نویسنده: محمد فقیه
مترجم: سید شاهپور حسینی
مترجم: سید شاهپور حسینی
موضوع پرچمهای خراسان یا پرچمهای سیاه، موضوعی است آكنده از خطر و هر پژوهشگری كه هدفش درست و دقیق انجام دادن این كار باشد، از بسیاری حقیقتها و واقعیتها چشم پوشی میكند و تنها واقعیتهایی را كه مطابق آرا و عقایدش بوده و با امیال و خواستههایش هماهنگ باشد ذكر میكند و یا آن حقیقتهایی را میآورد كه با سمت و جهتی كه بدان تمایل دارد، همسو باشد. هركس قصد و هدفش حقیقت (و روشن ساختن آن) باشد، بدان میرسد مگر آنكه یك مشیّت واجب خداوندی مانع آن شود و ماهیت و چیستی آن بر خردمند پوشیده نیست. اما این شرط در صورت ترس از آسیب دیدن حریم اسلام كه بنا بر گفتهی مؤلف كتاب الجواهر وجود خطری كه گسترش و انتشار ذكر خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) را تهدید میكند و از بین رفتن حق را گوشزد میكند مرتفع میشود. (1)
موضوع خراسان از جمله موضوعهایی است كه احتمال میرود برخی روایتهایی كه از این امر سخن گفتهاند، در این دورهی زمانی خاص آنها را داخل چارچوب و عرصهای دشوار قرار میدهند كه همین خود سبب دشواری كار نویسنده میشود و او را در پیمودن طریق محتاط تر میسازد و باعث میشود كه در ارائه تصویرهای آن دقت و ژرف نگری بیشتری كند.
در اینجا به ذكر روایتهایی كه با ژرف نگری به بررسی اسنادهای برخی از آنها پرداخته و آنها را مورد بحث و بررسی قرار دادهام، خواهیم پرداخت و تنها به اینها بسنده میكنیم. پس به احتمالات موجود در این بحث میپردازیم و به این امر همان گونه كه هست میپردازیم نه چیزی بیشتر و آنچه در حال حاضر در آن سرزمینها رخ میدهند برای فتنه و امتحان و در بوته آزمایش قرار دادن است تا خداوند، پاك را از پلید جدا سازد و خود پژوهشگر یكی از كسانی است كه مورد امتحان قرار میگیرد. او دیدگاه خاص خود را دارد و ممكن است (در این امتحان) از نجات یافتگان نباشد، هرچند خود را از آن جمله بداند. بدون شك او در جستجوی حقیقت است و تنها خداوند عزّوجلّ از ظاهر و باطن آگاه است.
مطلبی را كه باید در اینجا بگویم این است كه بیشتر كسانی كه در این موضوع تحقیق و بررسی كردهاند، در این راه به جانب افراط و تند روی گراییدهاند و برخی از محققان، به خاطر به واقعیت پیوستن و تحقق یافتن مفاهیم بسیار از روایتها در طول حوادث تأسیس حكومت عباسی، این موضوع را تمام شده دانسته و بر این باورند كه پرچمهای سیاه از چارچوب بحث [علائم ظهور] خارج شده و فایدهای در بازگشت و بررسی این موضوع نیست و برخی دیگر بر این باورند كه برخی از اموری كه روایتها بدان خبر دادهاند هنوز اتفاق نیفتاده است و در نتیجه گفتهاند: آنچه در حال حاضر در حال روی دادن است، بخشی از اموری است كه هنوز اتفاق نیفتاده و فاجعهی بزرگ در همین جا است؛ تا آنجا كه روایتها را با هم درآمیخته (2) و آنچه كه مطابق امیال و خواستههایشان بوده، گرد آورده و برای سندهای روایتها ارزش قائل نشدهاند و هم چنین روایتهای شیعی را از روایتهای نقل شده از اهل سنت را از هم جدا نكرده و گویی اینها از راویان عامیاند و نمیگویم از خواص، زیرا آنها شایستهی احترامند. و ایشان تفاوتی میان احادیث قائل نشده و همه را مانند هم دانسته و هر روایتی را صحیح شمردهاند.
این دو گروه، هر دو از پیمودن راه میانه باز ماندهاند، میانه رویای كه بررسی و تحقیق اسناد و تمیز و تشخیص روایتهای ضعیف و جعلی را اقتضا میكند و هم چنین نیازمند درنگ و تأمل در تحقیق و نقد در متن صحیح است تا این گونه انسان از جادهی حق منحرف و دور نشود و باطل و ناحق او را در آتش جهنم نیفكند.
و عمده و اساس در روایتهای خراسان و پرچمهای سیاه، روایت كابلی است كه او ادعای حسن بودن آن دارد. این روایت در كتاب الغیبة نعمانی (ص182) نقل شده است (و سندش این گونه است) ابن عقده از علی بن الحسین [بن الحسن و این صحیح است] از پدرش و محمد بن الحسن از پدرش از احمد بن عمر الحلبی از حسین (حسن) بن موسی از معمر بن یحیی ابن (سام) (بسام) از ابوخالد كابلی نقل است كه ابوجعفر (علیه السلام) فرمود:
گویی گروهی را میبینم كه از مشرق خروج كرده و حق را طلب میكنند و بد آنها داده نمیشود. پس خواهان حق میشوند، باز هم بدانها داده نمیشود. شمشیرهایشان را بر دوششان میگذارند و آماده نبرد میشوند. پس از آن، آنچه كه خواستهاند بدانها داده میشود، آنها آن را نمیپذیرند تا آنكه به پا میخیزند و قیام میكنند و آن را جز به صاحب (امر) شما نمیدهند. كشته گان آنها از شهدایند، اما اگر من در آن زمان باشم و آن زمان را درك كنم، جان خود را برای صاحب این امر نگه میدارم (تا در ركابش باشم).
این خبر در كتاب بحارالانوار (ج52، ص243) با همین متن نقل شده اما در سلسلهی سندها «محمد بن حسن از پدرش» را انداخته است.
شیخ طوسی كه خداوند او را مورد تأیید خویش قرار دهد این روایت را حسن دانسته و در سلسلهی سندش نام محمد بن حسن از پدرش را ذكر نكرده است.
نگارنده با شیخ طوسی- كه خداوند از او خشنود باشد- در مورد سند این روایت به مناقشه و مباحثه پرداخته و این سؤالها را مطرح نموده است:
1- در مورد ثبوت روایت علی بن حسن بن فضال از پدرش، ذكر شده كه این مطلب در كتابهای زیادی امده است. نگارنده در پاسخ این میگوید: آیت الله خویی متعرض این مسئله شدهاند و ایشان نظر به ضعیف بودن این گونه روایتها كه شیخ صدوق در كتابهایش و شیخ در التهذیب (ج6، صص145 و 190) آورده است، دارد. پس طریق شیخ بر این (روایت) با علی بن محمد بن زبیر ضعیف است و در مورد روایت كامل الزیارات (باب9، ج8) ابن قولویه از محمد بن علی بن یعقوب از علی بن الحسن بن علی بن فضال از پدرش...، ابن یعقوب كه در اینجا آمده (به نظر آیت الله خویی) در سند وجود ندارد و نمیتوان تنها به خاطر اینكه نام او در سند ابن قولویه آمده استناد جست و گفت كه این خود برای وثاقت و مورد اطمینان بودن او كفایت میكند، برای اینكه حتی برای آیت الله خویی، وجود داشتن راویهای ضعیف در اسناد ابن قولویه ثابت شده است و با در نظر گرفتن مخالفت با نظر نجاشی در اینكه ابن فضال به خاطر كم سن و سال بودن و در نتیجه درك نكردن مسائل یا به خاطر خودداری كردن خود او از این امر، یا یك احتیاطی كه در آن امر بوده، از پدرش روایت نكرده است، تنها نمی توان به این یك روایت از كلام نجاشی و به فرض درست بودن علاوه بر آنكه در ضمن زیارتها آمده است استناد جست. در حالی كه روایت مورد بحث ما در مورد مهمترین موضوعهاست و در اینجا احتیاط، بسیار با اهمیتتر است و درك و فهم بسیار دشوارتر. قضای نماز را میتوان به جا آورد و روزه نیز پس از موعد آن میتواند گرفته شود و قضا شود و گناه ممكن است بخشیده شود اما جان و روح اگر از كالبد برود و شخص بمیرد، دیگر به كالبد باز نمیگردد و انسان چند جان ندارد كه اگر یكی را از دست بدهد و با آن تجربه كسب كند سپس باز گردد و این خود بر ضعیف بودن احتمال اینكه او این روایت را از پدرش روایت كرده باشد، میافزاید.
از آنجا كه علما اتفاق نظر دارند كه امكان از قلم افتادن نام شخصی در سند یك روایت یا مطلبی در آن، از امكان اضافه شدن نامی در سند یا مطلبی در متن بیشتر است. (برای این امر این گونه دلیل آورده میشود كه اگر نسخه نویس و كاتب با عجله كارش را انجام دهد، مطلبی به متن ... نمیافزاید و اگر هم او دقیق و امین باشد باز هم چیزی افزوده نمیشود. علاوه بر این نسخه نویسان و كاتبان تمایل بیشتری به كم كردن مطالب دارند در این امر بیشتر دچار خطا و اشتباه ناخواسته میشوند). پس دلیل سندی كه نام «محمد بن حسن از پدرش» را در خود دارد، درستتر به نظر میرسد چرا كه همانطور كه مشاهده كردیم امكان جا افتادن و حذف شدن چیزی بیشتر از امكان اضافه شدن مطلبی به متن اصلی است و در نتیجه روایت كردن علی هم از پدرش ضعیف است و هیچ روایتی از او ثبوت و صحت ندارد (جز روایت ابن قولویه كه ایشان مدعی ثبات و درستی آن هستند).
به همین جهت (و این چیزی است كه شیخ بدان نظر دارد) سند: ابن عقده است. به دو طریق: اولین طریق علی ابن حسن و دومین محمد بن حسن است و این دو با پدر یعنی (ابن فضال) به هم میرسند (نام پدر دو یكی است) و این امر احتمال دارد، چون ابن فضال از احمد بن عمر الحلبی روایت كرده است در حالی كه نگارنده در لیست و سیاهه محمد بن الحسن هیچ شخصی به نام حسین نیافته است كه بدون واسطه از حلبی روایت كرده باشد و شاید دیگران آن را پیدا كنند و تنها خداوند آگاه حقیقت به همه امور است.
2- و مسئله دوم این بود كه، كسی قائل به وثاقت و مورد اطمینان بودن احمد بن عمر الحلبی نشده و آن را ذكر نكرده است. و ابن شعبهی ثقه و مورد اطمینان علما، یادآور نشده است كه ابن فضال از او روایت كرده باشد و پاسخ این است كه آیت الله سیدمحسن حكیم، دیگر حلبیها را تأیید كرده و مورد اطمینان دانسته است. علاوه بر این موضوع مورد اطمینان بودن آنها در یكی از كتابهای شیخ طوسی نیز آمده است (3) و شیخ گفته است: احمد بن عمر الحلبی كه ابن فضال از او روایت كرده است با «ابن شعبه» یكی است.
با وجود همهی اینها، شیخ بر معتبر بودن سند این راوی پافشاری میكند و (طبیعتاً) او به گفته و نظر خود داناتر است و نگارنده بیش از این در این مورد مباحثه و مناقشه نمیكند چرا كه بیشتر از این خارج از حد توانش است و این امر را به متخصصان امر واگذار مینماید و تنها خداوند عالم و آگاه به این سند و صحت یا نادرستی آن است.
اما در مورد متن و مطالب آمده در این روایت، از آنجا كه برخی حكم بر حسن بودن سندش دادهاند، پس آنان بر این عقیدهاند كه حوادث مربوط به متن این روایت از اموری است كه هنوز اتفاق نیفتاده و شاید در آینده اتفاق بیفتد.
برخی دیگر بر این باورند كه خبرهای این روایت با رویدادهای كنونی در ایران مطابقت میكند.
و نكته دوم در متن، اما اگر من آن زمان را دریابم و در آن وقت زنده باشم، جان خود را برای صاحب این امر حفظ خواهم كرد و شیخ علی كورانی معنایش را بیان داشته و گفته:
كسی كه در جایگاه و منزلت امام باشد. جانش را حفظ میكند.
و یكی از علما گفته است:
حفظ كردن جان ایشان به این دلیل است كه این نشانه در باب واجب كفایی است اگر گروهی به آن امر بپردازند، تكلیف از دیگران ساقط میشود.
برخی گفتهاند كه در مورد عمومیت در مفهوم استبقا (نگه داشتن جان) نمیتوان با این سخنها بدان استناد جست. به علت آنكه امام خود میدانست كه آن زمان را درك نخواهد كرد، در این صورت چرا امام این سخن را بر زبان آورده است و حكمت آن چیست؟ مگر اینكه چیزی باشد كه معتبر باشد نفس و جان را حفظ كند با این سخن امام شهادت متقین حاصل میشود كه كشتههای آنها از شهدا هستند آیا میتوان آن را به خاطر یك شهادت احتمالی رها كرد كه مشخص هم نیست؟
مگر اینكه گفته شود تنها حفظ جان به نیت شهید شدن در ركاب صاحب الزمان (علیه السلام) با ارزشتر از شهادت با طالبان حق و حق جویان است. این سخن گرچه بسیار زیبا و شیرین است اما مستلزم تأمل و اندیشه و درنگ بیشتر در این مسئله است. به همین جهت این مسئله را به عموم دانشمندان و خوانندگان واگذار میكنیم و در این مورد به قطعیت نظری نمیدهیم و با این كار، مسئولیت تكلیف هیچ شخصی را نمی پذیریم، یعنی هركسی باید به آنچه كه میرسد و درك كرده عمل كند.
و دلیل دوم مورد ادعا، روایت شیخ قمی است كه سندش در كتاب سفینة البحار (ج2، ص446) از علی بن عیسی از ایوب بن یحیی الجندل از ابی الحسن اول است كه آن را به طور كامل نیاورده است. آن حضرت فرمود:
مردی از اهالی قم مردم را دعوت به حق میكند و مردم زیادی همچون پارههای آهن به دور او جمع میشود، وزش طوفانهای سهمگین نیز آنها را نمیلغزاند، از جنگ خسته نمیشوند و نمیهراسند، بر خدا توكل میكنند. عاقبت و پایان كار به سود پرهیزگاران است.
نگارنده شخصی به نام ابن الجندل را در كتاب رجال آیت الله خویی نیافته است و شیخ قمی طریقش را به این شخص ذكر نكرده و سند این روایت مجهول است. مطلبی كه ما بر آن تأكید داشته و پیوسته آن را تكرار میكنیم این است كه، تأیید و پشتیبانی و پافشاری در هر امری باید براساس اصولی ثابت و محكم و یقینی باشد و بدون تحقق یافتن این امر، نه تنها ممكن است انسان خیلی زود موضعش را تغییر دهد و در آن متزلزل شود (4) بلكه شاید تغییر نظر داده و با مطالعه روایتی دیگر كه معنایی دیگر دارد و مخالف مفهوم روایت نخست است، به جرگه دشمنان بپیوندد و تأیید و پشتیبانی و یاری كردن و پافشاری بر رأی چنین شخصی در هر مسئلهای فایدهای در بر ندارد و علاوه بر آن معمولاً بار و مسئولیتی بر شانهی آن نیز هست.
در كتاب الغیبة نعمانی (ص129 و ص149 در نسخه غفاری) با اسنادی ضعیف بن ابن البطائنی و غیره (از فرقه واقفیها) از اباعبدالله (علیه السلام) نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
ناگزیر آتشی برای ما از آذربایجان خواهد بود كه هیچ چیز نمیتواند در برابر آن مقاومت كند و زمانی كه این امر رخ داد، گلیم خانههایتان باشید (در خانه بمانید و حركتی نكنید) و تا زمانی كه ما در خانههایمان هستیم، شما هم در خانههایتان بمانید و آنگاه كه حركت دهندهی ما حركت كرد، به سوی او بشتابید، حتی اگر شده با خزیدن روی زمین، گویی او را میان ركن و مقام میبینم كه با مردم با كتابی نو بیعت میكند كه پذیرفتن آن برای عربها بسیار سنگین و دشوار است و فرمود، بدا به حال سركشان عرب از شری كه نزدیك شده است.
نعمانی (ص131) با اسناد مجهول (محمد بن كثیر) از ابوبكر خضرمی نقل كرده است كه او گفت: من و ابان به خدمت اباعبدالله (علیه السلام) رسیدیم و آن زمانی بود كه پرچمهای سیاه در خراسان ظاهر شده بود، عرض كردیم شما چه نظری در این مورد دارید و چه میفرمایید؟ فرمود:
در خانههایتان بنشینید و آنگاه كه ما را دیدید كه گرد مردی جمع شدهایم، با اسلحه به سوی ما بشتابید.
این روایت به خاطر وجود محمد بن كثیر در سلسله سند آن مجهول است. چون چهار نفر بدین نام وجود دارند كه همگی مجهولند (و اطلاعی از احوال آنها در دست نیست) یافتن روایتهای صحیحی كه مردم را از خروج با پرچمهای بنی عباس باز میدارد، مهم نیست و دستور خارج نشدن با عباسیان، فقط از معصوم صادر شده است و این امری است كه هیچ شكی در آن نیست و روایتهایی كه ما در اینجا آوردیم برای اشاره به احادیثی است كه خارج شدن همراه به پرچمهای بنی عباس را نهی میكند و هدف ما توضیح صورت و تصویر وجود این روایتهاست تا این گونه بتوان آنها را از روایتهایی كه در مورد بنی عباس نیامده، تشخیص داد.
هر روایتی كه خارج شدن با پرچمهای سیاه را نهی میكند، اصل در آن این است كه اگر آن روایت از امام باقر یا امام صادق (علیه السلام) روایت شده باشد. منظور از پرچمهای سیاه در آن روایتها، پرچمهای بنی عباس است مگر آنكه قرینهای وجود داشته باشد كه جهت موضوع یا متعلق به آن را تغییر دهد یا آنكه آن روایت از كسانی دیگر از خاندان پاكشان، غیر از امام باقر و امام صادق (علیه السلام) روایت شده باشد. در اینجا خالی از فایده نیست بگوییم روایتهایی كه در مورد پرچمهای سیاه به دست ما رسیده، همگی از امام باقر و امام صادق و امامان (علیهما السلام) پیش از ایشان نقل شده است و نگارنده تاكنون، هیچ روایتی از هیچیك از امامان پس از ایشان در مورد پرچمهای سیاه نیافته است.
در كتاب الغیبة شیخ طوسی (ص274) به نقل از فضل بن علی كوفی با اسنادش از جابر از ابوجعفر (علیه السلام) آمده است كه آن حضرت فرمود:
پرچمهای سیاهی كه از خراسان خارج میشوند، در كوفه فرود میآیند، آنگاه كه مهدی (علیه السلام) ظهور كند، گروهی را برای بیعت گرفتن از آنان، به سویشان میفرستند.
محمد بن علی كوفی دروغگو و از جاعلان پركار حدیث است.
نعمانی با اسنادش از ابن بطائنی پیرو مذهب واقفیه از ابن عمیره از الحضرمی از امام باقر (علیه السلام) روایت كرده است كه امام فرمود:
ناگزیر بنی عباس به حكومت میرسند و آنگاه كه به حكومت برسند، به اختلاف و درگیری با هم بپردازند امورشان سامان نمییابد، در آن زمان خراسانی و سفیانی بر آنها خروج (شورش) میكنند. خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب، این دو همچون دو اسب در حال مسابقه برای رسیدن به كوفه از هم پیشی میگیرند...
نعمانی مانند این را در جایی دیگر با حدیثی طولانی كه از ابن البطائنی روایت كرده، نیز آورده است. این دو حدیث در نهایت و اوج سستی و ضعفاند و نشانههای جعلی بودن در آنها، به خاطر مخالفتشان با مفاهیم و مدلول حدیثهایی كه سندهای صحیح و ثابتی دارند، بسیار آشكار و روشن است. روایتی كه در این مورد میتوانیم ادعا كنیم صحیح است، روایتی است كه در كتاب الغیبة شیخ طوسی (ص271) به نقل از الفضل از سیف بن عمیره از بكر بن محمد الازدی از اباعبدالله علیه السلام آمده است كه آن حضرت فرمودند: خروج سه نفر یعنی، خراسانی، یمانی و سفیانی در یك سال و یك ماه و یك روز واحد است...
اگر این روایت از معصوم صادر شده باشد، بیشك نزدیكی زمانی خروج این سه پرچم را با هم ثابت میكند.
در حدیث است كه در سه چیز منتظر فرج باشید:
اختلاف و درگیری شامیان و پرچمهای سیاه از خراسان و بیم و هراس در ماه رمضان.
با چشم پوشی از وجود جهالت در سلسلهی سندش با نام «داود دجاجی»، این حدیث چیزی جز وجود داشتن این پرچمها را (در آینده) اثبات نمیكند و در حدیث نعمانی (ص183) موثقهی معروف ابن خربوذ آمده است كه او گفت: هروقت به خدمت ابوجعفر (علیه السلام) میرسیدیم ایشان میفرمود: خراسان خراسان سیستان سیستان. گویی آن حضرت ما را بدان بشارت میداد، ممكن است امام نگاه و نظر به پرچمهای بنی عباس داشته یا ممكن است كه ایشان حركت و جنبش دیگری داشتهاند اما غیر از این دو احتمال، احتمال دیگری وجود ندارد. در این مبحث چیزی كه بیشتر مورد توجه ماست و بر آن تكیه داریم روایت موثقهی جابر است كه ادعا شده در مورد بخشی از مطالب این روایت قرینه وجود دارد كه اتفاق افتاده است.
سفیانی سپاهی به كوفه میفرستد كه شمار آنها هفتاد هزار نفر است. آنها اهالی این شهر را به قتل میرسانند و به صلیب میكشند و برخی را به اسارت میگیرند، در حالی كه آنان بر این حالند، پرچمهای سیاه از جانب خراسان نزدیك میشوند. آنها منازل و منزلگاه راهها را شتابان در مینوردند. و تعدادی از یاران حضرت قائم با آنها هستند. سپس مردی از موالی اهل كوفه در «ضعفا» شورش میكند فرماندهی سپاه سفیانی در منطقهای میان حیره و كوفه او را به قتل میرساند. (5)
این مستند صحیح و درست اطلاعاتی در مورد پرچمهای سیاه میدهد و میگوید: تعدادی از یاران حضرت قائم (علیه السلام) با آن پرچمها هستند و این امری است كه احتمال این را كه پرچمهای خراسان، پرچم هدایت باشند افزایش میدهد.
همان گونه كه دیدیم این حدیث بسیار با ارزش است و منزلت والایی دارد. اما حوادثی كه از آنها سخن رانده، مربوط به پس از زمان ظهور سفیانی است و قرینهای كه تأكید كند در حال حاضر این پرچمها وجود دارند، در دست نیست:
قمی در كتاب سفینة البحار (ج1، ص539) به نقل از پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) آورده است كه:
آنگاه كه پرچمهای سیاه نزدیك شوند، اول آن فتنه است و میانهی آن كشتار است و آخر آن گمراهی است.
و ناگزیر باید، پرچمهای سیاه را (در این روایت) پرچمهای بنی عباس دانست تا تمامی مفاهیم این روایت تحقق یابد.
در اینجا نمونههایی از احادیث ضعیف و برخی از احادیثی كه اهل سنت آنها را نقل كردهاند میآوریم:
- یك جوان از بنیهاشم كه یك خال در كف دست راستش دارد، همراه با پرچمهای سیاه خروج میكند و شعیب بن صالح در خدمت و تحت فرمان اوست. او با یاران سفیانی میجنگد و آنان را شكست میدهد.
***
- آنگاه كه سفیانیها (جماعت [پیروان] سفیانی)، برای جنگ به تعقیب خراسانیها به سوی كوفه خارج شوند، خراسانیها در طلب مهدی (علیه السلام) خروج میكنند. پس سفیانیها وهاشمی همراه با پرچمهای سیاه به هم میرسند و جلودار آن پرچمهای سیاه، شعیب بن صالح است پس آنها (سفیانیها) و مهدی وهاشمی در بیضاء اصطخر به هم میرسند، آنگاه میان آنان جنگ و كشتاری بزرگ درمی گیرد پرچمهای سیاه پیروز میشوند و جماعت سفیانی میگریزند.
***
- تا آنكه خداوند از مشرق پرچمی سیاه برانگیزاند، هركس آن پرچم را یاری دهد، خداوند او را یاری میكند و هركس دست از یاری آن بكشد خداوند او را رها و خوار و ذلیل خواهد ساخت تا آنكه آنان نزد مردی بیایند كه همنام من است، سپس آنان كارها (ولایت امور خود) را به او میسپارند و خداوند او را مورد تأیید خویش قرار میدهند.
***
- آنگاه كه پرچمهای سیاه را دیدید كه از جانب خراسان خروج كردهاند، شتابان به سوی آنها روید هرچند با خزیدن روی برف و یخ باشد زیرا مهدی (علیه السلام) خلیفة الله در میان آنها است.
***
- مردمانی از مشرق خروج میكنند كه مقدمات حكومت و قدرت مهدی (علیه السلام) را فراهم میكنند سپس آنان به آنچه كه حكم خداست و رضایتش در آن است حكم و عمل میكنند، سپس پرچمهای سیاه و كوچك خروج میكنند و با مردی از ذریهی ابوسفیان و یارانش به جنگ و پیكار میپردازند. آنان فرمانبردار مهدیاند.
به این سیل ریزان روایتها در مورد پرچمهای سیاه، نزد اهل سنت توجه داشته باشیم. شگفتا بر كسی كه به روشنی جعلی بودن برخی از روایتها و تحریف در برخی دیگر را درنمی یابد و این در حالی است كه بیشتر این گونه روایتها در جهت اهداف (سیاسی و...) بنی عباس است و آن روایتها در جهت مقدمه چینی، برپایی و استمرار حكومتشان جعل شدهاند،... این كار و عادت همیشگی جنبشهای سیاسی، در طول تاریخ است و این امر بر هیچ محقق و پژوهشگری كه رویدادهای تاریخی را دنبال میكند، پوشیده نیست.
یكی از روشهای كار جعل كنندگان حدیث این است كه آنها برخی از مفاهیم و معانی ثابت و صحیح را میگیرند و آنها را با اموری كه موافق امیال و هدفها و هوسهایشان است، درمی آمیزند، آنگاه حدیثی به وجود میآید كه شبیه حدیثی است كه از معصوم صادر شده است و این گونه مردم عامی فریفتهی آن میشوند و برخی به خاطر داشتن خواستهها و امیال و هدفهای (سازگار با آن) بدانها چنگ میزنند و آن حدیثها را به منزله حدیثهای حتمی كه از معصوم صادر شده میدانند، آنها را در كتابهای خود میآورند و صرف نظر از اسباب و وسایلی در این جهت به كار میگیرند، درنهایت یك هدف را محقق میكنند و آن هم پاسخ به دعوت یكی از جهت گیریهای (سیاسی) است. به وسیله آن اخبار و احادیث مردم بیچارهی عامی را میفریبند و این گونه امتحان مؤمنان را دشوارتر و دشوارتر میسازند. توصیهای كه به خوانندگان دارم این است كه نگاهی هرچند گذرا به كتاب (خمسون و مأئة صحابی مختلق) (6) تألیف علامه مرتضی عسگری بیندازند. در این كتاب به خوبی میتوان دید كه سیف بن عمر بن تمیم چه روایتهایی را از خود جعل كرده و چه شخصیتها و قهرمانهایی را از خود به وجود آورده است و این در حالی است كه بسیاری از تاریخ نویسان این گونه حوادث ساختگی و غیرواقعی را به منزلهی حقیقتهای ثابت و درست دانستهاند؟...
شخصیت شعیب بن صالح نیز مانند شخصیتهایی است كه سیف بن عمر از خود ساخته است. شعیب بن صالح شخصیتی افسانهای است. دلیل ما بر این سخن این است كه ما دهها روایت ضعیف و نقل شده از مردم عامی را مییابیم كه از او سخن میگویند و او را در كانون و مركز صحنههای ظهور امام مهدی (علیه السلام) قرار میدهند در حالی كه ما هیچ روایتی را با سند معتبر نمییابیم كه در مورد او سخنی گفته باشد و یا حتی اشارهای به او داشته باشد.
روایتهایی كه در این باب از شیعیان نقل نمودم، همه ضعیفاند و راویهای آنها یا از واقفیها هستند یا از راویان ضعیف و مورد اتهام و یا از شیعههای افراطی و غالی. آنان كار و هدفی جز دروغ پردازی و جعل روایتها نداشتهاند.
به همین جهت از پژوهندگان میخواهم كه حقیقتها را مورد تحقیق و بررسی قرار دهند و روایتها را مانند وحی منزل ندارند و از ایشان انتظار دارم كه به روایتهایی كه فرمان به قتل و كشتار مردم و فتوای كافر بودن آنها را میدهد، اعتماد نكنند و این كار جز، خوی و عادت ستمگران و روش آنها (برای سلطه بر مردم) نیست. همچنین از كسانی كه نیّت و باطن و سیرتی پاك دارند میخواهم كه به كسانی كه این یاوه گوییها را ترویج و تبلیغ میكنند. توجه نكنند و موضعی روشن و شفاف در محكوم كردن و اعلام باطل بودن آنها و در جهت روشن ساختن حقیقتهایی كه پوشیده مانده است، اتخاذ نمایند. زیرا ایشان با این كار به اسلام و عترت پاك پیامبر (صلی الله علیه و آله) خدمت كرده و ایشان را یاری میدهند.
پینوشتها:
1. این مطلب را در كتاب الجواهر فصل جهاد (ذكر خاندان محمد (صلی الله علیه و آله)) مطالعه كنید.
2. روایتهای شیعی و سنی، روایتهای ضعیف و...
3. نگارنده، مانند این را در كتاب الكنی و الالقاب مشاهده نموده است.
4. و این امر همان گونه كه ذكر شد مربوط به علم رجال است.
5. جنگی كه میان حیره و كوفه درمی گیرد مطلبی است كه روایتهایی كه سند معتبر دارند آن را یادآور شدهاند.
6. صد و پنجاه صحابی ساختگی (این كتاب به فارسی هم ترجمه شده است).
فقیه، محمد، (1387)، سفیانی و نشانههای ظهور، ترجمهی: سید شاهپور حسینی، تهران: موعود عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم