روایاتی پیرامون «اصهب» و «ابقع»

- بحارالانوار (ص269) به نقل از كتاب سرور اهل الایمان با اسناد این كتاب از احمد بن محمد الایادی كه او آن را به برید از ابوجعفر (علیه السلام) نسبت داده است؛ آن حضرت فرمود:
شنبه، 21 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
روایاتی پیرامون «اصهب» و «ابقع»
 روایاتی پیرامون «اصهب» و «ابقع»

 

نویسنده: محمد فقیه
مترجم: سید شاهپور حسینی



 

- بحارالانوار (ص269) به نقل از كتاب سرور اهل الایمان با اسناد این كتاب از احمد بن محمد الایادی كه او آن را به برید از ابوجعفر (علیه السلام) نسبت داده است؛ آن حضرت فرمود:
ای برید از جماعت اصهب بپرهیز.
گفتم: اصهب چیست؟ فرمود: ابقع. گفتم: ابقع چیست؟ فرمود:
ابرص و از سفیانی بپرهیز و از دو رانده شده از فرزندان فلانی بپرهیز. آن دو به مكه می‌آیند و در آنجا اموال مردم را تقسیم می‌كنند. آنها شبیه قائم هستند و از رانده شدگان خاندان محمد بپرهیز.
گفتم: منظور از رانده شدگان خاندان محمد (صلی الله علیه و آله)، زیدیه هستند و آن به خاطر ضعف در كلام و منطقی نبودن گفتارشان است.
- یوم الخصاص (ص614) به نقل از كتاب الحاوی للفتاوی (ج2، ص 141):
آنگاه كه آسیاب بنی عباس به چرخش درآید و مردمانی كه زیر پرچم‌های مختلف‌اند، اسبانشان را به درختان زیتون شام ببندند (به شام برسند) خداوند اصهب و همه‌ی خانواده‌اش را به دست آنان هلاك كرده و از بین می‌برد... و فرزندان (هند) جگرخوار در دمشق بر تخت حكومت می‌نشینند.
- الحنفی در كنز العمال (ج6، ص68)
آنگاه كه سفیانی بر ابقع و منصور یمنی غلبه كند، ‌رومی ها و ترك‌ها خروج می‌كنند، سفیانی بر آنها نیز پیروز می‌شود و آنها را شكست می‌دهد.
پس با این اوصاف ابقع كیست؟ و اصهب چه كسی است و ابرص چیست؟...
- كتاب الزام الناصب (ص160)
ربیعی و جرهمی و اصهب و دیگر فتنه جویان و غوغا برانگیزان خروج می‌كنند، سفیانی با هركدام كه به جنگ می‌پردازد، او را شكست می‌دهد.
- در مجمع البحرین آمده است:
به آنچه رنگهای متفاوت و مختلف دارد، ابقع گویند و بقع (1) در پرندگان و سگ‌ها مانند بَقل در ستوران و چارپایان است.
و در معجم مقاییس اللغة (ج1، ص 281) در مورد این كلمه آمده است:
ابقع یعنی متفاوت و مختلف بودن رنگها در چیزی. مانند غراب ابقع یعنی كلاغی كه سیاه باشد و در سینه اش سپیدی باشد. یكی از عرب‌های بدوی گفته است: صفت بقعه در مردان، به مردی اطلاق می‌شود كه بسیار پرحرف است و سخنهای بیجا می‌گوید و مردی كه سخنی بر زبان می‌راند كه سر و تَه ندارد (منسجم و هماهنگ نیست).
و در كتاب القاموس فیروزآبادی (ج3، ص6) آمده است:
«باقعة» یعنی مرد خردمند و زیرك و دانا كه غافل نیست و كسی نمی‌تواند او را بفریبد.
- و در كتاب اساس البلاغة تألیف جارالله زمخشری آمده است:
هُوَ باقعة من البواقع (او یكی از زیركان است) این صفت برای مرد زیرك و زرنگ و باهوش و خردمند آمده است.
- اما در مورد كلمه اصهب، در كتاب معجم مقاییس اللغة (ج3، ص 316) در تعریف این كلمه آمده است:
اصهب رنگی است از رنگها و «الصحبه» سرخی در موی را گویند. این كلمه، صفت برای مردان آورده می‌شود (مرد اصهب) و عرب‌ها به روزی كه بسیار سرد باشد نیز اصهب گویند.
و در القاموس فیروزآبادی (ج1، ص 94) در تعریف این كلمه آمده است:
الصهب، سرخی یا سرخی مایل به زرد طلایی در مو را گویند. و اصهب به الاغی گویند كه زیاد سفید نیست مانند صُهابی (شتری كه بسیار سفید نباشد) و شیر را نیز بدین صفت خوانند و مردی كه دیوان نداشته باشد نیز بدین صفت خوانده می‌شود...
- و بَرَص در معجم مقاییس اللغة (ج1، ص 219) آمده است:
یعنی اینكه در چیزی خال یا لك‌های باشد كه رنگ آن با دیگر قسمت‌های آن چیز متفاوت باشد.
- و در مورد كلمه أكحل در القاموس فیروزآبادی (ج4، ص43) آمده است:
كُحل با ضمه روی كاف، دارایی فراوان است و كَحلاء به كسی گویند كه چشمان بسیار سیاهی داشته باشد.
و در كتاب اساس البلاغه در باب مجاز آمده او سیاه است مانند كحیل و در معجم مقاییس اللغة (ج5، ص163) آمده:
الكحل: سیاهی طبیعی مژگان است و گفته می‌شود كحلت عینه كحلا و هی كحیل و الرجل أكهل (چشمان بسیار سیاه، سیاه چشم، اكحل گویند).
خطبة البیان كه سندش هم ضعیف است، از جمله روایت‌های بسیار عجیب و غریبی است كه بسیاری از اموری كه بدان خبر داده است، اتفاق افتاده است و آن در مورد این مبحث ما نیز مطالبی ذكر كرده است. در كتاب الزام الناصب به نقل از خطبة البیان (ص206) آمده است:
آنگاه كه قرن یازدهم برسد، پس انا لله و انا الیه راجعون، بلا فراگیر شود و امید اندك، دعا منع شود (مستجاب نشود) و بلا نازل و درمانی نباشد و دین اسلام سخت در تنگنا افتد و كافری نیرومند در شام هلاك شود و آنگاه كه آن كافر سرخ موی به پا خیزد و قلب سپاه (مردم) تحت فشار جنگ باشد، طولی نخواهد كشید كه او كشته می‌شود و اكحل خونخواه او شود. در آنجا پادشاه به شرك و كفر باز می‌گردند و هفتمین تركان كشته می‌شود و عرب‌های بیابانگرد در بیابانها پراكنده می‌شوند. بلا فراگیر می‌شود و جنگ شدت بیشتری می‌یابد.
- در رویدادها و حوادث شام در روایتی آمده است كه:
گویی ارعش را می‌بینم كه او به هلاكت رسیده و فرزند نو رسیده و ابرمش به پادشاهی رسیده است...

پی‌نوشت‌ها:

1. رنگ سفید و سیاه و به پرنده یا سگی كه دارای این صفت باشد ابقع گویند و چارپایانی كه این صفت را داشته باشد، ابلق نامیده می‌شوند.

منبع مقاله :
فقیه، محمد، (1387)، سفیانی و نشانه‌های ظهور، ترجمه‌ی: سید شاهپور حسینی، تهران: موعود عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط