بیمارستان و پزشكی در ایران پس از اسلام تا روی كار آمدن آل بویه

تأسیس بیمارستان در ایران پس از اسلام امری شایع بود، با این همه آگاهی ما از نخستین بیمارستان‌های این دوران اندك و تعیین موقعیت و تاریخ تأسیس و مؤسسات آن‌ها دشوار است. زیرا این گونه مؤسسات احتمالاً در آغاز كوچك و كم
چهارشنبه، 19 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بیمارستان و پزشكی در ایران پس از اسلام تا روی كار آمدن آل بویه
 بیمارستان و پزشكی در ایران پس از اسلام تا روی كار آمدن آل بویه

 

نویسنده: حمید كاویانی پویا




 

تأسیس بیمارستان در ایران پس از اسلام امری شایع بود، با این همه آگاهی ما از نخستین بیمارستان‌های این دوران اندك و تعیین موقعیت و تاریخ تأسیس و مؤسسات آن‌ها دشوار است. زیرا این گونه مؤسسات احتمالاً در آغاز كوچك و كم اهمیت بوده‌اند كه پیش از اسلام برپا گشته و در شهرهای نسبتاً مهم رونق داشته‌اند. به طور نمونه «بیمارستان مرو» از بیمارستان‌هایی بوده است كه در روزگار ساسانیان برپا بوده و در قرون نخستین اسلامی نیز فعالیت داشته است. چنان كه عیسی بن ماسویه پزشك بزرگ قرن دوم هجری می‌آورد كه «در بیمارستان مرو برای خارج سودا از بدن بیمار، حرمل (اسفند) استفاده می‌كردیم.» (1) همچنین بیمارستان مشهوری را كه رازی چند گاهی ریاست آن را برعهده داشت، به استناد آثار تاریخی و جغرافیایی از بیمارستان‌های بازمانده از روزگار پیش از اسلام است. (2) هرچند در مورد تاریخ بنا و بانی آن منابعی در دست نیست.
در حقیقت بیمارستان‌های ایرانی كه از روزگار باستان رونق داشتند با هجوم اعراب ویرانی در پیش گرفته و از رونق افتادند. اما این وضعیت شامل حال همه‌ی بیمارستان‌های ایرانی نگشت و برخی از آنها با وقفه‌ای كوتاه همچنان به فعالیت خود ادامه دادند كه از جمله‌ی این بیمارستان‌ها- كه سرمنشأ بیمارستان‌های اسلامی و پزشكان این مركز مؤسس و گردانندگان اصلی بیمارستان‌های دوران اسلامی گشتند، مركز آموزشی- درمانی جندی شاپور بود كه تا مدت‌ها پس از ورود اسلام به ایران و تشكیل حكومت خلفا و حكومت نیمه متمركز ایرانی همچنان به عنوان بیمارستانی مجهز و مشهور به حیات خود ادامه داد و درواقع پشتیبان بیمارستان‌های دیگر شهرهای ایرن به شمار می‌آمد. (3)
به عبارت دیگر پس از هجوم اعراب هرچند تقریباً همه‌ی كتبی كه روشنگر نقش ایران در رشته‌ی طب و نفوذ آن در یونان بود، به كلی از بین رفت و چندی بعد طب معروف به «طب جالینوسی و بقراطی»، سرمشق كار كلیه‌ی اطبا قرار گرفت و گفتار آنان در این رشته به صورت وحی مُنزل تلقی گردید، اما حتی در این مورد نیز ایرانی‌ها نتوانستند خود را مقید و محدود ببینند و برای اولین بار علی بن عباس مجوسی اهوازی در كتاب كامل الصناعة الطبیبة الملكی به كارها و نظرات پزشكی بقراط و جالینوس ایراد گرفت و به ذكر نقایص آنها پرداخت (4) و بیمارستان‌های ایرانی پیش از اسلام دیگر بار به دست پزشكان ایرانی سعی در تداوم حیات مراكز درمانی نموده و حتی در دوران اسلامی بیمارستان‌هایی نیز تأسیس یافت و در كنار بیمارستان‌های به جا مانده از دوره‌های قبل شروع به فعالیت كردند.
درواقع می‌توان خط سیر طب ایرانی و بنیاد مراكز درمانی را چنین ترسیم كرد كه طب دوره‌ی هخامنشی كه از سویی میراث طبی بین النهرین و هند و فلات ایران را در بر داشت در حكومت جانشینان اسكندر و دوره‌ی ساسانی با طب یونانی درآمیخت و در مركز علمی گندی شاپور شكوفا گردید و با افول ستاره‌ی اقبال گندی شاپور (البته به مدت كوتاه در طی حمله‌ی اعراب) سفر كوتاهی به بغداد كرد و مكتب بغداد از این میراث غنی مشحون و شكوفا شد. سپس دوباره راه وطن را در پیش گرفت و این بار پربارتر و پرتوان مكاتب متعددی را در ایران دایر كرد كه هركدام با بغداد افسانه‌ای رقابت می‌كردند؛ بخارا، نیشابور، خوارزم، ری، اصفهان، شیراز، جرجان، مرو و غزنه از جمله‌ی این مكاتب بودند كه به داشتن حوزه‌های رسمی و كتابخانه‌های غنی و بیمارستان و اساتید و دانشجویان و شیفتگان علوم افتخار می‌كردند. (5)
اما حقیقت امر این است كه هرچند بیمارستان‌های ایرانی بنیاد یافته در پیش از اسلام (البته برخی از آنها) به دلیل درونمایه‌ی قوی (با اقتباس پزشكی هندی و یونانی و مصری و میراثی كه از پزشكی بین النهرین و فلات ایران در خود داشتند)، و دارا بودن پزشكان متبحر و متعهد، پس از هجوم اعراب نیز به حیات خود ادامه دادند و همچون بیمارستان گندی شاپور بدون حمایت دولتی و قدرت خاصی حیات خود را طولانی ساختند، اما اولاً این كار از عهده‌ی تمام بیمارستان‌ها و گردانندگان آنها برنمی‌آمد و بدون داشتن حمایت دولتی و پشتیبانی مالی قدرت مركزی و حكام محلی بیمارستان‌های شهرهای كوچك و یا ایالاتی كه با حمله‌ی اعراب دچار ویرانی و ركود (از لحاظ مالی و موقعیت سیاسی) گشته بودند، نتوانستند به حیات خود ادامه دهند و به زودی از بین رفتند، و ثانیاً برخی بیمارستان‌ها همچون گندی شاپور كه فاقد حمایت قدرتی سیاسی بود، هرچند توانستند تا سده‌ها همچنان فعالیت نموده و چراغ علم را فروزان نگه دارند اما با مهاجرت پزشكان معروف و متجرب این بیمارستان به مركز خلافت اسلامی و فعالیت در دربارها و مراكز درمانی بغداد و دیگر شهرهای خلفای اسلامی، گندی شاپور نیز از رونق پیشین افتاد و اندك اندك رو به زوال رفت. (6)
بنابراین تا روی كار آمدن نخستین دولت‌های نیمه متمركز ایرانی در ایران زمین و قوت یافتن و ظهور پزشكان متبحری در سایه‌ی حمایت دول نیمه مقتدری همچون سامانیان، صفاریان و به ویژه دولت دانش دوست آل بویه، بیمارستان مجهز و مشهوری در ایران بنیاد نگردید و هجوم عرب‌ها با ركودی كه در عرصه‌ی سیاسی و اقتصادی كشور وارد آورد، علوم مختلف را نیز دچار وقفه و تعلیق ساخت و در این میان علم پزشكی كه بیش از دیگر علوم نیاز به تجهیزات و رسیدگی و به طور كلی حمایت نیرومند داشت، از این هجمه‌ی همه جانبه تأثیر بیشتری دریافت داشت، به طوری كه تا سده‌های پس از هجوم اعراب تا دوران صفاریان و آل بویه منابع به ساخت بیمارستانی در حوزه‌ی ایران اشاره‌ای ندارند و تنها بیمارستان گندی شاپور است كه در منابع اشاره‌ای به پزشكان و مركز درمانی آن می‌رود و گاه نیز از بیمارستان‌هایی نام به میان می‌آید كه به احتمال بسیار قوی، تولدی باستانی داشتند و تا مدت‌ها پس از اسلام نیز همچنان پذیرابخش بیماران و درماندگان بودند.

وضعیت پزشكی و بیمارستان‌ها در عصر حكومت‌های ایرانی

با گذشت حدود دو سه سده از هجوم عرب‌ها به ایران و سقوط ساسانیان، سرداران ایرانی آغاز به تشكیل حكومت‌هایی در برخی ایالات نمودند و درصدد استقلال از حكومت مركزی بغداد برآمدند. این دولت‌های نیمه مستقل لوا و مشروعیت حكومت خویش را از خلفای اسلامی دریافت می‌داشتند و ملوك الطوایفی بودند كه با تكیه بر منشور حكومت اسلامی بغداد خود را مشروع و قانونی پنداشته و با دیگر دولت‌های معاصر خویش در ایران بر سر دسترسی به امارت بیشتر می‌جنگیدند. بنابراین بیشترین نیروی این دولت‌ها صرف مبارزه با دیگر قدرتمندان و مدعیان قدرت در ایران و كسب مشروعیت از خلفای بغداد و حفظ موقعیت و دولت خویش می‌شد و دیگر فرصت چندانی برای توجه به گسترش علوم و حمایت از دانشمندان و اندیشیدن برای رفاه عمومی باقی نماند، و اگر هم شاهانی دانش دوست در بین این دولت‌ها و در این روزگار ظهور می‌نمودند و به قدرت دست می‌یافتند، بیشتر از ادیبان در دربار خود استفاده و حمایت می‌كردند، و اگر هم پزشكانی در دربار این دولت‌ها وجود داشت (كه حتماً این چنین بود)‌ آن‌ها نیز فعالیت خود را محدود به دربار و تنها در خدمت شاهان قرار می‌دادند و به ندرت اتفاق می‌افتاد كه در بیمارستان و یا مراكز آموزشی-درمانی، پزشكان سده‌های دوم و سوم به فعالیت پزشكی و یا آموزش در تربیت شاگردان بپردازند و به جرئت می‌توان گفت كه تا حدود نیمه‌ی دوم قرن سوم هجری قمری/ نیمه‌ی قرن نهم میلادی، كه از فعالیت پزشكی علمی طبری خبری در منابع مذكور است، هیچ پیشرفتی در پزشكی و در عرصه‌ی بیمارستان‌های ایران پیش نیامد و مراكز درمانی موجود در این روزگار همان بیمارستان‌هایی بودند كه از روزگار پیش از اسلام فعالیت داشتند.
البته در همین روزگار نخستین بنیان گذار حكومت ایرانی در ایرانِ پس از اسلام (طاهر ذوالیمینین) تلاش‌هایی مقدماتی برای بهبود بخشیدن به اوضاع درمانگری و وضعیت مراكز درمانی صورت پذیرفت اما از طرفی این اقدامات بسیار ناچیز بوده و از طرف دیگر چندان مجالی برای پرداختن به مسائل فرهنگی و ایجاد مراكز علمی- درمانی و به طور كلی مراكز رفاهی در بین نبود. با نگاهی به منابع نیازی كه به احداث و یا احیای بیمارستان‌ها در ایران از سوی فرمانروایان عصر مشاهده می‌گردید، قابل ملاحظه می‌باشد. در این بین ذكر گردیده طاهربن حسین سردار مأمون و بنیان گذار سلسله‌ی طاهریان به فرزندش عبدالله بن طاهر در نامه‌ای نگاشت كه: «برای نابینایان وظیفه‌ای خاص از بیت المال تعیین كن و... برای بیماران بیمارستانی بنا كن و بیماران را در آن پناه بده و متصدیان و پرستارانی برای بیمارستان برگزین كه به حال بیماران رسیدگی كنند و پزشكانی را بر گمار كه دردها و بیماری‌های ایشان را درمان سازند و آرزوها و خواسته‌های آنان را تا آنجایی كه مایه‌ی اسراف بیت المال نشود برآور.» (7)
پس از روی كار آمدن نخستین دولت ایرانی پس از اسلام در ایران و حكومت آن‌ها در خراسان (307ق.) در سیستان نیز مردانی به منظور قتال با خوارج بیرون آمدند و خود را «متطومه» نامیدند كه از جمله‌ی آن‌ها یعقوب لیث صفار بود. یعقوب در این روزگار كه امور بغداد در اثر قتل المتوكل علی الله پریشان بود، از طریق مكاتبه با المعتزبالله خلیفه‌ی بغداد منشور امارت سیستان را دریافت داشت و با لشكركشی به خراسان و كرمان و فارس و بلخ و هرات (253ق.) حكومت طاهریان را برانداخت و به دلیل توطئه‌هایی كه از جانب خلیفه می‌شد به اهواز برای گسیل شدن به جنگ با خلیفه رفت و خلیفه از بیم او منشور امارت خراسان و جرجان و طبرستان و ری و فارس و ریاست شرطه‌ی بغداد را به وی داد، اما یعقوب در گندی شاپور هنگامی كه درصدد حمله به بغداد بود، درگذشت و پس از او جانشینانش حكومت بر ولایات تسخیری او را ادامه دادند. (8)
با وجود تاخت و تازهای طاهریان و صفاریان و تلاش برای كسب قدرت و تشكیل حكومت مقتدر در ایران، تقریباً هیچ رفاه و تشكیلات رفاهی برای مردم ایران زمین و از سوی این مدعیان فراهم نگشت و در دوران این دو دولت و حتی در زمان دولت دانش دوست سامانیان كه با كنار زدن صفاریان بر ماوراءالنهر و خراسان دست یافته و قدرت جانشینان یعقوب را در ری و سیستان در تنگنا انداخته (9) و با وجودی كه اسماعیل سامانی و دیگر پادشاهان سامانی مردانی نیكوكار و اهل علم و دین را گرامی می‌داشتند (10)، از تأسیس بیمارستان و یا تدوین كتبی در زمینه‌ی پزشكی در این دوره اثری در منابع مشهود نیست. با این حال برخی منابع به تأسیس بیمارستانی توسط عمروبن لیث صفاری در زرند (زرنج) اشاره داشته‌اند. در این روایت كه اصطخری در كتاب المسالك و الممالك آن را بیان می‌دارد آمده است كه: «عمروبن لیث در زرنج بازاری نیز ساخت كه درآمد آن را هر روز هزار درهم غله بوده است و آن را بر مسجد جامع و بیمارستان و مسجدالحرام وقف كرد (شهر زرنج مركز سیستان می‌باشد).»‌(11) این بیمارستان را نیز همانند بیمارستان مرو و ری از جمله مراكز طبی قدیمی در جهان اسلامی به شمار توان آورد.
در مورد تاریخ بنای این بیمارستان و مدت فعالیت آن (كه به احتمال فراوان اندك بوده است) باید دست به دامن فرضیات و حدس و گمان شد. زیرا همان طور كه می‌دانیم عمروبن لیث با اسماعیل سامانی (كه هر دو منشور امارت بر ماوراءالنهر را از خلیفه المقتدر دریافت داشته بودند) ‌در نبرد بود و سرانجام به اسارت سامانیان درآمده و به بغداد فرستاده شد (288ق.)(12) بنابراین حكومت كوتاه عمروبن لیث كه اكثر آن در جدال با مدعیان قدرت برای حفظ قدرت و قلمرو صورت گرفت، چندان مجالی به صفاریان و دیگر دولت‌ها همزمان نمی‌داد تا درصدد امارت بیمارستان و حمایت از پزشكان و گردانندگان آن‌ها برآیند و در تجهیز آن بكوشند.
البته فارغ از حمایت شاهان نیمه متمركز ایرانی در این روزگار پر از مدعیان و طالبان قدرت، برخی دولتمردان و حتی اطبا به ویژه در دوران حكومت پرتلاطم و متحجرانه‌ی غزنویان از امارت مدارس و مراكز درمانی غافل نماندند و در احداث این مراكز علمی-درمانی كوشیدند به طوری كه نصربن سبكتكین برادر محمود غزنوی در نیشابور مدرسه‌ای با نام «سعیدیه» بنا كرده و این مدرسه در كنار مدارس دیگری همچون مدرسه‌ی ابن نورك (درگذشته به سال 406هـ) و مدرسه‌ی بیهقیه كه در اواخر دوران غزنوی بنیاد گشته بودند به فعالیت می‌پرداخت. (13) همچنین نیشابور كه پس از انتزاع شرق اسلام از حیطه‌ی خلافت عباسی در اوایل قرن سوم هجری به عنوان مركز حكومت نیمه مستقل طاهریان انتخاب گشته و پس از آن در عهد سامانیان و غزنویان همچنان از ممالك عمده‌ی شرق اسلام بود، در این روزگار شاهد برپایی و ایجاد بیمارستانی در خود بود كه توسط طبیبی به نام عبدالملك بن ابی عثمان محمد بن ابراهیم نیشابوری معروف به «خرگوش» بنیاد شده بود. این شخص كه به سال 407ق. وفات یافت، ابتدا در مكه به تحصیل فقه پرداخته و سپس به عنوان پزشك در دوران غزنوی به فعالیت مشغول بود (14) و گویا به خرج خویش بیمارستان نیشابور را بنا نمود. بیمارستان مذكور احتمالاً همان بیمارستانی باشد كه «خطیب سمرقندی» در سال 409ق. به هنگام ورود به نیشابور در باغ آن سكنا گزید. (15)
بنابراین با وجودی كه روزگار طاهریان تا روی كار آمدن آل بویه، دوران اغتشاش در ایران و كشمكش قدرت‌ها بوده و چندان مجالی برای پرداختن به رفاه عمومی و تفكر درباره‌ی احداث مراكز علمی- درمانی برای صاحبان قدرت نبود، اما برخی افراد از تكاپو در این امر بازنمانده و در پیشرفت و ترویج علوم به ویژه علم پزشكی (كه در بیمارستان‌ها تحصیل و تدریس می‌شد) كوشیدند. به گونه‌ای كه در همان روزگار غزنویان بیمارستان سیاری برپا شده و نخستین بار در اسلام عزیزالدین مستوفی اقدام به تأسیس یتیم خانه نمود و مقرر كرد كه اسرا و سربازان مجروح و آسیب دیده سپاه دشمن همچون خودی‌ها در این بیمارستان سیار درمان گردند (16) و همچنین در عصر غزنوی نخستین رابطه‌ی دانشمندان و به ویژه پزشكان اسلامی با سرزمین هندوستان كه تا سده‌ها بعد ادامه داشت، برقرار گردید و زبان فارسی نیز در همین اوایل قرن پنجم هجری با لشكریان محمود غزنوی به شبه قاره‌ی هند رسید و توسط دانشمندان، اطبا و حكما و شعرا و غیره، نخست در پنجاب و بعد از آن در دهلی در زمان سلاطین غوری و خلجی و تغلق و لودوی و مغول، و از شرق تا جنوب اشاعه یافت. در این سده پزشكان متعددی از اصفهان و شیراز و بخارا وارد و مقیم دهلی گردیدند (17)، كه در این میان از معروف‌ترین این پزشكان از ابومنصور موفق بن علی هروی می‌توان سخن به میان آورد. این پزشك در زمان منصور بن نوح اول (امیرسامانی از 961-976م.) در هرات برآمده و ظاهراً نخستین كسی بود كه درصدد تألیف رساله‌ای در ادویه مفرده به زبان فارسی برآمد و برای گرد آوردن اطلاعات لازم در ایران و هند سفرهای زیادی كرد. این داروشناس مذكور ایرانی در اثنای سال‌های 968 و 977م. كتاب الابینه عن حقایق الادویه را نوشت كه قدیمی‌ترین اثر علمی موجود به نثر فارسی جدید است. این كتاب عناصر یونانی،‌ سریانی، عربی و هندی را با هم در یك جا گرد آورده و از 585 دارو بحث می‌كند (كه 466 تای آن از گیاهان، 75 تا از كانی‌ها و 44 تا از جانوران به دست می‌آید). این داروها برحسب تأثیرشان به چهار گروه تقسیم شده است. (18)
در دوران نامبرده برخی فرمانروایان همچون سامانیان، علاوه بر حمایت و پشتیبانی از دانشمندان و اطبای ایران گام‌های بلندی در راه زنده نگه داشتن فرهنگ و ادب ایرانی برداشته و موجبات تشویق هنردوستان و دانشمندان را فراهم نمودند.
با این حال، وجود دولت‌ها و مدعیان قدرت در سرزمین ایران به طور همزمان و جدال آنها با یكدیگر، موقعیتی را در ایران به وجود آورد كه به آشفتگی و هرج و مرج شبیه بود تا اقتدار و ثبات، و دانشمندان و اطبا فرصتی برای علوم و فنون خویش در ایران نیافته و بهترین مؤلفه را پناه بردن به دربار همین شاهان نیمه مستقل و خدمت در دربار شاهی، یا گریز به مركز حكومت اسلامی و راهیابی به بیمارستان‌های بزرگ اسلامی و یافتن مجال و موقعیت برای تدوین كتب طبی و انتشار علم خود دانستند و در همین روزگار و تحت این شرایط بود كه معروف‌ترین شخصیت‌های پزشكی كه ایرانی نژاد بودند با تألیفات و ترجمه‌های كتب طبی، علم پزشكی را از ركود و وقفه خارج ساخته و در اعتلای آن كوشیدند، از آن جمله بودند: علی بن سهل طبری، رازی، علی بن عباس مجوسی و ابن سینا.
در این میان به غیر از ابومنصور موفق هروی- كه درباره‌ی تبحر وی گفته شده؛ «تفاوت میان كربنات سدیم و كربنات پتاسیم را می‌دانست و راجع به زرنیخ، اكسیدس، اسید سیلسیك، اثمه (سنگ سرمه)، معلوماتی داشت و خاصیت سمی تركیبات مس و سرب، كیفیت موزدایی آهك، تركیب گچ شكسته بندی و مورد استعمال آن را در جراحی می‌دانست» (19)، و افرادی همچون علی بن ربن طبری (كه مسیحی نژاد و اهل طبرستان بوده و به دوران متوكل اسلام آورده و طبیب خاص خلیفه شد (236ق./ 850م) كه دربار خلفای عباسی را بر سكونت در ایران و فعالیت در مراكز درمانی و دربار شاهان ایرانی ترجیح دادند (20)، پزشكان متبحری همچون رازی، ابن سینا، مجوسی و طبیبانی كه صاحب نام و شهرت بودند، در سایه‌ی حمایت شاهانی كه به دانش دوستی شهره بوده و در زمینه‌ی پزشكی نقطه‌ی عطفی در تاریخ ایران اسلامی به شمار می‌روند، به فعالیت پرداخته و دست به تألیف و ترجمه‌ی كتبی زدند كه تا قرن‌ها بعد همچنان زبانزد اهل علم و مورد رجوع آنها بود. این پزشكان اگرچه همزمان با دولت‌های نیمه مستقل ایرانی همچون سامانیان، غزنویان و آل بویه می‌زیستند و همچنین حوزه‌ی فعالیت خود را تا دربار خلفا و بیمارستان‌های آن حوزه می‌كشاندند، اما تحت شرایط مطلوب ایجاد شده توسط آل بویه و نگرش مثبت و ایدئال این شاهان بویه‌ای بود كه پزشكانی همچون ابن سینا و مجوسی از دربار تركان غزنوی و خوارزمشاهان گریخته و با فعالیت در نزد آل بویه توانستند نام و نشانی از خود باقی بگذارند.

پی‌نوشت‌ها:

1.الاندلسی، ضیاءالدین عبدالله بن احمد، المعروف ابن البیطار، الجامع المفردات الادویه و الاغذیه، ج2، مكتبة المثنی، بغداد، 1291ق.، ص15.
2.كریمان، حسین، ری باستان، ج2، تهران، انجمن آثار ملی، 1345ش، ص362.
3.در مورد سرانجام بیمارستان گندی شاپور رك به: بخش گندی شاپور پس از اسلام.
4.الگود، سیریل، تاریخ پزشكی ایران و سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه‌ی باهر فرقانی، امیركبیر، تهران، 2536شاهنشاهی، 1352، ص3.
5.رك به: محدثی، احمد، تاریخ طب در دوره‌ی آل بویه، احرار، تبریز، 1377، ص 19.
6.رك به: استاد غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاه‌های بزرگ اسلامی، ترجمه‌ی نورالله كسایی، انتشارات یزدان، 1364، ص170.
7.ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه‌ی ابن خلدون، ترجمه‌ی پروین گنابادی، تهران، بنگاه نشر و ترجمه‌ی كتاب،1375، ص605-604.
8.در این باره رك. به: ابن خلدون، همان، ج3، 1383، ص350-355.
9.رك به: ابن خلدون، همان، ج2، 1375، ص550-554.
10.همان، ص551.
11.اصطخری، مسالك و ممالك،1368، ص193-194.
12.رك به: ابن خلدون، همان، ص 550-553.
13.فرشاد، مهدی، تاریخ علم در ایران، امیركبیر، تهران، 1366، ج2، ص809-810.
14.نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران، ج2، چاپ هنربخش، تهران، 1341، ص769؛ عیسی بك، احمد، تاریخ بیمارستان‌ها در اسلام، ترجمه‌ی نورالله كسایی، علمی و فرهنگی، تهران، 1371، ص 206-207.
15.نجم آبادی، همان، ج2، ص769؛ عیسی بك، همان، ص 206-207.
16.الگود، تاریخ پزشكی ایران، ص253.
17.به نقل از: فیروزشاهی، ضیاءالدین به تصحیح مولوی، انجمن آسیای بنگال كلكته، 1862م.، ص366.نیز رك به: پرفسور نیز واسطی، تاریخ روابط پزشكی ایران و پاكستان، مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ پزشكی، 1382، ص30-31.
18.سارتون، جورج، تاریخ علم، ترجمه‌ی احمد آرام، چاپ تابان، تهران،1365، ص780-781.
19.سارتون، مقدمه‌ای بر تاریخ علم، همان، 1365، ص 781.
20.ربن طبری در دوران خلافت متوكل كتاب فردوس الحكمه را كه یكی از قدیمی‌ترین مختصرنامه‌های طب است، تألیف نمود. در این باره رك به: حتی، همان ، ص465-466.

منبع مقاله :
كاویانی پویا، حمید، (1393)، بیمارستان‌ها و مراكز درمانی در ایران: با رویكردی به پزشكان و وضعیت پزشكی از آغاز تا دوران مشروطه، تهران: امیركبیر، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.