صبح اميد
ز حجاب جلوه گرى نما
شب تار روز حيات من
تو بيا بيا تو بيا بيا
ز حريم مغرب غيب خود
تو ولىّ عصر و زمان من
كه امام ذرّ و نسم تويى
ز عتاب چهره مكن نهان
كه ضياى چشم امم تويى
تو بيا به محفل عاشقان
كه جمال نور قِدَم تويى
توفروز مُلك وجود من
كه سراج قدس حرم تويى
تويى شمس صبح ازل شها
ز جهان مزيل ظُلَم تويى
* * *شب تار روز حيات من
كه ز چشم نور تو شد نهان
نه به دست عنان قرار من
به فراق تو شه انس و جان
نه توان برفتن كوى تو
كه مكان تو است لامكان
به هواى شمس جمال تو
همه شب به ديده خون چكان
نگرم به سوى ستارگان
كه نجوم جاه و حشم تويى
* * *تو بيا بيا تو بيا بيا
كه تو شمس صبح اميد ما
تو ولىّ آيه انّما
تو مديح سوره والضحى
تو حميد حمد و سواد با
تو بيان سوره انبيا
تو عليم علم فنا و بقا
تو محيط كرسى و ماسوى
تو قلم بكش به كتاب ها
كه مفاد «نون و قلم» تويى
* * *ز حريم مغرب غيب خود
چو شعاع شمس ظهور كن
ز مشعشعات جمال خود
همه خلق شعله طور كن
به مفاد آيه والضحى
همه ارض وادى نور كن
ز رياض گلشن خسروى
تو شميم عدل نشور كن
تو بپوش لبس ملوك را
كه سزاى تاج و علم تويى
* * *تو ولىّ عصر و زمان من
تو امام من تو امان من
تويى روح قالب بوالبشر
زوجود تو است نشان من
ز ازل درختِ ولاى تو
شده منشعب به جنان من
ز زمين رسيده به آسمان
نفحات گلشن جان من
به فداى تو همه جسم و جان
كه ولىّ ذرّ و نسم تويى