فردا روز گل نرگس است

فردا روز گل نرگس است ایمان دارم به فردایی که می‏آید فردای سبز فردای روشن از گل فردای سراسر سپیده فردای باران‏خیز علی‏رغم همه ناامیدی‏ها علی‏رغم همه بی‏عدالتی‏ها علی‏رغم همه بی‏تفاوتی‏ها زنجیرها تازیانه‏ها شکنجه‏ها به فردایی که روز گل نرگس است روز جهانی باران و پونه است
شنبه، 26 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فردا روز گل نرگس است
دل نوشته(2)
دل نوشته(2)

فردا روز گل نرگس است

ایمان دارم به فردایی که می‏آید
فردای سبز
فردای روشن از گل
فردای سراسر سپیده
فردای باران‏خیز
علی‏رغم همه ناامیدی‏ها
علی‏رغم همه بی‏عدالتی‏ها
علی‏رغم همه بی‏تفاوتی‏ها
زنجیرها
تازیانه‏ها
شکنجه‏ها
به فردایی که روز گل نرگس است
روز جهانی باران و پونه است
روز جهانی مهربانی است
روز جهانی اقاقیا
روز جهانی عدالت است
با وجود همه رنج‏ها
نامرادی‏ها
مصیبت‏ها
با وجود این بی‏شمار آدم‏های آهنی و سنگ
با وجود این همه برج‏های دروغین
این همه دیوارهای شعارزده
این همه مرزهای ناامن
این همه آدم‏های انسان‏نما
ایمان دارم به فردایی که روز بارش صلوات است
روز بارش یکریز «ایاک نعبد و ایاک نستعین» است
روز شرمساری گناه است
روز آشکاری حقیقت است
روز قیامت انتظار است
ای زیباترین سلام صریح
زیباترین نگاه شگفت‏انگیز!
از امروز، لحظه‏ها، آمدنت
را شادباش می‏گویند
و بر تمام پرنده‏های عاشق فروردین
لبخند می‏زنند
از امروز، آواز قدم‏های تو را
تمام دقیقه‏ها به گوش ایستاده‏اند
چیزی به تماشا نمانده است
فردا، روز طلوع گل‏های آفتابگردان
روز نزول باران اردی‏بهشت
روز فراگیری شادی است
هرگز آدینه‏هامان رنگ نمی‏بازد
هرگز کوچه‏هامان یتیم نمی‏شوند
هرگز بهارمان ناپایدار نیست
هرگز دست‏هامان خالی نمی‏شود
لبخندهامان نمی‏میرند؛
اگر تو یک آن، صدایت را در گوش جانمان بپراکنی
اگر طلوع کند چشم‏هایت بر ما
اگر بر زمین بپاشی شکوفه لبخندت را
آواز قدم‏هایت را به گوش ایستاده‏اند
تمام دیوارهایی که تکیه داده‏ای به آن
تمام پنجره‏هایی که عطر پیراهنت را وزیدند
نماز ظهورت را قامت بسته‏ایم
إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِین
تو را صدا می‏زنیم
ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که فردای نقره‏ای زمینی
ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که آمدنت شگرف است
ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که لبخندت زیباست
ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که جمعه‏ها، بهانه‏ات را گرفته‏اند
ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که آفتاب، بهانه نگاه توست
...
تا کدام روز، این بغض‏های بی‏گمان کشنده
این زخم‏های بی‏گمان عمیق
این گریه‏های بی‏گمان سوزناک را
صبور باشیم
در نماز دو رکعتی دیدارمان
تا کدام روز، سوگوارانه زخم‏هایمان را
هجی کنیم
ای فرزند آفتاب
ای سپیده‏تر از سپیده
ای روشن‏تر از روشن!
در این حوالی یکریز پائیز
در این سراشیبی یکریز تاریک
در این عمیق یکریز وحشت
در این روزگار بی‏گمان دلگیر
که لبخند در هیچ کوچه‏ای نمی‏شکفد، تا بیایی
که درختان در معرض مصادره‏اند، تا بیایی
که باران در معرض عقیم شدن است، تا بیایی
و زمین در معرض ویرانی است، تا بیایی
آه!
از این سیاه
این تاریک
این ترس همیشگی موهوم
این زمین سرگردان
آه! از این وصف‏های طویل
اتوبوس‏های فشرده
دقیقه‏های بی‏دریغ
این برج‏های تا هنوز بلند
این دهان‏های تا هنوز چندش‏آور
این دیوارهای تا هنوز مرگ‏بار
این چشم‏های تا هنوز نگران
آه! از این مناجات‏های بی‏اجابت
هوای این روزهای بی‏تو
مرده و سنگین است
بی‏پروا و مغرور است
بی‏رحم و متلاطم است
دریغ! از این دقیقه‏های سرد و بی‏فانوس
دریغ! از این همیشه‏های حزن‏آور
چهل چهارشنبه را نذر آمدنت کردیم
چهل جمعه را تا جمکران پیاده آمده‏ایم
تا زیارت خوانی چشم‏هایت
تا ندبه خوانی لب‏هایت
آمدیم و ناامید برگشتیم
آمدیم و تو را ندیدیم
امّا
تو آمدی و روشن شد زمین
تو آمدی و باران گرفت
تو آمدی و...
ما تاریک ماندیم
همچنان کور، همچنان ناسپاس، همچنان بی‏تفاوت...
ستاره‏های به زمین آمده‏اند
درختان از شکوفه آذین بستند
کوچه‏ها
کوچه‏های صمیمیت است
کوچه‏های مهربانی است
کوچه‏های یکدست اردیبهشت
چشم‏ها؛ بوی پنجره گرفته‏اند
باز و روشن
سبز و جاری
خیابانها دلباخته‏اند
روز انتشار باران است
روز انتشار نور است
فصل شمعدانی‏هاست
فصل طلوع لبخندست
هزار شاخه صلوات تقدیمت
هزار شاخه سلام تقدیمت
هزار شاخه گل نرگس تقدیمت
ای صراحت سبز!
ای روشنیِ بی‏وقفه!
چشم نرگس روشن!
چشم تمام ستاره‏ها روشن!
چشم تمام گلدسته‏ها روشن!
دل زمین روشن!
و تو رسیدی و باران گرفت و شب‏بو
و تو رسیدی و سپیده شد و بهار
و تو رسیدی و گل‏ها شکفتند و چشم‏ها
و تو چونان صبح؛ دمیدی بر تن شب گرفته زمین
مقدمت نور باران!!
 مریم سقلاطونی




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط