مترجم: سید حسین حسینی
در سخنی دیگر، معمر بن عمر بن عطاء از ایشان روایت میکند: «کبر ردای خداوندی است، و متکبر با خداوند در نزاع است، این سخن، بدون شک برگرفته از سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: «خداوند فرموده است: کبریا ردای من، و عظمت و بزرگی جامهی من است؛ و هر کس با من به منازعه برخیزد او را خرد خواهم کرد.» این حدیث را حاکم و
راغب روایت کردهاند؛ یعنی کبر از آن خداوند است و آن قیمومیت وی بر اشیاء و بسط حاکمیت وی بر مخلوقات است، چون او خالق آنها و میراننده و زنده کنندهی آنها و بر همه چیره و غالب است: وَلَهُ الْكِبْرِیاءُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ (1). شریکی ندارد و در تصرف و تدبیر منازعی ندارد، و از نامهای او متکبر است که هیچ مخلوقی از مخلوقاتش در صفات و افعال با او شریک نیست. هر کسی در خود، احساس تکبر کند، گویی در آفرینش و تکوین و مُلک و تقدیر با خداوند به نزاع برخاسته و گویی ادعای ربوبیت و عزت نموده؛ حال آن که، تمامی عزت از آنِ خداوند است. احساس کبر و مبتلا شدن به آن، نوعی شرک آشکار است که با وجود آن، توبه پذیرفته نمیشود: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (2).
راغب چه خوب اشاره کرد که گفت: « کبر و تکبر و استکبار به هم نزدیکند.» یعنی دارای یک اصل لغوی است و معانی آن به هم نزدیک است، به گونهای که در اصل با هم متحدند، تا معنای واحدی داشته باشند. از این رو، ترجیح دادیم که هر کلمه را در حوزهی خاصش جدا نسازیم. آن گاه راغب به تعریف هر یک میپردازد و میگوید: «کبر، حالتی است خاص انسان که از إعجاب به نفس ناشی میشود؛ یعنی انسان خودش را از دیگری برتر ببیند. بزرگترین تکبر هم، تکبر بر خداوند است، به واسطهی نپذیرفتن حق و تسلیم نشدن در عبادت، و استکبار بر دو گونه است:
1- انسان بخواهد بزرگ باشد؛ البته جایی که واجب باشد، پسندیده است.
2- خود را بزرگ وانمود کند و چیزی را ظاهر کند؛ و حال آن که چنین نیست، و این ناپسند است. در این باره در قرآن چنین آمده است: أبی وَاستَکبَر (3)؛ أفَکُلَّما جاءَکُم رسولٌ بِما لا تَهوی أنفُسُکُم استَکبَرتُم (4)؛ إستِکباراً فی الأرضِ (5)؛ تَستَکبِروُنَ فی الأرضِ بَغَیرِ الحَقّ (6)؛ إنَّ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ (7)؛ قَالُوا مَا أَغْنَى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ (8). راغب بار دیگر به شرح تکبر میپردازد و میگوید: «تکبر بر دو وجه است: 1- افعال نیک در حقیقت فراوان باشد و بر نیکیهای دیگر افزون؛ از این رو، خداوند به تکبر توصیف شده است؛ مثل آیهی: العَزیزُ الجّبارُ المتکبّرُ (9). 2- خود را به تکلف زند و چنین وانمود کند که در توصیف عامهی مردم است؛ مثل: فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِینَ (10)؛ كَذَلِكَ یطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (11). کسی که به اولی توصیف شود، پسندیده و به دومی ناپسند است. و این دلالت دارد به این که، گاهی درست است انسانی به آن توصیف شود و ناپسند نیست. سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِی الَّذِینَ یتَكَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ (12)؛ که متکبران را به ناحق آورده که در برابر متکبرانِ به حق میباشد؛ یعنی کسانی که در راه خدا خشم میگیرند و به خاطر دین خدا قیام میکنند.
در حدیث مرفوع آمده است: چه خوب است تواضع ثروتمندان نسبت به فقیران! و بهتر از آن تکبر مستمندان نسبت به ثروتمندانی که به خاطر بزرگی آباء و اجدادی تکبر میورزند؛ یعنی خودشان را فراموش کردند و به اصلشان که از نطفهی گندیدهای از گل گندیده هستند، نمیاندیشند. در ضرب المثلها آمده است: «کبر با متکبر، تواضع است؛ برای خدا، در خوار نمودن کسانی که بر مردم و شریعت و دین خداوند به ناحق و بدون علت تکبر میورزند. تواضع میکنند نه به خاطر ارضای غرور عطشناک و شهوتهای بی خاصیت خود. پس کبر بر چنین افرادی و ایستادن در برابر آنها همان راه حق، هدف واجب، دعوت حق و قانون درست و سالم است. آیا جز متکبران، امروزه کسانی بر حقوق مردم حاکمیت دارند؟ و غیر از مستکبران، بر مردم- به ویژه محرومان- انواع شکنجه و مکر و حیله را اعمال میکنند؟ پس جنگ با آنها چیزی کمتر از عبادت نیست، و شاید بیشتر از آن باشد؛ چون فایدهی عبادت منحصر به یک فرد است، ولی مقابله با مستکبران ستمگر و طاغوتها که در برابر خداوند، به خدایانی که همان خودشان باشند، فرا میخوانند، احیای همهی مردم، احیای زمین مرده و احیای مفاهیم و ارزشهای جاودان انسانی است. داستان موسی (علیه السلام) و فرعون، رمز و نمادی است که در هر عصر و در هر سال و حتی در هر روز تکرار میشود. چرا در درون هر یک از ما پرتوی از موسی (علیه السلام) نباشد که بر ظلمت فرعونِ حاکم و متکبر و غالب مسلط گردد و او را مغلوب سازد و ظلمت وی را از بین ببرد؛ کسی که دارای چنین نوری باشد، از ظلمت ظالمان و کبر متکبران هراسی ندارد.
کبر، عللی دارد که منجر به آن میشود. شاید بتوان نخستین و بزرگترین علتی را که از علتهای دیگر جدا میشود، در سخن امام صادق (علیه السلام) سراغ گرفت، که فرمود: «هیچ کس دچار تکبر و گردنکشی نمیشود، مگر به خاطر ذلتی که در نفسش وجود دارد.» احساس ذلت و ناامیدی و پستی و حقارت در بین مردم، موجب تکبر در نفس متکبران میگردد؛ این، بر اساس اصل جبران اندیشهی ناقص و تکمیل نقصی و جبران امر از دست داده میباشد. کسی که کرامت، بزرگی، منزلت و مال و دانش نداشته باشد، احساس ذلت و خواری میکند و تلاش میکند تا به شیوههای متنوع آن نقص و آنچه را که از دست داده، جبران سازد. نزدیکترین راه به نفس و زشتترین و خطرناکترین آن، تکبر است. آدمی به آن سمت و سو تنها زمانی میرود که ذلت و حقارت در ورای آن وجود داشته باشد. این نفسِ متکبران در طول روزگاران است که در ورای تکبرشان چیزی جز پستی و حقارت نخواهیم یافت. غزالی، علل تکبر را در هفت چیز دانسته و به شرح مفصل هر یک میپردازد، و ما آنچه را که میتوانیم و ضروری باشد، بیان میکنیم: 1- نَسَب، متکبر به اصل و نسب، اگر در صفات خود پستی و حقارت بیابد، از کجا پستی خود را به کمال دیگری جبران میکند؟ 2- تکبر به زیبایی؛ شایسته است انسان به باطنش همچون چهارپایان بنگرد، و هرگاه به باطنش بنگرد، زشتیهایی میبیند که تکبر به زیبایی بر وی تیره و زشت میگردد؛ او ناتوانی است که در همهی اجزایش آلودگی است. 3- تکبر به قدرت؛ آدمی باید بداند که قدرت جلوگیری از بیماریها را ندارد و اگر یک رگ دست او به درد آید، از هر ناتوانی ناتوانتر و از هر ذلیلی، ذلیلتر خواهد بود. و اگر مگسی چیزی از او برباید، نمیتواند آن را پس بگیرد. 4 و 5- تکبر به صورت و مال زیاد؛ در معنای آن، هواداران و یاران و تکبر به ولایت حاکمان و قدرت از جانب آنها هم نهفته است. این زشتترین نوع تکبر است، چون به چیزی تکبر میورزد که اگر از دست بدهد و از او روی بگرداند، خوار و ذلیل و بی مقدار میگردد. 6- تکبر به علم و دانش، که بزرگترین آفت است. خداوند هم کسانی که دانش دارند، ولی عمل نمیکنند به الاغ و سگ تشبیه کرده است: مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا (13)؛ وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا (14)؛ تا آیهی: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ (15). 7- تکبر به زهد و عبادت، که فتنهای است بزرگ بر بندگان و خطری است بزرگ. عیسی (علیه السلام) فرمود: «چرا نزد من با لباس راهبان میآیید، ولی قلبتان همچون قلب گرگهای درنده است؟ لباس پادشاهان بپوشید و قلبتان را با خشیت متواضع سازید.»پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «بدترین بنده، بندهای است که گردن کشی و تجاوز میکند، و جبار برتر را فراموش کرده. و بد بندهای است، بندهای که تکبر میورزد و کبیر متعال را فراموش نموده. بد بندهای است، بندهای که غافل و سهل انگار است و قبر و پوسیدگی را فراموش کرده و بد بندهای است، بندهای که متکبر و تجاوزگر است و مبدأ و معاد را فراموش کرده است.» ثابت میگوید، به ما خبر رسید که گفته شد ای رسول خدا! فلانی بسیار متکبر است.» فرمود: «آیا بعد از این مرگی نیست؟» همچنین فرمود: «جباران و متکبران در روز قیامت به صورت ذرههایی محشور میشوند و مردم برای اهانت آنها به دستور خداوند، لگدمال میکنند.» همیشه در دعایش میگفت: «خدایا! از باد غرور و تکبر به تو پناه میبرم.»
امام علی (علیه السلام) در یکی از بهترین خطبههایش فرمودهاند: «... امّا خداوند سبحان بندگانش را به پارهای از آنچه که اصل آن را نمیدانند، میآزماید تا فرمانبردار از نافرمان پدید آید، و تا استکبار را از آنان بزداید و تکبر را از ایشان دور نماید... خدا را! خدا را! بپرهیزید از فخرفروشی و نازیدن به روش جاهلیت، که جمعیت زادگاه کینه است و شیطان را دمدمه جایی، که بدان امتهای پیشین را فریفت و مردمان را در روزگاران دیرینه ... هان! بترسید! بترسید از پیروی بزرگانتان که به گوهر خود نازیدند و نژاد خویش را برتر دیدند و نسبت آن عیب را بر پروردگار خود پسندیدند و بر نعمت خدا در حق خویش انکار ورزیدند، به ستیزیدن در برابر قضای او و غلبه بر نعمتهای او، پس آنان پایههای عصبیتند و ستونهای فتنه و شمشیرهای نازیدن به خوی جاهلیت... . پس عبرت بگیرید از آنچه به مستکبران پیش از شما رسید، از عذاب خدا و سختگیریهای او و خواری و کیفرهای او. و عبرت بگیرید از تیره خاکی که رخسارههاشان را بر آن نهاده است، و زمینهای نمناک که پهلوهاشان بر آن افتاده است. و به خدا پناه برید از کبر که در سینهها زاید، چنان که بدو پناه میبرید، از بلاهای روزگار که پیش آید. اگر خدا رخصت کبر ورزیدن را به یکی از بندگانش میداد، به یقین، منتی را بر پیامبران برگزیده و دوستانش مینهاد، لیکن خدای سبحان، بزرگ منشی را بر آنان ناپسند دید و فروتنیشان را پسندید.»
پینوشتها:
1- جاثیه (45)، آیهی 37: و در آسمانها و زمین، بزرگی از آنِ اوست؛ و اوست شکست ناپذیر سنجیده کار.
2- لقمان (31)، آیهی 13: به راستی، شرک ستمی بزرگ است.
3- بقره (2)، آیهی 34: سر باز زد و کبر ورزید.
4- همان، آیه 87: پس چرا هرگاه پیامبری چیزی را که خوشایند شما نبود برایتان آورد، کبر ورزیدید؟
5- فاطر (35)، آیهی 43: [انگیزهی] این کارشان فقط گردنکشی در [روی] زمین است.
6-احقاف (46)، آیهی 20: امروز به ناحق در زمین سرکشی مینمودید.
7- اعراف (7)، آیهی 40: در حقیقت، کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و از [پذیرفتن] آنها تکبر ورزیدند، درهای آسمان را بر ایشان نمیگشاید.
8- همان، آیهی 48: میگویند: جمعیت شما و آن [همه] گردنکشی که میکردید، به حال شما سودی نداشت.
9- حشر (59)، آیهی 23: عزیز، جبار [و] متکبر است.
10- زمر (39)، آیهی 72: وَه، چه بد [جایی] است جای سرکشان!
11- غافر (40)، آیهی 35: این گونه خداوند بر دل هر متکبر زورگویی مُهر مینهد.
12- اعراف (7)، آیهی 146: به زودی کسانی را که در زمین، به ناحق تکبر میورزند از آیاتم رویگردان سازم.
13- جمعه (62)، آیهی 5: مثل کسانی که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلف گردیدند] آن گاه آن را به کار نبستند. همچون مَثَل خری که کتابهایی را بر پشت میکشد.
14- اعراف (7)، آیهی 175: و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان، که از آن عاری گشت.
15- همان، آیهی 176: از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله ور شوی زبان از کام برآورد؛ و اگر آن را رها کنی [باز] هم زبان از کام برآورد.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم