پروتستانتيسم و روشنگري

پروتستانتيسم و روشنگرى مفاهيمى هستندکه بى‌گمان با آنها به حد کافى آشنايى داريم و بر تاثيرات بى‌چون و چراى بر جاى مانده از اين دو واقعه بزرگ نيز آگاهيم. مى‌دانيم که اين دو واقعه بزرگ دو مرحله از يک روند بوده و تمامى باورها و انديشه‌هاى انسان غربى - يا به عبارت ديگر بخش قابل‌توجهى از انسان‌هاى ديگر جوامع - را در ارتباط با دنيا، جهان و زندگى از بنياد تغيير داده و در پى ايجاد يک دنياى غيردينى بوده‌اند.
چهارشنبه، 2 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پروتستانتيسم و روشنگري
پروتستانتيسم و روشنگري
پروتستانتيسم و روشنگري

نويسنده: اسماعيل آجرلو
پروتستانتيسم و روشنگرى مفاهيمى هستندکه بى‌گمان با آنها به حد کافى آشنايى داريم و بر تاثيرات بى‌چون و چراى بر جاى مانده از اين دو واقعه بزرگ نيز آگاهيم. مى‌دانيم که اين دو واقعه بزرگ دو مرحله از يک روند بوده و تمامى باورها و انديشه‌هاى انسان غربى - يا به عبارت ديگر بخش قابل‌توجهى از انسان‌هاى ديگر جوامع - را در ارتباط با دنيا، جهان و زندگى از بنياد تغيير داده و در پى ايجاد يک دنياى غيردينى بوده‌اند. همراه با ايجاد اين دنياى غيردينى انسان را نيز از بندگى و ستايش خالق خود به مثابه وظيفه فطرى و اصلى او بازداشته و به ستايش و پرستش خود واداشته است و باز مى‌دانيم که اين دو واقعه باور به گذرا و بى‌ارزش بودن دنيا را ازميان برداشته و به جاى آن باور پاينده، ابدى و بى‌نهايت ارزشمند بودن دنيا را قرار داده است.
علاوه بر اينها،‌اين دو واقعه مفهومى را که دين براى انسان در بر داشت تغيير داده، دين را در ميان چهار ديوارى معابد و پرستشگاه‌ها زندانى کرد و بدين‌ترتيب در صدد بوده تاخصوصيت دين و فرايند بى‌چون و چراى اتوريته دين - يا الهى - را که همانا “نظام‌دهى بر امور دنيا” بود از ميان بردارد.
مهمترين دستاورد روندى که با پروتستانتيسم آغاز گرديده و با روشنگرى ادامه يافت قطع ارتباط حيات فردى و اجتماعى بادين و مرتبط ساختن آن به ايدئولوژى‌ها و بدين‌ترتيب پشت کردن به آخرت‌گرايى و روى آوردن به دنياگرايى بود.
ليبراليسمى که پيروزى آن همراه با نظام جديد جهانى جشن گرفته مى‌شد، سوسياليسمى که رفته‌رفته رنگ مى‌باخت و ناسيوناليسمى که هنوز از نقطه‌نظر محلى تاثيرگذار بود، فاشيسمى که در اين فاصله سر برداشت و حتى ايدئولوژى محافظه‌کارى که در هر زمان از آن به اشتباه به عنوان دين نام برده مى‌شد و همه اين دستاوردهاى فلسفه روشنگرى بود که با انقلاب فرانسه به سمبل تبديل شد. به بيانى ديگر در پشت جريان سربرداشتن ايدئولوژى‌هاى گوناگون دين‌زدايى قرار داشت.

روياهاى عهد عتيقى لوتر در پروتستانتيسم:

قبل از آشنايى جوامع اروپايى با فلسفه روشنگري، در ذهن انسان‌‌هاى اين جوامع سوالات بى‌پاسخ چندانى وجود نداشت. درباره اينکه انسان کيست؟ زندگى چه مفهومى دارد، چگونگى دستيابى انسان به حقايق و اينکه چه چيزى درست و چه چيزى نادرست است،‌ نظريات چندان متفاوتى وجود نداشت. دين پاسخگوى اين‌گونه سوالات بود و زعامت مردم برعهده کسانى بود که صلاحيت دينى داشتند. در راس ارزش‌هايى که توسط دين به انسان آموزش داده مى‌شد نيز گذرا و بى‌ارزش بودن دنيا، وجود حيات جاويد پس از مرگ و ضرورت تلاش انسان براى دستيابى به آن، ايمان به آخرت، قرار داشت. اما روندى که با پروتستانتيسم آغاز شد و با روشنگرى ادامه يافت، نفوذ دين را از ميان برداشت. در چنين شرايطى تلاش‌هاى جديد براى پاسخ به سوالاتى که در بالا مطرح شد آغاز گرديد. لذا ايدئولوژى‌ها اين‌گونه پديد آمد.
آنچه در اينجا جالب است وجه اشتراک تمامى ايدئولوژى‌هايى است که از آنها سخن گفتيم - يعنى ليبراليسم، سوسياليسم، محافظه‌کاري، ملى‌گرايى و فاشيم و آن نظر غير دينى آنها در ارتباط با چيستى انسان به زندگى و دنيا بود. به بيان ديگر همه آنها از بهشتى که دين به مثابه ارزش‌هايى به انسان نشان مى‌داد، ‌روى گردانيده، تحقق زمينى يا بهشت دنيايى را وعده مى‌دادند و اينکه انسان پس از مرگ باچه مسائلى روبرو خواهد بود را ناديده انگاشته، تنها به زندگى دنيايى و رخدادهاى آن علاقه نشان مى‌دادند.
معماران فلسفه روشنگرى اصولا با رد انديشه‌ و اعتقادات مسيحى “بى‌دين” نمى‌شدند، بلکه دقيقا دين جديد و کاملا متفاوتى را مى‌پذيرفتند.
اين دين،‌ دين بى‌خدايى نبود بلکه غالبا “تئيست‌ها” روشنفکرانى بودند که به خالق و پديد آورنده جهان معتقد بودند. تنها تفاوت اصل بين مسيحيت و اين دين جديد مردود شمردن آخرت‌گرايى و زندگى پس از مرگ بود. ايده بهشت دنيايى در ذات خود يهودى است نه تنها از نظر محتوا بلکه از نقطه‌نظر منبع و سرچشمه نيز چنين است. قالبى يهودى براى تاريخ گذشته و آينده براى ستمديدگان تمامى دوران‌ها و بدبختى‌ها که فراخوانى پر قدرت است. اين قالب را قديس آگوستين به مسيحيت و مارکس به سوسياليسم منتقل کرد (برتراند راسل نتايج فلسفه غرب) تمامى قيام‌ها، اتوپياها، سوسياليسم‌ها و ديگر جريانات که خواستار ايجاد بهشت در روى زمين هستند. در بنيان و ماهيت خود داراى آبشخورى نورانى و عهد عتيقى بوده و ريشه‌اى يهودى دارند.
اين تحليل بسيارخردمندانه است. حقيقتا برخلاف اسلام و مسيحيت، در دين يهود ايمان به آخرت وجود ندارد، بلکه برعکس ميل وحسرت دستيابى به بهشت زمينى و به بيانى ديگر وابستگى به دنيا در آن وجود دارد. شدت اين وابستگى را قرآن کريم چنين بيان مى‌‌دارد. “آنان را از مردم ديگر، حتى مشرکان به زندگى اين جهانى حريص‌تر خواهى يافت و بعضى از کافران دوست دارند که هزار سال در اين دنيا زندگى کنند ...” (بقره، آيه 96.)
به همين علت رويکرد اين روند که با پروتستانتيسم آغاز گرديده، با روشنگرى ادامه يافت، از بهشت اخروى به سوى بهشت دنيوى و از مسيحيت کاتوليک به يهوديت است. جريان روشنگرى که به اوج قله لذت پرستى رسيده در مرحله‌اى که وابستگى آن به دنيا در بالاترين حد خود است، و از مسيحيت کاتوليک که به دست شستن از دنيا دعوت مى‌نمايد، بسيار فاصله دارد و به يهوديتى که ويژگى آن در آيه قبل مشخص شده، بسيار نزديک است و در اين هيچ شکى وجود ندارد.
پروتستانتيسم حرکتى بود که نظام اروپايى ايجاد شده تحت اقتدار کليساى کاتوليک را ويران ساخت. همراه با پروتستانتيسم دين از مفهوم حقيقى خود جدا شده، به کاتاليزورى اجتماعى تبديل شد که اهداف نظام فکرى سکولار را تقديس نمود و بدين‌ترتيب پيشاهنگ حرکتى گرديد که حيات دنيوى را به اساسى‌ترين هدف انسان بدل ساخت.
به عنوان يکى از دستاوردهاى اين فرايند،‌ اقتدار کاملا از اتوريته الهى جدا گرديده دين از مسئوليت ايجاد و تاسيس نظام خود منفک شده، خود تابعى از نظامى گرديد که مستقر شده بود. يکى ديگر از دستاوردهاى پروتستانتيسم، همان طور که از طرف ماکس وبر در اثر مشهور او مورد يادآورى قرار گرفته و از سوى تمامى علماى علوم اجتماعى پذيرفته شده،‌ اخلاقى مناسب با نظام سرمايه‌دارى اروپا بود. بايد پرسيد آن چيزى که معماران پروتستانتيسم را ضمن جدا نمودن از کليساى کاتوليک دچار چنين گمراهى بنيادى نمود، چه بود؟ چگونه و از چه طريقى به سمت آرمان بهشت زمينى متمايل شده بودند؟ هنگامى که چگونگى پيوستن لوتر به عنوان مهمترين رهبر و پيشواى پروتستانتيسم به اين باور را مورد مطالعه قرار مى‌دهيم، با تمايلات شديد و فوق‌العاده او به دين عبرانى و منابع اين دين روبرو مى‌شويم.
لوتر به هنگام اعلام اساسى دين جديد خود که با سنت‌هاى کليسايى کاتوليک کاملا متفاوت بود، به عهد عتيق متمايل شده بود. او که زبان عبرانى را آموخته بود،‌ به مطالعه منابع عبرانى پرداخت. لذا او و همفکرانش در منابع يهودى چيزهاى بسيارى يافتند.
در دانشنامه يهود در ارتباط با موضوع چنين آمده است:
“حرکت اصلاحى مسيحى در حد بسيار وسيعى از ادبيات و فلسفه يهودى تاثير پذيرفته بود. به طورى که به آن از جانب رقبا و مخالفين اين رفورم و حرکت به عنوان يهودى‌گرى نگاه مى‌‌شد.”
تمامى رهبران شاخص و مهم اصلاح‌گرايى مسيحى در قرن 15 و 16 با زبان عبرى آشنايى داشتند و منبع يهودى را مورد مطالعه قرار مى‌دادند و بدون استثنا تمامى آنها به تئولوژى عهد عتيق بازگشتند. تاثير پذيرى لوتر و همفکران او از عهد عتيق، به طور طبيعى موجب بروز تغييرات در فهم دينى کليساى کاتوليک گرديد. تغييرات بزرگى که پيش از اين در آن وجود نداشت. در عهد عتيق يک نمونه هم از ايمان به آخرت وجود ندارد. باور به بهشت و جهنم وجود ندارد هرچه هست در همين دنياست. بهشت در دنيا و همواره با آمدن مسيح برپا خواهد گرديد.
رويکرد به عهد عتيق دستاورد مهم ديگرى هم داشت. کليساى کاتوليک براساس تفسير آيه 35 از بخش ششم انجيل لوقا سود و ربا را حرام شمرده و آن را ممنوع نموده بود، درحالى که در عهد عتيق سود و ربا ممنوع نگرديده و برعکس مورد تشويق قرار مى‌‌گيرد به همين علت نيز در عصر ميانه غير از يهوديان، کمتر مسيحى وجود داشت که به رباخوارى اقدام نمايد. معماران پروتستانتيسم تحت تاثير عهد عتيق و با اجتهاد، ممنوعيت ربا و سود را لغو نمودند.
کالوين در کتاب خود موسوم به “سود و ربا” آيه مذکور را که ناظر بر حرمت ربا و سود بود چنين تفسير کرد: در اينجا هيچ دليلى در مذمت رباخوارى و سود وجود ندارد” بدين‌ترتيب رباخوارى و بانکدارى که در طول قرن‌ها، حرفه‌اى يهودى محسوب مى‌شد،‌ در تمام منطقه شمال اروپا که تحت تاثير و نفوذ پروتستانتيسم بود با سرعت گسترش يافت. لوتر و همفکران او با سرلوحه قرار دادن عهد عتيق و مطرح نمودن چنين نظريه‌اى به طور طبيعى حکم قابل توجه ديگرى را نيز پذيرا شده بودند: بنابر عهد عتيق، يهوديان قوم برگزيده خداوند بوده، از ديگر اديان و ملت‌ها برترند. سرزمين‌هاى مقدس از سوى خداوند به آنها هديه شده است و متعلق به آنهاست. لوتر اين احکام عهد عتيق را از نظر دور نداشت. على اينکه اين نظريات و طرح آنها مى‌توانست از جانب مخالفان او را به يهودى شدن متهم نمايد، همچنان به ستايش يهوديان و پافشارى برتز قوم برگزيده خداوند بودن آنها پرداخت. لوتر در کتابى که در سال 1523 تحت عنوان عيسى مسيح يک يهودى‌زاده است) به رشته تحرير درآورده بود،‌ به تفصيل به طرح نظريات خود در اين باره پرداخت. وى به عنوان پيشواى بزرگ پروتستانتيسم اعلام داشت: يهوديان خويشاوندان خداوند ما (عيسى مسيح) هستند، برادران و پسرعموهاى اويند، روى سخنم با کاتوليک‌هاست، اگر از اينکه مرا کافر بنامند خسته شده‌اند، بهتر است مرا يهودى بخوانند”
اين جريان مسيحيت يهودى به تدريج به عنوان يکى از ريشه‌هاى بروز مدرنيته و آغاز تحولات اساسى معرفتى در سطح اروپا و سپس جهان گشت.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط