Sect

فرقه

ریشه‌ی اکثر کاربردهای اصطلاح «فرقه» در قرن بیستم این معناست که جمع داوطلبانه‌ای خود را از بدنه‌ی اصلی ایده‌های دینی یا سیاسی جدا، و با تعصب از حصارهای اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک خود حفاظت می‌کنند. مقایسه‌ای که
يکشنبه، 9 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرقه
فرقه

 

نویسنده: جیمز ای. بکفورد
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی


 

 Sect

ریشه‌ی اکثر کاربردهای اصطلاح «فرقه» در قرن بیستم این معناست که جمع داوطلبانه‌ای خود را از بدنه‌ی اصلی ایده‌های دینی یا سیاسی جدا، و با تعصب از حصارهای اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک خود حفاظت می‌کنند. مقایسه‌ای که معمولاً به صورت تلویحی انجام می‌گیرد بین فرقه است و درهای باز و همه‌شمول سازمان‌های استقراریافته‌ی دینی از نوع کلیساها، و «مذهب» نقطه‌ی میانی بین فرقه و کلیساست. کلیسا [به معنای دین مستقر]، فرقه و مذهب، همراه با دسته‌بندی‌ها ظریف‌تری مثل فرقه و کیش استقراریافته، چارچوب مفهومی مطالعات زیادی درباره‌ی پویش‌های سازمانی و ایدئولوژیک گروه‌های دینی بوده است.
ماکس وبر (1864-1920) بر این واقعیت تأکید می‌کرد که عضویت در فرقه نه فقط داوطلبانه است بلکه مشروط به داشتن ویژگی‌های خاصی است. نقش رهبران کاریزماتیک برخی فرقه‌های دینی نیز جای پایی برای نظریه‌پردازی وبر درباره‌ی عملکرد همه‌ی سازمان‌های اجتماعی است. وبر (Weber, 1920) معتقد بود که سازمان فرقه‌وار پروتستانی همراه با روش‌های مؤکد خود برای حفظ خلوص، توانایی القای نوعی رهبانیت این جهانی را نیز داشت که خویشاوندی نزدیکی با روحیه‌ی سرمایه‌داری به طور اعم و خلق و خوی کسب و کارهای کوچک امریکایی، به طور اخص، داشت. ارنست ترولچ، همکار وبر، ترجیح می‌داد که بر توان اجتماع دینی فرقه‌وار در تقویت انواع خاصی از «آموزه‌های اجتماعی» تأکید کند (Troeltsch, 1912) که متمایز از عرفان کلیسایی بود. این توجه به فعل و انفعال میان جنبه‌های جامعه‌شناختی، عقیدتی و اخلاقی اجتماعات دینی بعدها مایه‌ی الهام مطالعات بسیاری درباره‌ی روابط میان انحصارگرایی فرقه‌های دینی و پیشینه‌ی اجتماعی، سلیقه‌های فرهنگی و گرایش‌های سیاسی اعضای آن‌ها شد (برای مثال نک. Niebuhr, 1929; wilson, 1961; Beckford, 1975). همچنین تلاش‌هایی برای تبیین محبوبیت مستمر فرقه‌هایی مثل شاهدان یهوه و ظهورباوران نه فقط در اروپا و امریکای شمالی بلکه همچنین در ژاپن، امریکای لاتین و منطقه‌ی جنوب صحرا در افریقا صورت گرفته است که در آن‌ها ادعای قطعیت اخلاقی و عقیدتی را در این فرقه‌ها در زمانه‌ای مملو از بی‌اعتنایی به دین، (wilson, 1976) یا شکل‌های نیرومند سازماندهی و فعالیت جمعی و اشتراکی آن ها را (Lalive d"Epinay, 1962) علت اصلی محبوبیت‌شان می‌دانند.
اُتول (o"Toole, 1977) سعی کرده پویش‌های درونی و روابط بیرونی بعضی سازمان‌های تندرو سیاسی را بر اساس ویژگی‌های فرقه‌های آن‌ها تبیین کند؛ و جونز (Jones, 1984) گرایش‌های فرقه‌ای را در بعضی گروه‌های روان‌درمانی نیز مشاهده کرده است. از این رو، با این که تقابل ضمنی با کلیسا و عرفان دیگر تاحد زیادی اهمیت خود را در جوامع رو به دنیوی شدن از دست داده است، مفهوم فرقه هنوز می‌تواند معیار سودمندی در مطالعه‌ی سازمان‌های انحصارگرای دینی، سیاسی و ایدئولوژیک باشد. توصیف ویلسن (wilson, 1970) از هفت نوع فرقه و تلاش‌هایی که برای فهم فرایندهایی صورت گرفته که از طریق آن‌ها فقط بعضی از انواع فرقه‌ها انحصارگرایی خود را از دست می‌دهند و آن‌قدر تکثرگرا و مداراگر می‌شوند که می‌توان آن‌ها را مذهب نامید (Yinger, 1970)، نشان‌ دهنده‌ی سودمندی مفهوم فرقه بوده است. اما از دهه‌ی 1970 گرایشی وجود داشته است به اطلاق عنوان «کیش» یا «جنبش‌های نوین دینی» به گروه‌هایی که از بدنه‌ی اصلی انحصارگرایی اجتماعی، عقیدتی یا اخلاقی داشته باشند (برای مثال، نک. wallis, 1975 and 1976; wesltley, 1983). با این حال، در جوامع پیشرفته‌ی صنعتی که دین سازمان یافته بیش‌تر قدرت سابق خود را از دست داده است، فعالیت‌های گروه‌های فرقه‌ای پرتحرک و در بعضی موارد ستیزه‌جو، با واکنش‌های خصمانه و تلاش‌های پیگیر برای کنترل آن‌ها همراه بوده است. توجه جامعه‌شناسان نیز خصوصاً معطوف به نحوه‌ی تصویرسازی رسانه‌های جمعی از جنبش‌های فرقه مانند و دودلی‌های کارگزاران دولت‌های سکولار برای مداخله در مناقشه‌های دینی بوده است (waills, 1976; Beckford, 1985). این توجه جدید به مطالعه‌ی نوع فرقه موجب تضعیف رابطه‌ی این مفهوم با الهیات و اخلاق شده است.
مفهوم فرقه را برای ادیانی غیر از مسیحیت نیز به کار برده‌اند، اما نتیجه‌ای جز خلط مبحث نداشته است. از یک طرف، این مفاهیم را می‌توان به منزله‌ی علائم اختصاری سودمندی که منظومه‌های درهم‌پیجیده‌ی عقاید، اخلاقیات و شکل‌های سازمانی را خلاصه می‌کنند، به کار برد. اما، از طرف دیگر، با این کار مفروضات مسیحی به صورت ناروا وارد تحلیل فرهنگ‌ هایی می‌شود که در عمل بر شالوده‌های بسیار متفاوتی استوارند. به این ترتیب، هرچند که بدون شک ویژگی‌های فرقه‌ای (مثل جدایی‌طلبی و انحصارگرایی) در بعضی جنبش‌های اصلاح‌طلب هندو (Bhatt, 1968) و بودایی (Ling, 1980) وجود دارد، گمراه‌ کننده است که انتظار داشته باشیم آن‌ها از جهات دیگر نیز با سنخ آرمانی فرقه در مسیحیت انطباق داشته باشند.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط