واژه‌ی اَمَل (آرزو) در قرآن

تعریفی که از آرزو می‌توان ارائه کرد این است: عمل مقرون به انتظار برای رسیدن به چیزی که در آن فایده یا مصلحت آدمی نهفته است. از جهت دیگر امیدی است که در نفس، شکل می‌گیرد تا به آنچه که دوست دارد، برسد. ابن عربی امید
شنبه، 7 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی اَمَل (آرزو) در قرآن
 واژه‌ی اَمَل (آرزو) در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
تعریفی که از آرزو می‌توان ارائه کرد این است: عمل مقرون به انتظار برای رسیدن به چیزی که در آن فایده یا مصلحت آدمی نهفته است. از جهت دیگر امیدی است که در نفس، شکل می‌گیرد تا به آنچه که دوست دارد، برسد. ابن عربی امید را چنین تعریف کرده است: «طمع بستن به آینده...؛ یعنی علاقه و دوستی آدمی به ادامه‌ی زندگی؛ و آن این که برای او- بهره مندی بیشتر از لذتهای حسی فراهم گردد. به عبارت دیگر، حرص به ماندن در زندگی دنیا و ترجیح دادن آن بر زندگی آخرت؛ و خشنود بودن به این دنیا نه آخرت. ابن مسکویه در الهوامل و الشوامل برای ابوحیان توحیدی توضیح می‌دهد که آرزو و امید «هرچند از امور اختیاری‌اند» امّا «آرزو به اختیار نزدیکتر است و امید گویی مشترک است و گاهی آدمی به رفاه امید می‌ورزد ولی تنها کسی که دارای توانایی و اندیشه است، آرزو می‌کند.»
گویی می‌خواهد چنین بگوید: آرزو و امید هر دو در حدود اختیار و توانایی انسان به انجام کار و دستیابی به آن است، امّا متوجه می‌شود که امید گاهی خارج از حدود اختیار و توانایی آدمی در به انجام رساندن عملی است؛ مثلاً به وجود آمدن باران و حاصلخیزی در مکانی، در قدرت آدمی نیست هر چند بکوشد. به نظر او آرزو و امید، از ویژگیهای آدمی است و دیگر حیوانات- جز آدمی- این ویژگیها را ندارند و از این صفات بی بهره‌اند.
سرشت آدمی چنین است که امید و آرزو داشته باشد؛ و حتی بدون امید و آرزو قادر به ادامه زندگی نخواهد بود. چه تعبیر خوب و رسایی دارد آن شاعر که گفته است:

اُعَلِلُّ النَّفسَ بِالآمالِ وَ أرقُبُها *** ما أضیَقَ العیشَ لَولا فُسحةُ الأمَلِ (1)

او به آنچه که معتقد است در آن خیر و منفعتی در دنیا و آخرت دارد. آرزو دارد و امیدوار است که به چیزی دست یابد که وی را شادمان می‌سازد و نیز آنچه که در دنیا و آخرت به آن علاقه مند است. آدمی آرزوی چیزی را می‌کند که تحقق آن گاهی ممکن است و گاهی ممکن نیست؛ و به چیزی امید می‌ورزد که می‌تواند و یا نمی‌تواند. در قرآن اشاره‌ای هم نشده است که به آدمی فرمان داده شود تا زندگی‌اش را به بیهودگی و بی امید و آرزو سپری کند، بلکه هر چه در قرآن هست دلایل روشنی است بر این که کار و آرزو و پیشرفت کند و امید داشته باشد، چه در این جهان و چه در آن سرا: رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(2).
اما آیه‌ی: ذَرْهُمْ یأْكُلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَیلْهِهِمُ الْأَمَلُ (3): تنها متوجه کسانی است که همه‌ی همتشان را به لذتهای دنیا محدود کرده‌اند و آرزوهایشان را به بهره مندی از خواسته‌های خود در دنیا جهت داده‌اند. آنها جز به این مدت کوتاه عمر که از زمان تولد تا مرگ طی می‌کنند، امید ندارند و انتقال روح به جهان دیگر نزدشان سخنان بیهوده، زاید و اعتقادی گمراه کننده است. منظور خداوند همچنین کسانی است که به جهان دیگر پس از مرگ اعتقاد دارند، اما از معقول غافل ماندند و به محسوس چسبیدند و به جای امر جاودان باقی، به امر زایل شدنی فانی پرداختند؛ و به درون امواج آرزوهای حسی مادی افتادند و موجی از لذت گذشته آنها را به سوی موج دیگری از لذت گذرا پرتاب میکند و با زبانشان از مرگ و پس از مرگ سخن می‌گویند، ولی با دل و اعمال و آرزوها به ثروت، فرزندان و زندگی دنیا گرایش دارند. عاقل کسی است که برای هر دو زندگی کار می‌کند و درنگ و اندیشه و تلاشش برای هر دو زندگی است اما باقی جاودان را برمی‌گزیند. پیمان خدا را بر آنچه نابود شدنی و از میان رفتنی است؛ یعنی سراب زندگی دنیا، ترجیح می‌دهد: إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَلَا یغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (4).
ابوحیان از ابن مسکویه پرسید: «چرا مردم را تنها به کوتاه کردن و بریدن آرزوها و امید بستن به خداوند سفارش می‌کنی؟» گفت: «چون سایر اشیای مورد آرزو و امید، موقتی‌اند و بی شمار؛ همچنین خود به خود متلاشی، ناپایدار و فسادپذیر، هیچ چیز از آنها حتی لحظه‌ای هم بر یک حال نیستند و اگر کسی به آنها رسید و نیازش را برآورده ساخت، به زودی آن چیز از بین می‌رود و امید و آرزوی آن هم از بین خواهد رفت. امّا اگر این آرزوها به خداوند پیوند بخورد، همیشگی و نابودنشدنی خواهند بود، بلکه خداوند همیشه به آنها فیض رسانی می‌کند و آن بلندمرتبه پیوسته به آن توجه دارد.»
اما چرا دلبستگی به آرزوی نابود شدنی زیان رسان است؟ پاسخ رسا و توجیه دقیق و درست آن در سخن امام علی (علیه السلام) وجود دارد: «بدانید که آرزو عقل را غافل و ذکر را به فراموشی می‌سپارد، آرزو را نادرست فرض کنید که فریب است و صاحب آن فریب خورده؛» کسانی که عقلشان به آمال و اوهام این دنیا وابسته است و به آلتی در دست خواسته‌ها و شهوات مبدل گشته‌اند، به غفلت و فراموشی و سپس به نابودی و مرگ خواهند رسید. گویی آنها صاحب عقل و خرد نیستند و به عقل دست نیافته‌اند؛ و گویی آفریده نشده‌اند و قلبشان همچون سنگ یا از آن سخت‌تر شده است و به ذکر خداوند صاحب نعمت نمی‌پردازند و از آن جهان غافلند. به ذهنشان خطور نمی‌کند که از نعمت گذرا و آنی جدا خواهند شد. اینها کسانی‌اند که خداوند بر دلشان مُهر و چشمان آنها را بسته است.
تنها می‌توانیم همچون غزالی علل فریب به آرزوهای طولانی را به دو چیز برگردانیم: نادانی و دنیادوستی، این دو منشأ همه‌ی گمراهیها و سرچشمه‌ی بدبختیهاست. تنها آرزوها و فریب داشتن آرزوهای طولانی نیست، بلکه در شرح نادانی می‌گوید: «آدمی به جوانی‌اش تکیه می‌کند و با جوانی، نزدیک شدن مرگ را بعید می‌داند. و اگر این غافل می‌اندیشید و می‌دانست که مرگ زمان خاصی ندارد، چه جوانی و چه پیری، چه در تابستان و چه در زمستان، چه شب و چه روز، آگاهی‌اش افزون می‌شد و آماده‌ی آن می‌گشت. اما نادانی به این امور و دنیادوستی؛ او را به آرزوهای طولانی و غفلت از انتظار مرگ نزدیک، می‌کشاند. او همیشه می‌پندارد که مرگ جلو روی اوست و وقوع آن را نمی‌داند و تخمین نمی‌زند. پس علت به تأخیر افکندن او، نادانی محض است.»
به شرح علت دوم یعنی دنیا دوستی، می‌پردازد و می‌گوید: انسان به آرزوهای باطل علاقه مند است؛ و همیشه نفسش را به آنچه که موافق اوست وعده می‌دهد؛ و البته آنچه که موافق با مراد اوست، بقای در دنیاست، از این رو، همیشه در توهم آن به سرمی برد و در درونش آن را ارزیابی می‌کند و به توابع بقا و نیازهای آن- از قبیل مال، خاندان، خانه، دوستان، حیوانات و سایر اسباب و علل دنیا- می‌اندیشد و قلبش همیشه به این فکر مشغول است. و اگر گاهی مرگ و نیاز به آمادگی آن برای او پیش آید، امروز و فردا می‌کند و نفس را وعده می‌دهد و می‌گوید: روزگار نزد توست و فرصتی هست تا در بزرگی توبه کنی. و وقتی که به بزرگی رسید، می‌گوید: تا پیرشدن فرصت داری. و وقتی که پیر شد، می‌گوید: تا زمانی که از ساختن این خانه فارغ شوی و یا از این سفر بازگردی و یا از رسیدگی به کار این فرزند و تهیه مسکنی برای او یا از غلبه بر دشمنی که شماتت می‌کند، فارغ شوی، پیوسته امروز و فردا می‌کند و به کاری نمی‌پردازد، مگر این که به دهها شغل دیگر هم دلبستگی دارد. بدین ترتیب روز به روز می‌گذرد و از شغلی به شغلی دیگر تا این که آرزو در زمانی که تصور نمی‌کند، وی را می‌رباید و تنها حسرتش بر او می‌ماند. اصل این آرزوها دنیا دوستی و غفلت از معنای سخن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) است: «دوست بدار کسی را که دوست داری، که از او جدا خواهی شد.»
از انس روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «فرزند آدمی پیر می‌شود، ولی دو چیز در او ماندگار می‌ماند: آز و آرزو». ام المنذر می‌گوید: شبی حضرت نزد مردم آمدند و فرمودند: «ای مردم! آیا از خداوند پروا ندارید؟» گفتند: برای چه چیز ای رسول خدا؟ فرمود: «جمع می‌کنید آنچه را که نمی‌خورید؛ و آرزو دارید به آنچه که به آن نمی‌رسید، و می‌سازید آنچه را که در آن ساکن نمی‌شوید.»
در حدیثی طولانی از علی (علیه السلام) چنین آمده است: «... هر کس دلش به دنیادوستی گرایش یابد، قلبش به سه چیز گره می‌خورد: غمی که او را رها نمی‌کند، حرصی که از او جدا نمی‌شود و آرزویی که به آن نمی‌رسد.» همچنین فرموده است: «ای مردم! از دو چیز بسیار
بر شما بیمناکم: پیروی هوای نفس و آرزوهای دراز، امّا پیروی از نفس آدمی را از حق دور می‌کند و آرزوهای دراز، آخرت را به فراموشی می‌سپارد.»
از حسن بصری نقل کرده‌اند که می‌گفت: «آدم (علیه السلام) قبل از آن اشتباه، آرزوی او پشت سرش بود و مرگش پیش چشمانش؛ ولی بعد از آن اشتباه، آرزویش پیش رویش و مرگش پشت سرش.» همچنین می‌گفت: «چه سخن خوبی است: فراموشی و آرزو، دو نعمتی بزرگ بر بنی آدم است، اگر آن دو نبودند، مسلمانان در راهها گام نمی‌گذاشتند.» یعنی فراموشی از مرگ، آدمی را به احساس لذت زندگی سوق می‌دهد و آرزو در دنیا میل به ساختن و آبادانی دنیا را افزون می‌کند.» شاید سخن مطرف بن عبدالله شرح بخشی از سخنان حسن بصری باشد که می‌گفت: «اگر می‌دانستم مرگم چه وقت است، برای از دست دادن عقلم بیمناک بودم، امّا خداوند با غفلت از مرگ بر بندگانش منت نهاد و اگر غفلت نبود از زندگی لذت نمی‌بردند و بازارها برپا نمی‌گردید.» آورده‌اند که مطرف روزی به سنگی دست یافت که بر آن نقشی کنده شده بود؛ آن را نزد وهب بن منبه آوردند تا برایشان بخواند. بر آن نوشته شده بود: «ای فرزند آدم! اگر نزدیکی باقی مانده‌ی زندگی‌ات را دیده بودی، در آرزوهای طولانی‌ات زهد می‌ورزیدی، زیاد به عمل می‌پرداختی و از حرص و آزت می‌کاستی.»

پی‌نوشت‌ها:

1- من نفس را به آرزوها مشغول می‌کنم و مراقب او هستم، چه سخت بود زندگی اگر گستره‌ی آرزو نبود.
2- بقره (2)، آیه‌ی 201: پروردگارا! در این دنیا به ما نیکی و در آخرت [نیز] نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش [دور] نگهدار!
3- حجر (16)، آیه‌ی3: بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و [آرزوها] سرگرمشان کند.
4- لقمان (31)، آیه‌ی 33: آری، وعده خدا حق است! زنهار تا این زندگی دنیا شما را نفریبد! و زنهار تا شیطان شما را مغرور نسازد!

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط