جمعیّت‌ به عنوان یک مسأله‌ی اجتماعی

ارائه تاریخچه مختصری از رشد جمعیّت جهان و بررسی عوامل این رشد، زمینه درک مشکل فعلی زیادی جمعیّت‌ را فراهم خواهد کرد.
دوشنبه، 13 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جمعیّت‌ به عنوان یک مسأله‌ی اجتماعی

 جمعیّت‌ به عنوان یک مسأله‌ی اجتماعی
 

 

نویسندگان: دیوید درسلر و ویلیام ویلیس
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی



 

ارائه تاریخچه مختصری از رشد جمعیّت جهان و بررسی عوامل این رشد، زمینه درک مشکل فعلی زیادی جمعیّت‌ را فراهم خواهد کرد.

تاریخچه رشد جمعیّت

‌هر ده سال یک بار حکومت ایالات متحد سرشماری دقیقی از جمعیّت‌ به عمل می‌آورد. این سرشماری برای اولین بار در سال 1970 انجام شد و از آن زمان تا به حال هر دهه کیفیّت آن بهبود یافته است. اما اطلاع قطعی از اندازه جمعیّت‌ و توزیع آن در سایر نقاط جهان نداریم. بنابراین بیشتر مطالبی که در اینجا مطرح می‌شود بر اساس حدس قریب به یقین است که از منابع گوناگون احتمالاً مشکوک گردآوری شده است. اما آنچه مسلم است اینکه رشد جمعیّت‌ انسانها فوق العاده بوده است.
به عقیده ادوارد. اس.دیوی(Edward S.Deevey) جمعیّت‌ جهان در هشت هزار سال قبل از میلاد تقریباً پنج میلیون و سیصد هزار نفر بود. این جمعیّت‌ اولیه با چنان سرعتی رشد کرد که تا سال 4000 قبل از میلاد، یعنی زمان تقریبی ظهور امپراتوری‌های دره‌ی نیل و فرات، به نود میلیون نفر افزایش یافت. جمعیّت‌ جهان تا ظهور مسیحیت کمتر از صد و پنجاه میلیون نفر تخمین زده شده است.
در طّی کمتر از دو هزار سالی که از آن زمان گذشته، این جمعیّت‌ از سه میلیارد نفر تجاوز کرده است. اما این افزایش جمعیّت‌ در طی دو هزار سال گذشته به طور مساوی توزیع نشده است. دیوید.ام. هیر (David M.Heer) جمعیّت‌ جهان را در سال 1650، 545 میلیون نفر تخمین زده بود که این رقم سه و نیم برابر رقم پیش بینی شده برای زمان ظهور مسیحیت بود. اما جمعیّت‌ جهان بعد از دویست سال دو برابر شد، که طبق تخمینی در سال 1850 اندکی بیشتر از یک میلیارد نفر بود و از آن زمان تا به حال بیش از سه برابر شده است. اگر این افزایش با سرعت فعلی خود ادامه یابد، زمانی که دانشجویان خواننده‌ی این کتاب، صاحب نوه بشوند، بیش از شش میلیارد نفر بر روی زمین در حال زیستن خواهند بود و زمانی که نوه‌زاده‌های خود را نیز به چشم ببینند، یعنی درست یک نسل بعد، این رقم باز هم دو برابر خواهد شد.

عناصر رشد جمعیّت

‌افزایش جمعیّت‌ زمانی رخ می‌دهد که میزان موالید بیش از میزان مرگ و میر باشد. برای مثال اگر میزان موالید کشوری 35 در هزار در سال باشد و میزان مرگ و میر سالانه فقط 10 در هزار باشد، میزان رشد جمعیّت‌ سالانه آن کشور (با نادیده گرفتن مهاجرت) 25 در هزار، یعنی تفاوت دو برابر میزان یاد شده خواهد بود. در این مثال کشور مورد نظر با میزان رشد «مثبت» یعنی افزایش جمعیّت‌ مواجه است. اگر میزان مرگ و میر از میزان زاد و ولد بیشتر باشد، این کشور دارای میزان رشد «منفی» خواهد بود. میزان رشد جمعیّت‌ 25 در هزار برابر با 2/5 درصد در سال است. اگر در هر سال به ازای هر هزار نفر، 25 نفر به جمعیّت‌ اضافه شود، چهل سال طول می‌کشد تا این جمعیّت‌ دو برابر شود (40=25÷1000). اگرچه سرعت رشد جمعیّت‌ بیشتر از این میزان است؛ زیرا هر چه جمعیّت‌ اضافه می‌شود، زاد و ولد هم بیشتر می‌گردد.

انتقال جمعیّتی

اگر رشد جمعیّت‌ تابعی از تفاوت بین میزان مرگ و میر و میزان موالید باشد، این تفاوت چگونه به دست می‌آید؟ یکی از نظریات در پاسخ به این سؤال که از جنگ جهانی دوم رواج یافته، نظریه انتقال جمعیّتی است. جمعیّت‌ شناسی مطالعه اندازه، توزیع، ترکیب و میزان رشد جمعیّت‌‌های انسانی است. در نظریه مذکور چهار مرحله برای رشد جمعیّت‌ مطرح می‌شود:
1- در مرحله اوّل هم میزان موالید و هم میزان مرگ و میر بالا بوده، احتمالاً نزدیک به 50 در هزار در هر سال است. کنترل علمی بیماری‌ها در این مرحله از توسعه‌ی جامعه هنوز تحقق نیافته است؛ خانواده‌ها ناچارند صاحب چندین فرزند بشوند به این امید که سه یا چهار تن از آنان از دوره‌ی نوزادی جان سالم به در ببرند. از آنجا که میزان مرگ و میر و زاد و ولد تقریباً یکسان است، میزان رشد جمعیّت‌ تقریباً صفر است، یعنی تعداد جمعیّت‌ ثابت است.
2- در مرحله دوم، میزان مرگ و میر با سرعتی بیشتر از میزان موالید رو به کاهش است، بنابراین میزان رشد جمعیّت‌ خیلی زیاد است.
3- در مرحله سوم، میزان موالید با سرعتی بیشتر از میزان مرگ و میر رو به کاهش می‌گذارد، که در این مرحله رشد جمعیّت‌ هنوز مثبت است، اما به اندازه‌ی مرحله دوم نیست.
4- در مرحله نهایی، جمعیّت‌ به همان وضعیت مرحله اول رسیده است - رشد جمعیّتی صفر است - اما میزان موالید و مرگ و میر بسیار پایین‌تر از مرحله قبلی است.
جمعیّت‌ شناسان در دوره پس از جنگ جهانی دوم بر سه دلیل از دلایل این انتقال جمعیّتی تأکید داشتند: توسعه اقتصادی، شهرنشینی و صنعتی شدن، که البته هر سه دلیل با هم مرتبط هستند.
مراحل یک و دو نظریه یادشده می‌تواند مورد قبول قرار گیرد. از لحاظ تاریخی وضعیتی که در مرحله اول توصیف شده تحقق یافته است. روند وقایع نیز مرحله دوم را تأیید نموده است. پس از جنگ جهانی دوم به دلیل رواج مایه کوبی علیه بیماریهای عفونی و استفاده از د. د. ت و آنتی بیوتیک‌ها، میزان مرگ و میر کاهش یافت و گاهی این کاهش شدید بود و اثری عمیق بر میزان مرگ و میر در بسیاری از کشورهای در حال توسعه داشت، اما اثری بر میزان موالید نداشت؛ خانواده‌ها همچنان به اندازه گذشته فرزند به دنیا می‌آورند، اما تعداد بیشتری از این بچه‌ها نسبت به قبل زنده می‌ماندند.
اما در مرحله سوم، فرض بر این است که خانواده‌ها نیز «زندگی» را کنترل خواهند کرد - یعنی اندازه‌ی خانواده را در حدی کمتر از آنچه در گذشته در فرهنگشان مرسوم بود، حفظ خواهند کرد. در مرحله چهارم، فرض بر این است که رشد جمعیّتی صفر برای هدفی آگاهانه یا ناآگاهانه برای جامعه‌ی مورد نظر است. اعتبار این دو فرض هنوز مشخص نشده است.
به هر حال الگوی انتقال فقط تا حدی در مورد ایالات متحد صدق می‌کند. در دهه‌ی 1950 و اوایل دهه‌ی 1960، با وجود افزایش صنعتی شدن، سطح بالای توسعه اقتصادی و شهرنشینی سریع، میزان موالید رو به افزایش بود. از سال 1967 تا 1974میزان زاد و ولد پیوسته کاهش یافت و به رشد جمعیّتی صفر نزدیک شد. شواهد اندکی در دست است، مبنی بر اینکه میزان موالید دوباره به آهستگی روبه افزایش گذاشته است. اما تا پایان 1975، اطلاعات موجود آن قدر نبود تا بتوان نتیجه گرفت که روند صعودی رشد جمعیّت قریب الوقوع است.
هیر(Heer) می‌گوید که باید بین اثرات «مستقیم» و «غیرمستقیم» صنعتی شدن، سطوح توسعه اقتصادی و شهرنشینی بر میزان زاد و ولد تمایز قائل شد. اثر «مستقیم» ممکن است عملاً باعث «افزایش» میزان موالید بشود (مانند ایالات متحد در دهه 1950). اما اثرات «غیرمستقیم» آن - کاهش میزان مرگ و میر نوزادان و کودکان، افزایش تقاضا برای کارگران تحصیل کرده، نظامهای تأمین اجتماعی و افزایش تراکم جمعیّت- ممکن است سرانجام منجر به مرحله‌ی چهار و رشد جمعیّتی صفر شود.

