تأملی در تفاوت‌های معنایی و کارکردی رسوم و مد

انسان در کشاکش ثبات و تغییر

آنچه را که ما آداب و رسوم می‌خوانیم، طیف گسترده‌ای از اعمال و رفتارهای مردم را در لحظات مختلف زندگی، به خصوص در تعامل و ارتباط با یکدیگر سامان می‌دهد؛ از لحظه‌ی تولد یک نوزاد تا مراحل مختلف رشد، به بلوغ رسیدن،
چهارشنبه، 1 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
انسان در کشاکش ثبات و تغییر

 انسان در کشاکش ثبات و تغییر
 

 

نویسنده: مهدیه حیدری (1)




 

تأملی در تفاوت‌های معنایی و کارکردی رسوم و مد

اشاره

آنچه را که ما آداب و رسوم می‌خوانیم، طیف گسترده‌ای از اعمال و رفتارهای مردم را در لحظات مختلف زندگی، به خصوص در تعامل و ارتباط با یکدیگر سامان می‌دهد؛ از لحظه‌ی تولد یک نوزاد تا مراحل مختلف رشد، به بلوغ رسیدن، ازدواج، بچه‌دار شدن و ... برای هر یک از این موارد رسومی بوده است که زندگی روزمره را به نحوی معنادار می‌کرده است. اما امروزه هرچه می‌گذرد، قدرت این رسوم در شکل‌دهی به زندگی روزمره کاهش می‌یابد. شاید بتوان مدعی شد، آنچه که در لحظات مختلف تعیین می‌کند که ما چه چیزی را انتخاب کنیم یا چگونه عمل کنیم، مُد است. در این مقاله تلاش شده است که به تمایزهای مد و رسوم اشاره شود تا دریابیم که هریک از این دو اقتضائاتی دارد و زندگی خاصی را رقم می‌زند.
***
ای زیبایی...
بر روی مردگان، پا می‌نهی ولی مرگ تو را مسخره می‌کند!
و ترس و وحشتِ زیور و جلال تو را هیچ می‌شمارد و اهریمن عدم با آخرین نغمه‌ی شیپور
روی شکم مغرور تو می‌رقصد
و فراموشی زودگذر به سوی تو می‌پرد
ای زیبایی ... ای غول وحشت‌انگیز ساده لوح
آیا می‌توانی از زشتی و سنگینی بار زندگی اندکی بکاهی؟
شارل بودلر
تفکر در باب چیستی و تبیین چرایی سنت، ریشه‌یابی آن و بررسی تاریخ تطور آداب و رسومی که برای عینیت‌بخشی به سنت‌ها ایجاد شد، یکی از چالش‌های بزرگ جامعه‌ی معاصر است؛ چرا که با ورود به دنیای تجدد و پیچیدگی جامعه‌ی جهانی بر اثر وقوع رویدادهای در جهت نوگرایی، ابتدا غرب و سپس با تأخری زمانی، سایر کشورهای جهان دستخوش تحولاتی اساسی در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شدند. در راستای این تحولات و اشاعه‌ی سبک زندگی و اندیشه‌ی مدرن، حضور و حیات سنت به عنوان مؤلفه‌ای عمده در جامعه‌ی مبتنی بر سنت با چالش‌های بسیاری مواجه شد؛ چالش بر سر اینکه آیا تحقق مؤلفه‌ها و شاخص‌های مدرنیته را بایستی به معنای سنت‌زدایی و زوال سنت در حیات اجتماعی تلقی کرد و یا اینکه می‌توان قائل به مناسبات دیگری میان ثبات و تغییر در جامعه‌ی جدید بود؟ به راستی جامعه‌ی کنونی در اثر به چالش کشیده شدن سنت‌ها و رسوم چه سرمایه‌های کارکردی را از دست داده و در مقابل پذیرایی چه آلترناتیوهایی بوده است؟

سرمایه‌های کارکردی سنت و رسوم

اگر از منظری پوپری به موضوع سنت بنگریم باید آن را میراث و حافظه‌ی تاریخی یک قوم و رسوم تجربیات زیسته‌ی گذشتگان در توالی اذهان نسل‌ها تلقی کنیم. با مرور شرح صورتبندی جوامع پیشامدرن می‌توان ریشه‌ی ایجاد سنت و به تبع آن جامعه‌ی هدایت شده بر مبنای سنت‌ها را به واسطه‌ی استدلال «نیاز آدمی به نظم و ثبات» درک کرد. گیدنز نیز معتقد است که سنت، نظام‌های اجتماعی پیشامدرن را در کنار هم نگاه می‌دارد.
سنت را باید کانونی مبتنی بر نیازهای آدمی تلقی کرد که بسیاری از ارزش‌ها، هنجارها، آداب و رسوم و عقاید بشری را حول محوریت خود شکل داده و ساماندهی می‌کند. همانطور که دورکیم معتقد است این کانون و همه متعلقاتش به واسطه‌ی واقعیات اجتماعی مادی و غیرمادی، «شیوه‌های عمل، تفکر و احساس را از بیرون بر فرد تحمیل کرده و نتیجتاً با کنترل فرد، نظم را در جامعه برقرار می‌سازد.» (دیلینی، 1387: 148) از نظرگاه امیل دورکیم چنین مکانیسمی اساس یک همبستگی مکانیکی را تشکیل می‌دهد که ما از آن با عنوان جامعه‌ی مبتنی بر سنت یاد می‌کنیم. جامعه‌‌ای که در آن با بررسی آداب و رسوم می‌توان به حدود ارزشی و اخلاقی دست یافت. جامعه‌ای که در آن افراد به سبب همسانی، جمع‌گرایی و اشتراکات بسیار در باورها، ارزش‌ها و عقاید سامان یافته حول محور سنت از پیوندی مستحکم و اجماعی سهل‌الوصول میان خود برخوردارند. (همان: 146)
همانگونه که بیان شد نیاز و انتظار انتظام یافتگی در نوع بشر یکی از خاستگاه‌های سنت در عصر پیشامدرن است. چنانچه پوپر نیز معتقد است عدم وجود انتظام و قواعد در جهان اجتماعی برای سازگاری و تطبیق بشر با آن، ما را به نوعی وحشت، اضطراب یا احساس ناکامی سوق می‌دهد. در این میان آداب و رسوم و آیین‌های اجتماعی، بخشی از ابزارهای در اختیار سنت هستند که کارکرد انسجام و انتظام‌بخشی آن را محقق می‌سازند. این آداب و رسوم، مجموعه‌ی رفتارهای عادتی هستند که جامعه در اولویت ارزشی خود برای آن معنایی نهایی قائل است. تخطی در رعایت آداب و رسوم رایج، تقبیح افکار عمومی و فشار هنجارهای اجتماعی را موجب می‌شود. در واقع این نظارت اجتماعی به عنوان فرآیند برقراری نظم در جامعه، بخشی از پروسه‌ی اجتماعی شدن را تشکیل می‌دهد و از طریق آن نحوه‌ی همسازی با هنجارها و الگوهای رفتاری در گروه‌های مختلف جامعه استنتاج می‌شود. افراد نیز به موازات رشد اجتماعی خویش آداب و رسوم جامعه را نیز می‌پذیرند.

مدرنیسم و ظهور پدیده‌ی مد

به باور گیدنز مدرنیته «به شیوه‌هایی از زندگی یا سازمان اجتماعی مربوط می‌شود که از سده‌ی هفدهم به بعد در اروپا پیدا شد و به تدریج نفوذی کم و بیش جهانی پیدا کرد.» (گیدنز، 1384: 4) وی از وقوع «انقطاعی خاص» در تاریخ بشری صحبت می‌کند که با دیگر انقطاع‌ها متفاوت است. (همان: 7) این انقطاع یا ناپیوستگی تاریخی به دلیل بدیع و بی‌سابقه بودن نهادهای عصر مدرن و همچنین عدم پیروی از فرهنگ‌ها و سبک زندگی پیشامدرن است. (گیدنز، 1385: 34) در تعریفی کلی می‌توان مدرنیته را نوعی آگاهی و جهان‌بینی متحول و جدید دانست. پدیده‌ی «مد» و جریان «مدگرایی» را نیز باید مصداق عینی این جریان فکری تلقی کرد؛ نوعی خودآگاهی که بر انزوای هرچه بیش‌تر گذشته و جریان یافتن زندگی در حال حاضر تأکید دارد. پدیده‌ای که در بطن خود سنت و رسوم دیرینه را به عنوان نماد رکود، عقب‌ماندگی، کهنگی و هنجارهای پایدار معرفی کرد و به ستیزی عمیق با آن برخاست و در مقابل، ارزش نهادن به سلایق فردی، خلاقیت و نوآوری را تحت عنوان مد جایگزین آن نمود. پدیده‌ای که رفته رفته به یک صنعت بدل گشت و از غرب که موطن اصلی آن بود به سراسر جهان اشاعه یافت. چنانچه گیدنز نیز بیان می‌کند که در مفهوم مدرنیته نوعی تضاد با سنت نهفته است و قائل به نوعی تفکیک میان این دو است (گیدنز، 1384: 44)، به گونه‌ای که حتی جامعه‌ی مدرن را منحل کننده‌ی سنت می‌داند. (بک و دیگران، 1994: 59)
سنت و رسوم جاافتاده، برحسب تعریف، زندگی را در محدوده‌ی کانال‌هایی تقریباً از پیش تعیین شده به جریان می‌اندازند. تجدد اما فرد را رودرروی تنوع غامضی از انتخاب‌های ممکن قرار می‌دهد، و به دلیل آن که دارای کیفیتی غیرشالوده‌ای است، چندان کمکی به فرد ارائه نمی‌دهد تا وی را در گزینش‌هایی که باید به عمل بیاورد یاری دهد (گیدنز، 1385: 119)

یک فطرت و دو نیاز

در درجه‌ی اول، گسست میان سنت و مدرنیته و شاخص‌های مربوط به آن‌ها یعنی رسوم و مد به منشأ وجودی این دو برمی‌گردد. به این معنا که سنت و رسوم مرتبط با آن، برخاسته از نیاز آدمی به انتظام در جهت تحقق هدف غایی انسجام گروهی جامعه است. در حالی که پیروی از مد برخاسته از فطرت تنوع‌طلب و زیاده‌خواه انسان است که به واسطه‌ی کالایی کردن و استثمار جسم و روحش، او را برای گردش چرخه‌ی تجارت و صنعت دنیا به خدمت می‌گمارد. بنابراین اولین تفاوت بین رسوم سنتی و مد را باید در دو نیاز متفاوتی پنداشت که منشأ ایجاد این دو می‌شود.

در زمانی رسوم و همزمانی مد

در درجه‌ی دوم گسست میان سنت و مدرنیته و رسوم و مد قابل ارجاع به مناسبات متفاوت آن‌ها با مقوله‌ی «زمان» است. سنت، نوعی تمایل به گذشته است. به عبارت دقیق‌تر، گذشته ساخته شده تا نفوذ شدیدی بر حال داشته باشد. در سنت، آشکارا، از شیوه‌های مسلم به عنوان راهی برای سازمان‌دهی زمان آینده استفاده می‌شود. (بک و دیگران، 1994: 62) «سنت، وسیله‌ی برخورد با زمان و فضا است و هر فعالیت یا تجربه‌ی خاص را در رشته‌ی تداوم گذشته، حال و آینده جای می‌دهد و این رشته‌ی تداوم نیز به نوبه‌ی خود با عملکردهای اجتماعی تکرارشونده ساختار می‌گیرد.» (گیدنز، 1384: 45)
در نقطه‌ی مقابل، چرخه‌ی مد در ماهیت پارادوکسیکال خود شامل توالی مرگ گذشته برای حیات‌بخشی به همین لحظه است. در حقیقت، حیات مد در گرو حفظ نوظهوری‌اش است و این امر تنها با افول دیرینه‌ها میسر خواهد شد. به طور کلی در تحلیلی ساختارگرایانه از رسوم و مد می‌توان به در زمانی رسوم و همزمانی مد اشاره داشت. به عبارت دیگر ساختار سنتی و رسوم را بایستی در «طول» زمان و ساختار مد را در «لحظه»ی خاصی از زمان بررسی نمود. سنت‌ها و رسوم، مظهری از بودن و مد حاکی از شدن‌های پی در پی است، به گونه‌ای که مدشدن و از مد افتادن، هر دو در یک زمان قابل مشاهده هستند.

اصالت و معناداری رسوم و مد در آینه‌ی عقلانیت

مفهوم عقلانیت یا عقل‌باوری به معنای اصالت دادن به عقل بشری در مواجهه با مسائل به عنوان یکی از عناصر بنیادین در حوزه‌ی فکری مدرنیته مطرح است. به نحوی که آن را حد فاصل سنت و مدرنیته تلقی می‌کنند. اما اشاره به این نکته ضروری است که طرح عقلانیت در مدرنیته به معنای عدم وجود هرگونه عقل‌گرایی در جامعه‌ی پیشامدرن نیست. بلکه شاید بهتر باشد بگوییم با ورود به عصر مدرن، جامعه‌ی بشری با نوع جدیدی از عقلانیت مواجه شد. بدین ترتیب نمی‌توان موضوع عقلانیت در خصوص معناداری سنت‌ها و رسوم را رد کرد. چنانچه طبق رویکرد کارکردگرایانه‌ی مردم شناسانی چون مالینوفکسی حتی در جوامع بدوی نیز می‌بایست در پس خلق سنت به دنبال عقلانیت و منطقی باشیم که چرایی آن را توجیه و تبیین می‌سازد. در واقع وجه تمایز عقلانیت حاکم بر جامعه‌ی پیشامدرن و مدرن در این نکته نهفته است که عقلانیت سنتی، عقلانیتی همراه با تفسیر به منظور قابل فهم نمودن آن برای عموم و الزام فراگیر به رعایت آن است. در حالی که دوران مدرن، حکایت از عقلانیتی ابزاری، انتقادی و ناظر بر تغییر است. به عبارت دیگر، انسان در ساختار و چارچوب جامعه‌ی سنتی، چیستی، چرایی و لزوم پیروی از سنت را در قالب تفسیر و تاریخی که در پس آن نهفته و به عنوان یک میراث فرهنگی نسل به نسل منتقل شده است، درک می‌کند؛ و درست زمانی که به قول پوپر تحت تأثیر ظهور «عقلانیت انتقادی» به ورطه‌ی پرسش و نقد و به قول گیدنز «بازاندیشی» درباره‌ی سنت‌ها می‌افتیم ورودمان به عصر مدرن مطرح می‌شود.
به طور کلی عقلانیت مدرن نسبت به عقلانیت حاکم بر پیشامدرن دارای دو ویژگی است: یکی آنکه هیچ مرجع و منبع دیگری را جز سوژه‌ی خودمختار و شناسنده‌ی خود و جهان به رسمیت نمی‌شناسد و تنها بر آزادی‌های فردی تأکید دارد و دیگر آنکه به جای «معرفت» و شناختِ «حقیقت»، در پی کسب «قدرت» و تصرف در طبیعت برای ارضای تمایلات انسانی است. عصر مدرن با هسته‌ی عقلانیت انتقادی خود، باب نقد، تحلیل و به چالش کشیدن هر آنچه منتسب به سنت بود را گشود.
بنابر آنچه گفته شد معناداری آنچه مد می‌شود، در وهله‌ی اول بر مبنای قرائت ابزاری از عقل قابل تبیین است. چرا که این نوع عقلانیت، انسان عصر مدرن را بی آنکه خودش بداند چرا و چگونه، در جایگاه فرد ناآگاهی که اصالتش با «مصرف» توجیه می‌شود، به ابزاری سودمند جهت تحقق اهداف صنعتی و سرمایه‌دارانه‌ی مدرن بدل می‌سازد. همچنین عقلانیت انتقادی ضمن به چالش کشیدن و تلاش برای انحلال سنت و امور تابع آن، نوعی پویایی را که لازمه‌ی تداوم توالی مدشدگی و از مدافتادگی است، فراهم می‌آورد.

حیاتِ رسوم و مد در کشاکش تداوم و تغییر

آیا دورنمای حرکت به سمت انسجامِ مبتنی بر ثبات در ساختار سنتی به معنای رد مطلق «تغییر» در نظام فکری سنتی است؟ خیر! برخی نظریات سنتی معتقدند که آنچه ضامن سنت‌ها، رسوم، یکپارچگی و انسجام در جامعه‌ی سنتی است، مقاومت در برابر هرگونه تغییر است. اما باید گفت حذف هرگونه تغییر به معنای رکود مطلق یک جامعه است و این نمی‌تواند منطقاً قابل قبول باشد. پس آنچه که موجب حیات و تداوم سنت است، چیست؟ گیدنز در این زمینه به مفهوم «شعائر»، رسوم و انسجام اجتماعی در دوران پیشامدرن مناسباتی وجود دارد. گیدنز به نقل از ادوارد شیلز، سنت‌ها را همیشه در حال تغییر می‌داند؛ به زعم گیدنز اولاً سنت امری فعال و تفسیری است و یکپارچگی ناشی از آن به سبب استمرار «کار تفسیری» است که مسیرهای اتصال آینده به گذشته را تعیین می‌کند (بک و دیگران، 1994: 64) نه صرفاً ماندگاری تاریخی. دوم اینکه گیدنز بیان می‌کند شعائر سنت یکی از عوامل مهم در تداوم سنت است. بنابراین اگرچه ممکن است در نظر دیگران علائم و شعائر سنن و رسوم بی اساس و بی‌معنا به نظر برسد، اما در حقیقت باید گفت نه تنها معنادارند بلکه یک محتوای هنجاری یا اخلاقی دارند که با تعیین هست‌ها و بایسته‌ها نوعی الزام‌آوری را ایجاد می‌کند. (همان: 65)
اما در خصوص تداوم حیات مد در جامعه‌ی جدید، گئورگ زیمل، اندیشمند کلاسیک که با تأثیرپذیری فکری از دیالکتیک هگل، تجزیه و فروپاشی وحدت و پیوند منسجم ما با گذشته را تئوریزه کرد، بین دو تمایل انسانی «سازش» برقرار می‌کند؛ از یک سو گسست از گروه اجتماعی و فردگرایی و از سوی دیگر همگون سازی با دیگران.
زیمل، «مد» را صورتی از روابط اجتماعی تعریف می‌کند که برخی از افراد برای همنوایی با اقتضائات جامعه از آن پیروی می‌کنند و از سوی دیگر برای افرادی که به گرایش‌های رایج بی‌اعتنایند، این امکان را فراهم می‌آورد که از آن دوری کنند و به تک روی خود ادامه دهند. بنابراین زیمل مد را نوعی دیالکتیک می‌داند؛ به این معنا که مدشدن هر چیز منجر به از مدافتادن آن می‌شود. (دیلینی، 1387: 178)
وی این دوگانگی‌ها را تنها در سطح «صورت» معتبر می‌داند و نتیجه می‌گیرد که مُد، صرفاً یک صورت دل‌بخواه است که زمینه‌های مختلف را مادی می‌سازد. تحت سلطه‌ی عقلانیت ابزاری نیز مصرف‌کنندگان در موقعیت‌های مختلف اجتماعی به دنبال مُد هستند، تنها به این دلیل که مُد است. به طور کلی او معتقد است «یک فرد تنها با به خود اختصاص دادن ارزش‌های فرهنگی پیرامونش می‌تواند فرهیخته شود. اما همین ارزش‌ها فرد را تهدید به انقیاد می‌کند.» (کوزر، 1373: 265) به تعبیر زیمل مدها همگی نشانی از نوعی تنش اساسی در وضعیت اجتماعی انسان دارد؛ از یک سو تقلید و میل به تشابه با دیگران و از سوی دیگر میل به تمایز و متفاوت بودن از دیگران. اینگونه است که به ناگاه می‌بینیم موجی از همرنگی‌ها و همشکلی‌ها پیرامونمان را دربر می‌گیرد. البته نمی‌توان کارکرد پنهان مد را در ایجاد هماهنگی‌هایی که در اثر جمع‌گرایی‌های هرچند کوچک، موقت و یا ناآگاهانه به وجود می‌آید نادیده گرفت. همانطور که زیمل با تأثیرپذیری فکری از مارکس اشاره می‌کند، علی‌رغم پویایی مدگرایی که ناشی از ناسازگاری و سازگاری توأمان تمایلات دوگانه است ولی پیامدهای دیگری از جمله بازتولید غیرمنطقی و غیرمعقول روابط طبقاتی و نابرابری را به همراه دارد. (بنت، 1386: 161) به عبارت دیگر مد ابتدا برای گروه‌های برتر اجتماعی (برتری در شأن اجتماعی و یا رفاه مادی) در نظر گرفته می‌شود تا مابقی افراد از آن‌ها تقلید کنند. افرادی که جزء گروه‌های پایین جامعه هستند برای اینکه فاصله‌ی خود را با طبقات برتر کم کنند از گروه‌های برتر اهل مد پیروی می‌کنند؛ اما عکس این جهت هیچ‌گاه اتفاق نمی‌افتد. این طبقه‌بندی ناعادلانه، باعث به حرکت درآمدن بیش‌تر جریان مد و ادامه یافتن حیات سرمایه‌داری می‌شود.

جدال رسوم سنتی و مد در جامعه‌ی ایران

جامعه‌ی ایران دارای ساختاری است که بر پایه‌ی سنن و رسوم دیرینه بنا نهاده شده است. یکی از مهم‌ترین مراجع شکل‌گیری این ساختار، اعتقادات و بنیان ارزشی برگرفته از دین و فرهنگ است. اوج تراژدی در مناسبات میان سنت و مدرنیته و به طور مشخص، رسوم و مد در چنین ساختاری، نقطه‌ای است که کارکرد اصیل رسوم و همچنین ارزش‌های مولد آن به واسطه‌ی پیوند نامبارک با مد، یکسره مخدوش می‌شود. در نظر بگیرید سنتی چون ازدواج را که به تدریج با ورود به عصر جدید و شیوع مصرف‌گرایی‌های ناشی از مدگرایی، بُعد زیبایی شناختی در آن هرچه بیش‌تر تجاری می‌شود و بدین ترتیب سنت دیرینه‌ی تشکیل خانواده با موانع پیچیده روبه رو می‌شود. ترویج اسراف، دوری از پرهیزکاری و ارزش‌های اخلاقی، مهریه‌های سنگین، اکراه از ازدواج، بالارفتن سن ازدواج و گسترش فساد اخلاقی در جامعه؛ این‌ها تنها بخشی از مسائل پیچیده‌ای است که در تبیین و آسیب‌شناسی آن‌ها، مدگرایی به عنوان یکی از عوامل مهم مطرح است.
در مجموع، آنچه در واکاوی مد، مدگرایی و پیامدهای آن مطرح می‌شود «سلب توان تشخیص و انتخاب» و «اجبار پیروی ناآگاهانه»ای است که رواج می‌یابد و سیستم ارزش‌گذاری‌های فرهنگی و اجتماعی را مغشوش می‌سازد و نهایتاً در کمال ناباوری متوجه زندگی در جامعه‌ای خواهیم شد که در آن «ضدارزش‌ها به ارزش تبدیل شده‌اند».

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناسی ارشد مطالعات زنان.

منابع :
بنت، اندی (1386)، فرهنگ و زندگی روزمره، ترجمه‌ی لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، تهران: نشر اختران، چاپ اول.
دیلینی، تیم (1387) نظریه‌های کلاسیک جامعه‌شناسی، ترجمه‌ی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی.
کرایب، یان (1385) نظریه‌ی اجتماعی مدرن، ترجمه‌ی عباس مخبر، تهران: نشر آگاه.
کوزر، لوییس (1373) زندگی و اندیشه‌ی بزرگان جامعه‌شناسی، ترجمه‌ی محسن ثلاثی، تهران: علمی.
کینگ، ساموئل (1341) جامعه شناسی، ترجمه‌ی مشفق همدانی، تهران: نشر امیرکبیر.
گیدنز، آنتونی (1384) چشم‌اندازهای جهانی، ترجمه‌ی محمدرضا جلائی‌پور، تهران: طرح نو.
گیدنز، آنتونی (1385) جامعه‌شناسی، ترجمه‌ی منوچهر صبوری، تهران، نشر نی.
گیدنز، آنتونی (1385) تجدد و تشخص، ترجمه‌ی ناصر موفقیان، تهران: نشر نی.
Beck, urich & Giddens, Anthony & Lash, scott (1994), Reflexive Modernization, politics, Tradition and Aesthetics in the Modern social order, stanford: stanford university press.
Giddens, Anthony (1984), the constitution of society, Berkeley: university of california press.

منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، شماره 86 و 87، مهر و آبان ماه 1394



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط