![واژهی ذکر در قرآن واژهی ذکر در قرآن](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/13056.jpg)
![واژهی ذکر در قرآن واژهی ذکر در قرآن](/userfiles/Article/1393/12/11/13056.jpg)
مترجم: دکتر سید حسین سیدی
ذکر همان قرآن است: وَهَذَا ذِكْرٌ مُبَارَكٌ أَنْزَلْنَاهُ (2)؛ هَذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِی وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِی (3)؛ أَأُنْزِلَ عَلَیهِ الذِّكْرُ مِنْ بَینِنَا (4) و به معنى شرف جامع حمدها و ثناها، همان شهرت است: ص، وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّكْرِ (5)؛ وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ (6). اما در آیهی: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیكُمْ ذِكْرًا رَسُولاً (7)؛ ذکر در این جا صفت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، چنان که کلمه، صفت عیسی (علیه السلام) است از آن حیث که در کتابهای پیش به او بشارت داده شده است؛ و سخن او رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و بدل از اوست. و ذکر در آیهی: فَاسألُوا اَهلَ الذِّکرِ (8)؛ و وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ (9)؛ همان وحی به طور کلی و کتابهای پیشین به طور خاصی است.
راغب همچنین میگوید: ذکر از فراموشی مثل آیهی: فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِیهُ إِلَّا الشَّیطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ (10). و ذکر به قلب و زبان با هم در آیهی: فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا (11)؛ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ (12)؛ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ (13).
شاید از دقیقترین معانی ذکر همان وجود باشد؛ یعنی حضور دائم به ذات و صفت. راغب به این معنا در آیهی: هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یكُنْ شَیئًا مَذْكُورًا (14)؛ اشاره کرده است. او میگوید: «یعنی چیزی به ذات خود موجود نبوده؛ هر چند در علم خداوند موجود بوده است.» و هر چه ذکر نزد ذاکر مخلوق افزون گردد، نسبت حضور و وجود هم افزون میگردد و این جا اسبابی پنهان و روابطی مییابیم که از دور اشارهای بین ذکر و نظریهی شناخت دارد. تحقیق این امر برای کسی که خواستار تفضیل است، مشکل نخواهد بود.
مثل این مطلب را میتوان در آیهی: أَ وَ لاَ یَذْکُرُ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ (15)؛ در نظر بگیریم. و در کنار جنبهی معنای تذکر در آیه، معنای تدبر و تأمل هم آشکار میگردد؛ و دور بودن از غفلت و عناد تنها بازگشت به اندیشه ورزی و تعقل است. راغب هنگام ذکر این آیه تنها به این بسنده کرده است: «یعنی آیا منکر بعث، خلقت آغازین خود را به یاد نمیآورد تا به واسطهی آن به بازگشت آن هدایت شود.» بدون شک آن حامل معنایی است که ذکر کردیم.
علامه طباطبایی کلامی در باب ذکر دارد که حلاوت استنباط به گرد آن میچرخد. در بحث آیهی: فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ (16) می گوید: چه بسا ذکر در برابر غفلت باشد، مثل آیهی: وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا (17). و آن نفی علم به واسطهی علم است؛ علی رغم وجود اصل علم. پس ذکر، خلاف آن است، یعنی علم به واسطهی علم. و شاید در برابر فراموشی باشد؛ یعنی زوال صورت علم از خزانهی ذهن که ذکر خلاف آن است، مثل آیهی: وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِیتَ (18)... ظاهراً إطلاق ذکر از ذکر لفظی از این قبیل است، چون سخن گفتن از چیزی از آثار ذکر آن به صورت قلبی است. در قرآن آمده است: قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا (19). و نظایر آن فراوان است. اگر ذکر لفظی، ذکر حقیقی باشد باز از مراتب ذکر است، چون منحصر به آن است. در هر حال ذکر مراتبی دارد. چنانکه در قرآن آمده است: أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (20)؛ وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِی نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ (21)؛ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا (22). و شدت توصیف معناست نه لفظ.
آنگاه به بیان احادیثی میپردازد و ما آنچه را که از حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده به بیان او از قول پروردگار میپردازیم که فرمود: «من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند» و یا «هر کس از خداوند اطاعت کند، در حقیقت او را یاد کرده است؛ هر چند نماز و روزه و تلاوت قرآنش کم باشد و هر کسی نافرمانی کند. در حقیقت خدا را فراموش کرده است، هر چند که نماز و روزه و تلاوت قرآنش زیاد باشد.»
قشیری در رسالهاش روایت میکند که ابوعلی دقاق شنید که کسی میگوید: «نزد من ذکر کاملتر از فکر است؛ چون خداوند سبحان به ذکر توصیف شده است؛ نه فکر و آنچه که وصف خداوند است، کاملتر از وصف مخلوق است.» قشیری آن گاه این سخن ابوعلی دقاق را تأیید کرد و آفرین گفت.
سپس روایت میکند: «در برخی از کتابها آمده است که موسی (علیه السلام) گفت: خدایا کجا ساکنی؟ وحی شد: در قالب بندهی مؤمنم. معنایش این است: ساکن شدن ذکر در قلب.»
از حسن بصری روایت میکند: «شیرینی را در سه چیز بجویید: در نماز، ذکر و قرائت قرآن. اگر یافتید، چه بهتر و گرنه بدانید که در بسته است.» به راهبی گفته شا روزهای؟» گفت شد: «به ذکر او روزه دارم و اگر غیر او را ذکر کنم، افطار کردهام.»
چه زیباست و چه واژگان شیرینی دارد ابیاتی که شبلی گفته است:
ذَکَرتُکَ، لا أنی نَسیتُکَ لَمحَةً *** وَ اَیسَرُ ما فِی الذکُرُ ذِکرُ لِسانی
وَكِدتُ بَلا وَجدٍ أمُوتُ مِنَ الهَوى *** وَ هامَ عَلىَّ القَلبُ بَالخَفَقانِ
فَلَّما أرانی الوَجدُ أنَّکَ حاضری *** شَهَدتُکَ موجُوداً بِکُلِّ مَکانِ
فَخاطَبتُ موجُوداً بِغَیرِ تَکلمٍ *** وَ لاحَظتُ مَعلُوماً بِغَیرِ عیانِ (23)
ذکری؛ یعنی کثرت ذکر که برتر از ذکر است. در قرآن آمده: رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَى لِأُولِی الْأَلْبَابِ (24)؛ وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ (25). تذکرة؛ یعنی چیزی که به واسطهی آن چیزی به یاد آید و فراگیرتر از دلالت و نشانه است. در قرآن آمده: فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِینَ (26)؛ كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ (27)؛ یعنی قرآن.
از کسانی که در بحث این اصطلاح تفوق یافتهاند، عارف سلطان محمد گنابادی در تفسیر بیان السعاده است که به ذکر آن میپردازیم: «ذکر؛ یعنی حفظ چیزی در خاطر و در به کار بستن در زبان و شهرت و شرف هم به کار میرود؛ وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ (28) که به هر دو معناست.» از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند: هر کس به حقیقت ذکر خدا گوید، او مطیع است؛ و هر کس غافل باشد، گناهکار.» طاعت، علامت هدایت و معصیت، نشانهی گمراهی و اصل هر دو نیز ذکر و غفلت است. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند: «مؤمن پیوسته در نماز است تا زمانی که به ذکر خداوند مشغول است؛ ایستاده نشسته و یا دراز کشیده، چون خداوند میفرماید: الَّذِینَ یذْكُرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (29).» و این دلالت دارد بر این که ذکر همان نماز است و یا حقیقت و روح نماز است و نماز کالبد آن و لذا از نماز برتر است.»
سلطان محمد گنابادی به تعریف مراتب ذکر و مهمترین آنها پرداخته، که به قرار زیر است:
1- ذکر زبانی:
که آن را ذکر جلی گویند و بیان مذکور به اسم و صفت بر زبان و حضور ذاکر در آن هنگام به ذهن و احساس است، به گونهای که از مذکور غایب نباشد و مذکور اصل و ذاکر فرع باشد.2- ذکر قلبی:
که همان اصطلاح صوفیان است و به ذکر خفی مشهور است و آن، چیرگی مذکور بر ذاکر است و به حسب اقتران و عدم اقتران آن به ذکر زبانی و به حسب حضور و اتحاد و فنا در مذکور و بقای بعد از فنا و عدم بقا، مراتب و درجاتی دارد.3- ذکر نفسی:
که مذکور در نفس ذکر میشود و این قسم هم بسته به اقترانها و عدم اقترانهای قبلی مراتب و درجاتی دارد.4- ذکر مذکور:
در هر فعل و نعمتی و یادآوردن امر و نهی و شکرش، این مرتبه هم مراتب و درجاتی دارد. سخن ایشان ادامه دارد و دوستداران میتوانند به اصل آن و شرح عین القضات بر سخنان باباطاهر مراجعه کنند که فایدههای زیاد و ناب و خالص برای روحانیت ذکر در آن است. همچنین میتوان به کتاب ختم الاولیاء از حکیم ترمذی مراجعه کرد.پینوشتها:
1- انبیاء (21)، آیهی10: در حقیقت، ما کتابی به سوی شما نازل کردیم که یاد شما در آن است.
2- همان، آیهی 50: و این [کتاب]- که آن را نازل کردهایم- پندی خجسته است.
3- همان، آیهی 24: این است یادنامهی هر که با من است؛ و یادنامهی هر که پیش از من بود.
4- ص (38)، آیهی 8: آیا از میان ما قرآن بر او نازل شده است؟
5- همان، آیهی 1: صاد؛ سوگند به قرآن پر اندرز!
6- زخرف (43)، آیهی 44: و به راستی که [قرآن] برای تو و برای قوم تو [مایهی] تذکری است.
7- طلاق (65)، آیات 10 و 11: راستی که خدا سوی شما تذکاری فرو فرستاده است: پیامبری... .
8- انبیاء (21)، آیهی 7: از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید.
9- همان، آیهی 105: و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم.
10- کهف (18)، آیهی 36: من ماهی را فراموش کردم و جز شیطان، [کسی] آن را از یاد من نبرد، تا به یادش باشم.
11- بقره (2)، آیهی 200: همان گونه که پدران خود را به یاد میاورید، یا با یاد کردنی بیشتر، خدا را به یاد آورید.
12 - همان، آیهی 198: خدا را در مشعرالحرام یاد کنید؛ و یادش کنید، که شما را فرا راه آورد.
13-همان.
14- انسان (76)، آیهی 1: آیا انسان را آن هنگام از روزگار [به یاد] آید که چیزی در خور یادکرد نبود.
15- مریم (19)، آیهی 67: آیا انسان به یاد نمیآورد که ما او را قبلاً آفریدهایم.
16- بقره (2)، آیهی 152: پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم.
17- کهف (18)، آیهی 28: و از آن کسی که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم اطاعت مکن.
18- همان، آیهی 24: و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن.
19- همان، آیهی 83: بگو: به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند.
20- رعد (13)، آیهی 28: آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
21- اعراف (7)، آیهی205: و در دل خویش، پروردگارت را با تضرع و ترسی، بی صدا بلند، یاد کن.
22- بقره (2)، آیهی 200: همانگونه که پدران خود را به یاد میآورید، یا با یاد کردنی بیشتر، خدا را به یاد آورید.
23- تو را به یاد آوردم، نه لحظهای تو را فراموش کردم، و سادهترین ذکر من ذکر زبانی است.
نزدیک است بدون شوق از سر عشق بمیرم، و قلب به واسطهی تپش سرگردان گردد.
وقتی مرا شادمان یافتی بدان که تو نزد من حاضری، و تو را در هر مکان موجود یافتم.
و موجودی را بدون تکلم خطاب قرار دادم، و معلومی را بدون چشم دیدم.
24- ص (38)،آیهی 43: تا رحمتی از جانب ما و عبرتی برای خردمندان باشد.
25- ذاریات (51)، آیهی 55: و پند ده، که مؤمنان را پند سود بخشد.
26- مدثر (74)، آیهی 49: پس چرا از این تذکار رو گردانند؟
27- عبس (80)، آیهی 11: زنهار! [چنین مکن!] این [آیات] پندی است.
28- زخرف (43)، آیهی 44: و به راستی که [قرآن] برای تو و برای قوم تو [مایهی] تذکری است.
29- آل عمران (3)، آیهی191: همانان که خدا را [در همهی احوال] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد میکنند، و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [که:] پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریدهای؟ منزهی تو ! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم