![واژهی شفاعت در قرآن واژهی شفاعت در قرآن](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/13070.jpg)
![واژهی شفاعت در قرآن واژهی شفاعت در قرآن](/userfiles/Article/1393/12/11/13070.jpg)
مترجم: سید حسین حسینی
همچنین میگوید: «شفاعت؛ یعنی پیوند به دیگری که یاری دهندهی او و طلب کنندهی اوست،
و بیشتر در پیوند کسی به کار میرود که از حرمت و مرتبهی برتری برخوردار است: مَنْ یشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یكُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَمَنْ یشْفَعْ شَفَاعَةً سَیئَةً یكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا (2)؛ یعنی به غیر بپیوندد و او را یاری کند و شفیع او گردد؛ و یا در کار خوب یا بد شفیع باشد و به او کمک رساند و قدرت بخشد و در نفع و ضررش با او شریک باشد. گفته شده است: شفاعت در این جا؛ یعنی انسان برای دیگری راه خیر یا شر را وضع کند و آن شخص هم پیروی نماید؛ گویی شفیع او گشته است. لذا روایت شده است: «هر کس سنت نیکویی وضع کند، اجر آن سنت و اجر عاملان آن به او برمی گردد؛ و هر کس سنت بدی بگذارد، گناه آن و عاملان آن به او بازمیگردد.» و آیهی: ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ (3)؛ یعنی تنها خداوند به تدبیر امور میپردازد نه کس دیگر، مگر فرشتگان (مدیرات و مقسمات) که به آنها اذن داده شده است و به اذن خداوند به کار میپردازند. روایت شده است؛ قرآن شفاعت کننده است، یعنی شفاعت آن در دنیا و آخرت پذیرفته میشود؛ البته برای کسانی که به آن ایمان دارند و آن را به عنوان هادی میشناسند و به عنوان راهنما برگرفتهاند.
علامه طباطبایی در تفسیر معروف المیزان، در این باره به تعریف و بحثی پرداخته است که کسی مانند او به چنین معانی والایی نرسیده است. اما از آنچه که مرحوم استاد مرتضی مطهری نیز در کتاب عالی الهی خویش آورده، و در حقیقت جا پای اسنادش علامه طباطبایی نهاده است، غفلت نخواهیم ورزید. بنا به قول علامه طباطبایی، شفاعت برای خداوند به معنای استقلال و به نحو اصیلی وجود دارد. چنان که فرموده است: مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِی وَلَا شَفِیعٍ (4)؛ قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا (5). ولی برای غیر خداوند به اذن و رضایت اوست: مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ (6)؛ مَنْ ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ (7)؛ وَلَا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى (8)؛ وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ (9). حقیقت شفاعت، یعنی واسطه شدن در رساندن نفع و یا دفع ضرر به نحو حکومت نه تضاد مراد از حکومت، یعنی از مورد حکم خارج باشد و در مورد حکم دیگری داخل گردد. لذا ما در اموری که اسباب و علل طبیعی و حوادث هستی متضمن آنند- از خیر و شر یا نفع و ضرر- مثل گرسنگی، تشنگی، گرما، سرما، سلامتی و تندرستی، نمیتوانیم طلب شفاعت کنیم. این امور را به اسباب مشهور خودش منسوب میکنیم و به واسطهی ابزار مناسب آنها، مثل خوردن، نوشیدن، پوشیدن و درمان کردن، به آن توسل میجوییم. امّا از خیر شر و منافع و ضرری که در پی دارند، و یا وضع قوانین و احکام در مجرای سنت هستی به نحو خاص یا عام آنها را به وجود میآورند، شفاعت میجوییم. و دو نوع وضع و اعتبار وجود دارد: وضع حکم و وضع تبعات حکم، که به واسطهی آن، موافقت یا مخالفت مشخص میشود. اگر انسان قصد رسیدن به کمال، خیر و ثواب را بدون آماده سازی اسباب آن دارد و یا در پی رهایی از عذایی، بدون انجام تکلیفی که به عهده اوست، باشد در این هنگام به شفاعت روی میآورد. اما شفاعت برای کسی که شایستگی رسیدن به کمال را ندارد، و یا استعداد پذیرش خیر و ثواب را ندارد، نخواهد بود؛ مثل شخص بی سوادی که خواهان مقام علمی باشد، و یا شخص سرکشی که هرگز تابع سرورش نیست، وی شایستهی بخشش نیست. چنین است شفاعت تکمیل کنندهی علت است، نه این که به تنهایی تأثیر داشته باشد.
به عنوان نمونه، شفیع بندهای نزد اربابش، از ارباب نمیخواهد که سرپرستی بر بندهاش را لغو کند و یا بندگی او نزد ارباب را باطل نماید و یا از او نمیخواهد که دست از حاکمیت و تکلیف وضع شده بردارد. پس نفوذ و تأثیر شفیع و شفاعت، در حاکمیت و بندگی و در حکم و پاداش حکم نخواهد بود، بلکه شفیع یا به صفاتی در مولا- مثل بزرگی، بخشش و کرمش- متمسک میشود که موجب بخشش گردد؛ و یا به صفاتی در بنده- مثل خواری، ذلت، حقارت و بدحالیاش- که عوامل بخشش را تحریک مینماید و موجب مهربانی و لطف میگردد؛ و یا به صفاتی که در خور شفیع- مثل نزدیکی او به ارباب و ارزش و مقام و منزلت او، لذا برای شخص اندیشمند پیداست که شفیع در برخی از عوامل مربوط به شفاعت که در دفع عذاب مؤثر است، حکم میکند. مثل صفات شخص مورد شفاعت نزد او، و غلبهی آن بر عامل دیگری که علت وجود حکم و دچار عذاب شدن به واسطهی مخالفت با او میگردد.
آنچه که از تحلیل معنای شفاعت به دست میآید این که، موجب لغو اصل علیت نخواهد شد، بلکه آن را تأکید میکند. منظور واسطه قراردادن علل و اسباب طبق اصول طبیعی جاری بر نظام الهی است. در اصلِ علیت، توجه به دو جنبه ضروری است: 1- تأثیر از جانب خداوند است و سبب به آن ختم میشود. چون او مالک مطلق آفرینش و تمامی علل و اسباب بین او و دیگر موجودات واسطه هستند تا رحمت بی پایان او و نعمت بی شمار او را به مخلوقات و آفریدههای او برسانند. در این جنبه همچنین، از جهت آفرینش هم به خالق نگریسته میشود؛ پس تطبیق معنای شفاعت بر منزلت و جایگاه اسباب و علل و وجود واسطهای، امری است روشن. چون از صفات برتر او مثل رحمت، آفرینش، زنده کردن، روزی دادن و... برای رساندن انواع نعمتها و بخشش به هر نیازمند از آفریدگانش، بهره میبرد. سخن او به این معنا اشاره دارد که میفرماید: لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ (10)؛ یدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ (11). پس شفاعت در مورد هستی، چیزی جز واسطه شدن أسباب وعلل بین آن و مسببات آن در تدابیر امر آن و سازماندهی وجود و بقای آن نیست؛ این همان شفاعت تکوینی است.
2- جنبهی دیگر، نگرش به جهت تشریع است که شفاعت تشریعی نامیده میشود و در عالم تکلیف و مجازات وقوع مییابد؛ که بخشی آمرزش خداوند یا تقرب در دنیا را میطلبد، و بخشی به پاداش، و بخشی به عذاب متعلق است. خداوند به برخی از بندگانش - فرشتگان و انسانها- اجازه داده است و به آنها کرامت بخشیده تا در اسباب شفاعت داخل گردند؛ مثلاً: وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ (12)، لَا تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یشَاءُ وَیرْضَى (13)؛ وَلَا یمْلِكُ الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یعْلَمُونَ (14). آنها به رحمت، بخشش و مغفرت و دیگر صفات والای او تمسک میجویند تا بندهای از بندگانش را که حالش به خاطر گناه بد شده است و بلای عذاب دامن گیر او شده، شامل گردد. شفاعت در این جا انواعی دارد که همه در نظام تشریع الهی جای میگیرند. از جمله قانون تبدیل عمل؛ مثل: فَأُولَئِكَ یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ (15). یا عمل موجود را معدوم ساختن مثل: وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا (16) فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (17)؛ إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیئَاتِكُمْ (18). و افزایش نیکی تا بر بدی غلبه یابد؛ مثل: مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا (19). و عمل معدوم را موجود گرداندن؛ مثل: وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِینٌ (20)؛ و توبه، عمل صالح و دیگر انواعی که شمارش آن دشوار است. بنابراین روشن میشود که معنای شفاعت به حساب حقیقت در حق خداوند در دو جنبه صادق است؛ چون همهی صفاتش بین او و بندگانش واسطه افاضهی بخشش و بذل وجود است. و او در حقیقت و علی الاطلاق شفیع است: قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا (21).به بحث مرحوم مطهری که شایستهی ارجگزاری است توجه میکنیم، که در آن نیل به سعادت در دنیا و آخرت، تنها محدود به اعمال و گامهایی که انسان برمیدارد نیست، بلکه علاوه بر آن، راه دیگری پیوسته در هستی به وجود میآید که همان رحمت ازلی خداوند است. در برخی از دعاها آمده است: «ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است، که یادآور این آیه میباشد: إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ (22). پس رحمت و سعادت در نظام وجود واقعی و حقیقی هستند و جز آنها، یعنی کفر، فسق و شرور، عارضی و غیر اصیل. و تا زمانی که عارضی باشند، به سبب جاذبهی رحمت، منزوی خواهند شد. همچنین امدادهای غیبی، تأییدات رحمانی که همگی شواهد قاطعی است که غلبهی رحمت بر غضبش را اثبات میکند.
از مظاهر رحمت خداوندی، وجود تطهیر در نظام وجود است. هستی خاصیت پاک کنندگی و شستشو دارد، مثل جذب گازهای سمی و کشنده توسط گیاهان و دریاها، و پاک شدن آبها از طریق عبور و نفوذ در لایههای زمین و دیگر پدیدههای تطهیر که بدون آنها زندگی روی زمین غیرممکن است. چنان که این قوانین در عالم ماده موجود باشند، در عالم معنا هم مصادیقی برای پاک کنندگی و شستشو- مثل آمرزش و محو گناهان- وجود دارند و آمرزش عبارت است از: شستشوی قلب و روح به حدی که قادر است آثار گناه را بزداید. بدیهی است، برخی از قلبها قابلیت خود را برای پاک شدن از دست میدهند، به طوری که پاک شدن را پاسخ نمیدهند و به عین ناپاکی تبدیل میشوند و آمرزش و شفاعت را پذیرا نیستند. بین این سخن و سخن کاشانی، در تفسیری که اشتباهاً به ابن عربی نسبت یافته است، تفاوت عمدهای وجود ندارد. وی (کاشانی) میگوید: «در این جا، شفاعت؛ یعنی به افاضهی نور و فیض رسانی، و تنها هنگام پذیرش صفا توسط موضوع یا مورد شفاعت ممکن است.»
به اعتقاد علامه طباطبایی، این که گفته میشود، انسان ذاتاً خوشبخت است و ذاتاً بدبخت، یعنی ذات او دارای صورتی خوشبخت با اعتقاد حق و ثابت است، اما در نفس او حالتهای بدی و زشتی از گناه وجود دارد که در هنگام وابستگی به بدن دنیوی آن را کسب کرده و از پستانِ اختیار به آن شیر داده است؛ اینها اموری قسری و ناسازگار با ذات اویند و بدیهی است که قسر (زور و اجبار) دوام ندارد و نفس در برزخ یا قیامت به حسب قدرت رسوخ آن در نفس، از تطهیر بهره مند خواهد شد. این چنین است امر نسبت به نفس بدبخت با حالتهای عارضی خوشبختی که تند یا کند از آن زایل خواهد شد. امّا نفسی که سعادت و شقاوت در زندگی دنیا برای او فعالیت نیافت- و تا زمان جدایی از بدن مستضعف و ناقص است - از امیدواران به امر خدای عزوجل است. خداوند سبحان بر هر چیزی گواه است و امور هر چیزی به خود او بازمیگردد.
پینوشتها:
1- ذاریات (51)، آیهی 49: و از هر چیزی دو گونه [یعنی نر و ماده] آفریدیم.
2- نساء (4)، آیهی 85: هر کس شفاعت پسندیده کند، برای وی از آن نصیبی خواهد بود؛ و هر کس شفاعت ناپسندیدهای کند، برای او از آن [نیز] سهمی خواهد بود.
3- یونس (10)، آیهی 3: شفاعتگری جز پس از إذن او نیست.
4- سجده (32)، آیهی 4: برای شما غیر از او سرپرست و شفاعتگری نیست.
5- زمر (39)، آیهی 44: بگو: «شفاعت، یکسره از آن خداست.»
6- یونس (10)، آیهی 3: شفاعتگری جز پس از اذن او نیست.
7- بقره (2)، آیهی 255: کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟
8- انبیاء (21)، آیهی 28: و جز برای کسی که [خدا] رضایت دهد، شفاعت نمیکنند.
9- سبأ (34)، آیهی 23: و شفاعتگری در پیشگاه او سود نمیبخشد، مگر برای آن کسی که به وی اجازه دهد.
10- بقره (2)، آیهی 255: آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست. کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟
11- یونس (10)، آیهی 3: کار [آفرینش] را تدبیر میکند. شفاعتگری جز پس از اذن او نیست.
12- سبأ (34)، آیهی 23: و شفاعتگری در پیشگاه او سود نمیبخشد، مگر برای آن کس که به وی اجازه دهد.
13- نجم (53)، آیهی 26: [و] شفاعتشان به کاری نیاید، مگر پس از آن که خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد.
14- زخرف (43)، آیهی 86: و کسانی که [کافران] به جای او [خداوند] به پرستش میخوانند، دارای شفاعت نیستند، مگر [برای] آن کسی که شاهد و ناظر حق باشد و ایشان میدانند.
15- فرقان (25)،آیهی 70: پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل میکند.
16- همان، آیهی 23: و به هرگونه کاری که کردهاند میپردازیم؛ و آن را [چون] گردی پراکنده میسازیم.
17- محمد (37)، آیات 9 و 28: و [خدا نیز] کارهایشان را باطل کرد.
18- نساء (4)، آیهی 31: اگر از گناهان بزرگی که از آن [ها] نهی شدهاید دوری گزینید، بدیهای شما را از شما میزداییم.
19- انعام (6)، آیهی 160: هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت.
20- طور (52)، آیهی 21: و کسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد و چیزی از کار [ها] شان را نمیکاهیم. هر کسی در گرو دستاورد خویش است.
21- زمر (39)، آیهی44: بگو: «شفاعت، یکسره از آنِ خداست.»
22- انبیاء (21)، آیهی 101: بی گمان کسانی که قبلاً از جانب ما به آنان وعدهی نیکو داده شده است از آن [آتش] دور داشته خواهند شد.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم