جهان سوم

عبارت tires monde (جهان سوم) نخستین بار در اوت سال 1952 توسط جمعیت شناس فرانسوی آلفرد سووی در مقاله‌ای در روزنامه‌ی پاریسی ابزروارتور به نام «سه جهان، یک دنیا» به کار رفت. در دنیای بعد از جنگ که به دو اردوگاه
چهارشنبه، 14 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهان سوم
جهان سوم

 

نویسنده: پیتر ورسلی
مترجم: حسن چاوشیان





 

THIRD WORLD
عبارت tires monde (جهان سوم) نخستین بار در اوت سال 1952 توسط جمعیت شناس فرانسوی آلفرد سووی در مقاله‌ای در روزنامه‌ی پاریسی ابزروارتور به نام «سه جهان، یک دنیا» به کار رفت. در دنیای بعد از جنگ که به دو اردوگاه تقسیم شده بود و بر هر یک از این اردوگاه‌ها یکی از دو ابرقدرت جهانی حکم می‌راندند، مستعمره‌هایی که پس از 1945 به استقلال رسیدند، ظاهراً شبیه رده‌ی سوم در فرانسه‌ی پیش از انقلاب بودند، رده‌ای که فاقد امتیازهای دو رده‌ی دیگر یعنی اشرافیت و روحانیت بود.
در فرانسه، این اصطلاح هم برای سوسیالیست‌ها و هم برای طرفداران ژنرال دوگل که به طرق متفاوتی در پی «راه سوم» بین واشنگتن و مسکو بودند، جذابیت داشت. آموزه‌ی «بی‌طرفی مثبت» - که فقط در آرزوی دورماندن از جنگ‌ها نبود بلکه متعهد به آزادی ملی و «انسان‌گرایی سوسیالیستی» بود - در سایر کشورهای اروپای غربی نیز پدیدار شد. در سال 1949، هنگامی که یوگسلاوی از بلوک شوروی خارج شد، اصل «عدم تعهد» در دنیای کمونیستی رواج پیدا کرد.
اما مفهوم جهان سوم هنگامی اهمیت و معنای جهانی پیدا کرد که شماری از کشورهای بزرگ سابقاً مستعمره، مانند هند در زمان نهرو، مصر در زمان ناصر و اندونزی در زمان سوکارنو، از این واژه استفاده کردند. چپ‌های اروپا این بخش از جهان را «ملل پرولتاریایی» می‌دیدند که نقش طبقه‌ی کارگر در دنیای پیشرفته را که کندن گور سرمایه‌داری است، برعهده گرفته‌اند. اما خود این دولت‌های جدید وظیفه‌ی دیگری برای خود مقرر کرده بودند: تشکیل گروه - ولی نه اردوگاه - کشورهای «غیر متعهد» افریقایی - آسیایی، به علاوه‌ی جنبش‌های آزادی‌بخش باقی مستعمرات. کنفرانس باندونگ (اندونزی) در 1955 نقطه‌ی آغاز ورود این گروه جدید به صحنه‌ی جهان بود. نخستین دغدغه‌ی آن‌ها، به منزله مستعمره‌های سابق، مقاومت در برابر هر تلاشی برای حفظ یا تحمیل کنترل سیاسی غرب بود. ولی استقلال آن‌ها به قدری نوپا و شکننده بود که حتی رژیم‌های جدیدی که خود را سوسیالیستی می‌نامیدند (و تعدادشان کم نبود) واهمه داشتند که به چنگ ابرقدرت کمونیستی گرفتار آیند.
گرایش‌های بین‌المللی این دولت‌های جدید نه فقط در مخالفت با کنترل سیاسی و سیادت فرهنگی قدرت استعماری خاصی که بر آن‌ها حکومت کرده بود، بلکه در مخالفت با نفس استعمارگری هویدا شد. به این ترتیب، دولت‌های جدید از مبارزه‌هایی پشتیبانی کردند که در باقی مستعمره‌ها یا علیه رژیم‌های نژادپرست، خصوصاً افریقای جنوبی، در جریان بود. طرفداران وحدت افریقا مانند نکرومه نیز امیدوار بودند بتوانند مانع از تجزیه‌ی قاره‌ی افریقا شوند؛ روندی که در طول دوره‌ی امپریالیستی با رقابت‌های استعمارگران آغاز شده بود (ــ وحدت افریقا).
در دهه‌ی 1970، اگرچه موارد مهمی از رهایی انقلابی از کنترل دنیای سرمایه‌داری صورت گرفته بود، خصوصاً در ویتنام، ولی اکثر رژیم‌های رادیکال‌تر غیر متعهد‌ها ناپدید شده بودند: یا گرفتار «بی‌ثباتی و ناآرامی» شده بودند یا قربانی کودتاهای داخلی یا ضعف اقتصادی آن‌ها را از پا درآورده بود. بنابراین، دغدغه‌ی اصلی سازمان وحدت افریقا این شد که مرزهای مقررشده‌ی دوره‌ی استعماری را حفظ کند، چون دولت‌های جدید دربردارنده‌ی اجتماعات قومی با فرهنگ‌های ناهمگون بودند، در حالی‌که گروه‌های قومی واحدی به واسطه‌ی مرزهای دولتی از هم تفکیک می‌شدند. خطر مناقشه‌های مرزی و جدایی‌طلبی داخلی، و دخل و تصرف قدرت‌های خارجی در این تقسیم‌بندی‌ها، خطری بسیار جدی و واقعی بود، همان‌طور که جنگ در بیافرا نشان داد. بنابراین، «تشکیل ملت» - ایجاد نوع تازه‌ای از هویت مدنی برای مقابله با «قبیله‌گرایی» - به یکی از برنامه‌های اصلی حاکمان دولت‌های جدید تبدیل شد (ــ حکومت ملی مردمی).
سازمان «غیر متعهدها» با چند کنفرانس پی‌درپی در قاهره، لوزاکا، الجزیره، سریلانکا، هاوانا و جاهای دیگر شکل گرفت و همچنین در تریبون‌های دیگری همچون سازمان ملل متحد و نهضت «سه قاره» که کوبا آن را حمایت می‌کرد. اما مسائلی که آن‌ها مجبور به مقابله با آن شدند به صورت روزافزون ماهیت اقتصادی داشت تا ماهیت سیاسی: نه فقط قدرت دولت‌های غربی یا شکل‌های گوناگون کمونیسم، بلکه منافع اقتصادی مشترک آن‌ها به عنوان کشورهایی فقیر و روستایی در دنیایی که در سیطره‌ی شرکت‌های چندملیتی و مؤسسه‌های مالی بود، ریشه‌ی این چرخش به سمت مسائل اقتصادی بود (ــ توسعه و توسعه‌نیافتگی).
موفقیت‌هایی هم به دست آمد: 77 کشور توسعه‌نیافته در 1962 موفق به جلب حمایت ملل متحد برای نخستین کنفرانس تجارت و توسعه شدند. از 1974 به بعد نیز گروه کشورهای نفتی اوپک با موفقیت توانست با اقدام جمعی کنترل تولید و قیمت‌های جهانی نفت را در دست گیرد که تأثیرهای نیرومندی حتی بر غرب ثروتمند داشت.
در چند کشور معدود - از جمله «چهار ببر کوچک» آسیای شرقی (کره‌ی جنوبی، تایوان، هنگ‌کنگ و سنگاپور) - سرمایه‌گذاری خارجی هنگفتی صورت پذیرفت که به صنعتی شدن آن‌ها انجامید. بعضی چنین نتیجه گرفته‌اند که جهان سوم، به صورت روزافزون، همین مسیر را می‌پیماید. اما در کل، کشورهای توسعه‌نیافته قادر به گسستن از وابستگی به غرب نبوده‌اند و حتی کشورهای «صنعتی نوپا» (NICs) مانند برزیل و مکزیک زیر فشار سنگین وام‌های خارجی کمر خم کرده‌اند. افریقای سیاه شاهد افت واقعی در تولید بود. از همین‌رو نامگذاری فرانتس فانون روی جهان سوم به عنوان «دوزخیان زمین» هنوز هم درست به نظر می‌رسد.
اصطلاح جهان سوم مصون از انقتاد نبوده است: در دوران جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی این اصطلاح را محکوم و آن را تلاشی برای طفره‌رفتن از انتخاب اجتناب‌ناپذیر میان سرمایه‌داری و کمونیسم قلمداد می‌کرد. این فکر که گناه توسعه‌نیافتگی و محرومیت این کشورها را می‌توان به پای غرب نوشت - یعنی این کشورها از توسعه عقب نگه داشته شده بودند - برای بسیاری از کسانی که این کشورها را «جوان» (و گاهی ذاتاً غیرعقلانی، ناپخته، یا حتی فرومرتبه) می‌دیدند، چندان جاذبه‌ای نداشت. با وجود این، آن‌ها هرچند به آهستگی «در حال توسعه» بودند و سرانجام پیشرفت می‌کردند، اگر موفق نمی‌شدند هم گناه آن به گردن نقایص و کاستی‌های درونی آن‌ها بود - از نهادهای اجتماعی «سنتی» (ــ سنت و سنت‌گرایی) و میراث فرهنگی تا رژیم‌های دیکتاتوری. بعضی از اقتصاددانان و نظریه‌پردازان جهان-نظام معتقدند که واقعاً می‌توان کشورها را از ثروتمندترین تا فقیرترین رتبه‌بندی کرد، اما یک جهان بیش‌تر وجود ندارد که کشورهای فقیر و غنی همه در آن جای دارند، نه این‌که «جهان» فقیر جداگانه‌ای و متمایزی وجود داشته باشد. سازمان‌های خیریه‌ی غربی غالباً به صورت ناخواسته و غیرعمدی به این فکر عامیانه دامن می‌زنند که قحطی‌های کشورهای استوایی نتیجه‌ی بلایای طبیعی است و ساخته‌ی دست بشر نیست.
منتقدان خود کشورهای جهان سوم غالباً اصطلاح «غیر متعهد» را ترجیح می‌دهند، چون واژه‌ی «سوم» از نظر آن‌ها نوعی مقوله‌ی فرعی و زائد است که تلویحاً به معنای فرودست بودن نسبت به جهان‌های «اول» و «دوم» است. درهرحال این اصطلاح وارد کاربردهای عمومی شده است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط