ظرفیت انتقادی پارادایم‌های روش‌شناسی علوم اجتماعی

ظرفیت نقد

مکاتب مختلف برای امور مختلف ظرفیت‌های مختلفی دارند. چنانکه اندیشه‌های مختلف در دوره‌ی کنونی بر اساس ظرفیت تصرف در جهان ارزیابی شدند و بسیاری کنار گذاشته شدند. بر همین سیاق می‎‌توان مکاتب مختلف را از منظر
پنجشنبه، 2 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ظرفیت نقد

ظرفیت نقد
 

 

نویسنده: دکتر سیدمحمدحسین هاشمیان (1)




 

ظرفیت انتقادی پارادایم‌های روش‌شناسی علوم اجتماعی

اشاره

مکاتب مختلف برای امور مختلف ظرفیت‌های مختلفی دارند. چنانکه اندیشه‌های مختلف در دوره‌ی کنونی بر اساس ظرفیت تصرف در جهان ارزیابی شدند و بسیاری کنار گذاشته شدند. بر همین سیاق می‎‌توان مکاتب مختلف را از منظر ظرفیت نقد نیز ارزیابی نمود. فعلاً ظرفیت تصرف و نقد ظرفیت‌های معتبری هستند اما ممکن است با تحولاتی در عالم، اندیشه‌ها و مکاتب از منظر ظرفیت‌های دیگر ارزیابی گردند و آنگاه بعید نیست آنچه عقب‌تر است پیش‌تر افتد و اساس پیشرفت کنونی به هم ریزد.
***
طبقه‌بندی مصطلح از پارادایم‌های روش‌شناسی علوم اجتماعی دربرگیرنده‌ی سه پارادایم اثبات‌گرایی، تفسیری و انتقادی می‌باشد. هر یک از این سه بر اساس مبانی هستی‌شناختی خود از ظرفیت انتقادی متفاوتی برخوردار می‌باشند.

پارادایم اثبات‌گرایی

رویکرد هستی‌شناسانه‌ی ‌اثبات‌گرایان، مبتنی بر عینیت‌گرایی طبیعی یا خام و در بستر علم‌گرا شکل گرفته است. اثبات‌گرایان مبتنی بر واقع‌گرایی سطحی تمام هستی را به داده‌های عینی حسی فروکاهیده (2)، بیش از آن را بی‌معنا تلقی می‌کنند. از این منظر در پدیده‌های اجتماعی یک سری واقعیت‌های قابل بررسی و کشف وجود دارند که خود تحت تأثیر سازوکارهای طبیعی تغییرناپذیر قرار دارند. لذا میان روش‌شناسی کارآمد در علوم طبیعی و علوم اجتماعی تمایزی وجود ندارد. پژوهشگران اثبات‌گرا با اتخاذ موضع تماشاگرانه و نه بازیگرانه در بررسی پدیده‌های اجتماعی به بررسی پدیده‌ها و موضوعات از بیرون و نه از درون پرداخته و می‌کوشد با گذر از توصیف پدیده‌های اجتماعی، به تبیین و پیش‌بینی رخدادهای اجتماعی بپردازند.
اما در گستره‌ی نقد، ظرفیت انتقادی این پارادایم روش‌شناختی عمدتاً در سه حوزه متمرکز است. نخستین انتقاد اثبات‌گرایان بر روش‌ها و تحلیل‌های غیرتجربی و استنتاجات عقلی متمرکز است. اثبات‌گرایان به ویژه اثبات‌گرایان حلقه‌ی وین با مهمل خواندن هر گزاره‌ی غیرتجربی جایگاه معرفت‌شناختی تمامی رهیافته‌های متافیزیکی را زیر سؤال بردند.
دوم برحذر داشتن اصحاب علوم اجتماعی تجربه‌گرا از اعتماد به یافته‌های شعور متعارف (3). از منظر اثباتیون شناخت‌های مردم که برآمده از کنش و تعاملات اجتماعی‌شان در زیست جهان آن‌هاست نه تنها کارکرد مثبتی در مسیر تحقیقات اجتماعی ندارد، بلکه این قبیل داده‌ها مسیر پژوهش علمی را منحرف می‌کند. به همین جهت محققان علم اجتماعی بایستی قبل از هر چیز از این قبیل برداشت‌های سطحی نسبت به پدیده‌های اجتماعی اجتناب کنند.
سومین ورودی انتقادی اثبات‌گرایان در صف‌بندی جدی آنان از میان تئوری و ایدئولوژی است. پژوهشگران اثبات‌گرا نظریات علمی را مستقل از ارزش‌ها و هنجارهای ایدئولوژیک قلمداد می‌کنند و به همین جهت نیز نظریات علمی را جهانشمول و مستقل از بافت فرهنگی و سیاسی می‌نگرند.

پارادایم تفسیری

از منظر تفسیرگرایان، جهان اجتماعی برساخته‌ی اذهان اعضای جامعه و محصول کنش‌های هدفمند کنشگران آگاه است. کنش و تصمیم کنشگران بر اساس فهم ذهنی آنان از موقعیتی است که در آن زندگی می‌کنند. از این منظر جهان اجتماعی شامل فرآیندهای تعامل است نه ساختارها و به همین علت دچار تغییر مداوم می‌شود. نقطه‌ی تمایز اصلی تفسیریون و اثبات‌گرایان در این نکته است که تفسیریون معتقدند بدون فهم تجارب مردم (اینکه مردم چه تعریفی از موقعیت خود دارند و چگونه در انجام کنش‌های اجتماعی خود از زبان و نمادها استفاده می‌کنند) جهان اجتماعی را نمی‌توان توصیف و تبیین کرد. بنابراین تفسیریون برخلاف اثبات‌گراها اولاً عینیتی بر پدیده‌های اجتماعی قائل نبوده و در ثانی معتقدند حیات اجتماعی و بررسی سازه‌های شناختی ایجاد شده ضمن کنش‌ها و تعاملات اعضای جامعه، مهم‌ترین منبع برای تحلیل جهان اجتماعی است. بنابراین نه تنها شعور متعارف رهزن پژوهش علمی نیست بلکه گرانیگاه یک پژوهش علمی، تحلیل سازوکارهایی است که اعضای جامعه مبتنی بر این شعور متعارف به خلق و جعل واقعیت‌های اجتماعی می‌پردازند. فهم‌های متعارف، نظریه‌های روزمره‌ی قدرتمندی هستند که مورد استفاده‌ی مردم عادی می‌باشند و هدف علم درک این است که چگونه و چرا مردم جهان را به شیوه‌های مختلف تفسیر می‌کنند.
اما ظرفیت انتقادی پارادایم تفسیری در قیاسِ با دو پارادایم دیگر به مراتب کم‌تر است. اساساً پژوهشگران تفسیرگرا بیش از آنکه در مقام تبیین چرایی‌ها و نقد پدیده‌های اجتماعی باشند، به دنبال توصیف چگونگی حدوث و تطورات آنان هستند. از منظری دیگر باید گفت با توجه به مبنای هستی‌شناختی ذهنیت‌گرا، اساساً ملاک متقنی برای نقد در اختیار تفسیریون نیست؛ چراکه انکار عینیت رخدادهای اجتماعی، نوعی نسبیت‌گرایی معرفتی و ارزشی را به همراه خواهد آورد. به عبارت دیگر مادامی که واقعیت‌های اجتماعی چیزی جز برساخته‌های تعاملات اجتماعی نباشند، به تفاوت در موقعیت‌های زمانی و مکانی، این واقعیت‌ها و معیارهای نقد آنان نیز متفاوت خواهند بود. بنابراین هر جهان اجتماعی خلق شده در یک موقعیت زمانی و مکانی خاص، بهترین کیفیت ممکن قابل تصور را دارد. به همین دلیل امکان مقایسه‌ی دو جهان اجتماعی و نقد یکی بر اساس دیگری نیز وجود ندارد؛ چرا که هریک برآمده از یک خاستگاه و یک بافت فرهنگی است و اساساً ما شاخصی برای ارجحیت بخشی یک نظام اجتماعی بر دیگری در اختیار نداریم.

پارادایم انتقادی

مکتب انتقادی مبتنی بر نقد عقلانیت ابزاری، رهیافته‌های این عقلانیت را به بوته‌ی نقد عقلانیت انتقادی می‌سپارد. انتقادیون با مدنظر قراردادن کنش اجتماعی و معانی آن‌ها در دستور کار محققان علوم اجتماعی، میان موضوع علوم اجتماعی و طبیعیِ تفاوت قائلند. هدف یک پژوهش علمی صرفاً شناخت پدیده‌های اجتماعی نیست؛ بلکه داوری ارزشی و انتقاد از وضع موجود برای رهایی جامعه از آگاهی کاذب، هدف غایی متفکران علوم اجتماعی است. تلقی جامعه و انسان به عنوان متن و تلاش برای فهم انتقادی معنا و ماهیت آن‌ها، پژوهشگران انتقادی را برمی‌انگیزاند تا در چارچوبی مارکسیستی به نقد هژمونی ایدئولوژیک برخی جهان‌های اجتماعی بر برخی دیگر بپردازند. از این منظر پارادایم انتقادی برخلاف تفسیریون می‌کوشد میان دو مقام فهم معنای رخدادهای اجتماعی و نقد آنان جمع کند. رسالت محقق انتقادی، علم برای عمل و آگاهی بخشی و رهاسازی بوده و محقق انتقادی از رهگذر مطالعه واقعیت‌های اجتماعی درصدد تغییر آن نیز برمی‌آید. در حقیقت پژوهشگر انتقادی می‌کوشد تا با درهم شکستن اسطوره‌ها و توانمندسازی انسان‌ها جهت تغییر جامعه، آگاهی کاذب مستولی شده بر مردم را به آگاهی راستین تبدیل کند. از منظر انتقادیون همه چیز سوژه‌ی نقد است، از تئوری‌های علمی گرفته تا مناسبات و ساختارهای اجتماعی موجود که همه‌ و همه در جهت حفظ منافع طبقه‌ی حاکم صورت‌بندی شده‌اند.
در پارادایم انتقادی، نقد ایدئولوژیک نسبت به علم رنگ و بوی جدی به خود می‌گیرد به نحوی که مرز میان تئوری و ایدئولوژی مخدوش می‌شود. انتقادیون موضع ارزش زدوده بودن نظریات علمی اثبات‌گرایان را بحثی برای فریب مردم و حفظ مناسبات قدرت می‌دانند.
از منظر برخی از جریانات انتقادی نظیر حلقه‌ی فرانکفورت، رهایی بخشیدن (4) توده از چنگ استثمار فرهنگی و اقتصادی و سیاسی، هدف نهایی علم است. بنابراین با اتخاذ این موضع ایدئولوژیک، ظرفیت انتقادی پارادایم اخیر نسبت به دو مکتب اثبات‌گرا و تفسیری به خوبی نمایش داده می‌شود. هرچند می‌توان خود جریان انتقادی را نیز وامدار ایدئولوژی مارکسیسم قلمداد کرد و از همین روش نقد، علیه خود آن بهره برد.

پی‌نوشت‌ها:

1- عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم (علیه‌السلام).
2- Reduction.
3- Common Sense.
4- Emancipation.

منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، شماره 86 و 87، مهر و آبان ماه 1394



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.