واکاوی جامعه شناسانه خشونت خانگی در ایران (1)

خشونت خانگی شایع‌ترین نوع خشونت علیه زنان است. خانه اغلب به عنوان پناهگاه امن تلقی می‌شود، اما خشونت خانگی بخشی از تجربه زنان است. خشونت خانگی به هیچ‌وجه خاص جوامع سنتی و مذهبی نیست و در پیشرفته‌ترین
شنبه، 11 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واکاوی جامعه شناسانه خشونت خانگی در ایران (1)

 واکاوی جامعه شناسانه خشونت خانگی در ایران (1)
 

 

نویسنده: زینب مقتدایی





 

چکیده :

خشونت خانگی شایع‌ترین نوع خشونت علیه زنان است. خانه اغلب به عنوان پناهگاه امن تلقی می‌شود، اما خشونت خانگی بخشی از تجربه زنان است. خشونت خانگی به هیچ‌وجه خاص جوامع سنتی و مذهبی نیست و در پیشرفته‌ترین کشورها زنان و کودکان از خشونت رنج می‌برند. بر طبق تعریف سازمان ملل خشونت علیه زنان در سطوح مختلف اتفاق می‌افتد؛ خشونت جسمانی، روانی و جنسی نظیر کتک‌زدن، تحقیر کردن و تجاوز جنسی به دختران و زنان در خانه، تبعیض جنسیتی و خشونت در ارتباط با جهیزیه که در خانواده‌ها بر زنان اعمال می‌شود. خشونت جسمانی، روانی و جنسی در جامعه نظیر تجاوز جنسی، تهدید، ایجاد وحشت، تحقیر در محیط‌های کاری و تحصیلی و فحشا و خشونت جسمانی و جنسی که در نقاط مختلف جهان یا توسط دولت‌ها اعمال یا نادیده گرفته می‌شود. خشونت خانوادگی پدیده ای جدید نیست، اما توجه به آن به عنوان مسئله اجتماعی تقریباً جدید است. بر اساس گزارش مؤسسه تحقیقات علوم جزایی و جرم‌شناسی دانشگاه تهران، با توجه به روند رشد خشونت در خانواده و تسری آن به تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی و با توجه به این‌که پزشکان قانونی همه روزه با تعداد زیادی از زنان مصدوم روبه‌رو هستند و حتی در مواردی با اجساد آن‌ها در تالار تشریح روبه‌رو می‌شوند، و همچنین با در نظر گرفتن نقش محوری زنان در کلیه ابعاد زندگی، بررسی خشونت خانگی و علل آن به منظور اتخاذ سیاست مبتنی بر پیشگیری از خشونت نسبت به زنان و کاهش آن ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. برطبق آماردرصد زنان متأهل شهر تهران از همسرآزاری روانی مانند تحقیر، بی‌اعتنایی، قهر، متلک و دشنام رنج می‌برند. یافته‌ها نشان می‌دهد که با افزایش سن زوجین و مدت زمان ازدواج، میزان همسرآزاری افزایش می‌یابد. همچنین میزان همسرآزاری در مردانی که زنانشان دارای تحصیلات لیسانس و بالاتر هستند، به طور معناداری کمتر از زنان کم سواد و بی سواد است. از سوی دیگر میزان همسرآزاری در مردانی که تحصیلات پایین‌تر از دیپلم دارند، به طور معناداری بیشتر از مردانی است که دارای تحصیلات بالاتر هستند. زنان 55 تا 59 ساله بالاترین و زنان 20 تا 24 ساله پایین‌ترین مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترک خود داشتند. زنان غیرشاغل نیز بیشتر و زنان شاغل کمتر خشونت را تجربه کرده‌اند. 65.5 درصد از زنان وجود قهر و آشتی و خشونت را امری عادی پنداشته و قصد جدایی از همسر خود را نداشته‌اند. از همین رو و با تکیه به آمار ارایه شده به نظر می رسد واکاوی خشونت خانوادگی ( خانگی ) در ایران باید مورد واکاوی و سنجش قرار بگیرد .
واژگان کلیدی : خشونت خانگی ، خشونت دیده ، کودک آزاری ، پرخاشگری خصمانه ، پرخاشگری ابزاری

مقدمه

خشونت خانگی در ایران تا همین چند سال پیش به منزله پدیده ای اجتماعی مد نظر نبود و هرچند برخی موارد در مطبوعات انعکاس می یافت اما به صورت معمول به عنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته می شد. بحثی هم اگر در این زمینه صورت می گرفت برای روشن کردن علل فردی رفتار خشن بود و نه ریشه یابی دقیق. یک کارشناس ارشد جامعه شناسی می گوید : از چند سال پیش به این سو، سرانجام خشونت خانوادگی مورد توجه سازمان ها و محافل علمی قرار گرفت و گردهمایی های تخصصی با هدف بررسی و مقابله با این پدیده شوم برگزار شد.توجه به خشونت و تلاش در راستای مقابله با آن، ضرورت انجام بررسی هایی را در مورد خشونت ایجاب می کند. بررسی در زمینه خشونت با مشکلات متعددی رو به روست و در ایران به علت نبود اطلاعات آماری، نامشخص بودن جمعیت، مشکل دستیابی به افراد و همچنین فقدان یافته های دیگر در این زمینه، این مشکلات از شدت بیشتری برخوردارند و این امر ضرورت انجام چنین بررسی هایی را تشدید می کند.
باوجود این بررسی های معدودی در این زمینه انجام شده است. مطالب زیر با توجه به نتایج یک بررسی در مورد زنانی که از شوهران خود کتک می خورند مطرح می شود و تأکید بیشتر بر واکنش سازمان های حمایتی و نظارتی نسبت به درخواست های زنان است.
در این بررسی که به صورت مصاحبه های عمقی با زنانی صورت گرفت که به مراکز مشاورة بهزیستی در تهران مراجعه کردند، در مورد خصوصیات فردی افراد پراکندگی زیادی مشاهده شد. از لحاظ سن، زنان در رده ای مختلف سنی قرار داشتند و سن آنان از ۲۰ تا ۵۰ سال و بیشتر در نوسان بود. هر چند که اکثر آن ها در ردة سنی ۳۰ تا ۴۰ سالگی قرار داشتند (%۴/۴۳). سن ازدواج زنان متفاوت بود و از ازدواج های زودرس (زیر ۱۴ سال) تا ازدواج در سنین ۳۰ تا ۴۰ سالگی را شامل می شد. اکثریت آن ها در ردة سنی ۲۵ -۱۸ سالگی ازدواج کرده بودند (۴۷%) و با توجه به سن ازدواج و سن در زمان مصاحبه ، طول مدت ازدواج نیز تفاوت داشت. در مورد بعضی از زنان کمتر از یک سال و در مورد تعدادی دیگر بیش از ۲۰ سال بود. اکثریت دارای طول ازدواج ۲۰ -۱۰ سال بودند.
سطح سواد زنان نیز پراکندگی زیادی داشت، از بی سواد تا تحصیل کردة دانشگاه با مدرک لیسانس. تقریباً نیمی از زنان (۵۱%) تا سطح دبیرستان تحصیل کرده بودند و نیمی (۴۹%) دیگر دارای سطح تحصیل دیپلم و بالاتر و لیسانس بودند.
نکتة تعجب آور در این زنان درصد بسیار بالای اشتغال به کار بود.( ۴۴%) از زنان در زمان مصاحبه شاغل بودند و به طور عمده به کار معلمی و کارمندی مشغول بودند. زنان شاغل دارای درآمدی ناشی از کار خود بودند اما زنان دیگر نیز بدون اشتغال به کار از منابع دیگر درآمدهایی داشتند. در مجموع نیمی از زنان دارای درآمد خاص خود بودند، اما درآمد خود را متوسط و کم رده بندی می کردند.
ویژگی های فردی شوهران نیز متناسب با زنان بود. اکثریت مردان در ردة سنی ۲۵ -۲۰ سالگی ازدواج کرده بودند (۴۷%). هر چند که در موارد معدودی تفاوت های سنی فاحشی میان زن و شوهر وجود داشت اما به طور معمول تفاوت سنی بین ۵ تا ۱۰ سال بود. هیچ زنی از شوهر خود مسن تر نبود. سطح سواد مردان نیز مانند زنان از بی سواد تا تحصیلات بالاتر پراکنده بود. اما بالاترین مدرک تحصیلی برای مردان بالاتر از زنان بود. در نمونة مورد بررسی مردانی با مدرک تحصیلی فوق لیسانس (مهندسی و علوم سیاسی و هم چنین دکترا و پزشکی) وجود داشتند. اما پراکندگی مردان در سطوح دیپلم و بالاتر از آن مانند زنان بود. در حدود نیمی از مردان (۵۳%) دارای تحصیلات دبیرستانی و بقیه دارای سطح تحصیل دیپلم و بالاتر بودند. وضعیت اشتغال مردان با توجه به سطح تحصیلات آنان از مشاغل بسیار بالا تا مشاغل پایین در نوسان بود. در حدود از مردانِ کارمند در سطوح بالای کارمندی قرار داشتند و بقیة شاغلان در سطوح کارگری و رانندگی و هم چنین مشاغل آزاد در سطوح مختلف (از نمایشگاه ماشین تا جوشکار) پراکنده بودند. معدودی مرد بیکار نیز در نمونه وجود داشت ( ۲ نفر ). در حدود نیمی از زنان میزان درآمد شوهران خود را متوسط تخمین می زدند. بقیه به صورت مساوی درآمد شوهر را زیاد یا کم و خیل کم مطرح می کردند.