عواقب رشد سریع جمعیّت

بسیاری از کشورهایی که هنوز در مرحله دوم انتقال جمعیّتی هستند، با رشد سالانه 3 تا 4 درصد مواجه‌اند، که با توجه به شناخت فعلی ما جمعیّت این کشورها خیلی زود دو برابر خواهد شد. اکثر کشورهایی که از بالاترین میزان رشد طبیعی برخوردارند، از نظر اقتصادی در زمره‌ی کشورهای «در حال توسعه» یا «توسعه نیافته» هستند.
یکی از بدیهی‌ترین عواقب منفی رشد سریع جمعیّت این است که افزایش جمعیّت هرگونه پیشرفت اقتصادی جامعه را خنثی می‌کند. اگر یک کشور در حال توسعه موفق شود، تولید خالص ملی خود را سالانه 1 تا 2 درصد افزایش دهد و در همان حال با رشد جمعیّتی 3 یا 4 درصد مواجه باشد، نتیجه نهایی این خواهد بود که درآمد و ثروت سرانه آن کشور کاهش خواهد یافت. از آنجا که در همه جوامع درآمد به طور نابرابر توزیع شده است و از آنجا که جوامع مورد نظر در وهله‌ی اول فقیر هستند، تعداد فزاینده‌ای از مردم گرسنه خواهند ماند یا در مرز گرسنگی زندگی خواهند کرد. بدست آوردن آمار دقیق از گرسنگی مشکل است. اما بدیهی است که بخش عظیمی از جمعیّت کشورهایی چون بنگلادش، هند، پرو و بولیوی یا عملاً گرسنه‌اند یا دچار سوء تغذیه هستند.
یکی دیگر از پیامدهای مرتبط با افزایش جمعیّت، بیکاری یا اشتغال ناکافی بخش عمده‌ای از جمعیّت است؛ زیرا اگر میزان رشد جمعیّت از میزان رشد اقتصادی بسیار بیشتر باشد، میزان بیکاری بالا می‌رود.
در شرایطی که درآمد سرانه کم، بیکاری زیاد، و میزان شهرنشینی بالا باشد، احتمال بی ثباتی سیاسی زیاد است و این خود پیامد سوم رشد سریع جمعیّت است. این واقعیت بدین معنی نیست که انقلابها لزوماً پیامد «منفی» رشد جمعیّت هستند؛ هر چند اغتشاش سیاسی ممکن است منعکس کننده سرخوردگی ناشی از پایین بودن کیفیّت زندگی باشد، اما این وضع ممکن است منجر به توزیع مجدد و مؤثر قدرت، امتیاز و درآمد یا کاهش چشمگیر میزان افزایش طبیعی جمعیّت نشود.
در خلال نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، اندیشمندان معروف سوسیالیست تحت تأثیر نوشته‌های مارکس بر این باور بودند که «زیادی جمعیّت» مشکلی ناشی از سرمایه داری است، و کشورهای سوسیالیستی نه تنها نیازمند نیروی کار عظیمی هستند، بلکه در واقع بیشتر قدرت خود را از تعداد و کیفیّت جمعیّت خودشان کسب می‌کنند. اما ناکامی‌های اقتصادی در چین و شوروی که عمدتاً ناشی از افزایش جمعیّت بود، منجر به بازاندیشی این اعتقاد سوسیالیستی شد و برخی از کشورهای سوسیالیستی در صف مقدم تلاش برای مهار افزایش بی رویه‌ی جمعیّت بوده‌اند.
وقتی جمعیّت در نتیجه‌ی میزان نسبتاً زیاد زاد و ولد و کاهش چشمگیر میزان مرگ و میر افزایش می‌یابد، بسیار جوانتر می‌شود و این پیامد چهارم رشد سریع جمعیّت است. مثلاً در کشوری که میزان رشد سالانه جمعیّت 4 درصد است، (هر هفده سال و نیم جمعیّت آن دو برابر می‌شود) تقریباً نیمی از جمعیّت آن پانزده ساله یا زیر پانزده سال هستند.
در آمریکا که میزان مرگ و میر در آن پایین، اما میزان موالید در آن کمی بالاتر است، میانگین سن افراد حدود 25 سال است. علّت این پدیده این است که جمعیّت‌ها از پایین به بالا تغییر می‌کنند - یعنی تعداد گروههای سنی جوانتر سریع‌تر و زودتر از گروههای سنی پیرتر افزایش یا کاهش می‌یابد.
ازدیاد تعداد کودکان هر کشوری مشکلات خاصی را در بر دارد. امکانات آموزشی بیشتری مورد نیاز است، در صورت عدم رونق اقتصادی میزان اشتغال کاهش می‌یابد؛ و کمبود شغل منجر به ناآرامی سیاسی، فقر و کاهش کیفیت زندگی می‌شود.
به علاوه در جوامع کشاورزی (یعنی اکثر جوامع جهان سوم) فشارهای «بین نسلی» (فرزندان ناچارند برای ارث بردن مایملک خانواده مدت بیشتری صبر کنند) و مشکلات «درون نسلی» (بین برادران یا خواهران به خاطر زیاد بودن تعداد آنان رقابت بیشتری وجود دارد) به وجود می‌آید.
دو الگوی مشخص توزیع جمعیّت را می‌توان در جهان مشاهده کرد؛ هر کشوری با توجه به میزان توسعه اقتصادی خود یکی از این دو الگو را دارا خواهد بود. در کشورهای غنی رشد شهرها ناشی از مهاجرت از مناطق روستایی و افزایش طبیعی است. از این دو عاملی، عامل اول در طی نیمه‌ی اول قرن بیستم مهم‌تر و چشمگیرتر بوده است. اما در کشورهای فقیر هم بخش شهری و هم بخش روستایی با سرعت زیادی در حال رشد هستند. از آنجا که رشد جمعیّت روستایی، به علت ایجاد کمبود زمین زراعی، روستائیان را از کشاورزی محروم می‌کند و چون شهرها از دیرباز قبله‌ی آمال به حساب آمده و مردم را به خود جذب کرده‌اند، شهرها در بسیاری از کشورهای در حال توسعه از رشد چشمگیری برخوردار بوده‌اند.
بنابراین پیامد پنجم زیادی جمعیّت، افزایش رشد شهرنشینی است. این مشکل زمانی ایجاد می‌شود که تعداد ساکنان مناطق شهری به مراتب بیش از توانایی درازمدت اقتصادی کشور برای تأمین نیازهای آنان باشد. برای مثال بسیاری از ناظران، برخی از شهرهای آسیایی را «مملو» از جمعیّت توصیف کرده‌اند. و در حاشیه‌ی همه‌ی شهرهای بزرگ آمریکایی لاتین نیز آلونکهایی به وجود آمده تا روستائیان مهاجر را در خود جای دهند. آنها که به امید آینده‌ای بهتر به شهر آمده‌اند، امروز مجبورند گرسنه و در شرایط غیربهداشتی و بیماری زا زندگی نمایند.
اینها فقط بعضی از عواقب مهم‌تر ازدیاد جمعیّت است، بحث ما بر کشورهای کمتر توسعه یافته متمرکز شده است. اما فشارهای ناشی از زیادی جمعیّت در کشورهای توسعه یافته نیز وجود دارد.

تثبیت جمعیّت

به زبان ساده می‌توان گفت که تثبیت جمعیّت از دو راه امکان پذیر است (توقف افزایش یا کاهش چشمگیر آن). پل ارلیش (Paul Ehrilch) می‌گوید:
«تا زمانی که میزان زاد و ولد از میزان مرگ و میر بیشتر باشد، جمعیّت جهان همچنان افزایش خواهد یافت؛ مسأله به همین سادگی است. وقتی رشد جمعیّت متوقف می‌شود یا رو به کاهش می‌گذارد، بدین معنی است که یا میزان زاد و ولد کاهش یافته یا میزان مرگ و میر افزایش یافته و یا ترکیبی از این دو عامل در کار است. بنابراین اساساً برای مشکل ازدیاد جمعیّت فقط دو راه حل وجود دارد: یکی «راه حل میزان موالید» که طبق آن ما به سراغ راههایی برای کاهش میزان زاد و ولد می‌رویم دیگری «راه حل میزان مرگ و میر که طبق آن راههای افزایش میزان مرگ و میر - جنگ، قحطی و بیماری‌های کشنده - را پیدا می‌کنیم.»

تنگنای مالتوس

پل ارلیش با اظهارنظر فوق در واقع نوشته‌های مشهور توماس رابرت مالتوس (Thomas Robert Malthus) را در قالب الفاظ دیگری بیان کرده است. مالتوس در اولین رساله‌ی خود درباره‌ی جمعیّت که در سال 1798 منتشر شد، اظهار می‌دارد که افزایش مرگ و میر اجتناب ناپذیر است؛ زیرا تولید مواد غذایی به صورت «تصاعد حسابی » افزایش می‌یابد.
- 1، 2، 3، 4 ... - در حالی که جمعیّت به صورت «تصاعد هندسی» افزایش می‌یابد. - 2، 4، 8، 16 ... - لذا وقتی میزان جمعیّت به مراتب از مبنای معاش فراتر رود، به گفته مالتوس «مهارکننده‌های مثبت» بر میزان جمعیّت به وجود می‌آید. عوامل مهارکننده شامل جنگ، بیماریهای کشنده، گرسنگی و مرگ است. در این رساله مالتوس چنین اظهار می‌دارد که «راه حل میزان مرگ و میر» از نتایج حتمی ناشی از عدم تعادل جدی میان میزان جمعیّت و امکانات تأمین معاش است.
اما او در رساله‌ای که بعداً نوشت، از دیدگاهی خوشایندتر اظهارنظر کرد و گفت برخی «عوامل پیشگیری» می‌تواند موجب کاهش میزان زاد و ولد و در نتیجه به تأخیر افتادن یا جلوگیری از افزایش مرگ و میر بشوند. یکی از عوامل پیشگیری عمده‌ای که مالتوس از آن نام برد، ازدواج دیرهنگام بود که با کوتاه کردن دوره باروری زنان، که از لحاظ فرهنگی مشروع و موجه است، به طور خودکار تعداد خانواده‌های دارای اولاد را کاهش داده، در نتیجه میزان جمعیّت را تثبیت می‌کند.
اتفاقاً مالتوس فقط از ازدواج دیرهنگام به عنوان عامل پیشگیری نام برد. او کشیش بود و جلوگیری از بارداری را عملی غیراخلاقی می‌دانست.
بنابراین مالتوس در رساله یاد شده «راه حل میزان موالید» را پیشنهاد کرده است.

انقلابهای سبز

مالتوس نتوانست افزایش باورنکردنی تولیدات کشاورزی را که ناشی از مکانیزه کردن کشاورزی، اختراع بذرهای جدید، و کنترل آفات کشاورزی بود، پیش بینی کند. در طول نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم راه حل میزان مرگ و میر به تأخیر افتاد؛ زیرا امکانات امرار معاش با افزایش جمعیّت حداقل در کشورهای توسعه یافته یکسان بود. هر چند نزدیک به دویست سال از آن زمان گذشته، کاملاً بدیهی است که پیش بینی‌های قبلی مالتوس در مورد ما احتمالاً در حال تحقق است. آن هم زودتر از آنچه فکر می‌کنیم.
اما در مورد وقوع انقلاب سبز جدید چه باید گفت؟ کشفیات علمی احتمالی در ارتباط با تغذیه و تبدیل موادی که قبلاً قابل خوردن نبود به مواد غذایی لازم برای افراد بشر چه؟ و ابداع کشاورزی دریایی و توسعه زمینهای قابل کشت؟ بسیاری از کارشناسان معتقدند که امید داشتن به چنین احتمالاتی نوعی خوش خیالی است؛ زیرا تلاش مؤثر و با معنا را برای محدود کردن میزان زاد و ولد به تأخیر می‌اندازد.
در آسیا که محل سکونت بخش عمده جمعیّت جهان است، بیشتر زمینهای قابل کشت در حال حاضر زیر کشت است. برای تغذیه جمعیّت رو به رشد باید انقلابی در بهره وری صورت گیرد. اما وقوع چنین تحولی دارای موانع بی شماری است. در قسمتهایی از هند، مانند دشت گنگ، آبیاری کار ساده‌ای است، اما در بسیاری از مناطق جلگه مرکزی این کشور بسیار مشکل است. در بنگلادش بیشتر زمینهای قابل کشت برای کاشت گونه‌های جدید غلات مناسب نیست؛ زیرا تقریباً در نیمی از سال زمین دچار سیلاب است. مشکلاتی از این نوع در سراسر جهان وجود دارد.
از طرفی، ظرفیت کشاورزی ایالات متحد هم نامحدود نیست. این کشور تاکنون مازاد تولیدات کشاورزی خود را در داخل توزیع کرده، به خارج صادر کرده یا در انبار فاسد شده است. اما نمی‌توان تضمین کرد که بهره وری کشاورزی همیشه بالا باقی بماند. لامونت کول (Lamonte Cole) ضمن اظهارنظر در مورد ایالات متحد و توان آن در تولید مواد غذایی گفت:
هزاران جریب زمین را بر اثر فرسایش و سیلاب و هزاران جریب دیگر را بر اثر استخراج معدن از دست داده‌ایم. برآورده شده است که ارزش کشاورزی زمینهای کشاورزی ایالت آیووا، که کیفیت بسیار خوبی هم دارد، سالی یک درصد کاهش می‌یابد. زمینهای آبی غرب کشور در خطر دائمی نمکی شدن آب بر اثر بالا آمدن آبهای زیرزمینی قرار دارند؛ در حالی که در جاهای دیگر، از لانگ آیلند گرفته تا کالیفرنیای جنوبی، سطح سفره‌های زیرزمینی آب را آن قدر پایین برده‌ایم که در مناطق ساحلی آب شور بتدریج در حال وارد شدن به سفره‌های زیرزمینی آب است. از طرفی، تعداد تخمینی دو هزار سد آبیاری در آمریکا هم اکنون به مخازن بی فایده‌ی لجن، ماسه و سنگ ریزه تبدیل شده‌اند.
کشاورزی دریایی یا کشت ارگانیسمهای گیاهی در آب دریا فقط از لحاظ نظری امیدبخش است. این ارگانیسمها پس از پرورده شدن و طی مراحلی قابل تبدیل به مواد غذایی می‌شوند. در حال حاضر در مورد عملی بودن این راه حل برای مشکل تأمین معاش تحقیقاتی به عمل می‌آید؛ اما بجز در ژاپن که استفاده از دریا، گسترش طبیعی کشاورزی زمینی است، در جای دیگری عملاً کاربردی ندارد.

راه حل میزان موالید

از زمانی که بشر کمترین اطلاعی در مورد علّت زایمان و تولّد نداشته است، جلوگیری از بارداری رایج بوده است. سابقه استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری اندکی کمتر بوده و روز به روز بر پیچیدگی این وسایل افزوده شده است. شیمی ضدبارداری تحولی نسبتاً جدید در حوزه طب و بهداشت عمومی است. «میزان باروری» هر زن (تعداد فرزندانی که عملاً به دنیا می‌آورد) بندرت به «توانایی باروری بیولوژیکی» وی (تعداد فرزندانی که ممکن است به دنیا بیاورد) نزدیک می‌شود. خانواده‌های اولیه مستعمره نشین انگلیسی و فرانسوی و «هوتریت‌های» امروزی، که فرقه‌ای مذهبی و نژادی در ایالات سرسبز آمریکا و کانادا هستند، ظاهراً از لحاظ تعداد اولاد رکورددار هستند. در میان هوتریت‌ها میانگین تعداد فرزندانی که زنی تا پنجاه سالگی به دنیا آورده، تقریباً دوازده است.
همان طور که «هوتریت‌ها» نماینده جمعیّتی هستند که زنان در آن به توانایی قابلیت باروری بیولوژیکی خود تقریباً به طور کامل تحقق می‌بخشند، گروه‌های دیگری در جامعه آمریکا هستند که سطح باروری آنها بسیار پایین است. خانواده‌های یهودی یکی از این گروه‌ها هستند. براساس بررسی نمونه‌ای که در سال 1957 توسط اداره سرشماری آمریکا از جمعیت به عمل آمد، میانگین تعداد فرزندان در زنان یهودی که دوره باروری خود را کامل کرده بودند (یعنی 45 سال یا بیشتر سن داشتند) 2/2 بود؛ در حالی که این رقم در مورد زنان پروتستان 2/7 و در مورد زنان کاتولیک 3/1 بود.
«کالوین گولدشایدر» می‌گوید الگوی کاهش فرزندان خانواده‌های یهودی به حدود سال 1800 برمی‌گردد. این الگو در مورد یهودیان سایر کشورهای صنعتی نیز صدق می‌کند. بدیهی است که کاهش میزان باروری زنان یهودی عمدی است نه اتفاقی. براساس مطالعه باروری «پرینستون» (Princeton) که در دوره‌ای ده ساله خانواده‌ها را تحت بررسی قرار داد، زوجهای یهودی در مقایسه با زوجهای پروتستان و کاتولیک خواستار فرزندانی کمتر بودند. آنان تعداد فرزندان خود را با استفاده از وسایل ضد بارداری محدود می‌کردند.

جمعیت ثابت

در بحث سیاست جمعیتی و راههای پیشگیری از زیادی جمعیت، مفهوم رشد جمعیتی صفر اهمیت اساسی دارد.
اگر هر زن فقط و فقط دو بچه زنده در طول سالهای باروری خود (معمولاً از 15 تا 44 سالگی) به دنیا می‌آورد، میزان رشد جمعیت آمریکا رو به کاهش می‌گذاشت؛ که البته این کاهش ابتدا تدریجی می‌بود. در حال حاضر میانگین تعداد فرزندان هر زن در سالهای باروری کمتر از 2/01 است. جالب‌تر از این گزارش وزارت بازرگانی آمریکا در سال 1973 است، مبنی بر اینکه نسبت همسران 18 تا 24 ساله‌ای که انتظار داشتن دو فرزند یا کمتر را داشتند از 46 درصد در سال 1967 به 70 درصد در سال 1972 افزایش یافت. اگر انتظارات این همسران تحقق یابد، میزان زاد و ولد به حد قابل ملاحظه‌ای کاهش خواهد یافت.
طبق گزارش کمیسیون رشد جمعیت، دستیابی به یک جمعیت ثابت - یعنی رشد جمعیتی صفر - تقریباً هفتاد سال به طول خواهد انجامید، برآوردهای مبتنی بر مبنای جمعیتی فعلی حاکی از آن است که جمعیت ایالات متحد در حدود 275 میلیون نفر تثبیت خواهد شد. در حدود یک چهارم جمعیت ثابت را کودکان (15 ساله یا زیر 15 سال) و حدود 11 درصد آن را افراد بالای 64 سال تشکیل خواهند داد.

جمعیت غیرثابت

در مقاله یاد شده دو احتمال دیگر برای تعداد اعضای خانواده متوسط مطرح می‌شود - خانواده سه فرزندی و یک فرزندی، که هر دو نوع این خانواده‌ها نتایج فاجعه آمیزی البته به صورتی کاملاً متفاوت با یکدیگر دربر خواهند داشت.
وجود تعداد متوسط سه فرزند در هر خانواده موجب رسیدن جمعیت به 322 میلیون نفر در سال 2000 خواهد شد (در مقایسه با جمعیت 209 میلیونی سال 1972؛ تقریباً 35 درصد این جمعیت (114 میلیون) زیر 18 سال خواهد بود، در حالی که فقط 9 درصد آن بیشتر از 64 سال خواهند داشت. اثبات جمعیتی هرگز قابل دستیابی نخواهد بود - جمعیت تقریباً هر 45 سال دو برابر می‌شود. عواقب فاجعه آمیز چنین تعداد متوسطی از اعضای خانواده اثرات درازمدت خود را نشان خواهد داد. مثلاً در حدود سال 2020 تقریباً نیمی از مردم دچار کم آبی خواهند بود. تمام زمینهای کشاورزی مرغوب و دیگر زمینهای نامرغوب تحت کشت خواهد بود و قیمت مواد غذایی به دلیل افزایش هزینه تولید، بالا خواهد رفت؛ هرچند ثروت ملی نیز افزایش خواهد یافت. جمعیت اضافی باعث افزایش درآمد سرانه نخواهد شد. چنین جمعیت عظیمی فشار قابل ملاحظه‌ای بر بسیاری از نهادهای فعلی کشور وارد خواهد آورد. مثلاً تعداد دانش آموزان دبیرستانی و تعداد دانشجویان بیشتر از امروز خواهد بود. فقط 7 درصد دانش آموزان و دانشجویان از امکانات آموزشی بهتر از امروز برخوردار خواهند بود. او در دهه 1990 حدود 44 میلیون کارگر جدید علاوه بر 35 میلیون فعلی وارد بازار کار خواهند شد.
اما اگر جمعیتی که تا سال 2000 به 322 میلیون نفر خواهند رسید، باز هم هر 45 سال دو برابر شود تا سال 2045 به 644 میلیون نفر و در سال 2090 (که چندان هم دور نیست) به یک میلیارد و دویست میلیون نفر خواهد رسید. جمعیتی با چنین ابعادی عظیم، کیفیت زندگی را تا حد سقوط کامل تحت فشار قرار خواهد داد. از این گذشته جمعیت سایر کشورهای جهان با سرعتی بیشتر رشد خواهد کرد. خانواده متوسط یک فرزندی مشکل متفاوتی ایجاد خواهد کرد:
در وهله اول خانواده‌های تک فرزند فقط موجب کاهش رشد جمعیت می‌شوند و حتی به طور موقت مزایایی دربر خواهند داشت: کلاس درس و معلم بیشتر، فشار اقتصادی بر نان آور خانواده کمتر. اما از طرف دیگر در سال 1990 جمعیت کشور به اوج 220 میلیون می‌رسد و بعد به سرعت رو به کاهش می‌گذارد: در سال 2000 جمعیت 218 میلیون، در سال 2020، 195 میلیون و در سال 2050 فقط 125 میلیون نفر خواهد بود. در چنین وضعیتی همه چیز مازاد خواهد بود. بجز مردم، اقتصادمان که مبتنی بر مصرف است، رو به ضعف می‌گذارد؛ زیرا نیروی کار کم و فروش کالا ناکافی است. شهرهای ما دچار مازاد مسکن و مشکل نگهداری آنها خواهد بود. حتی ساختار جمعیتی‌مان بسیار متفاوت خواهد بود. تا سال 2050 مردمی بسیار مسن‌تر خواهیم بود، آنچنان که تعداد افراد شصت ساله، سه برابر کودکان یک ساله خواهد بود.
برای آن عده از ما که خواب سرزمینی خلوت‌تر و ابتدایی‌تر را می‌بینیم. چنین آینده‌ای لزوماً ناخوشایند نخواهد بود. ظاهراً یکی از اهداف نهضت‌های گوناگون دهه گذشته و اعتراض آنها تلاش برای نیل به سادگی و زندگی عاری از شلوغی و کمتر صنعتی شده است؛ نوعی زندگی که بر طبیعی بودن تأکید دارد. بسیاری از فعالان این نهضت‌ها ممکن است تحمل چنین زندگی ساده‌ای را نداشته باشند زیرا در تمدن مصرف گرای امروزی پرورش یافته‌اند. اما اگر قرار باشد از ازدیاد جمعیت و کمبود جمعیت یکی را انتخاب کنیم، انتخاب کمبود جمعیت آسانتر است؛ زیرا ازدیاد جمعیت زمین را نابود یا تحمل زندگی را طبق معیارهای فعلی غیرقابل تحمل می‌کند.

تنظیم خانواده در مقابل سیاست جمعیتی

آژانسهای سازمان ملل و سایر کشورها میلیونها دلار صرف برنامه‌های «کنترل» جمعیت کرده‌اند. این برنامه‌ها در جهت مفهوم «تنظیم خانواده» هدایت شده‌اند، که به گفته کینزلی دیویس (Kingsley Davis) به صورت «عرضه وسایل جلوگیری از بارداری به زوجها» انجام می‌شود.
به سخن «دیویس» این نکته را باید اضافه کنیم که مفهوم تنظیم خانواده شامل این فکر است که حکومتها، آژانسهای خصوصی، یا نهضت‌های اجتماعی می‌توانند به خانواده‌ها بیاموزند که «خواستار» تعداد معینی فرزند بشوند، امکانات اجرای چنین برنامه‌ای را در اختیار آنان قرار دهند و در نتیجه به جمعیتی باثبات دست یابند. از این رو کشورهای پرجمعیت و توسعه نیافته‌ای چون هند دست به فعالیتهای عظیمی زده‌اند تا نظر مردم هند را درباره‌ی اندازه ایده آل خانواده تغییر دهند؛ اعلامیه‌ها، پوسترها و آگهی در و دیوار را پر کرده‌اند و فضایل خانواده دو فرزندى را به عنوان موج آینده در این کشور مورد تحسین قرار می‌دهند. در این کشور نیز مانند سایر کشورها این گونه برنامه‌ها ناموفق بوده است. چرا؟

دیویس به این سؤال چنین پاسخ می‌دهد:

«اشکال اساسی اطمینان محض به برنامه تنظیم خانواده این است که مشکل جمعیت را غلط تعبیر می‌کند. زیادی جمعیت یا رشد بیش از حد سریع آن وضعیتی است که شامل کل جامعه می‌شود و معضلی فردی نیست... تعداد فرزندانی که زن و شوهر مایلند داشته باشند لزوماً همان تعدادی نیست که جامعه خواستار آن است. «تنظیم» فقط شامل «تنظیم خانواده» است، در حالی که «کنترل جمعیت» شامل تنظیم یا برنامه ریزی «ملی» است.»
این مشکل اجتماعی نیز مانند مشکل آلودگی محیط زیست مبتنی بر الگوهای رفتار بشر و ارزشهای اجتماعی تلقی می‌شود. ازدیاد جمعیت ناشی از بسیار بالاتر بودن میزان زادو ولد از میزان مرگ و میر است، میزان زاد و ولد نتیجه ملی میلیونها تصمیم و اشتباه فردی و خطای وسایل ضد بارداری است؛ اما بیشتر از همه نشانه غیرمستقیم این است که رفتار (داشتن تعداد معینی فرزند) منعکس کننده‌ی نظام ارزشها (اندازه ایده‌آل خانواده) است.
این نظام ارزشی گرفتار شبکه‌ای از ترتیبات اجتماعی و فرهنگی است، از جمله درجه مردانگی مترتب بر نقش پدر در خانواده پرفرزند، ماهیت سنتی نقش زن به عنوان همسر و مادر، فرصتهای نسبی در نظام اقتصادی و چگونگی درک آنها توسط زوج معمولی، ماهیت مسکن و اینکه جمعیت تا چه درجه‌ای می‌تواند حداقل فضای فیزیکی را با تبدیل آن به فضای شخصی تحمل کند.
بنابراین درک ویژگی «تمایل» به داشتن تعداد معینی فرزند، ریشه در ارزشهای فرهنگی دارد. در سالهای اخیر سازمانهای مختلفی با اشاره به عواقب منفی ازدیاد جمعیت برای کیفیت زندگی و تأکید ویژه بر مسأله کیفیت محیط زیست سعی کرده‌اند، نظام ارزشی جامعه را تغییر دهند.

عوامل تفرقه انگیز در پیگیری اهداف اجتماعی

تشخیص عنصر غرض ورزی در فعالیتهای طرفداران نهضت حفظ محیط زیست و نهفست کنترل جمعیت کار آسانی است. سالهاست که فقرا و ضعفا در شرایط بسیار غیربهداشتی زندگی نموده و از سوء تغذیه، هوای آلوده و تراکم زیاد جمعیتی در رنج بوده‌اند. با توجه به توصیفهای چارلز دیکنز (Charles Dickens) از کارخانجات و محلات فقیرنشین انگلستان در قرن نوزدهم، و خصوصیاتی که جین آدامز (Jane Addams) از زندگی اولیه شهری در این قرن و شرح زندگی محلات فقیرنشین از زبان سیاهپوستان مطرح می‌نمایند، بدیهی است که زندگی بخشهای بزرگی از جمعیت زمین چندان خوشایند نبوده است. با این حال وقتی که بزرگراههای شلوغ، حرکت بازرگانان و تجار را در راه رفتن به سر کار خود کُند کرد، وقتی هوای شهر و روستا رو به آلودگی نهاد، وقتی کیفیت و کمیت آب شهر و روستا رو به کاهش گذاشت، وقتی که مدارس و نیز پارکهای ملی و محلهای قایقرانی و پیک نیک پر ازدحام شدند، آنگاه هم مشکل محیط زیست و هم مشکل جمعیت مطرح گردید و از مشکلات اساسی جامعه تلقی شد.
برخی از سخنگویان جامعه سیاهپوستان فعالیتهای مربوط به کنترل جمعیت را توطئه سفیدپوستان برای نسل کشی علیه سیاهپوستان قلمداد و آن را تقبیح کرده‌اند. این رهبران سیاهپوست با استناد به اینکه میزان زاد و ولد سیاهان بسیار بیشتر از میزان زاد و ولد سفیدپوستان است، حتی در شرایط کنترل موقعیت اجتماعی - اقتصادی، چنین اظهار می‌دارند که قدرت آینده سیاهپوستان تا حدی ناشی از توانایی آنان در تبدیل شدن به بخش بزرگتری از کل جمعیت کشور خواهد بود. رسم رایج در برخی ایالتها مبنی بر تشویق - یا حتی اصرار بر - عقیم سازی دریافت کنندگان کمکهای دولتی، سیاسی کردن مشکل جمعیت را تشدید کرده است. از آنجا که بسیاری از سیاهپوستان جزو دریافت کنندگان کمکهای دولتی هستند، سخن گویان جوامع سیاهپوست این گونه سیاستها را نژادپرستانه تلقی می‌کنند. البته مقاومت در برابر کنترل جمعیت منحصر به سیاهپوستان نیست. بنابراین هرگونه تلاش قانونی در جهت محدود کردن تعداد یا رشد جمعیت بناچار با نگرانیهای اقلیت‌ها روبرو خواهد شد.
منبع مقاله :
درسلر، دیوید؛ ویلیس، ویلیام ام؛ (1388)، جامعه شناسی «بررسی تعامل انسانها»، ترجمه‌ی مهرداد هوشمند، غلامرضا رشیدی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط