سیدحسین خمینی خاطرههای ناگفته بسیار دارد
از میان نوادگان امام خمینی نام سیدحسین خمینی در آغازین سالیان استقرار جمهوری اسلامی بیش از دیگر زادگان امام به گوش میرسید. شاید از آن رو که در میان این نوادگان و زادگان او اولین نوه به بلوغ رسیده رهبر انقلاب اسلامی در اوج پیروزی این انقلاب بود که یادگار و یادآور مرحوم آیتالله سیدمصطفی خمینی شهید خانواده خمینیها بود که در سال ۱۳۵۶ وفات کرد و اربعین شهادتش زنجیرهای از اربعینهای متوالی را رقم زد که پایان آنها پایان عمر رژیم سلطنتی بود
از میان نوادگان امام خمینی نام سیدحسین خمینی در آغازین سالیان استقرار جمهوری اسلامی بیش از دیگر زادگان امام به گوش میرسید. شاید از آن رو که در میان این نوادگان و زادگان او اولین نوه به بلوغ رسیده رهبر انقلاب اسلامی در اوج پیروزی این انقلاب بود که یادگار و یادآور مرحوم آیتالله سیدمصطفی خمینی شهید خانواده خمینیها بود که در سال ۱۳۵۶ وفات کرد و اربعین شهادتش زنجیرهای از اربعینهای متوالی را رقم زد که پایان آنها پایان عمر رژیم سلطنتی بود. آیتالله شهید سیدمصطفی خمینی که امید امام برای تداوم راهش بود از خود دو فرزند بر جای نهاد. دو فرزندی که همزمان نوادگان دو خانواده بزرگ حائریها و خمینیها در قم بودند. مادرشان فرزند آیتالله شیخ مرتضی حائری فرزند آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم بود و پدرشان فرزند آیتالله سیدروحالله خمینی. فرزند دختر سیده مریم نام داشت که پزشک شد و چندی در امارات متحده عرب (دوبی) و اکنون در سوئیس زندگی میکند و فرزند پسر سیدحسین خمینی است که طلبه و روحانی شد و در سالهای اول انقلاب اسلامی اهل سیاست بود. ازدواج حاج سیدمصطفی خمینی و دختر حاج شیخ مرتضی حائری ظاهرا این گونه بوده که روزی خانم ثقفی در حرم حضرت معصومه از زنان زائر میشنود که شایعه شده قرار است آقا روحالله خمینی با دختر حاج مرتضی حائری ازدواج کند اما مادر آقا مصطفی این شایعه را تکذیب میکند و چون به خانه میرود آن را با امام خمینی در میان میگذارد و برخلاف انتظارش امام تاملی میکند و میگوید بد شایعهای هم نیست. همین تامل سبب میشود مادر موضوع را با حاج مصطفی در میان بگذارد و این ازدواج شکل میگیرد. ازدواجی میان دو خانوادهای که در سده اخیر نقش مهمی در تاسیس و تداوم حوزه علمیه قم داشتهاند. سیدحسین خمینی از نقش جدش مرحوم شیخ عبدالکریم حائزییزدی خاطرههای خواندنی دارد.
مصائب شیخعبدالکریم حائری
مشهور است که حاجشیخ عبدالکریم حائری حوزه اراک را به دلیل استقبال اندک طلاب رها کرد و به قم آمد و حوزه علمیه این شهر را احیا بلکه تاسیس کرد. اما خاطرههای حسین آقای خمینی چیز دیگری است. خاطرههایی از روزهایی که جارچی اراک که به خطا متهم به بهایی بودن میشود در معرض اعدام قرار میگیرد. جارچی فلکزدهای که قصد داشت از قرآنسوزی در آتشسوزی مسجد جلوگیری کند اما به قرآنسوزی متهم میشود و توسط مردم شهر تحویل حکومت میشود تا اعدام شود. اما حکومت وثوقالدوله از اعدام او تا زمان دریافت حکم از سوی علمای شهر خودداری میکند و متهم در زندان میماند تا علما اعدام او را تایید کنند. مجلس بزرگی از علمای شهر جمع میشوند و اولین روحانی حکم مجازات را امضا میکند و سپس روحانیان دیگر تا زمانی که نوبت به حاج شیخ عبدالکریم برسد. او اما از امضا خودداری میکند چرا که معتقد است برای صدور این حکم حجت شرعی ندارد. اما این احتیاط پرهیزکارانه شیخ با طعنه مواجه میشود که «حاج شیخ هم بعله...» حاج شیخ دلش میگیرد. از اراک قصد مشهد میکند و سر راه از قم میگذرد. در قم به او اصرار میکنند که در شهر بماند و حوزه قم را احیا کند. حاج شیخ دل خسته پیشنهاد را رد میکند اما در بازگشت از مشهد علمای قم بار دیگر این پیشنهاد را تکرار میکنند و به یاد حاج شیخ میآورند روایات منصوب به امام زمان را که در آخرالزمان علم از قم طلوع میکند و به شیخ وعده یاری میدهند. شیخ هم که دلش از زادگاهش گرفته در قم میماند و حوزه شهر را احیا میکند. حجرههایی ساخته میشود و مدرسههایی. اما در این حجرهها به جای طلبهها برخی خادمین حرم حضرت معصومه(س) مقیم میشوند و برخی حتی حجرهها را اجاره میدهند. همین مساله موجب اختلافهایی در قم میشود و سرانجام طلبهها از حق خود در استفاده از حجرهها در برابر خادمین دفاع میکنند که یکی از فعالان اصلی این دفاع امام خمینی بوده است.
امام خمینی و آیتالله بروجردی
پس از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری البته مرجعیت شیعه میان قم و نجف در نوسان بود. در آن زمان چندی آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی عهدهدار مقام مرجعیت شد و مدتی مراجع ثلاث آقایان حجت، صدر و خوانساری مرجعیت را عهدهدار شدند اما امام خمینی در فکر تقویت مرجعیت قم بود به همین جهت علمای قم را تشویق کرد که از آیتالله بروجردی دعوت کنند از لرستان به قم بیایند تا مرجعیت شیعه را در ایران تقویت کنند. روابط امام و آقای بروجردی تا مدتها در اوج بود. امام البته نسبت به بیت آیتالله بروجردی حساسیت داشت. گفته میشود مرحوم آیتالله حائری پیشکار نداشت. چون خود مرجعی سرپا بود اما سرانجام در سالهای پایانی عمرش پیشکاری یافت. امام در نظر داشت همان پیشکار آیتالله حائری پیشکار آیتالله بروجردی باشد اما آیتالله بروجردی نظر امام را نپذیرفت و حاجاحمد نامی را پیشکار خود کرد. امام مدرس عالیرتبه قم بود اما به جهت حرمت نهادن به آیتالله بروجردی و تثبیت مرجعیت ایشان در درس آقای بروجردی هم شرکت میکرد. گفته میشود اختلافنظر امام خمینی و آیتالله بروجردی بر سر برخورد با فداییان اسلام اوج گرفت اما خاطرههایی وجود دارد که روایتی دیگر را ضمیمه این تاریخچه میکند. اینکه محمدرضا شاه میخواست از قم عبور کند و میخواست آیتالله بروجردی را هم ببیند و آیتالله بروجردی میخواست برای آنکه مجبور به دیدار با شاه نشود به سفر برود اما امام توصیه کرد ایشان در قم بمانند و با شاه دیدار نکنند. آقای بروجردی ابتدا پذیرفت اما در نهایت به سفر رفت تا شاه را نبیند و هدف امام که در واقع پیامی انقلابیتر از اقدام آقای بروجردی داشت محقق نشد. این گونه شد که روابط تیره گشت و امام البته همه را از چشم حاج احمد پیشکار میدید و چنان در خشم شد که گفتهاند استکانی را هم شکستهاند. البته امام باز هم به مقام مرجع وقت احترام میگذاشت و روابط محدودی را با آقای بروجردی برقرار میکرد تا نگویند که میان این دو بزرگ اختلاف هست.
نقش شیخ علی حائری
سیدحسین خمینی نسبت میان مرحوم شیخ علی حائری و مرحوم امام خمینی دو پدربزرگ مادری و پدریاش در مبارزه با سلطنت پهلوی را بسیار عمیق و وسیع میبیند. اینکه هر جلسه علمای بزرگ قم آقایان خمینی، گلپایگانی، مرعشینجفی و شریعتمداری در خانه مرحوم شیخ علی حائری برگزار میشد. اینکه این جلسات به صورت نمادین در خانه فرزند موسس حوزه علمیه قم برگزار میشد.
حاج مصطفی و امام موسی
سیدحسین خمینی علاقه امام به سیدمصطفی خمینی را بینظیر میداند و تلاش سیدمصطفی خمینی برای تثبیت مرجعیت پدر بیدریغ. اینکه بر سر همین مساله تفاوت دیدگاههایی میان حاج مصطفی خمینی و امام موسی صدر وجود داشت. البته موقعیت امام موسی صدر قابل درک بود چرا که او رهبر شیعیان لبنان بود و شیعیان لبنان بنا به سنت تابع حوزه نجف بودند و امام موسی صدر هم مایل بود بعد از آیتالله بروجردی مرجعیت به سوی آیتالله خویی و سپس سیدمحمدباقر صدر هدایت شود و گرچه خود از شاگردان امام بود و به امام خمینی علاقه بسیار داشت اما بر سر مساله مرجعیت با مرحوم مصطفی خمینی اختلافنظر داشت.
امام و شریعتی و حاج مصطفی
روزی که سیدحسین خمینی خواست طلبه شود پدرش که به آداب طلبگی سخت پایبند بود جلو روی امام خمینی به او گفت دیگر نوبت خواندن جامع المقدمات و مکاتب و رسائل است دیگر زمان خواندن شریعتی و شریعتیها گذشته است. آقا مصطفی میخواست به فرزند پرشر و شور سیاسی خود پیغام دهد که دیگر نوبت ملا شدن است. اما امام خمینی به زیرکی افزود البته متن اصلی درس شما همان است که مصطفی میگوید اما شریعتی را هم بخوانید. باز هم در خاطره است که وقتی کتاب حسین وارث آدم پیش سیدحسین خمینی گشوده بود. آقا مصطفی به نصیحت گفت نخوان که منحرف میشوی اما امام گفت دقت کن اما بخوان چون در این دوره و زمانه این شریعتی است که میتواند به پرسشهای نسل جوان جواب بدهد. البته جایی هم بود که امام در جمعی از علما در باب برخی تفاسیر شریعتی از فرشتگان و عالم غیب گفتند این تفاسیر اشتباه بلکه انحراف است.
شهادت حاج سیدمصطفی
سیدحسین خمینی روزهای تلخ درگذشت مرحوم پدرش را به یاد میآورد و وقتی که شب شد و چراغ اتاق پدر را در نجف روشن دید و به خیال اینکه چون هر شب به تهجد مشغول است از کنار آن گذشت و راهی حرم شد تا به درس و بحث برسد و به مسجد و مدرسه رفت که در مدرسه به او خبر دادند حال پدرش مساعد نیست. شتابان به خانه رفت اما به خانه نرسیده سرکوچه مادربزرگش خانم ثقفی را دید که بر سر و صورت میزد و میگفت: پدرت سکته کرده. حاج سیدحسین به همراه مادربزرگ راهی بیمارستان شد اما خبری نبود از آن بیمارستان به بیمارستان دیگری که احتمال میداد که پدرش در آن بستری باشد رفت که جمعیت فراون را در آنجا دید و از دور عمویش احمدآقا را دید. هنوز به بیمارستان نرسیده یکی از جمعیت رو به سوی حاجخانم و حسین آورد و گفت: متاسفانه... هنوز کلمه متاسفانه تمام نشده بود که مادر بر خاک افتاد و حاج احمدآقا سوی مادر دواندوان روانه شد و سیدحسین پایش سست شد و از گوشه در تنها پیکر پدر را دید و این گونه بود که حاج سیدمصطفی شهید شد و شهادتش شهرهای ایران را تکان داد.
حاج مصطفی و ولایت فقیه
حاج سیدمصطفی در اوج بلوغ فکری و نبوغ فقهیاش بود که به شهادت رسید. درسهایش درباره ولایت فقیه را به برکت کنگرهای که چند سال پیش برای بزرگداشت او در قم برگزار شده چاپ کردند و اکنون دغدغه سیدحسین بررسی و کاوش درباره این نوشتههاست و اینکه در عصر غیبت استقرار حکومت اسلامی چگونه ممکن است و تکلیف حدود و قضا چه میشود و میان خلافت و امامت چه تفاوتی وجود دارد. چندی حلقه درسی در این باره تشکیل داد و چندی پای درس آیتالله وحید خراسانی حاضر شد و این روزها در فکر درس و بحث است و بس. از مصاحبه پرهیز دارد و گفتوگو با رسانهای را نمیپذیرد چرا که به قول خودش از این مصاحبهها حاشیههای بسیار برایش درست شده است. درد پایش که اخیرا شکسته شده است در خانهای که محل نزول مرحوم داماد بود و میگوید اولین درس آیتالله بروجردی هم در آنجا داده شده مزید بر علت شده تا سیدحسین خمینی از مصاحبه ابا کند اما خاطرههایش شنیدنی و منحصر به فرد است.
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.