
برگردان: محمد حسین پناهی
واژه تغییر اجتماعی (1) معمولاً تصوراتی از تغییرات ژرف و بلند مدت در ساختار و فرایند زندگی اجتماعی را به ذهن انسان متبادر میکند که از جمله آنها ظهور کشاورزی در 9000 سال پیش، انقلاب صنعتی و انفجار دموکراسی تودهای در اواخر قرن هیجدهم را میتوان نام برد. گرچه اینها مثالهای خوبی از تغییرات اجتماعی هستند، ولی به هیچ وجه لازم نیست که برای نشان دادن تغییرات اجتماعی مهم این همه به عقب برگردیم. مخصوصاً تحول (2) شتابان فن آوری (3) مثالهای متعدد نزدیکتری را ارائه میکند. بعضیها پیدایش خودرو به عنوان یک وسیله نقلیه قابل استفاده برای خانوادهها را به یاد میآورند. خیلیها هم میتوانند زندگی قبل از تلویزیون را به خاطر آورند. این دو اختراع، تقریباً در همه جنبههای زندگی اجتماعی تأثیر اساسی داشتهاند.
حتی اگر شما این قدر مسن نیستید که آمدن اتومبیل با تلویزیون را به خاطر داشته باشید، میارزد که دقیقهای فکر کنید و پیشرفت فناوری را که در طول زندگی شما روی داده است بیاد آوردید: تصور کنید بدون آن اختراعات زندگی شما چه قدر متفاوت میشد. اگر شما یک زن هستید، به برابری روز افزون جنسیتی و اثر آن در زندگیتان توجه کنید. یا اگر زن هم نیستید اثر آن را بر زندگی خودتان بررسی کنید: فرصتهای شغلی شما را تحت تأثیر قرار میدهد؛ و روابط متقابل روزانه شما با دیگران تحت تاثیر قرار میدهد. پایان جنگ سرد در زندگی شما چه اثری گذاشته است؟ درباره دگرگونی در خرید کردن، اشتغال، مسافرت و سایر جنبههای زندگیتان فکر کنید.
افزون بر اینها، مهمترین توسعه (4) فن آوری زمان خودمان، یعنی رایانه را در نظر بگیرید. اگر شما آنقدر سن دارید که این کتاب را بخوانید، رایانه (5) در طول زندگی شما به طور شگفت آوری تغییر یافته است، و این تغییرات بر زندگی شما تأثیر بسزایی داشته است. من میدانم که آن تغییرات زندگی مرا هم تحت تأثیر قرار دادهاند.
اولین تماس سطحی من با رایانه وقتی بود که من دانشجوی تحصیلات تکمیلی (6) در دانشگاه کالیفرنیا، واقع در برکلی (7) بودم و به عنوان یک دستیار تحقیق در مرکز تحقیق پیمایشی (8) کار میکردم. در آن روزها، این مرکز در یک خوابگاه، در طرف غرب دانشگاه واقع شده بود. نمای آجری پوشیده از پیچک آن احساس با کیفیت بودن و حتی زیبایی را ایجاد میکرد؛ ولی با توجه به اثاثیه اداری کهنه و فرشهای فرسوده داخلش وضعیت را اغراق آمیز جلوه میداد.
یک استثنای قابل توجه در این تصویر ترسناک وجود داشت. «اتاق ماشین»، که این اتاق درست جنب درب ورودی قرار گرفته بود و وسیعترین اتاق ساختمان به شمار میآمد. در آن روزها، که دستگاه تهویه هوا هنوز نسبتاً نادر بود، و اتاق ماشین تنها قسمت مرکز بود که از نعمت هوای مطبوع دستگاه تهویه برخوردار بود.
در حالی که چندین ماشین در این اتاق قرار داشت، تنها قطعه محوری و با ارزش در میان ماشینهای رایانه آی.بی.ام 1620 (9) بود. گذشته از هر چیز، این دستگاه بزرگتر از هر یک از همراهانش بود. رایانه میتوانست کارتهای سوراخ شده را بخواند. خیلی از کارش با دادهها به وسیله دو ماشین گرداندهی نوارهای مغناطیسی انجام میشد، که بزرگی هر کدام به اندازهی یک یخچال خانگی بزرگ یا یک ماشین نوشابه بود. چاپگر با سرعت بالای خود به اندازهی یک میز تحریر قدیمی بزرگ بود و قطعهی پردازش مرکزی (10) و میز کنترل آن میتوانست الهام بخش فیلمهای علمی - تخیلی دربارهی کارخانههای برق اتمی باشد. این دستگاه واقعاً چراغهای رنگی داشت که وقتی رایانه «فکر میکرد» روشن و خاموش میشدند.
گروهی از کارکنان نوبتی که «اپراتورهای ماشین» بودند با یک برنامه بیست و چهار ساعته جهت رفع نیازهای 1620 خدمت میکردند. دانش آنها به راستی که یک دانش سرّی بود، به طوری که من سعی نخواهم کرد مسئولیت چنین رایانهای را بپذیرم، همانطور که نمیخواهم کشیشی را کنار زده و شانس خود در گفتن عشاء ربانی بیازمایم. حتی آن زمان که من سرانجام توانستم نوار مغناطیسیام را سوار ماشین نوار کنم، جرأت نمیکردم این کار را بدون حضور اپراتور ماشین انجام دهم.
هدف من از گفتن این خاطرهی طولانی این بود که یک تحول باور نکردنی را که رایانهها فقط در این چند سال داشتهاند نشان دهم. من دارم این مقاله را در یک رایانه کوچک «روزانویی» (11) که با باطری کار میکند مینویسم، در حالی که در لابی یک هتل نشستهام. رایانه مکنتاش (12) من، از کتاب راهنمای تلفن خیلی از شهرها کوچکتر است.
رایانه کوچکی که من آن را در کیف دستی خودم توی هواپیما حمل میکنم، و با باطریهای قابل شارژ کار میکند، 167 برابر گنجایش محاسباتی را دارد که رایانه آی.بی.ام 1620 داشت. در حالی که آی.بی . ام 1620 به نیازهای تحقیقاتی 30 تا 40 محقق اجتماعی فعال، با 24.576 بایت حافظه در دسترس (24 kRAM) جواب میداد رایانه روزانویی که زیر انگشتان من قرار دارد بیشتر از 4 مگابایت (4 میلیون بایت) RAM دارد، و میتواند باز هم بیشتر شود.
هر وقت شرایط برای همراه بودن لپ تاب مناسب نباشد، من از یک PC جیبی استفاده میکنم، که به اندازه سه قوطی کارت بازی است، و با دو باطری کوچک کار میکند. با 640 کیلو RAM، این رایانه جیبی 26 برابر قدرت آی.بی.ام 1620 را دارد. هر وقت که من مطالبی را نوشته باشم که دوست دارم، یا چیزی که میخواهم نقدی بر آن چاپ کنم، میتوانم آن را به ناشرم یا همکارانی که در اقصا نقاط دنیا هستند بفرستم. برای فرستادن نسخه یک کتاب میتوانم صرفاً از یک خط تلفن استفاده کنم. وقتی که دست نوشت کتاب تمام شد، آن را روی یک دیسک 3/5 اینچی ضبط کرده و به ناشرم میفرستم. (13) آنها اصلاحات ویرایشی را روی دیسک انجام خواهند داد و همان دیسک به وسیله حروفچین استفاده خواهد شد تا صفحات چاپی آماده شوند.
برای تکمیل کردن این داستان فنی، تا زمانیکه شما این کتاب را در دستتان خواهید داشت، بسیاری از فن آوریهایی که من شرح دادهام کهنه خواهند شد. اگر این کتاب را برای نوههایتان نگهدارید، وقتی که شما مسن شدید، آنها دربارهی وضعیت ابتدایی «زمانهای قدیم» دیوانه وار خواهند خندید.
مشابه بحث تغییر در فن آوری، بحث تغییر اجتماعی در جامعه شناسی است. همین تغییرات اجتماعی را که رایانهها در زندگی شما ایجاد کردهاند، چه شما رایانه داشته باشید یا نه، بررسی کنید. یا تغییرات اجتماعی را که به نظر میرسد از فن آوری بسیار دورند مورد توجه قرار دهید. مثلاً، به نظر میرسد سلیقههای ما در موسیقی حداقل یک بار در هر نسل تغییر میکند. نظامهای سلطنتی و اشرافی با دموکراسیها جایگزین میشوند. مذاهب به وجود میآیند و از بین میروند و بعضیها هم در طول زمان متحول میشوند. تعدادی از جوامع شاهد بودهاند که خانواده گسترده به خانواده هستهای تبدیل شده است. طلاق، دیگر مانند زمان جوانی من، یک افتضاحی که نباید سرو صدایش را درآورد نیست؛ و اخیراً در آمریکا، خانوادههای تک والدینی (14) عمدی (15) بیش از پیش مورد پذیرش قرار گرفتهاند. به طور کلی، امریکاییها تحملشان برای همجنس بازان، اقلیتهای مذهبی و اقلیتهای قومی زیاد شده است. سقط جنین، هر چند که هنوز مورد مناقشه است، برای اکثریت آمریکائیان پذیرفته شده است. فهرست این تغییرات بیپایان است.
هر وقت که شما در جزئیات دقیق ساختار اجتماعی غور کنید - مانند هنجارها، جزاها، پایگاهها و همه آنها - به راحتی ممکن است به طرف اعتقاد به تغییر ناپذیری نهادهای مستقر رانده شوید. اما در واقع، جامعه هر ذرهاش، همزمان به طور اساسی هم موضوع تغییر و هم ثبات است. این موضوعی است که من میخواهم بدان بپردازم.
انواع تغییر اجتماعی
بعضی از تغییرات اجتماعی مانند هوسها (16)، مدها (17) و شوریدگیها (18) گذرا هستند. اندازهی دامن و طول موج و آهنگهای مورد توجه همواره دگرگون میشوند و محبوبیت آنها هم صعود و نزول میکند. سرگرمیها، مثل یک موجی که روی قسمتی از اقیانوس را فرا گیرد، صعود کرده و برجسته میشوند و بعد از مدتی به درون تودههای غیرقابل تشخیص برمیگردند. به نظر میرسند استفاده ما از اوقات فراغت زمینه مناسبی برای هوسهای گذرا ایجاد میکند. ولی بعضی از تغییرها به وجود میآیند و میمانند.نوع خاصی از بیس بال (19) را در نیوانگلند (20) از سالهای 1820 در روی زمینهای سبز روستایی بازی میکردند. (21) با توجه به این که ساکنین شهرهای مختلف تیمهایی برای رقابت با هم تشکیل میدادند، این بازی گروهی یک وقت توپ شهر خوانده میشد. این بازی در زمان جنگ داخلی شهرت ملی قابل توجهی کسب کرد.
سپس در سال 1867، تیم راکفورد ایلینوی (22) تغییری را به وجود آورد که تأثیر پایداری در این بازی بر جای گذاشت، برای تقویت داوطلبان محلی، این تیم به چند نفر بازیکن حرفهای پول پرداخت کرد تا به آن ملحق شوند. با وجود اینکه فقط به چند بازیکن پول پرداخته شد و به آنها هم فقط نیمه وقت پرداخت شد، کار شروع شد. در سال 1869، جوراب قرمزهای سینسنتی (23) یک تیم کاملاً حرفهای بود که در یک گردش ملی با تیم شهرهای مختلف از اقیانوس آتلانتیک تا اقیانوس آرام بازی کرده و یک بازی را هم نباخت. در ظرف دو سال، تیمهای حرفهای بیس بال در سراسر کشور سازمان داده شدند. با وجود اینکه هنوز تیمهای شهری بدون پرداخت در مناطق روستایی آمریکا یافت میشوند، امروزه بازی بیس بال بیشتر درگیر قراردادهای میلیون دلاری، تلویزیون، کارتهای بازرگانی، آدامس بادکنکی و تبلیغ اسپریهای بوگیر است.
بدون این که بخواهم به عاشقان بیس بال توهینی کرده باشم (هیچ کس به چنین دشمنی نیاز ندارد)، باید متذکر شوم که معمولاً جامعه شناسان، علاقمند به تغییرات اجتماعی مهمتری هستند. برای مثال، به تحول جهانی و فراگیر جوامع روستایی به شهری توجه کنید. فردیناند تونیس (24)، جامعه شناس آلمانی، به ترتیب واژههای گمین شفت (25) و گزل شفت (26) را برای مقایسه روابط نزدیک و چهره به چهره (27) یک شهر کوچک با روابط غالباً غیرشخصی یک شهر بزرگ به کار گرفت هزاران جامعه شناس دیگر به جنبههای مختلف این دگرگونی اجتماعی وسیع توجه کردهاند.
جمعیت شناسان (28) گرایشهای خصوصیات جمعیتی را مطالعه میکنند. بعضی از جمعیتها مدتی رشد سریع میکنند و سرانجام رشدشان کم میشود تا به نقطه ثبات جمعیتی (رشد جمعیتی صفر) برسند. پیشرفتهای مهم در مقابله با امراض کودکان ممکن است منجر به کاهش میانگین (29) سن جامعه شده و جمعیت جوان را به طور قابل توجهی افزایش دهد. جمعیت جوان، جمعیت وابستهای است که از نظر اقتصادی باید به وسیله کسانی که کار میکنند تأمین شود. متعاقباً، وقتی که جمعیتها رشد خود را متوقف میکنند و حجمشان ثابت میشود، میانگین سن آنها بیشتر میشود و قشر مسن جامعه افزایش مییابد، که باز هم جمعیت وابستهای است که از نظر اقتصادی باید به وسیله کسانی که کار میکنند تأمین شود. چنانچه که میبینید، این نوع تغییرات بر روی خیلی از بخشهای جامعه اثر میگذارد.
برخی از دگرگونیهای اجتماعی تقریباً خطی (30) هستند: یعنی در یک جهت مشخص به طور مداوم پیش میروند. برای مثال، امید زندگی (31) آمریکاییان را در این قرن در نظر بگیرید که از 47/3 در سال 1900 به 75/4 در سال 1990 تغییر یافته است. (به شکل 1 نگاه کنید)

Source: US Bureau of the Census, Statistical Abstract of the United State, 1985, Washington D. C: US Government Printing Office, 1985, P. 69; US Bureau of the Census, Statistical Abstract of the United State, 1992, Washington, DC: US Government Printing Office, 1992, P. 76; U.S. Bureau of the Census, Historical Statistics of the United States, Washington D. C.: U. S. Government Printing Office, 1960, P. 25.
بعضی از دگرگونیهای اجتماعی به طور غیرخطی پیش میروند. مثلاً به تاریخ رشد جمعیت آمریکا در طول تاریخ ملی آن، که در شکل 2 نشان داده شده است، بنگرید:

Source: US Bureau of the Census, Statistical Abstract of the United State, 1985, Washington D. C: US Government Printing Office, 1985, P. 6
این نوع «منحنی J» در امور انسانی کم نظیر نیست. یک متغیر را که همبستگی نزدیکی با رشد جمعیتی دارد مانند تعداد وسایل نقلیه موتوری ثبت شده در نظر بگیرید. طبق آمار دفتر سرشماری، در ایالات متحده هشت هزار اتومبیل، کامیون و وسایل نقلیه موتوری ثبت شده دیگر در سال 1900، یعنی زمانی که ثبت این نوع اطلاعات شروع شد، وجود داشت. نود سال بعد، بیش از 189 میلیون خودرو وجود داشت. در شکل 3 توجه خواهید کرد که فقط در طول جنگ جهانی دوم تعداد وسایل نقلیه موتوری راکد مانده است؛ اما به غیر از آن، رشد شتابان مداومی در تعداد خودروها دیده میشود.

Source: US Bureau of the Census, Statistical Abstract of the United State, 1985, Washington D. C: US Government Printing Office, 1985, P. 591. US Bureau of the Census, Historical Statistics of the United State, Washington, DC: US Government Printing Office, 1960, P. 462; U.S. Bureau of the Census, Statistical Abstract of the United States, 1992, Washington D. C.: U. S. Government Printing Office, 1992, P. 606
از آنجا که تعداد وسایل نقلیه موتوری در بزرگراهها افزایش یافته است، به حسب نیاز به تعداد بزرگراهها هم افزوده شده است. شکل 4 بزرگراههای آماده کشور را در طول این قرن، بر حسب مایل نشان میدهد. اگر به دقت نگاه کنید، خواهید دید که این شکل تا حدی شبیه حرف S وارونه و باز شده است، که بدان «منحنی S» گفته میشود. رشد بزرگراهها از سال 1900 تا حدود سال 1930 تدریجاً افزوده شده است؛ در سی سال بعد این رشد سریعتر شده ولی از 1960 به بعد قدری کاسته شده است.

Source: US Bureau of the Census, Statistical Abstract of the United State, 1985, Washington D. C: US Government Printing Office, 1985, P. 591. US Bureau of the Census, Historical Statistics of the United State, Washington, DC: US Government Printing Office, 1960, P. 458; U.S. Bureau of the Census, Statistical Abstract of the United States, 1992, Washington D. C.: U. S. Government Printing Office, 1992, P. 602
اهمیت اختلاف ناچیز الگوی رشد تعداد وسایل نقلیه موتوری در مقایسه با طول بزرگراههای آماده شده، در شکل 5 دیده میشود، که شاخصی برای شلوغی بزرگراهها ارائه میدهد. در اینجا من تعداد وسایل نقلیه موتوری ثبت شده بر هر مایل بزرگراه آماده را دادهام. تا 1905 طول بزرگراهها از تعداد این خودروها فراتر میرفت. از 1910 تعادل به نفع تعداد خودرو تغییر کرد، به طوری که برای هر مایل بزرگراه آماده در کشور دو وسیله نقلیه موتوری ثبت شده وجود داشت. این تعداد تا جنگ جهانی دوم به شدت افزایش یافت و بعد از جنگ این افزایش حتی سریعتر از گذشته از سر گرفته شد. در سال 1990 دفتر سرشماری گزارش داد که پنجاه و چهار وسیله نقلیه موتوری ثبت شده بر هر مایل بزرگراه آماده وجود داشت.
مهم است که نتایج جامعه شناسی خرد این تحلیلهای جامعه شناسی کلان را بشناسیم. اینها صرفاً آمار نیستند. اینها اتومبیلهایی هستند که در جلوی شما در یک راه بندان گیر کردهاند. اینها مربوط به زمانی است که طول میکشد تا شما به مقصدتان برسید. اینها مربوط به تصادفاتی هستند که شما از کنارشان میگذرید یا در آن درگیر میشوید.
امیدوارم این چند شکل در شما جرقههایی درباره مثالهای دیگری از دگرگونی اجتماعی زده باشد که بتوانید آنها را بررسی کنید. شما میتوانید آن را امتحان کنید. چیزی که لازم دارید صرفاً یک منبع داده است (مانند خلاصه آمار) و چند برگ کاغذ. همچنین ما شاهد برخی از تغییرات احتمالی در الگوهای دگرگونی اجتماعی هستیم. گمان میکنم که همه ما یک عقیده ضمنی داشته باشیم که تغییرات اجتماعی به طور نسبتاً مداوم و خطی اتفاق میافتند ولی همچنانکه این چند شکل نشان میدهند حالتهای دیگری نیز وجود دارند.

Source: US Bureau of the Census, Statistical Abstract of the United State, 1985, Washington D. C: US Government Printing Office, 1984, P. 591, 597; US Bureau of the Census, Historical Statistics of the United State, Washington, DC: US Government Printing Office, 1960, P. 462; U.S. Bureau of the Census, Statistical Abstract of the United States, 1992, Washington D. C.: U. S. Government Printing Office, 1992, P. 606
شکلهای 6 و 7 دو الگوی دیگر از دگرگونی اجتماعی را نشان میدهند که در یک دورهی زمانی بلند مدتتر قابل ملاحظهاند. البته این الگوها آرمانی هستند؛ و واقعیت هرگز مانند این مدلها صاف و یکنواخت نخواهد بود.
شکل 6 این واقعیت را منعکس میکند که مراحل اساسی تحولات تمدنها به جای یک پیشرفت مداوم، پلهای به پیش میروند. بدین ترتیب به وجودآمدن جوامع کشاورزی (32) بزرگ، در حدود 9000 سال قبل از میلاد یک چرخش ریشهای در طبیعت زندگی اجتماعی به شمار میرود: جوامع قدری بزرگتر شدند و از بدویت آنها کاسته شد. همینطور، صنعتی شدن (33) صرفاً تداوم تحولات جوامع فئودالی (34) نبود، بلکه مرگ فئودالیسم را رقم زد. توجه کنید که این مدل بحث قبلی ما را درباره چرخش انگارهها بیاد میآورد.

بعضی از جامعه شناسان خیلی علاقه مند به الگویی بودهاند که آن را تغییر اجتماعی دُوری (35) نامیدهاند. برای مثال، پیتریم سوروکین (36)، که پس از انقلاب روسیه به آمریکا مهاجرت کرد، تصور میکرد که غلبه یکی از سه حالت، وضعیت جامعه را از زمانی تا زمان دیگر مشخص میکند (به شکل 7 نگاه کنید): یکی حالت حسی (37) است که واقعیت را بعضی از جامعه شناسان خیلی علاقه مند به الگویی بودهاند که آن را تغییر اجتماعی دُوری (38) نامیده اند. برای مثال، پیتریم سوروکین (39)، که پس از انقلاب روسیه به آمریکا مهاجرت کرد، تصور میکرد که غلبه یکی از سه حالت، وضعیت جامعه را از زمانی تا زمان دیگر مشخص میکند (به شکل 7 نگاه کنید): یکی حالت حسی (40) است که واقعیت را بر حسب تجارب حسی تعریف میکند. غلبه علم، شاخصی از این حالت است. در مقابل آن، حالت پندارگرایی (41) تأکید بیشتری بر روی عوامل معنوی و مذهبی دارد. در حالیکه اگوست کنت (42) پدر جامعه شناسی، تحول جامعه را به طور خطی از مذهبی به علمی میدید، سوروکین عنوان میکند که این دو حالت حسی و پندارگرایی، در بلند مدت به صورت دوری در جوامع جایگزین یکدیگر میشوند. بالاخره، نقطه نظر سوم سوروکین، حالت آرمانگرایانه (43) است که عناصر وضعیت حسی و پندارگرایی را با هم ترکیب کرده و یک دید منسجم و عقلانی از دنیا ارائه میدهد. (44)

اینها فقط چند مورد از مدلهای دگرگونی اجتماعی هستند که جامعه شناسان و دانشمندان دیگر برای نشان دادن جنبههای ناپایدار از زندگی اجتماعی اندیشیدهاند. امیدوارم که این مثالها احتمالات دیگری را در ذهن شما مطرح کند.
تضاد و تغییر
احتمالاً اجتناب ناپذیر بود که بحث ما از تغییر اجتماعی تا این اندازه مربوط به فن آوری بوده باشد. به راستی که پیشرفتهای فن آوری از منابع مهم دگرگونی اجتماعی هستند. اما این کل ماجرا نیست. به نظر من جنبههایی از تضاد اجتماعی وجود دارند که به هیچ وجه برای شما روشن نمیباشند.گمان میکنم که اغلب ما تضاد (45) را اساساً بد تلقی میکنیم. امور مختلفی از مجادله و گلاویز شدن گرفته تا انقلابات (46) و آشوبها (47) و جنگهای جهانی و کشتارهای جمعی وحشتناک هستهای، همه از نمونههای تضادند. مشکل است که بتوان اشعاری را پیدا کرد که در مباهات به چنین چیزهایی نوشته شده باشد. به علاوه، افراد با انسانیت کدام را انتخاب خواهند کرد، ستیزه جویی یا همدلی را، جنگ یا صلح را، نفرت یا محبت را؟
در عین حال، ما قبلاً شرایطی را دیدیم که در آن تضاد، حتی در چشم افراد انسان دوست و معقول، از همسازی مناسبتر است. خیلیها استدلال خواهند کرد، که برای مثال، سازش کردن یا بیعدالتی کار تحسین برانگیزی نیست. طغیان (48) بردهها، نافرمانی مدنی گاندی و انقلاب آمریکا همه مثالهای خوبی هستند. در واقع، اگر در این باره بیندیشید، اشعار و آهنگهای زیادی دربارهی انقلابات و تضادهای اجتماعی دیگر خواهید یافت.
بنابراین، میتوان گفت که همیشه تضاد اجتماعی وجود خواهد داشت، و دگرگونی اجتماعی وابسته بدان نیز تا زمانی که بیعدالتی باشد وجود خواهد داشت. اما بیعدالتی چه کسی؟ آیا بیعدالتی، مانند زیبایی، بسته به دیده بیننده نیست؟ پست درستتر است بگوییم تا زمانی که تصور بیعدالتی وجود داشته باشد، همواره تضاد اجتماعی وجود خواهد داشت.
هیچیک از این مطالب بدین معنی نیست که همه تضادهای اجتماعی خوب و شریفند. برخی از تضادها از حرص، تعصب، خودبزرگ بینی و دیگر خصوصیات منفی انسانی ریشه میگیرند. بدین سان که، بعضی از تضادها وقتی به وجود میآیند که یک شخص (یا باند یا ملت) سعی میکند چیزی را از کس دیگری بگیرد. بنابراین، بدون تردید همیشه تضاد و در نتیجه آن قابلیت تغییرات اجتماعی عمیق، وجود خواهد داشت.
دانستن این نکته ارزشمند است که، دگرگونی اجتماعی که حتی از تضاد «منفی» ناشی میشود لزوماً بد نیست. برای مثال، نژاد پرستی و جاه طلبیهای ملی گرایانه هیتلر سبب جنگ جهانی دوم مرگ دهها میلیون انسان در سراسر دنیا شد. در میان خیلی از تغییرات اجتماعی ناشی از آن جنگ میتوان به موارد زیر اشاره کرد: درون گرایی و انزوای آمریکاییها کمتر شد و آمریکاییها متوجه تنوع فرهنگهای دنیا شدند؛ آمریکاییان سیاه پوست که به جنگ فرستاده شده بودند تا جانشان را فدای کشورشان کنند، با یک اراده غیرقابل تغییر، که دیگر نمیخواهند شهروندان درجه دو باشند، به وطن خود بازگشتند؛ همچنین جنگ نقش سنتی زنان را در آمریکا بر هم زد و بذر برابری زن و مرد را پاشید. تعداد زیاد دیگری از این تغییرات اجتماعی «مثبت» وجود دارند که میتوانیم ردپای آنها را در تجربه خودمان در جنگ جهانی دوم پیدا کنیم.
فهم این نکته مهم است که این نوع تجزیه و تحلیل جامعه شناختی نه توجیهی برای جنگها میباشد و نه به طور ضمنی جنگ را تأیید میکند. هدف این نیست که بگوییم، در مجموع، جنگ جهانی دوم ارزش آن را داشت که اتفاق بیافتد. بلکه صرفاً برای این است که بدانیم زندگی اجتماعی یک بافت پیچیدهای است و هر جنبه منفی، جنبه مثبتی نیز دارد، همچنانکه هر جنبه مثبت دارای جنبه منفی نیز هست. ندیدن و نشناختن این پیچیدگیها تا اندازهای به معنی چشم بستن از واقعیات جامعه و نتیجتاً رها کردن آسیب دیدگان از چگونگی کارکردن جامعه است. ما هرگز نمیتوانیم به طور مؤثری کنترل جامعه را به دست آوریم مگر اینکه بخواهیم و بتوانیم آن را بشناسیم. خلاصه اینکه ما نمیتوانیم به سادگی از واقعیت تضاد روبرگردانیم چنانکه گویی همیشه و کلاً تضاد منفی است.
نظریه تضاد یکی از دیدگاههای نظری مهمی است که جامعه شناسان آن را بکار میبرند و در کنار دیدگاههای کنش متقابل و کارکردگرایی قرار دارد. امکان دارد که همه زندگی اجتماعی را مبارزه برای تسلط بر دیگران بدانیم، همان طوری که میتوانیم همه آن را به صورت فرایندی از کنش متقابل بین انسانها بدانیم و یا آن را به عنوان ساختاری از پایگاههای اجتماعی تلقی کنیم.
یک مشکل عادی برای دانشجویان تازه وارد در جامعه شناسی با سؤال زیر مطرح شود: «کدامیک از آن دیدگاهها درست است؟» جواب مناسب به این سؤال این است: «هیچکدام درست یا غلط نیستند؛ آنها فقط دیدگاههای متفاوتی هستند که میتوانند کم و بیش در درک درست مشاهدات مختلف ما از زندگی اجتماعی مفید باشند.» اکنون میخواهم از این بحث نتیجه گیری کنم، هر چند که ممکن است به نظر برسد که دارم مخالف منطق ذکر شده عمل میکنم.
برداشت مهمی وجود دارد که بر طبق آن، تضاد اساسیترین جنبه زندگی اجتماعی ماست؛ یعنی اساسیتر از کنش متقابل یا ساختار اجتماعی میباشد. خیلی راحت میتوان این واقعیت را در سطح ارتباطات فردی دید، اما من میخواهم بگویم که در سطح گروهی نیز همینطور است.
در سطح فردی، من میتوانم تضاد اجتماعی را به عنوان اساسیترین جنبه زندگی ببینم، چرا که من در مقابل هر چه که در اطراف و خارج از من وجود دارد مقاومت میکنم. اگر شما بخواهید که من بردهی شما شوم، من مقاومت میکنم؛ این یک مثال روشنی از تضاد بین ماست. اگر شما عقیدهای ابراز کنید و من مخالفت میکنم، این هم یک شکل ظریفتر مقاومت از طرف من است و بنابراین، تضاد است. اگر من مخالف باشم ولی چیزی نگویم که مخالفت خود را نشان دهم؛ باز هم رفتار ظریفتری است، اما با وجود این نوعی از مقاومت و تضاد است.
حالا اگر شما برداشت خود را از منظور من از مقاومت و تضاد بسط بیشتری بدهید، میتوانید ببینید که حتی متفاوت بودن نیز شکل ظریفتری از همان واقعیت است. در واقع یکی از تعاریف رسمی (49) تضاد «فرق داشتن» است، همانطور که در ارائه «توصیفهای متناقض» از یک حادثه به وسیله شاهدان عینی دیده میشود. بنابراین، من فقط با متفاوت بودن، با شما تضاد پیدا میکنم. بدین معنی، دو چرخ دنده که در یک ماشین خوب روغن کاری شده با هم درگیرند، و ماشین هم به روانی کار میکند، با یکدیگر در تضاد میباشند. بعلاوه، متوجه هستید که این ماشین فقط در صورتی میتواند کار کند که چرخ دندههای مختلف بر یکدیگر فشار وارد کرده و همدیگر را وادار به حرکت در جهت خاصی بکنند که در غیر این صورت حرکت نمیکردند.
تصور میکنم آنچه که تضاد را این قدر اساسی میکند آن است که متفاوت بودن برای این که من خودم را از شما تمیز بدهم ضرورت دارد، و همین فرایند است که به من هویت خاصی میدهد. به یک معنی بسیار مهم ولی ظریف، من فقط «هستم» چونکه در برابر شما، و همه چیزهایی که در اطراف من هستند، مقاومت میکنم. جز از طریق این تضادهای ظریف، من نمیتوانستم به عنوان یک موجود خاص تشخیص داده شوم.
سپس من خودم را بهتر از آنچه که با آنها تضاد دارم تلقی میکنم و بدین طریق، این تضادها را تأیید کرده و در نتیجه هویت خود را تحکیم میکنم. بدین معنی که من فقط عقیدهای متفاوت از شما ندارم، بلکه به نظر خودم عقیده من درستتر از عقیده شماست. همینطور، نه تنها من یک مذهب متفاوت با شما دارم، بلکه مذهب من آنی است که خدا به آن تعلق دارد. تصور میکنم حتی وقتی که ما این مطالب را به زبان نمیآوریم یا حتی تشخیص نمیدهیم، آنها حضور دارند، و در اینکه ما چه کسی هستیم و نیز در آن چه که هستیم نقش اساسی بازی میکنند.
پروتستانتیسم (50) به وجود نمیآمد مگر از طریق تضاد با کاتولیسم رومی. شما نمیتوانید حزب جمهوریخواه (51) داشته باشید بدون اینکه حزب دموکرات (52) وجود داشته باشد، یا اینکه کارگران بدون مدیریت نمیتوانند وجود داشته باشند. نمیتواند چیزی به عنوان هویت گروهی وجود داشته باشد بدون اینکه گروهها با هم، چه به صورت شدید و چه به صورت خفیف، در تضاد باشند. درنهایت، این نوع استدلال به این همان گویی (53) میرسد: شما نمیتوانید با دیگران تفاوت داشته باشید بدون اینکه متفاوت باشید. در نتیجه، من تصور میکنم تضاد برای حیات ما اساسی است.
هیچکدام از این مطالب این واقعیت را تکذیب نمیکند که ماهاً تمایل داریم به هم برسیم، با هم بپیوندیم، از همدیگر تقلید کنیم یا با جماعت همرنگ شویم. با وجود این توجه دارید که هیچکدام از این همنواییها نمیتواند اتفاق بیفتد مگر بین افرادی که اساساً مجزا، متفاوت و به همان نسبت با یکدیگر در تضاد باشند.
پینوشتها:
1. Social change
2. Evolution
3. Technology
4. Development
5. Computer
6. Graduate student
7. University of Californial of Berkeley
8. Survey research
9. IBM 1620
10. Centeral Processing Unit
11. Lap-top computer
12. Macintosh Powerbook
13. تجربه هشدار دهندهای داشتم وقتی پی بردم که اکنون بیشترین زمان روز کاری من صرف تنظیم کردن بارهای مغناطیسی ریز بر روی یک دیسک پلاستیکی میشود. در بهترین روز کاری خودم، اگر همه آن بارهای ریز با هم جمع شوند یک قطره چکان را پر نمیکنند.
14. Single parent families
15. منظور از خانوادههای تک والدینی عمدی، آنهایی هستند که از طرفی به غیر از مرگ یکی از والدین به وجود آمده اند. م
16. Fads
17. Fashions
18. Crezes
19. Baseball
20. New England
21. اطلاعات من در مورد تاریخ بیس بال (baseball) فقط از منبع زیر گرفته شده است:
Stuart Berg Flexner, Listening to America, New York: Simon and Schuster, 1982, pp. 32-47.
من این مطلب را برای آن میگویم که هواداران بیس بال گاهی اوقات درباره نکات ریز تاریخ بیس بال هم حساس هستند، و من نمیخواهم بار مسئولیت نظریات کس دیگر را به دوش بکشم. اگر شما هر شکایتی درباره هر چیزی که من دراین موضوع نوشته÷ام داشتید آدرس انتظارات Simon & Schuster این است:
Rockefeller Center, 1230 Avenue of the Americas, NewYork, NY 10020.
22. Rockford lllinois
23. Cincinnati Red Stockings
24. Ferdinand toennies
25. Gemeinschaft
26. Gesellschaft
27. Average
28. Demographers
29. Average
30. Linear
31. Life expectancy
32.Agrarian societies
33. Industralization
34. Feudalistic
35. Cyclical
36. Pitrim Sorohin
37. Sensate
38. Cyclical
39. Pitrim Sorohim
40. Sensate
41. Ideational
42. Auguste Comte
43. Idealistic
44. شما میتوانید برای اطلاعات بیشتر دربارهی مدل سوروکین به کتاب چهارجلدی عظیم او با مشخصات زیر مراجعه کنید:
Social and Cultural Dynamics, NewYork: American Book Co., 1937-1941.
45. Conflict
46. Revolutions
47. Riots
48. Revolt
49. Formal definitions
50. Protestantism
51. Repulican
52. Democrats
53. Tautology
ببی، ارل، (1386) درآمدی بر جامعهشناسی، علمیانتقادی، مترجم محمد حسین پناهی، تهران: دانشگاه علامه طباطبائی، چاپ اول