نویسنده: دکترمحمدجواد اسماعیلی (1)
ادراکات اعتباری و نقد از منظر علامه طباطبایی
اشاره
فلسفهی سیاسی در دوران اوج فلسفهی اسلامی هم چندان اقبالی نداشته است، چه برسد به دوران افول یا پایان آن. آیا میتوان از فلسفهی سیاسی علامه طباطبایی سخن گفت؟ هرچه باشد اشاراتی در مباحث ایشان نسبت به سیاست و اجتماع وجود دارد. شاید بازخوانی این اشارات و عرضهی مسائل جدید، از جمله نسبت نقد و سیاست، به فلسفهی او، باب جدیدی بر فلسفه و سیاست ما بگشاید.***
نوشتار حاضر، تفکر انتقادی علامه طباطبایی در چارچوب ادراکات اعتباری را جست و جو میکند. از منظر این نوشتار، علامه طباطبایی متفکری انتقادی است که تفکرش در چارچوب ادراکات اعتباری سامان یافته است. تفکر انتقادی علامه طباطبایی با تفکر انتقادی مدرن تفاوت دارد. تفاوت اندیشهی انتقادی علامه در فهم متفاوت وی از اعتباریات و نسبت آن با ادراکات حقیقی است. بحث علامه دربارهی امور اعتباری آن است که چگونه با این نظریه، زمینهی گفت و گو با دیگران را فراهم کند و از مسیر گفت و گوی عقلی و برهانی، راه نقد فرهنگ غرب را بگشاید. در پیگیری ویژگیهای تفکر انتقادی علامه این پرسشها مطرح است که دستگاه نظریِ اعتباریات چه امکان و محدودیتهایی برای تفکر انتقادی در حوزهی سیاست، اجتماع و فرهنگ ایجاد میکند؟ آیا در چارچوب اعتباریات، نقد یک «حق» است؟ آیا نقد از شرایط حکومت اسلامی است؟ آیا نقد در «حوزهی عمومی» مطرح میشود؟ آیا نقد، یک «وظیفهی همگانی» است؟
مفروضهی نوشتار این است که نظریهی ابتکاریِ ادراکات اعتباری، بنیاد تفکر اجتماعی- سیاسی علامه طباطبایی را تشکیل داده و بنمایهی اصلی بسیاری از برداشتهای سیاسی اجتماعی علامه از اسلام است. از دیدگاه اعتباریات، انسان موجودی اعتبارساز است و به واسطه این اعتباریات چیزهایی میسازد و میآفریند که به آن فرهنگ گفته میشود. اساساً با اعتباریات است که جهان، فرهنگی و انسانی میشود. بنابراین، هر عمل و رفتار انسان در واقع مبتنی بر یک درک یا فکر اعتباری است و در نتیجه در هر عمل و رفتار انسانی گونهای فکر و اندیشه در کار است. علامه با تقریر «اصل استخدام» و گستره آن در مناسبات اجتماعی، آن را محور مرکزی نظریه ادراکات اعتباری و بنیان اندیشهی اجتماعی- سیاسی خویش قرار داده و از این طریق، مفصلبندی جدیدی از مفاهیم «آزادی، اجتماع، عدالت اجتماعی، حکومت و دین» ارائه میکند.
آزادی و استخدام دوطرفه
از نظر این نوشتار، تفکر انتقادیِ علامه طباطبایی بر انسانشناسی و فهم بدیع او از سرشت آدمی مبتنی است. در تقریر فلسفی و قرآنیِ علامه، انسان موجودی بالطبع «استخدامگر» است. یکی از مهمترین مطالب اساسی اندیشهی انتقادی علامه طباطبایی برجسته کردن اصل استخدام و نقش پررنگ آن در انسانشناسی و فلسفهی اجتماعی- سیاسی اسلام است. در نظر علامه، بر بنیادِ اصل اعتباری استخدام، همهی اعتباریات اجتماعی و سپس سیاسی ساخته میشوند. در توضیح بسیار اجمالی فلسفه سیاسی و اجتماعی علامه طباطبایی میشود گفت از جمله ادراکات اعتباری، حکم به استخدام دیگران است. استخدام دیگران در مورد انسانها، به تعدیل استخدام و حکم به عدالت اجتماعی و استخدام متقابل منجر میشود. با زندگی اجتماعی، مُلک پدید میآید که از آنِ آفرینندگان آن یعنی اجتماع است. بدین ترتیب، اعتبار مُلک اجتماعی پیدا میشود. در مقابل مُلک اجتماعی، استبداد قرار دارد. از نظر علامه طباطبایی حکومت در اسلام یک حکومت اجتماعی دینی و حکومتی انسانی است. این حکومت، احکام اسلام را اجرا میکند و در غیر احکام اسلام، با شورا و با لحاظ مصلحت مردم تصمیم میگیرد و عمل میکند.علامه با طرح اصل استخدام و تفسیر بدیع خود از مدنی بودن انسان در چارچوب ادراکات اعتباری، ضرورت و امکان تفکر انتقادی در سنت عقلی- اجتماعی متأخر اسلام را تبیین میکند. با اشاره به اصل استخدام به «طبع آزادیخواه» انسان، تفکر انتقادی و حق نقد معنا مییابد. در نظر علامه، تنها با تشکیل اجتماع تعاونی و استخدام دوطرفه میتوان تمایلات استخدامگری انسان را در سطح اجتماعی و سیاسی «تعدیل» نمود. اگر نقد را از جهاتی تعدیل متقابل نیروهای اجتماعی و سیاسی نسبت به یکدیگر قلمداد کنیم، طرح «استخدام دوطرفه» یا عدالت اجتماعی بیانگر ضرورت نقد در چارچوب سنت عقلی- اجتماعی اسلام است. به این ترتیب، علامه با طرح توأمانِ آزادی (اصل استخدام) و عدالت (استخدام دوطرفه) بنیادهای نظری ضرورت تفکر انتقادی و حق نقد در گفتمان اسلام را تبیین میکند. نقش سهگانهی «استخدام (آزادی)، اجتماع و عدالت اجتماعی» در تبیین تفکر انتقادی علامه طباطبایی در این فراز از گفتار علامه آمده است: «انسان به تدریج فهمید که هر فردی از فرد و یا افراد دیگر همان را میخواهد که آن دیگران از او میخواهند، لاجرم ناگزیر شد این معنا را بپذیرد که همانطور که او میخواهد از دیگران بهرهکشی کند، باید اجازه دهد دیگران هم به همان اندازه از او بهرهکشی کنند، و همینجا بود که پی برد به اینکه باید اجتماعی مدنی و تعاونی تشکیل دهد، و بعد از تشکیل اجتماع فهمید که دوام اجتماع، و در حقیقت دوام زندگیاش منوط بر این است که اجتماع به نحوی استقرار یابد که هر صاحب حقی به حق خود برسد، و مناسبات و روابط متعادل باشد و این همان عدالت اجتماعی است. پس این حکم یعنی حکم بشر به اجتماع مدنی و عدل اجتماعی حکمی است که اضطرار، بشر را مجبور کرد به اینکه آن را بپذیرد، چون اگر اضطرار نبود هرگز هیچ انسانی حاضر نمیشد دامنهی اختیار و آزادی خود را محدود کند، این است معنای آن عبارت معروف که میگویند الانسان مدنی بالطبع، و این است که معنای اینکه میگوئیم: انسان حکم میکند به عدل اجتماعی و خلاصه در هر دو قضیه اضطرار او را وادار کرده به اینکه مدنیت و زندگی اجتماعی و دنبالش عدل اجتماعی را بپذیرد، چون میخواست از دیگران بهرهکشی کند. و به همین جهت هر جای دنیا ببینیم انسانی قوت گرفت و از سایرین نیرومندتر شد در آنجا حکم عدالت اجتماعی و تعاون اجتماعی سست میشود، و قوی مراعات آن را در حق ضعیف نمیکند، و همه روزه شاهد رنج و محنتی هستیم که طبقهی ضعیف دنیا از طبقه قوی تحمل میکند، تاریخ هم تا به امروز به همین منوال جریان یافته، آری تا به امروز که عصر تمدن و آزادی است» (طباطبایی، المیزان، ج2: 176).
تقدم اجتماع بر مُلک
اگر علامه طباطبایی با ابتنای اجتماع و سیاست بر اصل استخدام، حق نقد و ضرورت نقد را تبیین میکند در ادامه با کانونی کردن اصل اجتماع، بنیان نظریِ نقد در گفتمان عقلی- اجتماعی اسلام را فراهم میسازد. علامه با وجود آنکه اصل اجتماع را فرع اصل استخدام میداند در عین حال، برای اجتماع هویت «مستقل و حقیقی» قائل است. نمایندگان قدماییِ اسلام (نظیر فارابی، خواجه نصیرالدین طوسی و ابن خلدون) درک اجتماعی از حیات انسانی را مورد توجه قرار داده بودند اما برجسته کردن «اجتماع» به عنوان «موجودی مستقل» و طرحِ «تقدم اجتماع بر مُلک»، رخداد نظری جدیدی بود که در اندیشهی انتقادی علامه طباطبایی اتفاق افتاد. با مرکزیت اجتماع در برداشت علامه از انسان، سیاست، حکومت، دین و اندیشه ویژگیهای تفکر انتقادی علامه رخ مینماید.تفکر انتقادی علامه در حوزهی سیاست، با طرح مفهوم «مُلک اجتماعی» و «حکومت اجتماعی دینی» قابل پیگیری است. از نظر علامه، دین اسلام و نص قرآن کریم، مُلک اجتماعی را تقریر کرده است. مفهوم مُلک اجتماعی بدان معناست که ملک و حکومت از آنِ جامعه یا مردم است و مختص فرد یا گروه خاصی نیست. به بیان دیگر، اجتماع به لحاظ وجودی مقدم بر حکومت است. به باور علامه، «حکومت باید تابع جامعه باشد» اما در روم و ایران گذشته، «جوامع، در رشد و نمو و رکود تابع حکومتها بودند» به شکلی که حکومت در روم به صورت حکومت «قیصرها» و در ایران به صورت حکومت «کسراها» درآمده بود (طباطبایی، 1387: 55). در تحلیل عقلی و فلسفی علامه از «مُلک اجتماعی»، حاکم در مُلک و حکومت حق ویژهای ندارد و حکومت از آنِ او نیست. علامه در تحلیل قرآنی از مفهومِ «مُلک اجتماعی» به این نکته اشاره میکند که دین با دعوت به توحید و نفی تبعیضهای اجتماعی، حق ویژه و انحصاری حاکم در مُلک و حکومت را مورد انکار قرار میدهد. از نظر علامه، دین با دعوت به توحید، استخدام یک طرفه و مذموم را که اساس حکومتهای فردی و استبدادی و غیرِ اجتماعی است، نفی میکند. با نفی بنیادین استخدام یک طرفه، مُلک فردی و استبدادی نفی شده و نقطه مقابل آن که مُلک اجتماعی است، تقویت میگردد (المیزان، ج4: 123).
علامه از حکومت اسلامی با عنوان «حکومت اجتماعی دینی» (2) یاد میکند. در حکومت اجتماعی، حکومت از آنِ اجتماع است. علامه بر اساس نظریه «حکومت اجتماعی دینی» استدلال میکند که اسلام یک دین اجتماعی است و لازمهی اجرا و پیادهسازی احکام اسلامی و دستورات دینی، تحقق چیزی است که وی از آن تحت عنوان «اجتماع اسلامی» نام میبرد. حکومت هم برخاسته از همین اجتماعی است که در اسلام به آن راهنمایی شده است. بنابراین، مردم جایگاه بسیار مهمی در تشکیل و به وجود آمدن حکومت اسلامی دارند.
به نظر علامه، از آیات قرآن استفاده میشود که امر جامعه از آنِ مردم است و جامعه از افراد تشکیل میشود و با افراد آن پیوند دارد، بی آنکه یکی بر دیگری برتری داشته باشد و یا امور اجتماعی مخصوص عده خاصی باشد. حتی شخص پیغمبر هم با افرادی که در رتبهی پایینتر از او هستند در این زمینه هیچ فرقی با هم ندارند. رسول خدا (ص) تنها یک امتیاز بزرگ دارد و آن عبارت است از «دعوت، هدایت و تربیت». از نگاه علامه، حکومت به اقتضای وظیفه دعوت و هدایت و تربیت برای معصوم (ع) است و الّا مُلک از آن مردم است. طبق تفسیر علامه، دین صبغهای اجتماعی است و خدای تعالی اقامه دین را از مردم به طور همگانی میخواهد. بنابراین جامعهی پدیدآمده از مردم، امر آن با مردم است، بدون اختصاص برای بعضی از آنان در این امر؛ و پیامبر و غیر او در این امر یکسانند. بنابراین؛ امر جامعه از آنِ مردم است.
در اندیشهی سیاسی علامه طباطبایی، جایگاه مردم در حکومت ولایی بسیار مهم است. علامه در پاسخ به این پرسش که «منصب ولایت دارای مسئولی است یا نه؟» در پرتو نظریه اعتباریات، از چیزی سخن میگوید که متن حاضر از آن، تحت عنوان «ولایت اجتماعی» یاد میکند. مفهوم «ولایت اجتماعی» به ابتنای ولایت سیاسی بر درک مردمی و اجتماعی از حکومت اشاره دارد. علامه طباطبایی در طرح ولایت سیاسی و ولایت اجتماعی از چیزی تحت عنوان «ولایت عمومی مسلمین نسبت به همدیگر» (طباطبایی، 1388: 175) یاد میکند که در چارچوب نظریه ادراکات اعتباری، تقریری فلسفی از امر به معروف و نهی از منکر است. از دیدگاه اعتباریات، امر به معروف و نهی از منکر، ولایت متقابل اعضای جامعه بر یکدیگر است. علامه با تصریح بر این نکته که «مسئول اقامه و سرپا نگه داشتن مقام ولایت عموم مسلمین خواهند بود» (همان، 174-175) به این نکته اشاره میکند که منصب ولایت در اسلام بیش از آن که بر دوش یک فرد یا چند فرد مشخص باشد مسئول حقیقی آن، اجتماع و مردم هستند. از همین رو، علامه این تعبیر بدیع را به کار میبرد که؛ «در اسلام، قوهی مجریه یک طایفه ممتاز در جامعه نیست، بلکه همه افراد جامعه مشمول این عنوان هستند: هر فردی وظیفه دارد که دیگران را به طرف خیر و خوبی دعوت کند و امر به معروف و نهی از منکر نماید» (طباطبایی، 1387: 117-119).
رئالیسم و اندیشهی انتقادی علامه
تفکر انتقادی علامه طباطبایی در حوزهی اندیشه و معرفتشناسی، با مفهوم رئالیسم قابل پیگیری است. در دیدگاه علامه، رئالیسم بر این نکته مبتنی است که دریافت ما از واقعیت دریافت «فیالجمله» است که باعث میشود شناخت ما در تعامل با واقعیت تصحیح و متکامل شود. به بیان دیگر، راه رسیدن به حقیقت از مجرای تعامل و همفکری گروهی از افراد بدست میآید و این همان تفکر انتقادی علامه در نیل به حقیقت است که به نوبهی خود پایهی معرفت شناختیِ تفکر انتقادی علامه را تشکیل میدهد (طباطبایی، 1364، ج1، 24، 130 و 135 و ج2: 114 و 115). با دعوتِ نظریه ادراکات اعتباری به «تفکر و اجتهاد در دین به اجتماع و مرابطه» (المیزان، ج4: 130- 131) صرفِ تفکر فردی برای رسیدن به حقیقت کافی نیست. از این رو، اجتهاد اجتماعی در دین، سیاست و به طور کلی حیات انسانی اجتنابناپذیر است که این موضوع به نوبهی خود، یکی از مبانی معرفت شناختیِ «نقد» و ارجاع به مردم در اداره جامعه است. از دیدگاه اعتباریات که نگاه عقلی- اجتماعی به انسان، حکومت و دین را مدنظر دارد، خطابات قرآن کریم با اجتماع است و ادارهی حکومت نیز با عقلانیت اجتماعی یا شوراست. فهم دین و قرآن کریم نیز با تدبر اجتماعی، تفکر اجتماعی و اجتهاد اجتماعی است (المیزان، ج4: 122-123).به این ترتیب، نوشتار حاضر با پیگیری مختصر اندیشهی سیاسی اجتماعی علامه طباطبایی بر محوریت اعتباریات، تلاش نمود این مدعا را پی بگیرد که طرح اعتباریات علامه، حق نقد و ضرورت تفکر انتقادی در حوزه سیاست، اجتماع و فرهنگ را از دیدگاه اسلام تبیین میکند. در چارچوب اعتباریات، نقد یک «حق» همگانی و یک «وظیفه» همگانی است. نقد از شرایط حکومت اسلامی است که در اجتماعات فکری یا «حوزهی عمومی» مطرح میشود. در حکومت اجتماعی اسلامی، ولی مسلمین اختیارات گسترده دارد اما بر والی امر است که در امور داخلی و خارجی جامعه، مربوط به جنگ و صلح و مالی و غیرمالی، صلاح حال جامعه را رعایت کند و پس از مشاوره با مسلمانان تصمیم بگیرد (همان، 121).
تفاوت تفکر انتقادی علامه با تفکر انتقادی مدرن
در پایان این نوشتار، اشارهای مختصر به تفاوتِ تفکر انتقادی علامه با تفکر انتقادی مدرن میکنیم. علامه طباطبایی با پیوندی که میان اعتبار اجتماع با حقیقت تکوینی ایجاد میکند، تفاوت تفکر انتقادی خود را با تفکر انتقادی مدرن آشکار میسازد. در خوانش علامه، اعتباریات از جمله اعتبار اجتماع حد میخورند و ذیل تفکر توحیدی شکل میگیرند. در واقع، اگرچه علامه با طرح موضوع «استقلال امر اجتماعی» و درک اجتماعی از انسان و سیاست و دین، فهمی اجتماعی از سعادت و کمال آدمی را برجسته میکند اما برخلاف تفکر مدرن، اجتماع را در نسبت با سعادت و دین میبیند. علامه بدون آنکه ناف اعتباریات از جمله اعتبار اجتماع را از نظام تکوین و نظام تشریع الهی قطع کند، با طرح و برجستهسازی قدرت «اعتبارساز» انسان در حوزهی اجتماع و سیاست و فرهنگ، بنیادهای تفکر انتقادی در گفتمان عقلی اجتماعی اسلام را پی میریزد. علامه طباطبایی گرچه در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم به طرزی بدیع از «مسئله شناخت» و ساختار ذهنی آدمی آغاز میکند و به «انسان»ی اولویت میدهد که تولید اعتبار میکند و قاعده، نهاد و ساختار اجتماعی درست میکند و تاریخ میسازد؛ اما طرح بحث اعتباریات اجتماعی را کاملاً بر مبنای «متافیزیک خدامحور» صورتبندی میکند. علامه طباطبایی با تبیین بنیادهای تئولوژیک «اجتماع» بر پایه «متافیزیک اسلامی» و نقد بنیاد الاهیاتی اجتماع در تفکر مدرن، بنیادهای تفکر انتقادی اسلام را در چارچوب ادراکات اعتباری پیریزی میکند.اهمیت نظر علامه طباطبایی در ایجاد تفکر انتقادی اسلام آن است که ضمن تأکید بر ادراکات حقیقی، استکمال انسان را منوط به ادراکات اعتباری کرده است. علامه طباطبایی تحت تأثیر چارچوب ادراکات اعتباری، رشد فرهنگ و معنویت اسلامی را از مجرای «تفکر اجتماعی» و تشکیل «اجتماعات فکری آزاد» قابل پیگیری میداند. علامه طباطبایی در راستای توجه اجتماعی به فرهنگ و سیاست اسلامی، مهمترین شیوه برای مراقبت از ارزشهای اسلامی را در «تفکر اجتماعی» میجوید. به باور علامه طباطبایی، مسلمانان بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در نتیجهی تعطیلیِ حُکم قرآنی «تفکر اجتماعی»، خود را به «گرداب فکر فردی» انداخته، به جان هم افتادند. در نتیجه، در کمترین فاصلهی زمانی، «روش روشن صد در صد آزاد اسلامی» تبدیل به یک «امپراتوری تاریک قیصری و کسرایی» گردیده و زنجیر استعباد و زورگویی و ستمگری، دست و زبان جامعهی حقیقی اسلام را بست (طباطبایی، 1388: 120-121). از این رو، از نظر علامه، راه اصلاح جوامع اسلامی برگرداندن این مسیر است یعنی نفیِ تفکر فردی حکومت استبدادی و برقراری حکومت اجتماعی و ایجاد و تقویت تفکر اجتماعی (همان، 65-67 و 120-122 و 168 و 169). بنابراین، در اندیشهی علامه طباطبایی با دینی عقلانی و اجتماعی مواجه هستیم که فهم آن نیز عقلانی و اجتماعی است و از همینجا میتوان ضرورت تفکر انتقادی در اندیشهی علامه طباطبایی را استنباط کرد. علامه طباطبایی از معدود علمایی بود که «بانگ تغییرات» را شنیده و به این تحلیل رسیده بود که چارچوب حوزههای علمیه نسبت به جهان جدید و فضای اجتماعی ناگشوده و نابسنده هستند و وضعیت آموزشی و پژوهشی حوزه متناسب با تحولات معاصر ایران و جهان نیست. از این رو، علامه با احیای توأمان «سنت عقلی- اجتماعی» اسلامی و «تفسیر قرآن»، ظرفیتهای خرد انتقادی اسلام را آشکار نمود.
پینوشتها:
1- دکترای جامعهشناسی سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس.
2- حکومه اجتماعیه دینیه، المیزان، ج9، ص 264.
طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان.
__ (1362) اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی به قلم استاد شهید مرتضی مطهری، قم: انتشارات صدرا.
__ (1387) روابط اجتماعی در اسلام، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، بوستان کتاب.
___ (1387 الف) بررسیهای اسلامی، جلد 1، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، بوستان کتاب.
منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، شماره 86 و 87، مهر و آبان ماه 1394