Philosophy of social science

فلسفه‌ی علوم اجتماعی

علوم اجتماعی همیشه بیش از علوم طبیعی با بحث‌های فرانظریه‌ای و فلسفی مربوط به خود رابطه‌ی نزدیک داشته است- یعنی، اگر از تمایز سودمند باشلار استفاده کنیم، فلسفه‌ی روزانه‌ی دانشمندان در این‌جا بیش‌تر غرق در فلسفه‌ی شبانه
سه‌شنبه، 11 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فلسفه‌ی علوم اجتماعی
فلسفه‌ی علوم اجتماعی

 

نویسنده: روی باسکار
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی


 

 Philosophy of social science

ویراستار: محمدمنصور هاشمی
علوم اجتماعی همیشه بیش از علوم طبیعی با بحث‌های فرانظریه‌ای و فلسفی مربوط به خود رابطه‌ی نزدیک داشته است- یعنی، اگر از تمایز سودمند باشلار استفاده کنیم، فلسفه‌ی روزانه‌ی دانشمندان در این‌جا بیش‌تر غرق در فلسفه‌ی شبانه است که فیلسوفان‌شان ساخته و پرداخته‌اند. علاوه بر این، هریک از علوم اجتماعی و هریک از مکاتب درونی آن‌ها مسائل هستی‌شناختی، معرفت شناختی، روش‌شناختی و مفهومی مختص به خود داشته است. اما می‌‎توان دو اردوگاه بسیار وسیع را از هم تمیز داد که یکی پوزیتیویسم طبیعت‌گراست که در اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی از نوع امیل دورکم و تالکوت پارسونز نیرومند است و در کشورهای انگلیسی‌زبان رواج دارد، و دیگری هرمنوتیک ضدطبیعت‌گرا که در علوم اجتماعی اومانیستی‌تر و جامعه‌شناسی از نوع ماکس وبر غلبه دارد و در دنیای آلمانی‌زبان رایج است. این تمایز را می‌توان هم میان مارکسیست‌ها و هم میان غیرمارکسیست‌ها مشاهده کرد. از این رو، ماده‌گرایی دیالکتیکی سنتی از نوع فردریش انگلس، دلا و لپه و لویی آلتوسر در اردوگاه اول، و گئورگ لوکاچ، ژان پل سارتر در مکتب فرانکفورت در اردوگاه مقابل قرار می‌گیرند. فقط در سال‌های اخیر بدیل سومی هم پدید آمده که نوعی طبیعت‌گرایی مشروط یا انتقادی است و بر پایه‌ی تعبیر واقع‌گرایانه‌ی غیرپوزیتیویستی از علم پا به صحنه گذاشته است. در این مقاله عمدتاً به بعضی از مسائلی خواهیم پرداخت که در قرن بیستم در فلسفه‌ی علوم اجتماعی پدید آمده است.

تبیین و پیش‌بینی

طبق مدل پوزیتیویستی و اصول‌گرای تبیین، برای تبیین هر رویداد باید آن را از مجموعه قوانین عام و جهانشمول و بعضی شرایط اولیه، استنتاج کرد. متأسفانه در علوم اجتماعی اصلاً نمی‌توان مثالی پیدا کرد که با این مدل تبیین انطباق داشته باشد. این واقعیت قوی‌ترین استدلال سلبی به نفع نظریه‌ی هرمنوتیکی به شمار می‌آید. مدل قیاسی بین تبیین و پیش‌بینی تقارن ایجاد می‌کند، اما علوم اجتماعی همان‌طور که بایسته است که با نظام‌های باز سروکار دارد، سابقه‌ی چندان درخشانی در زمینه‌ی پیش‌بینی ندارد. و شگفتا که یکی از صاحب‌نظران اصلی مدل تبیین قیاسی- تعمیمی، یعنی کارل پوپر بود که کوبنده‌ترین حمله را به چیزی که تاریخی‌گری می‌نامید به انجام رساند، و مقصود او از تاریخی‌گری مبادرت به پیش‌گویی‌های بی‌قید و شرط تاریخی بود. واضح است که خطا و نادرستی این پیش‌گویی‌ها به این معنا نیست که علوم اجتماعی نمی‌تواند پیش‌بینی‌های مشروطی به عمل آورد که به صورت عبارت‌های تحت شرایط یکسان بیان شوند. اما فقدان نظام‌های بسته به این معناست که وضعیت‌های آزمونی قطعی و دقیق اصولاً امکان‌ناپذیرند و بنابراین علوم اجتماعی باید منحصراً به معیارهای تبیینی برای اثبات و ابطال متکی باشند. در مورد تبیین، واقع‌گرایان انتقادی نوین میان تبیین‌های نظری و کاربردی تمایز قائل می‌شوند. تبیین‌های نظری به این نحو پیش می‌رود: توصیف ویژگی‌های مهم، پس‌کاوی و بازگشت به علت‌های ممکن، حذف بدیل‌ها و شناسایی سازوکار مولد یا ساختار علّی دست‌اندرکار (که اکنون خود به موضوع تبیین تازه‌ای تبدیل می‌شود که باید تبیین شود)؛ تبیین‌های کاربردی با تجزیه‌ی رویداد مرکب به مؤلفه‌هایش، بازتوصیف نظری این مؤلفه‌ها، پس‌کاوی و بازگشت به مقدمات ممکن و حذف علت‌های بدیل.

تفهم

قوی‌ترین استدلال ایجابی به نفع نظریه‌ی هرمنوتیکی این است که چون پدیده‌های اجتماعی به صورت یکتا و منحصر به فرد معنادار یا قاعده‌مند هستند، علوم اجتماعی باید به روشن‌ساختن معنای موضوع مطالعه‌ی خود بپردازند- یا با فرورفتن در اعماق آن به قسمی که پیتر وینچ با الهام از ویتگنشتاین توضیح می‌دهد یا با آمیزش افق‌ها یا چارچوب‌های معنایی از طریق گفت و گو به قسمی که هانس گئورگ گادامر با الهام از هایدگر بیان می‌دارد. در مخالفت با این موضع می‌توان گفت که شأن مفهومی زندگی اجتماعی را می‌توان پذیرفت بی‌آن‌که فرض کنیم:
1. که این مفهوم‌پردازی‌ها کل موضوع مطالعه‌ی علوم اجتماعی را پوشش می‌دهند (مثلاً توجه کنید به پیامدهای اجتماعی خشکسالی، جنگ یا زندان یا پیامدهای روان‌شناختی خشم، جرئت یا انزوا)؛
2. که این مفهوم‌پردازی‌ها خطاناپذیر یا خدشه‌ناپذیرند (ولی ما از مارکس و فروید آموخته‌ایم که چنین مفهوم‌پردازی‌هایی ممکن است ماهیت فعالیت‌هایی را که به آن مربوط می‌شوند بپوشانند، سرکوب کنند، در هاله‌ای از ابهام فرو برند، برایش دلیل‌تراشی کنند، آن را مبهم یا به نحو دیگری پنهان کنند)؛ یا
3. که تشخیص و تصدیق شأن مفهومی وجود اجتماعی به معنای منتفی شدن درک علمی آن است (دست‌کم وقتی هستی‌شناسی دست و پاگیر تجربه‌گرایانه‌ی مبتنی بر وجود یعنی ادراک شدن، کنار گذاشته شده باشد).
با این حال، پارادایم هرمنوتیکی با فرانظریه‌ی واقع‌گرای علم همخوانی دارد. علاوه بر این، واقع‌گرایان انتقادی نوعاً اصرار دارند که تفهم باید نقطه‌ی آغاز کاوش اجتماعی باشد.

دلایل و علت‌ها

موضع هرمنوتیکی غالباً با این استدلال تقویت می‌شود که علوم انسانی با دلایل رفتار عاملان سروکار دارد و این دلایل را نمی‌توان به منزله‌ی علت تحلیل کرد. زیرا، اول این که، دلایل به لحاظ منطقی مستقل از رفتارهایی که تبیین‌شان می‌کنند نیستند. علاوه بر این، دوم این‌که، دلایل در مقایسه با علت‌ها، در سطح زبانی متفاوتی عمل می‌کنند (وایزمان) یا به بازی زبانی متفاوتی تعلق دارند (ویتگنشتاین). اما رویدادهای طبیعی را می‌توان بر حسب علت‌های آن‌ها بازتوصیف کرد (برای نمونه، کباب شدن به صورت سوختن). دیگر این که، جز در مواردی که دلایل به لحاظ علّی برای ایجاد سلسله‌‌ی معینی از حرکات جسمانی، صداها یا علایم کافی باشند، دشوار می‌توان دریافت که چگونه می‌توان مبنایی برای ترجیح یک تبیین مبتنی بر دلیل بر دیگری یافت، و در واقع در نهایت کل تبیین‌های دلیلی باید بی‌پایه و اساس به نظر برسند.

ساختار و عاملیت

پوزیتیویسم و هرمنوتیک، هم با فردگرایی و هم جمع‌گرایی یا کل‌گرایی همراه شده‌اند؛ و دست کم پوزیتیویست‌ها بر عاملیت انسان یا ساخت اجتماعی تأکید کرده‌اند. اما واقع‌گرایان نوین نوعی پارادایم نسبی را برای، خصوصاً، جامعه‌شناسی پیشنهاد می‌کنند؛ و همچنین معتقدند که تعارض عاملیت و ساخت در «نظریه‌‎ی ساخت‌یابی» (آنتونی گیدنز) یا «مدل تبدیلی فعالیت اجتماعی» (روی باسکار) حل و فصل می‌شود. بر این اساس، ساخت اجتماعی هم شرط همیشگی عاملیت توأم با قصد و نیت انسان و هم نتیجه‌ی آن است. از این رو، مردم ازدواج نمی‌کنند تا خانواده‌ی هسته‌ای را بازتولید کنند یا کار نمی‌کنند برای این که اقتصاد سرمایه‌داری سرپا بماند، ولی این پیامد منظورنشده‌ی (یا نتیجه‌ی اجتناب‌ناپذیر) فعالیت آن‌ها، و همچنین شرط لازم برای فعالیت آن‌ها است. مناقشه درباره‌ی سنخ‌های آرمانی نیز به همین مسئله مربوط می‌شود. از نظر واقع‌گرایان نوین، پایه و اساس انتزاع کردن در لایه‌بندی واقعی‌های (و ژرفای هستی‌شناختی) طبیعت یا جامعه است. آن‌ها طبقه‌بندی‌های ذهنی درباره‌ی واقعیت تجربی نامتمایز نیستند، بلکه تلاش‌هایی هستند (مثلاً با استفاده از تعاریف حقیقی شکل‌های زندگی اجتماعی که قبلاً به شیوه‌های پیشاعلمی درک شده است) برای درک سازوکارهای مولد و ساختارهای علّی که با همه‌ی تعین‌های پیچیده و چندگانه‌ی خود پدیده‌های انضمامی تاریخ بشر را تبیین می‌کنند. ارزیابی دوباره‌ی مارکس، دست‌کم در سرمایه، در مقام یک واقع‌گرای علمی- که خلاف تفسیرهای مارکسیستی و غیرمارکسیستی پیشین است- در همین زمینه اهمیت پیدا می‌کند. پس از آن، ارزیابی مجدد سایر بنیان‌گذاران علوم اجتماعی (مانند دورکم و وبر) نیز به مثابه ترکیبی از جنبه‌های واقع‌گرایانه و غیرواقع‌گرایانه در روش و هستی‌شناسی، در دستور کار قرار می‌گیرد.

واقعیت و ارزش

پوزیتیویسم معتقد به وجود شکاف عبورناپذیری میان گزاره‌های واقعی و ارزشی است. اما آکندگی گفتمان واقع‌نگر علوم اجتماعی از ارزش‌ها خود واقعیت فاحشی است. این واقعیت پیوند آشکاری با حضور و آمیختگی ارزش‌ها با همان واقعیت اجتماعی دارد که علوم اجتماعی در پی توصیف و تبیین آن هستند (مارکس و انگلس اشتباه می‌کردند که به این مطلب توجهی نداشتند). بنابه گفته‌ی باسکار، علوم اجتماعی لوازم ارزشی دارد. ما تا آن جا که می‌توانیم این ضرورت را برای آگاهی کاذب نظام‌مند (ارتباطات تحریف‌شده و از این قبیل) از پدیده‌های اجتماعی تبیین کنیم، می‌توانیم تحت شرایط یکسان به سمت ارزیابی‌های سلبی درباره‌ی اموری حرکت کنیم که آگاهی کاذب را ضروری می‌کنند، و به سمت ارزیابی‌های ایجابی درباره‌ی کنش و اقدامی که به لحاظ عقلانی برای دگرگون ساختن آن‌ها طراحی شده است. «نقد اقتصاد سیاسی» مارکس سرمشق واضحی برای این کار است. این برداشت از علوم اجتماعی به مثابه نقد تبیینی، و لذا نقد رهایی‌بخش، به کارهای اولیه‌ی هابرماس درباره‌ی «علاقه‌ی شناختیِ رهایی‌بخش» و پروژه‌ی اخیرتر او برای بازسازی ضوررتاً واقع‌گرایانه‌ی علم توانش ارتباطی ربط پیدا می‌کند (قس. othwaite, 1987).

طبیعت‌گرایی

واقع‌گرایان جدید مجموعه‌ای از تفاوت‌های هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی، نسبی و انتقادی را میان علوم اجتماعی و طبیعی مطرح می‌کنند. سنگ محک معمول برای این تقابل (برداشت‌های معمول درباره‌ی) فیزیک و شیمی بوده است. اما اخیراً شماری از نویسندگان از رشته‌های متفاوتی برای این مقایسه استفاده کرده‌اند- مثلاً زیست‌شناسی (تد بنتون)، نمایش (رم هاره و سیکورد با پیروی از کار اروینگ گافمن و هارولد گارفینکل). اکنون به نزدیک شدن پایان قرن ظاهراً خیلی چیزها هست که دانشمندان علوم اجتماعی هنوز باید درباره‌ی آن‌ها سخن بگویند.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط