![واژهی طمس (محو) در قرآن واژهی طمس (محو) در قرآن](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/13075.jpg)
![واژهی طمس (محو) در قرآن واژهی طمس (محو) در قرآن](/userfiles/Article/1393/12/11/13075.jpg)
مترجم: سید حسین حسینی
امّا در آیهی: مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا (5)، طمس، گسترش معنایی مییابد و افقی دیگر به خود میگیرد که عقل در آن به نظاره مینشیند و به ژرفای آن نمیرسد. برداشتها در تعیین و رسیدن به این معنا به رقابت برخاسته و شاید اکنون به بهترین و جذابترین آن روی آوریم و برخی از گنجهای آن را ارائه دهیم که مایهی تجلی برخی از اسرار آن است. طبری میگوید: «یعنی قبل از این که چشمانش و آثار آن را محو سازیم و همچون پس گردن صافش سازیم، چشمانش را در پشت سرش قرار میدهیم و عقب عقب راه میروند.» و سخن ابن عباس را روایت میکند که گفت: «از آن حواس، بینی، چشم یا ابرو را محو میسازیم تا چون پشت گردد و این زشت جلوه دادن بزرگی برای زیباییهای انسان است.»
راغب در مفردات اقوالی را بدون ذکر گویندگانش آورده، میگوید: برخی گفتهاند: «منظور در دنیاست که بر صورتشان مو میروید و صورتشان مثل صورت میمون و سگ میگردد. برخی هم میگویند منظور در آخرت است و اشاره به آیهی: وَأَمَّا مَنْ أُوتِی كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ (6)؛ یعنی چشمانشان در پشت گردن آنها باشد. گفته شده است: آنها را از هدایت باز میدارد و به گمراهی سوق میدهد؛ مثل آیهی: وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ (7). و گفته شد: مراد از وجوه، بزرگان و رؤسایند که بزرگان آنها را فرودست قرار میدهیم، که این بزرگترین بدبختی است.» فراء در معانی القرآن دو قول آورده است: 1- صورت را به پشت برگرداند. 2- چهره را محل رویش مو گرداند، مثل چهرهی میمون. که همان رد به پشت سرش میباشد؛ چون محل رویش مو در انسانها در پشت سرشان است، و این به آیهی: أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ (8) شبیهتر است. میگوید: «یا آنها را به میمون مسخ میکنیم.»
شریف رضی در حقایق التأویل به بررسی موضوع میپردازد و به جنبههایی احاطهای دارد که دیگران چنین احاطهای نداشتهاند، و به بیان آرایی میپردازد که معتقدیم بیشتر آن شایستهی توجه و بررسی و دقت نظر و تعمق در آن میباشد. وی این آرا را جز به ندرت به صاحبانش اسناد نمیدهد. میگوید: «عبدالله بن سلام وقتی از شام آمد، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و قبل از خانوادهاش اسلام آورد و گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! گمان نمیکردم که هنگام شنیدن این آیه به شما برسم، تا چهرهام دگرگون شود.» پیداست که تبدیل و دگرگونی چهره همان تغییر و انتقال به چهرهای پستتر و زشتتر از چهرهی پشت است، و تغییر چهره به زشتی و پستی، تغییر در صفات و اخلاق را در پی دارد.
از ابن عباس روایت میکند که میگفت: «مراد از آن این است که بزرگان را از درک هدایت محروم میسازیم و به گمراهی برمیگردانیم؛ و آن به حکم و نام گذاری و خذلان بعد از معصیت است. و خداوند این را عذاب آنها قرار داده است.» از برخی روایت میکند: «در آیه چیزی نیست که این عذاب را در دنیا بر آنها نازل کند، و این در حالی است که ایمان نیاورده باشند و در آخرت باید باشد. مثل پستی و مثله شدن کافران در قیامت و با افزایش ندامت و حسرت همراه است.»
با اسناد به دیگری میگوید: «معنای طمس چهره، همان از بین رفتن آثار و زشت شدن زیباییهای آن است، و این معنای آیهی: فَنَرُدَّها عَلَی أدبارِها (9) میباشد؛ یعنی چهرهها را در زیباییها و از بین بردن خطوط به پشت گردن تشبیه میکنیم. پس آیهی: فَنَرُدَّها عَلَی أدبارِها تفسیری از طمس چهره است. این معنا- الله اعلم همان مراد خداوند در آیهی: وَأَمَّا مَنْ أُوتِی كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ (10)» میباشد، چون چهرهها هرگاه پشت گردن قرار گیرند، دادن کتاب به انسان در حقیقت از پشت سرش میباشد، جایی که چهره و زبان و چشم است؛ چون با چشم به نامهی اعمالش مینگرد و با زبانش مضمون آن را میخواند، و همهی اینها در چهرهاش میباشد. و این یکی از دو عذابی است که خداوند به آن دو تهدید کرده است. پس وقوع طمس در چهره قیامت است و در دنیا لعنت و سرزنش آنهاست. چنان که فرموده است: أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ (11).
از بعضی روایت میکند که «چهره را محل رویش مو مثل چهرهی میمون و خوک قرار میدهیم، و بیان این مطلب این آیه است: مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ (12)؛ یعنی آنها را به خاطر شباهت چهرهشان به چهرهی این دو حیوان چنین تغییر میدهد، گویی از جنس آن دوست. نه این که حقیقتاً به میمون و خوک تبدیل گردند. همچنین از شخصی دیگر روایت میکند که «چهره در این جا استعاره و تمثیل است و معنا چنین است: قبل از این که آنها را از راه ثواب، به خاطر جزای کفر و عناد گمراه سازیم: این مثل آن است که کسی بگوید: فلانی چهرهام را از حاجتم برگرداند، و چهرهام را در برابر خواستهام تغییر داد. حقیقت این نیست که چهرهای تغییر کند و یا دستی تغییر دهد، بلکه مراد آن است که وی را از خواستهاش محروم کرد و بین او و خواستهاش مانع شد.شریف رضی بعد از این به ارائهی دو معنا میرسد و معتقد است که آنها شایستهتر و بهترند و به خود نسبت میدهد. معنای نخست که مراد از آن (یعنی وجوه) بزرگان و رؤسای قومند. چنان که گفته میشود: «هولاء وجوه القوم»؛ یعنی در بین آن قوم مورد اعتمادند و از بین همه آنها مورد توجه. پس معنا چنین است: قبل از این که بزرگان و پیشوایان دینشان را هلاک سازیم و یا لعنت کنیم... هر چند که به لفظ طمس، کنایه از هلاک کردن آمده است. این امر اغراق در فصاحت و بلاغت است. و آیهی: فَنَرُدَّها عَلی أدبارِها؛ یعنی واژگون و هلاک میسازیم. بر این مطلب آیهی: أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا (13) و آیهی: وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ (14) دلالت دارد، که مراد واژگون شدن و غلتیدن در جادهی گمراهی و بازگشت از حق میباشد. و لفظ «اعقاب» مجاز است، نه این که به حقیقت به عقب بازگردند؛ و منظور، چهرههای واقعی نیستند که به پشت بازگردند.
معنای دوم، که مراد از «وجوه» در این جا اعیان و ذوات هستند نه اعضا و اجزا، چنان که گفته میشود: «هذا وجه الامر و هذا وجه الرأی»، که مراد همان شیء مورد نظر است. پس معنا چنین است: ایمان بیاورید قبل از این که بزرگانشان و خودشان را هلاک کنیم و به پشت واژگونشان سازیم. خداوند هلاک کردن و واژگون ساختن را به طمس تعبیر کرده است و لفظ «وجوه» را آورده تا در کلام هماهنگی باشد و با سنت و عادات اهل زبان همخوانی پیدا كند. از جملهی: وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ؛ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (15)، مراد از آن همان ذواتند نه برخی و عدهای خاص؛ چون این صفت شایستهی همهی آنهاست نه برخی از آنها، و برخی ناظر نیستند، چنان که فاعل نیستند. در توضیح بیشتر، این آیه را اضافه میکند که: وَ وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ؛ تَظُنُّ أَنْ یفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ (16). و خداوندِ سبحان به واسطهی آن گمانی که شایسته همه میباشد. تفسیر کرده است و فهمیدیم که مراد از آن اعیان و ذواتند، نه غیر آن.
اما علامه طباطبایی بعد از تحلیل و دقت نظر به این سخن میرسد که طمس همان محو صورتهایی است که بشر به سوی مقاصد حیاتیاش به آنها روی مینماید، که در آن سعادت مورد نظر و انتظار انسان وجود دارد؛ اما نه محوی که موجب فنای وجوه و زوال آن و بطلان آثار آن میشود، بلکه محوی که موجب بازگشت آن چهرهها به پشتشان میگردد. پس این چهرهها قصد مقاصدشان را بر فطرتی که بر آن آفریده شدهاند، میکنند؛ اما وقتی به حالت پشت افتادهاند، مراد آن است که در پشت آن نهادهاند و تنها به عقب حرکت میکنند. پس مراد از تغییر و دگرگونی صورتها به پشت، همان تغییر نفس از حالت تعادل فکر و ادراک واقعیات به همان صورت که هستند به حالت اعوجاج و انحطاط فکری است، به طوری که حق را مشاهده نمیکند، مگر این که از آن اِعراض میکنند و از آن دچار اشمئزاز میشود و به باطل نمینگرد، مگر این که به آن گرایش دارد و شیفتهی آن میگردد.
این، نوعی تصرف الهی و عذاب اوست؛ نظیر آنچه که در آیهی: وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ یؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ (17)، آمده است. خلاصهی سخن ایشان چنین است: «مراد از لعنت در آیه، همان مسخ است، و همچنین مراد از طمسِ (محو) چهرهها در آیه، نوعی تصرف الهی در جانهاست که موجب تغییر طبیعت آنها از پذیرش حق به پیروی از باطل و دوری از حق در باب ایمان به خدا و نشانههایی میشود که صدر آیه آن را تأیید میکند: آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ... (18)؛ و چهرههای باطنشان از حق به سوی باطل همان واژگون کردن قلبهایشان از هدایت به گمراهی است که به ایمان به خدا و آیاتش توفیق نمییابند. لازمهی این حقیقت، یعنی محو چهرهها از معارف حقهی دینی، محو آنها از حقایق سعادت زندگی دنیا به همهی اقسامش میباشد؛ پس محروم از سعادت دینی، از سعادت دنیا هم محروم است. هر چند که به واسطهی آن احساس نکند که آن فریب و مکر است.
پینوشتها:
1- یونس (10)، آیهی 88: پروردگارا اموالشان را نابود کن.
2- یس (36)، آیهی 66: و اگر بخواهیم، هر آینه فروغ از دیدگانشان میگیریم.
3- قمر (54)، آیهی 37: و از مهمان [های] او کام دل خواستند، پس فروغ دیدگانشان را ستردیم.
4- مرسلات (77)، آیهی8: پس وقتی که ستارگان محو شوند.
5- نساء (4)، آیهی 47: پیش از آن که چهرههایی را محو کنیم و در نتیجه آنها را به قهقرا بازگردانیم.
6- انشقاق (84)، آیهی 10: و امّا کسی که کارنامهاش از پشت سرش به او داده شود.
7- جاثیه (45)، آیهی 23: و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده.
8- نساء (4)، آیهی 47: یا همچنان که اصحاب سَبت را لعنت کردیم، آنان را [نیز] لعنت کردیم.
9- نساء (4)، آیهی 37: و در نتیجه آنان را به قهقرا بازگردانیم.
10- انشقاق (84)، آیهی 10: و امّا کسی که کارنامهاش از پشت سرش به او داده شود.
11- نساء (4)، آیهی 47: یا همچنان مر اصحاب سبت را لعنت کردیم، آنان را [نیز] لعنت کنیم.
12- مائده (5)، آیهی 60: همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورد.
13- آل عمران (3)، آیهی 144: آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیدهی خود برمیگردید؟ و هر کس از عقیدهی خود بازگردد، هیچ زیانی به خدا نمیرساند.
14- انعام (6)، آیهی 71: و آیا پس از این که خدا ما را هدایت کرده از عقیده خود بازگردیم؟
15- قیامت (75)، آیات 22 و 23: در آن روز چهرههایی شادابند، به سوی پروردگار خود مینگرند.
16- همان، آیات 24و25: و در آن روز چهرههایی دژم باشند. [چرا که] دانند مورد عذابی کمرشکن قرار خواهند گرفت.
17- انعام (6)، آیهی 110: و دلها و دیدگانشان را برمیگردانیم [در نتیجه به آیات ما ایمان نمیآورند] چنان که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند. و آنان را رها میکنیم تا در طغیانشان سرگردان بمانند.
18- نساء (4)، آیهی 47: به آنچه فرو فرستادیم و تصدیق کنندهی همان چیزی است که با شماست، ایمان بیاورید؛ پیش از آن که محو کنیم.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم