي اقتصاد تجاري توجيه نميشود، ولي پاپهاي كاتوليك در انگلستان صاحب دارايي و املاك فراوان بودند و درآمدهاي سرشاري از قبيل عشريه كه اموال مردم را شامل ميشد داشتند و يا در مراسمي چون غسل تعميد و ازدواج پول دريافت ميكردند و به طور كلي سبب خروج ارز از اين كشور ميشدند. پادشاهان انگلستان چون هانري هشتم نياز به اصلاحات مذهبي را براي بريدن از كليساي كاتوليك رومي درك كردند و با تصاحب ديرها، صومعهها و فروش آنها و تبديل آنها به پول به تقويت پايگاههاي اقتصادي خود پرداختند. همين اصلاحات مذهبي خصوصاً در شكل پيوريتني زاوية ديد كليساي انگلستان را تغيير داد و به توجيه اقدامات طبقة متوسط جديد پرداخت. از اين دوره به بعد شركتهاي بزرگ تجاي در شرق و غرب ظاهر ميشوند يا در عصر ملكه اليزابت كساني چون گيرشام به ايجاد بازار بورس لندن ميپردازند. وليكن بر اثر رشد طبقة متوسط در عصر جيمز اول و چارلز اول كه به بروز انقلاب سياسي انجاميد، اين طبقه توانست در بسياري از امور سياسي انگلستان دخالت كند. با رشد سلطنت مطلقه و قدرت پادشاهان طبقة متوسط احساس خطر كرد و از آنجا كه همين پادشاهان مطلقه خود مانعي براي تأمين امنيت و ثبات سرمايه بودند، اين طبقه خواهان كسب قدرت سياسي شد. حتي اين خواستهها به وسيله آراء متفكران سياسي انگلستان چون جان لاك نيز مطرح شد. يكي از مهمترين نتايج انقلاب انگلستان تثبيت و تفكيك قوا بود. نتيجة ديگر آن مسأله مالكيت بود كه دولت متضمن تأمين امنيت آن بود. انقلاب شكوهمند انگلستان در سال 1688 رسماً مشكلات داخلي را كه باعث آزادسازي انرژيهاي زيادي شد تأييد كرد و در عرصة خارجي اين كشور را به فعاليتهاي استعماري واداشت.
سياستهاي اقتصادي انگلستان در قبال مستعمراتش نيز قابل توجه است. انگلستان در مقايسه با فرانسه و اسپانيا كه بيشتر جمعيت مستعمراتشان را بوميان آن سرزمينها يا سياهپوستان مهاجر تشكيل ميداد، جمعيت عظيمي را به مستعمرات فرستاد و با اين كار به ايجاد كوچنشيني به معني دقيق كلمه پرداخت. مسائلي چون انقلاب داخلي انگلستان، اصلاحات مذهبي و در هم كوبيده شدن مناسبات سرواژي، عامل اصلي فرستادن جمعيت اين كشور به مستعمراتش بود. اين تمركز جمعيت در مستعمرات نيز موجب رونق و شكوفايي آنها شد و آنها را كه افرادي آزاد بودند به سمت مناسبات توليدي و تجاري هدايت كرد و همين تبادل و مبادلة كالا با كشور مادر به تقويت پايگاههاي اقتصادي آنها و نيز كشور مادر منجر شد.
انگلستان با پشت سر گذاشتن چنين مراحلي توانست سلطنت مطلقه خود را به سلطنت مشروطه تبديل كند و با واگذاري بخشي از قدرت به طبقة نوخواسته بازرگان به گسترش مستعمرات خويش بپردازد. قرن هجدهم قرني بود كه اين كشور با افزايش مستعمرات و توان دريايي خود از طريق ساختن كشتيهاي با ظرفيت و همچنين باز بودن فضاي مستعمراتي و فراهم آوردن مواد خام اوليه در مستعمرات در عرصة اقتصادي فعال ظاهر شد. انگلستان با توجه به كارگاههاي توليدي و دسترسي به مواد اوليه در شرق و غرب عالم و تبديل آن به كالاهاي توليدي توانست بازارهاي گستردهاي را براي توليدات خود به دست آورد. بدين وسيله سودهاي عظيمي را كه از طريق اين امور به دست آورد در توسعه و تكميل صنايع توليدي خود به كار برد و با جايگزيني كارخانه به جاي كارگاه و استفاده از صنايع ماشيني به جاي صنايع دستي به سمت و سوي اقتصاد صنعتي پيش رفت و با اين شرايط توانست انقلاب تجاري را به انقلاب صنعتي تبديل كند. (14)
پاورقيها:
1. Hanza
2. نوذري، عزتالله؛ اروپا در قرون وسطي؛ ص 145-153.
3. كلاو، شپرد، بي؛ ظهور و سقوط تمدن (بويژه در مغرب زمين)؛ ص 235-236.
4. بارنز و بكر؛ تاريخ انديشه اجتماعي؛ ج 1، ص413.
5. سير تحولات اجتماعي؛ ص 277.
6. دوبنوا، آلن؛ «روح بورژوازي»، ترجمه ش. رستگار؛ ماهنامه اطلاعات سياسي، اقتصادي؛ تهران: مؤسسه اطلاعات، سال هشتم، ش 67-68، فروردين و ارديبهشت 1372، ص 51.
7. بروجردي و عليرضا رحيمي؛ سير تحول انديشه و تفكر عصر جديد در اروپا؛ چاپ اول، تهران: انتشارات علمي فرهنگي، 1370، ص 144.
8. Renaissance Europe, 1480-1520 P. 199.
9. تلفظ ايتاليايي فلورانس به صورت «فيورن تينا» بود كه اين خود به معني سكههاي طلايي است.
10. خود كلمه بانك در اصل كلمهاي ايتاليايي است و ريشه آن از بانكا(banca) به معني ميز صرافان است. چرا كه صرافان ايتاليايي ميز و نيمكتي داشتند كه بر روي آن پولها را چنچ ميكردند. كلمه «بانكراتس» (bankraptey) به معني «ورشكستگي» از اين اصطلاح گرفته شده است. اين اصطلاح از ميز برگشته صراف ميآيد. زيرا در صورت ورشكسته شدن صراف، دو نفر از طرف دولت مأمور بودند تا ميز صراف را با تبر به دو نيم كنند (سير تحولات اجتماعي؛ ص 290-291).
11. نمازي، حسين؛ نظامهاي اقتصادي؛ ص 68.
12. ظهور و سقوط تمدن (بويژه در مغرب زمين)؛ ص 243-244.
13. سبزواري؛ ريشههاي اقتصادي رنسانس؛ ص 56-63. و كالمت؛ تاريخ اسپانيا؛ ص 257-259.
14. براي مطالعه دربارة مباحث اقتصادي رجوع كنيد به:
-داويدار، م. ح.؛ پويايي جامعه از ديدگاه اقتصاد سياسي؛ ترجمه فرامرز كيا، تهران: آگاه، 1358.
-باران، پل و ديگران؛ اقتصاد سياسي توسعه نيافتگي و رشد؛ ترجمه فرهاد نعماني؛ چاپ اول، تهران: كتابهاي سيمرغ، 1354.
-داب، موريس؛ درباره سرمايهداري؛ ترجمه ايرج مهدويان؛ چاپ سوم، تهران: رز، 2537.