موجبات شهادت امام موسى كاظم علیه السلام
" انتم الصراط الاقوم و السبیل الاعظم و شهداء دارالفناء و شفعاء دارالبقاء. (1)؛ شما راست ترین راه ها و بزرگترین شاهراه ها هستید. شما شهیدان این جهان و شفیعان آن جهانید.
همه ائمه اطهار علیهم السلام به استثناى وجود مقدس حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه كه در قید حیات هستند، شهید از دنیا رفتهاند؛ هیچ یک از آنها با مرگ طبیعى و با اجل طبیعى و یا با یك بیمارى عادى از دنیا نرفتهاند، و این یكى از مفاخر بزرگ آنهاست. خود آنان همیشه آرزوى شهادت در راه خدا را داشتند كه ما مضمون آن را در دعاهایى كه آنها به ما تعلیم دادهاند و خودشان مىخواندهاند مىبینیم. على علیه السلام مىفرمود: "من تنفر دارم از این كه در بستر بمیرم، هزار ضربه شمشیر بر من وارد بشود بهتر است از این كه آرام در بستر بمیرم." و ما نیز در دعاها و زیاراتى كه قرائت مىكنیم یكى از فضائل ائمه را به این نام یادآوری می کنیم كه آنها از زمره شهدا هستند و شهید از دنیا رفتهاند.
در اصطلاح، «شهید» لقب وجود مقدس امام حسین علیه السلام است و ما معمولا ایشان را به لقب«شهید» مىخوانیم: «الحسین الشهید». همان طور كه لقب امام ششم را «جعفرالصادق» و لقب امام موسى بن جعفر را « موسى الكاظم» مىگوییم ، لقب سیدالشهداء نیز« الحسین الشهید» است. ولى این بدان معنى نیست كه ائمه دیگر ما شهید نشدهاند. همان طور كه اگر موسى بن جعفر را «الكاظم» می نامیم معنایش این نیست كه سایر ائمه" كاظم" نبودهاند -"كاظم" یعنى كسى كه بر خشم خود مسلط است- ، یا اگر به امام هشتم مىگوییم «الرضا» معنایش این نیست كه دیگران مصداق«الرضا» نیستند، و یا اگر امام ششم را «الصادق» می نامیم ، معنایش این نیست كه دیگران العیاذ بالله صادق نیستند.
این که ما تصور کنیم سایر ائمه با روش امام حسین(ع) در این جهت اختلاف و تفاوت داشته است، تصور غلطی است. این هم که برخی فکر می کنند بنای امام حسین علیه السلام بر مبارزه با دستگاه جور زمان خود بود ولى سایر ائمه بنای مبارزه را نداشتند، تفکر نادرستی است. امكان ندارد مقام مقدس امام با دستگاه ظلم و جور زمان خودش سازش كند و خودش را با آن منطبق كند؛ بلكه همیشه با آنها مبارزه مىكند. تفاوت در این است كه شكل مبارزه فرق مىكند. یك وقت مبارزه علنى است و اعلان جنگ می شود؛ و وقتی دیگر، مبارزه هست ولى نوع مبارزه فرق مىكند. یعنی مقتضیات زمان در شكل مبارزه تاثیر می گذارد. هیچ وقت مقتضیات زمان در این جهت نمىتواند تاثیر داشته باشد كه در یك زمان سازش با ظلم جایز نباشد ولى در زمان دیگر جایز باشد. در واقع سازش با ظلم در هیچ زمانى و در هیچ مكانى و به هیچ شكلى جایز نیست، اما ممكن است شكل مبارزه فرق كند. تاریخ ائمه اطهارعموماً حكایت مىكند كه همیشه در حال مبارزه بودهاند. اگر مىگویند مبارزه در حال تقیه، مقصود سكون و بى تحركى نیست.« تقیه» از ماده «وقى» است، مثل تقوا كه از ماده «وقى» است. تقیه معنایش این است که به شكل مخفیانه و در یك حالت استتار از خود دفاع كردن؛ نه دست از مبارزه برداشتن.
همه ائمه اطهار این افتخار را دارند كه در زمان خودشان با هیچ خلیفه جورى سازش نكردند و همیشه در حال مبارزه بودند. ایشان در مقابل خلفایی نظیر عبدالملك مروان، اولاد عبدالملك، پسرعموهاى عبدالملك، بنى العباس، منصور دوانیقى، ابوالعباس سفاح، هارون الرشید، مامون و متوكل و ... که از بدنام ترین افراد تاریخ هستند، ایستادند و به انحاء مختلف مبارزه نمودند. اگر مقاومت ائمه اطهار در مقابل اینها نبود، و اگر ایشان فسق ها و انحراف هاى آنان را برملا نمىكردند و غاصب بودن و نالایق بودن آنها را به مردم تذکر نمى دادند، امروز ما هارون و مخصوصاً مامون را در ردیف قدیسین مىشمردیم. اگر ائمه، باطن مامون را آشكار نمىكردند و وى را معرفى نمىنمودند، مسلما امروز او یكى از قهرمانان بزرگ علم و دین در دنیا تلقى مىشد.
در این مقاله بحث ما در زمینه عواملی است که موجبات شهادت امام موسى بن جعفرعلیهماالسلام را فراهم نموده است. البته در این كه موسى بن جعفرعلیهماالسلام به شهادت رسیده، از مسلمات تاریخ است. بنا بر معتبرترین و مشهورترین روایات، موسى بن جعفرعلیهماالسلام چهار سال در كنج سیاه چالهاى زندان به سر برد و در زندان هم به شهادت رسید.
امام آن روح مقاوم و بزرگ، به یحیی پاسخ می دهد:« به هارون بگو از عمر من دیگر چیزى باقى نمانده است» و پس از یك هفته امام را مسموم نمودند.
در تاریخ آمده است که یحیى برمكى به اطرافیانش گفت: من گمان مىكنم خلیفه ظرف امروز و فردا دستور بدهد موسى بن جعفر را توقیف كنند. گفتند چطور؟ گفت: من همراهش بودم كه به زیارت حضرت رسول در مسجدالنبى رفتیم، وقتى كه خواست به پیغمبر سلام بدهد، دیدم این گونه سلام مىگوید: السلام علیك یا ابن العم یا رسول الله. بعد گفت: من از شما معذرت مىخواهم كه مجبورم فرزند شما موسى بن جعفر را توقیف كنم.
بالاخره هارون دستور داد جلادهایش به سراغ امام بروند. اتفاقا امام در خانه نبود. ایشان به مسجد پیغمبر رفته بود. سربازها به مسجد رفتند و وقتى وارد شدند كه امام در حال نماز بود. مهلت ندادند كه موسى بن جعفر نمازش را تمام كند، در همان حال نماز، ایشان را كشان كشان از مسجد پیغمبر بیرون بردند كه حضرت نگاهى به قبر رسول اكرم كرد و عرض كرد: السلام علیك یا رسول الله، السلام علیك یا جداه، ببین امت تو با فرزندان تو چه مىكنند؟!
چرا هارون این اعمال را انجام داد؟ مگر امام قیامی بر پا کرده بود؟ از مسلمات تاریخ است که ایشان قیام نکرده بود ولی وجود خود امام برای هارون و حکومتش خطر داشت، چون خلیفه مىخواست براى ولایتعهدی فرزندانش بیعت بگیرد؛ هارون نگران بود که امام اعلام نماید هارون و فرزندانش غاصب خلافتند.
- عائله تان چند نفرند؟ معلوم شد عائلهاش خیلى زیاد است.
- وضع زندگیتان چطور است؟ امام پاسخ دادند.
- عوایدتان از کجا تأمین می شود؟
پس از این سوال و جواب ها وی رفت. وقتى خواست برود پدرم به ما گفت: بدرقه كنید، در ركابش بروید. و ما به امر هارون تا در خانهاش در بدرقهاش رفتیم، كه او آرام به من گفت تو خلیفه خواهى شد و من یك توصیه بیشتر به تو نمىكنم و آن این كه با اولاد من بدرفتارى نكن.
ما نمىدانستیم این كیست. برگشتیم. من از همه فرزندان ناراحت تر بودم، وقتى خلوت شد به پدرم گفتم این كى بود كه تو این قدر او را احترام كردى؟ خندهاى كرد و گفت: اگر راستش را بخواهى این مسندى كه ما بر آن نشستهایم مال اینهاست. گفتم آیا به این حرف اعتقاد دارى؟ گفت: اعتقاد دارم. گفتم: پس چرا واگذار نمىكنى؟ گفت: مگر نمىدانى "الملك عقیم"؟ تو كه فرزند من هستى، اگر بدانم كه مدعى من می شوى، آنچه را كه چشمهایت در آن قرار دارد از روى تنت بر مىدارم.
پس از مدتی هارون شروع کرد به صله دادن. پول هاى گزاف برای افراد مىفرستاد، پول هایی به میزان پنج هزار دینار زر سرخ، چهارهزار دینار زر سرخ و غیره. من فکر کردم لابد پولى كه براى این مردى كه این قدر برایش احترام قائل است مىفرستد خیلى زیاد خواهد بود. ولی دیدم كمترین پول را براى او فرستاد؛ یعنی دویست دینار. سؤال كردم که علت این کار چیست؟ گفت: مگر نمىدانى اینها رقیب ما هستند. سیاست ایجاب مىكند كه اینها همیشه تنگدست باشند و پول نداشته باشند؛ زیرا اگر زمانى امكانات اقتصادى شان زیاد شود، یك وقت ممكن است كه صد هزار شمشیر علیه پدر تو قیام كند.
على بن یقطین وزیر هارون بود، ولى شیعه بود، و پنهانی خدمت مىكرد. در میان افرادى كه در دستگاه هارون کار می کردند، اشخاصى بودند كه بسیار زیاد مجذوب و شیفته امام بودند ولى هیچ گاه جرات نمىكردند با ایشان تماس بگیرند.
یكى از ایرانی هایى كه شیعه و اهل اهواز بود، مىگوید من مشمول مالیات هاى خیلى سنگینى شدم که اگر مىخواستم این مالیات ها را بپردازم از زندگى ساقط مىشدم. اتفاقاً والى اهواز معزول شد و والى دیگرى آمد و من هم خیلى نگران بودم كه اگر او بر طبق آن دفاتر مالیاتى از من مالیات مطالبه كند، اوضاع زندگى ام دگرگون می شود. ولى بعضى دوستان به من گفتند: این فرد باطناً شیعه است، تو هم كه شیعه هستى. اما چون جو اختناق حاکم بود من جرات نكردم نزد او بروم و بگویم که شیعه هستم، اندیشیدم که بهتر است به مدینه نزد خود موسى بن جعفربروم، اگر خود امام تصدیق كردند او شیعه است از ایشان توصیهاى بگیرم. خدمت امام رفتم. ایشان نامهاى نوشت كه سه چهار جمله آمرانه بیشتر نبود، اما از نوع آمرانههایى كه امامى به تابع خود مىنویسد، راجع به این كه« قضاى حاجت مؤمن و رفع گرفتارى از مؤمن در نزد خدا چنین است والسلام.» نامه را با خودم مخفیانه به اهواز آوردم. فهمیدم كه این نامه را باید خیلى محرمانه به او بدهم. یك شب به در خانهاش رفتم، دربان آمد، گفتم به او بگو كه شخصى از طرف موسى بن جعفر آمده است و نامهاى براى تو دارد. دیدم خودش آمد و سلام و علیك كرد و گفت: کارت چیست؟ گفتم من از طرف امام موسى بن جعفر آمدهام و نامهاى دارم. نامه را از من گرفت و بوسید، بعد صورت و چشم هاى مرا بوسید؛ مرا فوراً به منزل برد، مثل یك بچه در برابر من نشست و گفت تو خدمت امام بودى؟! گفتم بله.
- تو با همین چشمهایت جمال امام را زیارت كردى؟! گفتم بله.
- پرسید گرفتاریت چیست؟ گفتم: یك چنین مالیات سنگینى براى من بستهاند كه اگر بپردازم از زندگى ساقط مىشوم. دستور داد همان شبانه دفاتر را آوردند و اصلاح كردند، و چون آقا نوشته بود«هر كس كه مؤمنى را مسرور كند، چنین و چنان...» گفت اجازه مىدهید من خدمت دیگرى هم به شما بكنم؟ گفتم بله. گفت من مىخواهم هر چه دارایى دارم، امشب با تو نصف كنم، آنچه پول نقد دارم با تو نصف مىكنم، آنچه هم كه جنس است قیمت مىكنم، نصفش را از من بپذیر.
آن مرد می گوید بعدها در سفرى خدمت امام رسیدم و جریان را عرض كردم، امام تبسمى نمود و خوشحال شد.
هارون از جاذبه حقیقت و رفتارهای زیبای امام مىترسید. « كونوا دعاة للناس بغیر السنتكم.»(3) این تبلیغ با عمل است که اثرپذیر است. كسى كه با موسى بن جعفر یا با آباء كرامش و یا با اولاد طاهرینش روبرو مىشد و مدتى با آنها بود، حقیقت را در وجود آنها مىدید، و در می یافت كه واقعاً خدا را مىشناسند، واقعا از خدا مىترسند، به راستی عاشق خدا هستند، و هر كاری که انجام می دهند براى رضای خداست.
دومین سنت كه در تمام اولاد على علیه السلام - از ائمه معصومین علیهم السلام - دیده مىشود همدردى و همدلى با ضعفا، محرومان، بیچارگان است. در تاریخ زندگی امام حسن، امام حسین، حضرت زین العابدین، امام باقر، امام صادق، امام كاظم علیهم السلام و ائمه بعد از آنها، می بینیم که رسیدگى به احوال ضعفا و فقرا یکی از برنامه های اصلی این بزرگواران بوده است.
باید دقت نمود که این اخبار به گوش خلیفه هم می رسید. هارون از این همه نفوذ کلام امام در بین مردم هراسناک بود و احساس خطر مىكرد، و مىگفت: او نباید باشد،« وجودك ذنب» بودن تو از نظر من گناه است. البته امام هم در عین حال از روشن كردن شیعیان و محارم خود هیچ كوتاهى نمىكردند، و جریان را به آنها مىگفتند تا حقیقت ماجرا بر همه آشکار شود.
پس در واقع موجبات شهادت امام موسى بن جعفر علیهماالسلام دو چیز بود: اولاً شخصیت ایشان به گونهاى بود كه هارون احساس خطر مىكرد. دوماً امام تبلیغ مىكرد و قضایا را روشن مىنمود، منتها از روش تقیه استفاده مىكردند، یعنى طورى عمل مىكردند كه تا حد امكان، مدركی به دست حکومت نیافتد.
همه ائمه اطهار علیهم السلام به استثناى وجود مقدس حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه كه در قید حیات هستند، شهید از دنیا رفتهاند؛ هیچ یک از آنها با مرگ طبیعى و با اجل طبیعى و یا با یك بیمارى عادى از دنیا نرفتهاند، و این یكى از مفاخر بزرگ آنهاست. خود آنان همیشه آرزوى شهادت در راه خدا را داشتند كه ما مضمون آن را در دعاهایى كه آنها به ما تعلیم دادهاند و خودشان مىخواندهاند مىبینیم. على علیه السلام مىفرمود: "من تنفر دارم از این كه در بستر بمیرم، هزار ضربه شمشیر بر من وارد بشود بهتر است از این كه آرام در بستر بمیرم." و ما نیز در دعاها و زیاراتى كه قرائت مىكنیم یكى از فضائل ائمه را به این نام یادآوری می کنیم كه آنها از زمره شهدا هستند و شهید از دنیا رفتهاند.
در اصطلاح، «شهید» لقب وجود مقدس امام حسین علیه السلام است و ما معمولا ایشان را به لقب«شهید» مىخوانیم: «الحسین الشهید». همان طور كه لقب امام ششم را «جعفرالصادق» و لقب امام موسى بن جعفر را « موسى الكاظم» مىگوییم ، لقب سیدالشهداء نیز« الحسین الشهید» است. ولى این بدان معنى نیست كه ائمه دیگر ما شهید نشدهاند. همان طور كه اگر موسى بن جعفر را «الكاظم» می نامیم معنایش این نیست كه سایر ائمه" كاظم" نبودهاند -"كاظم" یعنى كسى كه بر خشم خود مسلط است- ، یا اگر به امام هشتم مىگوییم «الرضا» معنایش این نیست كه دیگران مصداق«الرضا» نیستند، و یا اگر امام ششم را «الصادق» می نامیم ، معنایش این نیست كه دیگران العیاذ بالله صادق نیستند.
تاثیر مقتضیات زمان در شكل مبارزه
این که ما تصور کنیم سایر ائمه با روش امام حسین(ع) در این جهت اختلاف و تفاوت داشته است، تصور غلطی است. این هم که برخی فکر می کنند بنای امام حسین علیه السلام بر مبارزه با دستگاه جور زمان خود بود ولى سایر ائمه بنای مبارزه را نداشتند، تفکر نادرستی است. امكان ندارد مقام مقدس امام با دستگاه ظلم و جور زمان خودش سازش كند و خودش را با آن منطبق كند؛ بلكه همیشه با آنها مبارزه مىكند. تفاوت در این است كه شكل مبارزه فرق مىكند. یك وقت مبارزه علنى است و اعلان جنگ می شود؛ و وقتی دیگر، مبارزه هست ولى نوع مبارزه فرق مىكند. یعنی مقتضیات زمان در شكل مبارزه تاثیر می گذارد. هیچ وقت مقتضیات زمان در این جهت نمىتواند تاثیر داشته باشد كه در یك زمان سازش با ظلم جایز نباشد ولى در زمان دیگر جایز باشد. در واقع سازش با ظلم در هیچ زمانى و در هیچ مكانى و به هیچ شكلى جایز نیست، اما ممكن است شكل مبارزه فرق كند. تاریخ ائمه اطهارعموماً حكایت مىكند كه همیشه در حال مبارزه بودهاند. اگر مىگویند مبارزه در حال تقیه، مقصود سكون و بى تحركى نیست.« تقیه» از ماده «وقى» است، مثل تقوا كه از ماده «وقى» است. تقیه معنایش این است که به شكل مخفیانه و در یك حالت استتار از خود دفاع كردن؛ نه دست از مبارزه برداشتن.
همه ائمه اطهار این افتخار را دارند كه در زمان خودشان با هیچ خلیفه جورى سازش نكردند و همیشه در حال مبارزه بودند. ایشان در مقابل خلفایی نظیر عبدالملك مروان، اولاد عبدالملك، پسرعموهاى عبدالملك، بنى العباس، منصور دوانیقى، ابوالعباس سفاح، هارون الرشید، مامون و متوكل و ... که از بدنام ترین افراد تاریخ هستند، ایستادند و به انحاء مختلف مبارزه نمودند. اگر مقاومت ائمه اطهار در مقابل اینها نبود، و اگر ایشان فسق ها و انحراف هاى آنان را برملا نمىكردند و غاصب بودن و نالایق بودن آنها را به مردم تذکر نمى دادند، امروز ما هارون و مخصوصاً مامون را در ردیف قدیسین مىشمردیم. اگر ائمه، باطن مامون را آشكار نمىكردند و وى را معرفى نمىنمودند، مسلما امروز او یكى از قهرمانان بزرگ علم و دین در دنیا تلقى مىشد.
در این مقاله بحث ما در زمینه عواملی است که موجبات شهادت امام موسى بن جعفرعلیهماالسلام را فراهم نموده است. البته در این كه موسى بن جعفرعلیهماالسلام به شهادت رسیده، از مسلمات تاریخ است. بنا بر معتبرترین و مشهورترین روایات، موسى بن جعفرعلیهماالسلام چهار سال در كنج سیاه چالهاى زندان به سر برد و در زندان هم به شهادت رسید.
امام در زندان بصره
امام در زندان هاى مختلف
در خواست هارون از امام
امام آن روح مقاوم و بزرگ، به یحیی پاسخ می دهد:« به هارون بگو از عمر من دیگر چیزى باقى نمانده است» و پس از یك هفته امام را مسموم نمودند.
علت دستگیرى امام
در تاریخ آمده است که یحیى برمكى به اطرافیانش گفت: من گمان مىكنم خلیفه ظرف امروز و فردا دستور بدهد موسى بن جعفر را توقیف كنند. گفتند چطور؟ گفت: من همراهش بودم كه به زیارت حضرت رسول در مسجدالنبى رفتیم، وقتى كه خواست به پیغمبر سلام بدهد، دیدم این گونه سلام مىگوید: السلام علیك یا ابن العم یا رسول الله. بعد گفت: من از شما معذرت مىخواهم كه مجبورم فرزند شما موسى بن جعفر را توقیف كنم.
بالاخره هارون دستور داد جلادهایش به سراغ امام بروند. اتفاقا امام در خانه نبود. ایشان به مسجد پیغمبر رفته بود. سربازها به مسجد رفتند و وقتى وارد شدند كه امام در حال نماز بود. مهلت ندادند كه موسى بن جعفر نمازش را تمام كند، در همان حال نماز، ایشان را كشان كشان از مسجد پیغمبر بیرون بردند كه حضرت نگاهى به قبر رسول اكرم كرد و عرض كرد: السلام علیك یا رسول الله، السلام علیك یا جداه، ببین امت تو با فرزندان تو چه مىكنند؟!
چرا هارون این اعمال را انجام داد؟ مگر امام قیامی بر پا کرده بود؟ از مسلمات تاریخ است که ایشان قیام نکرده بود ولی وجود خود امام برای هارون و حکومتش خطر داشت، چون خلیفه مىخواست براى ولایتعهدی فرزندانش بیعت بگیرد؛ هارون نگران بود که امام اعلام نماید هارون و فرزندانش غاصب خلافتند.
سخن مامون
- عائله تان چند نفرند؟ معلوم شد عائلهاش خیلى زیاد است.
- وضع زندگیتان چطور است؟ امام پاسخ دادند.
- عوایدتان از کجا تأمین می شود؟
پس از این سوال و جواب ها وی رفت. وقتى خواست برود پدرم به ما گفت: بدرقه كنید، در ركابش بروید. و ما به امر هارون تا در خانهاش در بدرقهاش رفتیم، كه او آرام به من گفت تو خلیفه خواهى شد و من یك توصیه بیشتر به تو نمىكنم و آن این كه با اولاد من بدرفتارى نكن.
ما نمىدانستیم این كیست. برگشتیم. من از همه فرزندان ناراحت تر بودم، وقتى خلوت شد به پدرم گفتم این كى بود كه تو این قدر او را احترام كردى؟ خندهاى كرد و گفت: اگر راستش را بخواهى این مسندى كه ما بر آن نشستهایم مال اینهاست. گفتم آیا به این حرف اعتقاد دارى؟ گفت: اعتقاد دارم. گفتم: پس چرا واگذار نمىكنى؟ گفت: مگر نمىدانى "الملك عقیم"؟ تو كه فرزند من هستى، اگر بدانم كه مدعى من می شوى، آنچه را كه چشمهایت در آن قرار دارد از روى تنت بر مىدارم.
پس از مدتی هارون شروع کرد به صله دادن. پول هاى گزاف برای افراد مىفرستاد، پول هایی به میزان پنج هزار دینار زر سرخ، چهارهزار دینار زر سرخ و غیره. من فکر کردم لابد پولى كه براى این مردى كه این قدر برایش احترام قائل است مىفرستد خیلى زیاد خواهد بود. ولی دیدم كمترین پول را براى او فرستاد؛ یعنی دویست دینار. سؤال كردم که علت این کار چیست؟ گفت: مگر نمىدانى اینها رقیب ما هستند. سیاست ایجاب مىكند كه اینها همیشه تنگدست باشند و پول نداشته باشند؛ زیرا اگر زمانى امكانات اقتصادى شان زیاد شود، یك وقت ممكن است كه صد هزار شمشیر علیه پدر تو قیام كند.
نفوذ معنوى امام
على بن یقطین وزیر هارون بود، ولى شیعه بود، و پنهانی خدمت مىكرد. در میان افرادى كه در دستگاه هارون کار می کردند، اشخاصى بودند كه بسیار زیاد مجذوب و شیفته امام بودند ولى هیچ گاه جرات نمىكردند با ایشان تماس بگیرند.
یكى از ایرانی هایى كه شیعه و اهل اهواز بود، مىگوید من مشمول مالیات هاى خیلى سنگینى شدم که اگر مىخواستم این مالیات ها را بپردازم از زندگى ساقط مىشدم. اتفاقاً والى اهواز معزول شد و والى دیگرى آمد و من هم خیلى نگران بودم كه اگر او بر طبق آن دفاتر مالیاتى از من مالیات مطالبه كند، اوضاع زندگى ام دگرگون می شود. ولى بعضى دوستان به من گفتند: این فرد باطناً شیعه است، تو هم كه شیعه هستى. اما چون جو اختناق حاکم بود من جرات نكردم نزد او بروم و بگویم که شیعه هستم، اندیشیدم که بهتر است به مدینه نزد خود موسى بن جعفربروم، اگر خود امام تصدیق كردند او شیعه است از ایشان توصیهاى بگیرم. خدمت امام رفتم. ایشان نامهاى نوشت كه سه چهار جمله آمرانه بیشتر نبود، اما از نوع آمرانههایى كه امامى به تابع خود مىنویسد، راجع به این كه« قضاى حاجت مؤمن و رفع گرفتارى از مؤمن در نزد خدا چنین است والسلام.» نامه را با خودم مخفیانه به اهواز آوردم. فهمیدم كه این نامه را باید خیلى محرمانه به او بدهم. یك شب به در خانهاش رفتم، دربان آمد، گفتم به او بگو كه شخصى از طرف موسى بن جعفر آمده است و نامهاى براى تو دارد. دیدم خودش آمد و سلام و علیك كرد و گفت: کارت چیست؟ گفتم من از طرف امام موسى بن جعفر آمدهام و نامهاى دارم. نامه را از من گرفت و بوسید، بعد صورت و چشم هاى مرا بوسید؛ مرا فوراً به منزل برد، مثل یك بچه در برابر من نشست و گفت تو خدمت امام بودى؟! گفتم بله.
- تو با همین چشمهایت جمال امام را زیارت كردى؟! گفتم بله.
- پرسید گرفتاریت چیست؟ گفتم: یك چنین مالیات سنگینى براى من بستهاند كه اگر بپردازم از زندگى ساقط مىشوم. دستور داد همان شبانه دفاتر را آوردند و اصلاح كردند، و چون آقا نوشته بود«هر كس كه مؤمنى را مسرور كند، چنین و چنان...» گفت اجازه مىدهید من خدمت دیگرى هم به شما بكنم؟ گفتم بله. گفت من مىخواهم هر چه دارایى دارم، امشب با تو نصف كنم، آنچه پول نقد دارم با تو نصف مىكنم، آنچه هم كه جنس است قیمت مىكنم، نصفش را از من بپذیر.
آن مرد می گوید بعدها در سفرى خدمت امام رسیدم و جریان را عرض كردم، امام تبسمى نمود و خوشحال شد.
هارون از جاذبه حقیقت و رفتارهای زیبای امام مىترسید. « كونوا دعاة للناس بغیر السنتكم.»(3) این تبلیغ با عمل است که اثرپذیر است. كسى كه با موسى بن جعفر یا با آباء كرامش و یا با اولاد طاهرینش روبرو مىشد و مدتى با آنها بود، حقیقت را در وجود آنها مىدید، و در می یافت كه واقعاً خدا را مىشناسند، واقعا از خدا مىترسند، به راستی عاشق خدا هستند، و هر كاری که انجام می دهند براى رضای خداست.
دو سنّت معمول میان ائمه علیهم السلام
دومین سنت كه در تمام اولاد على علیه السلام - از ائمه معصومین علیهم السلام - دیده مىشود همدردى و همدلى با ضعفا، محرومان، بیچارگان است. در تاریخ زندگی امام حسن، امام حسین، حضرت زین العابدین، امام باقر، امام صادق، امام كاظم علیهم السلام و ائمه بعد از آنها، می بینیم که رسیدگى به احوال ضعفا و فقرا یکی از برنامه های اصلی این بزرگواران بوده است.
نقشه دستگاه هارون
بُشر حافى و امام كاظم علیه السلام
باید دقت نمود که این اخبار به گوش خلیفه هم می رسید. هارون از این همه نفوذ کلام امام در بین مردم هراسناک بود و احساس خطر مىكرد، و مىگفت: او نباید باشد،« وجودك ذنب» بودن تو از نظر من گناه است. البته امام هم در عین حال از روشن كردن شیعیان و محارم خود هیچ كوتاهى نمىكردند، و جریان را به آنها مىگفتند تا حقیقت ماجرا بر همه آشکار شود.
صفوان جمال و هارون
پس در واقع موجبات شهادت امام موسى بن جعفر علیهماالسلام دو چیز بود: اولاً شخصیت ایشان به گونهاى بود كه هارون احساس خطر مىكرد. دوماً امام تبلیغ مىكرد و قضایا را روشن مىنمود، منتها از روش تقیه استفاده مىكردند، یعنى طورى عمل مىكردند كه تا حد امكان، مدركی به دست حکومت نیافتد.
چگونگى شهادت امام
پي نوشتها:
1- فرازی از زیارت جامعه كبیره .
2- خلفاى عباسى دربانى داشتند به نام « ربیع» كه ابتدا حاجب منصور بود، بعد از منصور نیز در دستگاه آنها بود، و بعد پسرش در دستگاه هارون بود. اینها از خصیصین دربار خلفاى عباسى و فوق العاده مورد اعتماد بودند.
3- اصول كافى، باب صدق و باب ورع .
4- منتهى الآمال،ج 2، ص 222.