با توجه به فراگیری رفتار خشن در دوران کودکی، از زنان در مورد تجربة خشونت در خانوادة پدری سؤال شد. در حدودی از زنان مطرح کردند که دوران کودکی خود را به خاطر نمی آورند و یا کتک خوردن در خانوادة آن ها وجود نداشته است. درصورتی که بقیه نه تنها دارای تجربة خشونت بودند، بلکه به کرات، شرایط زندگی خانوادگی را بد و بسیار بد توصیف می کردند و حتی تعدادی از زنان مطرح کردند که به خاطر فرار از شرایط زندگی خانوادگی حاضر به ازدواج شده اند. آنان در خانوادة پدری خود از همه کتک خورده بودند و مشاجرات خانوادگی جزیی از زندگی روزمره بود اما بیشتر کتک ها از طرف مادر زده می شد و طبق اظهارات زنان نه فقط از مادر کتک می خوردند، بلکه مادران آن ها پسرانِ خانواده را بیشتر از آنان دوست داشتند، با پسران رفتار متفاوتی در پیش می گرفتند و از لحاظ تغذیه و پوشاک و تفریحات رسیدگی بیشتری به فرزندان پسر می کردند.
زنانی که از شرایط زندگی شوهران خود اطلاع داشتند، جملگی بر شرایط زندگی بسیار بدی که مردان در آن رشد کردند اشاره داشتند. مردان در خانواده از پدر ومادر خود به کرات کتک خورده، از خانه بیرون رانده شده، بسیار زود مجبور به کار شده و شرایط زندگی بسیار سختی را پشت سر گذاشته بودند. تفاوت مردان با زنان در این بوده که تعدادی از مردان در بزرگسالی خود در مقابل سایر افراد خانواده (خواهران و برادران کوچک تر) و هم چنین در مقابل پدر ومادر دست به خشونت های کلامی و بدنی می زدند.
در زندگی خانوادگی زنان خشونت ها بسیار زود آغاز شده بود. گذشته از زنانی که در دورة نامزدی با خشونت مرد آشنا شده بودند، برای حدود ¼ زنان آغاز خشونت در همان شب اول ازدواج و ¼ دیگر همان هفتة اول ازدواج بود. یعنی نیمی از زنان در هفتة اول با خشونت بدنی سنگین همسران خود آشنا شدند که عمدتاً به دلیل مسائل جنسی یا مسائل اقتصادی مربوط به مراسم عروسی و هزینه های آن بود.
در سال های اخیر توجه مسئولان به پدیده خشونت خانوادگی جلب شده و سعی در کاهش آن، کمک رسانی و حمایت قربانیان دارند. با وجود این بررسی های معدودی در این زمینه انجام شده، خانم شهلا اعزازی نتایج بررسی خود را در مورد زنانی که از شوهران خود کتک خورده بودند، این طور بیان می کند:
خشونت مردان نسبت به زنان که از اوایل ازدواج شروع شده بود، خشونت های بدنی و انواع دیگر خشونت بود. با وجود این که برای بسیاری از زنان این شرایط سال ها وجود داشت، زنان نظر خاصی نسبت به رفتار خشن مردان نداشتند. این زنان معمولاً شرایط زندگی خانوادگی خود را طبیعی در نظر می گرفتند و معتقد بودند که جر و بحث واختلاف جزیی از زندگی زناشویی است و در همة خانواده ها وجود دارد. اگر چه در مواردی که خشونت ها شدید بود و صدمات بدنی به آنان وارد می کرد احساس ناراحتی می کردند یا در زمان غیرقابل تحمل شدن رفتار مرد برای مدتی قهر کرده و به خانة والدین خود می رفتند اما رفتار مردان را توجیه می کردند. توجیه زنان معمولاً نمایشگر ویژگی های خاصی در مردان بود که امکان تغییر آن وجود ندارد. مثلاً زنان معتقد بودند شوهران آن ها چون عصبانی هستند چنین واکنشی نشان می دهند یاحتی در مواردی به روانی بودن او اشاره می کردند. این ویژگی شخصیتی- روانی از دید زنان قابل تغییر نبود و حتی رفتار مرد بدین شکل توجیه می شد که چون زنان مطابق میل شوهران خود رفتار نمی کنند، باعث تحریک آن ها می شوند و آن ها را به کتک زدن وادار می کنند. بنابراین با مقصر پنداشتن خود، به نوعی رفتار مرد را توجیه می کردند. این نگرشی که ناشی از تجارب زندگی گذشته و مشاهدة زندگی خانوادگی اطرافیان است، از طریق نگرش های اجتماعی نیز تقویت و باعث می شود که زنان خود را در رفتاار نابهنجار مرد مقصر بدانند و سعی در تغییر رفتار خود کنند. زنان کتک خورده، صرف نظر از این که علت خشونت شوهر را چگونه تفسیر و توجیه می کنند، مجبور به تحمل این شرایط خشن هستند. آن ها از طریق جامعه پذیری در خانوادة جهت یاب (پدری) خود با شرایط خشن زندگی آشنا شده اند. در اطراف خود نیز شاهد همین نوع زندگی هستند و از طریق نگرش های اجتماعی موجود نیز این باور در آن ها تشدید می شود که مردان برتر از آنان هستند و پرخاشگری نیز صفتی است که در مردان وجود دارد. زنان باید از طریق تحمل رفتار مردان یا تغییر رفتار خود زندگی خانواگی را تداوم بخشند و سایة شوهر و پدر را روی سر خود و فرزندان حفظ کنند.
رفتار خشن مردان نسبت به همسران خود از طرف جامعه نیز تحمل می شود و اعتراضی نسبت به آن صورت نمی گیرد. زنان مورد مصاحبه در طول زندگی زناشویی خود تقریباً در تمام اماکن عمومی و خصوصی کتک خورده بودند. آنها نه فقط در خانه و به دور از چشم دیگران بلکه در خانة اقوام مرد، اقوام زن و سایر آشنایان و همچنین در خیابان، فروشگاه، پارک، جاده، اماکن تفریحی و حتی در مقابل در دادگاه و کلانتری کتک خورده بودند و دیگران معمولاً در این زمینه دخالتی نمی کردند. اما اگر شدت کتک ها از حد خاضی بیشتر باشد خانوادة زن به خود اجازة دخالت می دهند. در این جا باید به مفهوم خصوصی بودن خانواده اشاره ای داشت. خانواده در ایران دارای ویژگی های خصوصی خاصی است که در اثر این ویژگی ها، رابطة میان مرد و زن و کودکان رابطه ای تلقی می شود که دیگران اجازة دخالت در آن ندارند . محدودة خصوصی خانواده و روابط میان افراد تنها به محیط خانه ختم نمی شود بلکه خصلت خصوصی بودن رفتار خانوادگی مهم تر از مکان رخ دادن آن است. به طوری که حتی اگر رفتار خانوادگی در اماکن عمومی نیز صورت گیرد، دیگران از دخالت مستقیم در آن خودداری کرده و احیاناً به نصیحت یا سرزنش اکتفا می کنند. وجـود سـازمـان هـای نـظارتی مانند کلانتری و دادگاه هایی که بر چگونگی رفتار افراد در خانواده نـظـارت دارنـد، مـی تـوانـد کـمک مؤثری در جـلـوگـیری از بروز خشونت خانوادگی باشد. در حدود نیمی از زنان به کلانتری و دادگاه مراجعه کرده بودند. تقاضای این زنان از این سازمان ها، نظارت بر رفتار مرد بود. نظارتی که از جانب یک سازمان یا مرجع معتبر صورت گیرد. اما متأسفانه به علت وجود ساختار مردانة این سازمان ها، کسانی که مراجعه کرده بودند معتقد بودند که هیچ کاری به نفع آنان انجام نگرفته است. روند کلی مراجعه به کلانتری و دادگاه به این شکل است که معمولاً زنان در هنگام شدت مشاجرات و در اوج خشم و غضب به کلانتری مراجعه می کنند. در کلانتری طبق شکایت زن، مرد را زندانی می کنند و صبح روز بعد برای رسیدگی به دادسرا می فرستند. از آن جا که جو کلانتری مردانه است، معمولاً خشونت های سبک اصولاً مورد توجه قرار نمی گیرند و به نصیحت مرد و آشتی دادن دو طرف اکتفا می شود. در مورد خشونت های سنگین زندانی شدن مرد با تهدید او به تشدید کتک ها همراه است که یا سعی در گرفتن رضایت از زن می کنند و یا زن از ترس شدت گرفتن کتک ها شخصاً رضایت می دهد. زنان مورد بررسی هیچ یک حاضر به طلاق و جدایی و پایان بخشیدن به شرایط دشوار زندگی خود نبودند، بلکه مراجعة آنان به علت تمایل به دخالت فرد قدرتمندی بود که شوهران آن ها را وادار به رفتار مناسب در زندگی کند. مراجعة آن ها به مراکز مشاوره نیز در همین راستا بود. مراکز مشاوره نیز به دلایل تنگناهایی که برای آنان وجود دارد در این زمینه نمی توانند کمک چندانی به زنان ارائه دهند مراکز مشاوره دارای هیچ نوع امکانات اقتصادی برای کمک رسانی نیستند. قانون به آن ها اجازة دخالت در زندگی زن و شوهر را نمی دهد و تنها می توانند با بحث و گفت وگو مشکل خانواده را حل کنند. اما از آن جا که مردان به ندرت تمایل به حضور در جلسات مشاوره را دارند در نتیجه مشاور و مددکار تنها با زنی روبه رو است که در زندگی مشکلاتی دارد. با توجه به مشکلات اجتماعی و اقتصادی که در صورت جدایی برای زنان به وجود می آید، معمولاً این مراکز سعی در منصرف کردن زن از جدایی، آرام کردن او، دادن پیشنهاد گفت وگو با شوهر و در بسیاری از موارد درخواست تحمل از زن و تغییر رفتار او مناسب با درخواست های شوهر را دارند.
از لحاظ کمک هایی که خانواده ها می توانند به این زنان ارائه دهند نیز مشکلاتی وجود دارد. بسیاری از خانواده ها که نسبت به طلاق نظر منفی دارند، اصولاً از هر اقدامی جهت خاتمه بخشیدن به روابط خانوادگی خودداری کرده و شخصاً دختران را به خانة شوهر برمی گردانند. اما در این میان تنها هنجارها دخیل نیستند. در اکثر موارد خانوادة پدری زن امکان تأمین هزینه های زندگی دختر خود را ندارند.
زنانی که از شوهران خود کتک می خورند، از طرف هیچ سازمانی مورد حمایت قرار نمی گیرند، حتی خانواده های آنان نیز تنها در موارد سخت خشونت دخالت و سعی در گرفتن تعهد از شوهر می کنند. معمولاً توقع از زنان تحمل رفتار مرد یا تغییر رفتار خود او است به گونه ای که شرایط تعارضی را که به خشونت می انجامد به وجود نیاورد. نگاهی کوتاه به زندگی این زنان نمایشگر این امر است که نه تنها زنان در شرایط نامناسب خانوادگی زندگی می کنند، بلکه فرزندان آن ها نیز از شرایط زندگی رنج می برند. فرزندان این خانواده ها دارای مشکلات رفتاری از سطح نابهنجاری های رفتاری مانند پرخاشگری، افسردگی و بی تفاوتی نسبت به دیگران تا رفتارهای نابهنجاری مانند دزدی، اعزام به کانون اصلاح و تربیت، اعتیاد و خرید و فروش مواد مخدر بودند. این شرایط زندگی خانوادگی که همراه با خشونت است می تواند به گردش خشونت در نسل بعدی برسد.
زنان برای بهبود شرایط زندگی خود به هر وسیله ای دست می زدند، از طریق قهر و آشتی های مکرر، مراجعه با کلانتری و دادگاه و هم چنین مراکز مشاوره و معمولاً نتیجة این فعالیت ها در توجیه زن به تحمل شرایط یا تغییر رفتار منجر می شد. اما زنان نه تنها حاضر به طلاق نبودند، بلکه حتی از تجسم آیندة خود به عنوان زن مطلقه وحشت داشتند. از دلایلی که عدم تمایل آن ها را به طلاق نشان می داد، می توان از وجود فرزندان و ترس زن از رهاکردن فرزندان نزد پدر پس از جدایی نام برد. هم چنین از مشکلات اقتصادی که بعد از طلاق برای آن ها به وجود می آید نیز می توان نام برد. اما نکتة دیگری نیز وجود دارد که نگرش جامعه نسبت به طلاق است. از نظر بعضی خانواده ها طلاق عملی بسیار مذموم در نظر گرفته می شد و ادامة زندگی به هر قیمتی بهتر از جدایی بود. در عین حال ، زنان معتقد اند که پس از طلاق برخوردها، چه از طرف اعضای خانواده و چه همسایگان و آشنایان، به نوعی خواهد بود که اجباراً باید دوباره ازدواج کنند. زیرا زندگی یک زن تنها (به خصوص مطلقه) در جامعه مقبول نیست. اما این زنان در ازدواج مجدد شیوة دیگری از زندگی را تجسم نمی کنند. اگر باید دوباره ازدواج کنند زیر سایة مرد دیگری قرار می گیرند و همان شرایط زندگی مجدداً برای آن ها به وجود می آید. بهتر است که با تحمل شرایط با شوهر فعالی و پدر فرزندان خود به زندگی ادامه دهند. براساس یافته‌های پژوهش ملی، كه به سرپرستی دكتر قاضی طباطبایی استاد دانشكده علوم اجتماعی تهران در 28 استان صورت گرفته، در مجموع تمامی افراد مورد مطالعه در سطح ملی به طور متوسط 7/4 مورد از گونه‌های متفاوت (45 مورد) خشونت خانگی را تجربه كرده‌اند. این میانگین برای افراد درگیر در خشونت خانگی 1/7 است. معنای این آمار این است كه هر زنی كه در طول زندگی مشترك خود تاكنون با خشونت خانگی درگیر بوده، به طور متوسط هفت مورد از انواع این خشونت‌ها را تجربه كرده است.
زنان ایران در میان انواع خشونت خانگی، بیشتر تحت خشونت‌های روانی و كلا‌می قرار دارند. 7/52 درصد از كل پاسخگویان در پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی دقیقاً اعلا‌م كرده اند كه از اول زندگی مشترك تاكنون قربانی این نوع خشونت كه شامل به كاربردن كلمات ركیك، دشنام، دادوفریاد، بهانه‌گیری‌های پی‌درپی و ... است، بوده‌اند. رتبه بعدی از آن خشونت فیزیكی از نوع دوم است كه 8/37 درصد از زنان ایرانی از اول زندگی مشترك خود، آن را تجربه كرده‌اند كه شامل سیلی‌زدن، زدن با مشت یا چیز دیگر، لگد زدن و... است. متوسط میزان تجربه این نوع خشونت‌ها برای زنان درگیر در خشونت خانگی، برابر با 46/2 بار است. رتبه سوم با رقم 7/27 درصد متعلق به خشونت‌های ممانعت از رشد اجتماعی و فكری و آموزشی است كه شامل ایجاد محدودیت در ارتباط‌های فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از كاریابی و اشتغال و ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل و مشاركت در انجمن‌های اجتماعی است كه 3/72 درصد از زنان اظهار كرده‌اند كه از اول زندگی مشترك تاكنون در معرض این نوع از خشونت همسران خود نبوده‌اند.
نتایج پژوهش بررسی خشونت خانگی در 28 مركز استان نشان می‌دهد كه وقوع خشونت‌های جنسی و ناموسی در سطح ملی در مقایسه با خشونت‌های دیگر، كمتر گزارش شده است. یافته‌های تحقیق قاضی طباطبایی و همكارانش در ارتباط با عوامل مؤثر بر خشونت خانگی نشان می‌دهد كه وضعیت تحصیلی نیز بر میزان همسرآزاری تأثیر دارد. زنان بی‌سواد بیشترین و زنان دارای فوق دیپلم و لیسانس كمترین خشونت را از اول زندگی مشترك خود تجربه كرده‌اند. یافته‌های همین تحقیق نشان می‌دهد كه میزان تأثیر سن و همچنین شاغل و یا غیرشاغل بودن زن بر خشونت خانگی علیه زنان از تنوع و تفاوت‌های قابل‌توجهی برخوردار است. زنان 55 تا 59 ساله بالا‌ترین و زنان 20 تا 24 ساله پایین‌ترین مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترك خود داشته‌اند. زنان غیرشاغل نیز بیشتر و زنان شاغل كمتر خشونت را تجربه كرده‌اند.
در این بخش به توضیح کامل تری از دو نوع خشونت های خانوادگی یعنی کودک آزاری و خشونت خانگی علیه زنان (همسر آزاری) می پردازیم:

کودک آزاری

پرداختن به کودک آزاری و علل و زمینه های بروز آن در قالب یک مشکل و آسیب اجتماعی می تواند در شناخت مشکل و علل و بروز آن و ارائه راهکارهای لازم برای پیشگیری و مقابله با آن بسیار مؤثر و راهگشا باشد، ضرورت بحث مزبور از آنجا ناشی می شود که، اندیشمندان قرن حاضر را «عصر کودکان» نامیده اند و امروزه کودکان در جایی که باید امن ترین مکان برای آنان باشد، بیش از هر جای دیگر در معرض خطر هستند و در حقیقت احتمال اینکه کودکان توسط اعضای خانواده خود مورد انواع آزارها قرار گیرند بسیار بیشتر به این خطرات قرار دهند و از سوی دیگر در حال حاضر بخشی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوب تری دست یافته اند، صرف توجه به مسایل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان شده است.

* خشونت نسبت به كودكان

این خشونت در میان تمام اقشار اجتماعی دیده شده و محدود به نوع خاصی از خانواده ها نیست. اما احتمال بروز خشونت در برخی از آن ها بیشتر است، مانند خانواده هایی با درآمد پایین، والدین بسیار جوان و والدینی كه صاحب فرزند ناخواسته شده اند و زمانی كه كودك به دلایلی مانند بیماری، معلولیت موقت یا دائمی نیازهای بیشتری می طلبد، خشونت خانواده نیز بیشتر می شود. تحقیقات نشان داده اند زنان شاغل كمتر از زنان خانه دار فرزند خود را تنبیه می كنند. در میان اقشار بالا و متوسط جامعه، بی توجهی اغلب ناشی از رفاه مادی است. نتیجه این نوع بی توجهی بروز مشكلات شخصیتی، تغذیه، اقدام به خودكشی و روی آوردن به مواد مخدر است. در فهرستی كه اشتراوس و همكارانش در شانزده متغیر جهت پیش بینی بدرفتاری كودكان به وجود آورده اند، نشان می دهد كه امكان پیش بینی بدرفتاری نسبت به كودكان در خانواده وجود دارد.
عواملی كه تا درجه ی زیادی با بدرفتاری نسبت به كودكان ارتباط دارند:
- عوامل مهم بد رفتاری پدر و مادر نسبت به كودك: پرخاشگری كلامی نسبت به كودك، وجود تفاوت های بیش از حددر میان زن و شوهر.
- عوامل مهم بد رفتاری مادر نسبت به كودك : پرخاشگری كلامی مرد نسبت به زن، شغل مرد (كارگرساده)، نارضایتی مرد از سطح زندگی، سن زن در حدود سی سال و كمتر، تنبیه بدنی در سیزده سالگی یا بیشتر از جانب پدر.
- عوامل مهم بد رفتاری پدر نسبت به كودك: تعداد و فرزند بیشتر در خانواده، سال های ازدواج: زیرده سال، سال های زندگی در محل: كمتر از دوسال، فعال نبودن مرد در تجمعات یا گروه های سازمان یافته، تنبیه بدنی مرد در 13 سالگی یا بیشتر از جانب مادر، ریشه در خانواده ای كه پدر، مادر را كتك می زند، خشونت بدنی شوهر نسبت به زن.
مایکل تامپسون برای تشخیص عوامل فیزیکی، عاطفی و هم چنین عوامل محتوایی، که در آن پدیده های خشونت آمیز و بی توجهی رخ می دهد، آن را این گونه تعریف می کند: « خشونت علیه کودکان یا بی توجهی نسبت به آنان به عنوان هر نوع تعامل یا عدم تعاملی که بین یک «دیگر مهم» و «کودک» است که خارج از هنجارهای فرهنگی و اجتماعی خانواده هاست و نتیجة آن آسیب رساندن به رشد عاطفی و فیزیکی کودک است. در این تعریف خشونت عاطفی شامل درک کودک از وقایع است».
یکی دیگر از مفاهیمی که در نوشته های مربوط به کودک آزاری مطرح است مفهوم «پرخاشگری» می باشد. «پرخاشگری عمدتاً رفتاری صدمه زننده و تخریب کننده را می گویند که از جانب فردی علیه فرد دیگر صورت می گیرد». پرخاشگری را به دو دسته تقسیم می کنند:
۱) پرخاشگری خصمانه
۲) پرخاشگری ابزاری
پرخاشگری خصمانه رفتاری است که به نیت صدمه زدن انجام می گیرد. در پرخاشگری ابزاری نیز ممکن است آسیب به وجود آید، ولی در این نوع پرخاشگری نیت آسیب رساندن نیست بلکه آسیب در نتیجة رفتار به وجود می آید. به عنوان مثال، والدین در تنبیه بدنی کودکان قصد آسیب رساندن به کودک را ندارند، ولی هنگام تنبیه در اثر ضربات شلاق یا مشت ممکن است کبودی، آسیب های مغری یا صدماتی از این قبیل برای کودک پدید آید. در نوشته های مربوط به کودک آزاری به کسی که اعمال خشونت می کند «عامل خشونت» و به کسی که مورد خشونت واقع می وشد «قربانی» می گویند.

* انواع خشونت خانوادگی علیه کودکان

حدود کودک آزاری در خانواده از محروم ساختن کودک از غذا، لباس، سرپناه و محبت والدین تا مواردی که در آن کودکان از نظر جسمی توسط یک فرد بالغ آزار و بد رفتاری قرار می گیرند که آشکارا به صدمه دیدن و گاهاً مرگ آنان منجر می شود گسترده است. با وجود این که خشونت علیه طفل در خانواده، طیف وسیعی از رفتارهای آسیب رسان را شامل می گردد اما باید گفت که تمامی این رفتارها حول چهار محور آزارهای جسمی، جنسی، غفلت و آزارهای عاطفی - روانی می گردد. پس از خشونت های فیزیکی نگاه محققان متوجه اعمال خشونت های روانی نسبت به کودکان در خانواده شد، تحقیقات بعدی بر پیچیده ترین بحث خشونت در خانواده، یعنی تجاوز و سوء استفاده های جنسی از کودکان متمرکز شد.

بند اول- خشونت جسمی

خشونت جسمی آشکارترین شکل خشونتی که ممکن است علیه کودکان واقع شود، هرگونه اقدام فیزیکی که جسم کودک را با هدف آسیب رساندن یا کنترل وی مورد آزار قرار دهد، در این بخش جای می گیرد. پس خشونت جسمانی شامل هر عمل عمدی است که نتیجة آن صدمه رساندن به جسم کودک است. اشکال مختلف کودک آزاری جسمی شامل شلاق زدن، بستن کودک با طناب یا با اشیاء، کوبیدن به دیوار، سوزاندن با آب جوش یا مایعات داغ و یا استفاده از آتش سیگار (حدود ده درصد از کودک آزاری ها ناشی از سوختگی است) و تکان دادن شدید می باشد. بنابراین مشخص می گردد که ضرب و جرح جزء خشونت است اما در مورد این که آیا تنبیه های بدنی مانند پشت دست زدن، پس گردنی یا به پشت بچه زدن جزئی از خشونت جسمی می شود یا خیر اختلاف نظر وجود دارد. و همین امر باعث گردیده است که در مورد آزار جسمی تعریف واحدی وجود نداشته باشد. در واقع تعریف های کودک آزاری جسمی تحت تأثیر قوانین و مقررات و ارزش های فرهنگی هر جامعه خصوصاً در زمینه تربیت اطفال و تنبیه و مجازات آنان قرار دارد.
در بسیاری از کشورها، قوانین جنایی یا مدنی (خانواده) یا هر دوی آن ها، حق والدین و سایر سرپرستان را برای استفاده از شکل های خشونت آمیز تنبیه به گونه ای خاص تأیید می کنند، این قوانین اغلب تصریح دارند که چنین تنبیهی باید «معقول» و «متعادل» باشد و بدین ترتیب تصمیم در خصوص تعیین میزان «معقول» خشونت را بر عهده بزرگسالان، فعالان حمایت از کودک و سرانجام دادگاه ها می گذارد. کمیته حقوق کودک این گونه قوانین را برای انتقاد ویژه از آن ها مدنظر قرار داده است. برای مثال هنگامی که کمیته گزارش مقدماتی اسپانیا را بررسی می کرد؛ اظهار نگرانی نمود که «محتوای ماده 154 قانون مدنی اسپانیا که مقرر می دارد والدین می توانند فرزندان خود را به طور معقول و متعادل تنبیه کنند ممکن است به عنوان مجوز برای اقدامات مغایر با ماده 19 پیمان نامه تفسیر گردد.»
در مقابل کشور سوئد در سال 1979 تمامی شکل های تنبیه بدنی کودکان را ممنوع اعلام کرد. هدف از قانون جدید بیشتر آموزشی بود تا پیگرد والدین یا افزایش دخالت دولت در امور خانواده. مقصود از وضع این قانون ایجاد تغییر در نگرش و رویه ها و قبولاندن این موضوع بود که کتک زدن کودک به اندازه کتک زدن فرد بزرگسال غیرقابل قبول است. در هر حال تحقیقات نشان داده اند، تنبیه های بدنی بی ضرر که به بچه آسیب بدنی چندانی وارد نمی کند، به تدریج هم تبدیل به رفتارهای خشونت آمیز شدید می شود و هم خشن تر می شود. یکی از مصادیق بارز خشونت جسمی علیه کودک در خانواده، «قتل های ناموسی» است که کودک دختر به دست پدر یا برادر و به بهانه حفظ آبرو و شرف به قتل می رسد. در حالی که اکثر چنین قتل هایی در آسیا و خاورمیانه صورت می گیرد، نمونه هایی از وقوع آن در اروپا نیز گزارش شده است.

بند دوم- خشونت جنسی

خشونت جنسی عبارت است از این که بزرگسالان از کودک برای ارضای جنسی استفاده کنند. کودک آزاری جنسی، درگیر کردن کودک در رابطه ای جنسی است که کودک از نظر رشدی قادر به تشخیص و درک آن و رضایت دادن آگاهانه نیست. این ارتباط جنسی بین یک کودک و یک بزرگسال یا کودک بزرگتری است که از نظر سنی یا رشدی در مقام مسئولیت، اعتماد یا قدرت قرار دارد. تعریف سوء استفاده جنسی از کودکان در بسیاری از جوامع شامل هر گونه فعالیت جنسی با شخصی است که راضی به این کار نباشد و یا رضایت او قانوناً معتبر نباشد. بنابراین در مواردی که یکی از طرفین به سن اعتبار رضایت نرسیده باشد، حتی اگر راضی یا خود باعث برقراری رابطه جنسی باشد می توان طرف دیگر را به سوء استفاده جنسی محکوم کرد. نکته قابل توجه این است که؛ اطفال به دو طریق ممکن است از نظر مسائل جنسی، مورد سوء استفاده واقع شوند؛ طریقه اول زمانی است که کودک در طول مدت زمان معینی، از جانب یک فرد خاص مورد آزار جنسی قرار می گیرد که آن را اصطلاحاً «آزار جنسی» گویند. بنابراین در آزار جنسی، شخص آزاردهنده، یک فرد ثابت است و این عمل در طول مدت زمان تکرار می گردد.
طریقه دوم زمانی است که از کودک به جهت مقاصد شوم اقتصادی، تجاری، جنسی در فعالیت هایی که از آن ها تحت عنوان «سوء استفاده جنسی» یاد می شود از جمله هرزه گری، روسپیگری و توریسم جنسی سوء استفاده می شود. بنابراین در سوء استفاده جنسی برعکس آزار جنسی، کودک از ناحیه فردی ثابت مورد استفاده قرار نمی گیرد بلکه سوء استفاده از کودک در سطح وسیع و به صورت شبکه ای انجام می یابد.

بند سوم- غفلت (بی توجهی)

غفلت یا مسامحه، عبارت است از عدم فراهم آوردن احتیاجات غذایی، پوششی، مسکن، بهداشت و مراقبت های طبی و تحصیلی و سرپرستی طفل توسط والدین یا سرپرست طفل. پولانسکی بی توجهی را عدم توجه (عمدی و غیرعمدی) والدین به نیازهای اساسی کودک، که برای رشد توانایی های جسمی ، هوشی و عاطفی کودکان ضروری است، می داند. غفلت می تواند در همه خانواده ها وجود داشته باشد ولی اغلب در خانواده های کم درآمد مشاهده می شود. از مصادیق غفلت نسبت به کودکان می توان به مادر ذیل اشاره نمود؛
- بی توجهی و غفلت جسمانی: مانند ترک و به حال خود رها کردن طفل و یا عدم رسیدگی به وضعیت تغذیه کودک است. این عدم توجه ممکن است به نتایجی چون پرتاب شدن طفل از بلندی، دسترسی طفل به اشیاء خطرناک مثل چرخ گوشت روشن، خروج وی از خانه و... شود.
- غفلت و اهمال از جهت پزشکی: این نوع از غفلت، زمانی است که اهمال والدین در مواقع بیماری کودک و تأخیر در مراجعه به پزشک منجر به تأخیر در مداوا و حاد شدن بیماری و در مواقعی از دست رفتن کودک می شود.
- غفلت هیجانی: مانند محبت نکردن کافی به کودک، بدرفتاری شدید یا مزمن با همسر خود در حضور کودک و یا برخورد نامناسب با دیگر اعضای خانواده که همگی ممکن است کودک را در معرض خطرات شدید عاطفی قرار دهد.
- غفلت از جهت تعلیم و تربیت: این نوع از غفلت عبارت است؛ عدم توجه و رسیدگی به وضعیت تحصیلی کودک، بی اطلاعی و یا بی توجهی به ترک تحصیل یا فرار از مدرسه که معمولاً در خانواده هایی که از نظر تحصیلات و پایگاه اجتماعی در رتبه پایین ترین قرار دارند رخ می دهد. همچنین پایین بودن سطح درآمد خانواده، زیاد بودن تعداد بچه ها و ناآگاهی والدین نیز می تواند از علل این نوع غفلت باشد.
- طرد کودکان شکل افراطی غفلت است. برخی اوقات تصمیم به طرد کودک برخاسته از نبود ساز و کارهای حمایتی یا در اثر فشار فرهنگی سنتی است. در برخی کشورها کودکان به دلیل عدم توانایی والدین در فراهم نمودن معیشت زندگی، یا باور آنان مبنی بر این که فرستادن کودک به خانواده ها یا مؤسسه هایی که دارای منابع بیشتری هستند تنها راه اطمینان از داشتن یک آینده بهتر برای کودکانشان است، طرد می شوند. در بسیاری از گزارش های کودک آزاری، غفلت، بیشترین رقم را نشان می دهد.



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط