شهرهای کینه‌توز

هنگامی که دهه‌ی 1980 به پایان خود نزدیک می‌شد، جرج بوش رییس جمهور وقت ایالات متحده وعده می‌داد که مردم این کشور «ملتی مهربان‌تر و رئوف‌تر» خواهد شد و این در حالی بود که شهرهای ایالات متحده در جهتی مخالف...
جمعه، 24 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شهرهای کینه‌توز
 شهرهای کینه‌توز

 

نویسنده: نیل اسمیث
برگردان: حسام زندحسامی



 

هنگامی که دهه‌ی 1980 به پایان خود نزدیک می‌شد، جرج بوش رییس جمهور وقت ایالات متحده وعده می‌داد که مردم این کشور «ملتی مهربان‌تر و رئوف‌تر» خواهد شد و این در حالی بود که شهرهای ایالات متحده در جهتی مخالف پیش می‌رفتند. هرچند که بهسازی مذکور موجب شد طبقه‌ی متوسط نسبت به وضعیت شهرها، خوش‌بینی خاصی پیدا کند با پایان دهه‌ی 1980 و حذف نظارت دولتی، خصوصی‌سازی و پدیده‌ی نوظهور کاهش بودجه‌ی رفاه و خدمات اجتماعی یک دهه ادامه یافت، نتایجی آشکار شد که آینده‌ی شهرها را نه پررونق که اندوه بار رقم می‌زد. (1) علاوه بر بحران شدید اقتصادی و مسئولیت‌ناپذیری دولت‌ها، واکنشی غیرمنطقی در سخنان عموم مردم علیه اصلاح‌طلبی اواخر دهه‌ی 1960 و انتقادی تمام عیار از ساختار سیاست اجتماعی رخ داد. این ساختار از برنامه‌ی قانونی و اجرایی رییس جمهور روزولت برای بهبود اقتصادی و اصلاح اجتماعی در دهه‌ی 1930 و دوره‌ی متعاقب جنگ جهانی دوم حاصل شده بود. به این ترتیب کینه‌جویی علیه اقلیت‌ها، طبقه‌ی کارگر، زنان، قوانین زیست محیطی، زنان و مردان همجنس باز و مهاجران ویژگی مشترک سخنان عموم مردم شد. انتقاد شدید از اقدامات در جهت ارتقای حقوق محرومان و سیاست پذیرش مهاجر، اعمال خشونت خیابانی علیه مردان همجنس باز و افراد بی‌خانمان، انتقاد شدید از فمینیسم و مبارزات عمومی علیه چند فرهنگی بودن و مدارای سیاسی، مهم‌ترین شیوه‌های واکنش غیرمنطقی مزبور بود. به بیان کوتاه، دهه‌ی 1990، زمان پیدایش پدیده‌ای بود که می‌توان آن را شهر کینه‌توز دانست. (2)
در زبان فرانسوی، واژه‌ی ریوانچ (3) به معنی کینه است و جنبش کینه‌توزان، جنبشی سیاسی در فرانسه بود که در سه دهه‌ی پایانی سده نوزدهم شکل گرفت. علل وقوع شورش پاریس (4) عبارت بودند از: خشم مردم از افزایش اصلاح‌طلبی در دومین حکومت جمهوری فرانسه که پس از انقلاب سال 1848 تشکیل شده بود؛ شکست تأسف‌بار از بیسمارک (5)، صدراعظم وقت آلمان. در این شورش، طبقه‌ی کارگر فرانسه دولت ناپلئون سوم را که در جنگ شکست خورده بود سرنگون کردند و شهر پاریس را ماه‌ها در اختیار خود نگاه داشتند. در واکنش به این شورش کینه‌توزان جنبشی را سازمان دادند و به کینه‌کشی از طبقه‌ی کارگر و اشراف بی‌اعتبار پرداختند. این جنبش که متکی بر سیاستمدار و شاعری به نام پال دیرود (6) و انجمن میهن‌پرستان (7) بود، هم نظامی‌گرا و هم ملی‌گرا به شمار می‌آمد و در عین حال به «ارزش‌های سنتی» بسیار متوسل می‌شد. «به نظر دیرود فرانسه‌ی حقیقی فرانسه‌ای برای مردانی درستکار و راستگو بود که به فضایلی از قبیل افتخار، خانواده، ارتش و جمهوری [جدید و سوم] اعتقاد داشتند... و چنین فرانسه‌ای سرانجام پیروز می‌شد» (8). این جنبش متعلق به جناح راست و متکی بر ملی‌گرایی مردم‌گرا بود و هدف از آن بازپس‌گیری کینه‌توزانه و انفعالی کشور به شمار می‌آمد.
نباید در توصیف نمونه‌های مشابه فرانسه‌ی پایان سده نوزدهم مبالغه کرد و در عین حال نباید از این نمونه‌ها چشم پوشید. در پایان سده بیستم و آغاز هزاره‌ی سوم واکنش علیه «اصلاح‌طلبی» دهه‌های 1960 و 1970 و علیه تاراج سرمایه‌ها (9)، واکنشی گسترده، کینه‌جویانه و وابسته به جناح راست بوده است. این واکنش به شکل‌های مختلفی نشان داده شده است، از جمله آنها می‌توان به بنیادگرایی در مذهب و علاقه‌ی هایدگری به مکان‌ها اشاره کرد. این واکنش درست در هنگامی رخ داده است که سرمایه‌های جهانی، بیش از هر وقت هویت «سنتی» مکان‌ها را تهدید می‌کند. به ویژه در ایالات متحده فرهنگ عمومی و سیاست‌های رسمی نشانگر کینه‌توزی جدید و نامحسوس علیه این هویت‌ها بود. انتخابات دو مجلس ایالات متحده در سال 1994 و حضور گرینیچ (10) در این انتخابات؛ شکل‌گیری شبه نظامیان سفیدپوست نژادپرست؛ مردم‌گرایی جناح راستی پاد رسته‌گرایانه (11) و خشونت‌آمیز که بنیادگذار آن، پتریک بیوکنن (12) بود؛ بروز احساسات شدید پیرامون مبارزات علیه پذیرش مهاجر و درخواست برای کینه‌جویی علیه افراد ذینفع از اقداماتی در جهت ارتقای حقوق محرومان همگی نشان دهنده‌ی کینه‌توزی جدید و نامحسوس است.
از بسیاری جهات کینه‌جویی در شهرهای کینه‌توز پایان سده بیستم به منزله‌ی توجیهی برای شکل دادن به آینده‌ی شهرها بر بهسازی ارجح دانسته شده است. اگرچه در بسیاری از مکان‌ها، بهسازی از راه اسکان جمعیت مرفه‌تر، با وجود رکود اقتصادی در اوایل دهه‌ی 1980 کاهش نیافت، (13) ولی رکود شدیدتر اقتصادی در اواخر دهه‌ی 1980 و اوایل دهه‌ی 1990 فعالیت بهسازی مذکور را در بسیاری از پروژه‌ها به شدت محدود ساخت و بدان انجامید که بسیاری از تفسیرگران، سیر نزولی بهسازی مذکور (14) را پیش‌بینی کردند. ورشکستگی بسازوبفروش‌های بنام از قبیل دانلد ترامپ (15) در نیویورک و گادفری برادمن (16) در لندن و شرکت‌های مشهور توسعه و عمران، از جمله شرکت توسعه و عمران املاک و مستغلات به نام الیمپیا و یورک (17) که شرکتی چند ملیتی بود و بارانداز قناری را در لندن و منطقه‌ی بتری پارک سیتی را در نیویورک احداث کرده بود، بر بحران عمیق املاک و مستغلات در اوایل دهه‌ی 1990 صحه گذاشت. (18) سخن از سیر نزولی این بهسازی نخست در منطقه‌ی منهتن نیویورک ابراز شد. در این منطقه بین سال‌های 1989 و 1993 صاحبخانه‌ها، شرکت‌های توسعه و عمران، مؤسسات کوچک (19) املاک و مستغلات و دیگر کسب و کارهای مربوط به بهسازی مذکور، هزینه‌ها را تا حد قابل توجهی کاهش دادند. با این حال سیر نزولی بهسازی بسیار گسترده‌تر از اینها بود. ناحیه‌ی باراندازهای لندن، در نتیجه‌ی ورشکستگی بارانداز قناری «به صورت یکی از بزرگ‌ترین مناطق دارای خانه‌های خالی از ساکنان (20) در اروپا به حال خود رها شد و به ناچار در و پنجره‌ی ساختمان‌های به فروش نرسیده را در دوران رکود، با تخته پوشاندند» (21). نتیجه‌ی این امر برای بسیاری از افراد با وجود کاهش فعالیت بهسازی، عبارت از بی‌خانمانی، بیکاری و تصرف غیرقانونی از سر ناچاری بود. این مشکلات در بافتی رخ داد که خدمات اجتماعی نیز در آن به شدت کاهش یافته بود.

با همه‌ی این اوصاف اشتباه است که فرض کنیم بحران اقتصادی اوایل دهه‌ی 1990 موجب شد این بهسازی برای همیشه پایان یابد. شرکت المپیا و یورک و شرکت متعلق به دانلد ترامپ، دوباره بازسازی شدند. اولی، یک شراکت یا شاهزاده‌ی عربستان سعودی، ولید بن طلال (22) تشکیل داد و دومی نیروهایش را تعدیل کرد و دوباره بهسازی را به شیوه‌ای ستیزه‌جویانه آغاز کرد. همچنین در اواسط دهه‌ی 1990 این بهسازی در بسیاری از چشم‌اندازها و مناظر شهری دوباره بروز یافت. خوش‌بینانه‌ترین پیامد این امر آن بود که رکود اقتصادی در اوایل دهه‌ی 1990 موجب تحکیم دوباره‌ی اقتصاد و شکل‌گیری مجموعه‌ای عاقلانه‌تر از برآوردها در فرایند بهسازی مذکور نسبت به دهه‌ی 1980 شد. ادبیات به کار رفته در بررسی سیر نزولی بهسازی مذکور را می‌توان ترفندی جدید برای تعریف دوباره‌ی سخنان عموم مردم درباره‌ی واژه‌ی پلید بهسازی از راه اسکان جمعیت مرفه‌تر یا حتی ترفندی برای حذف سخنان مزبور دانست که با استفاده از آن برای آغاز دوباره‌ی فرایند بهسازی بسترسازی می‌کنند.

همچنین این فرض اشتباه است که شروع دوباره‌ی بهسازی در اواخر دهه‌ی 1990 تأثیر چندانی در جلوگیری از شکل‌گیری شهرهای کینه‌توز داشته باشد زیرا آغاز دوباره‌ی این فرایند بر کینه‌توزی شهرها نیز افزود. از تاریخچه‌ی اخیر بوستان میدان تامپکینز و محله‌ی ایست‌ساید جنوبی این‌گونه بر می‌آید که این بهسازی، بخش جدایی‌ناپذیری از شهرهای کینه‌توز شده است. اگرچه ایالت متحده از برخی جهات شدیدترین نوع کینه‌توزی جدید شهری را در خود نشان داده است، ولی این کینه‌توزی، بسیار گسترده‌تر است. در بریتانیا مارگارت تاچر، زمینه‌ی سیاسی برای کاهش شدید و بی‌سابقه‌ی تعداد خانه‌های ساختمانی و عرضه‌ی خدمات اجتماعی را فراهم آورد و بهسازی مذکور، راهبردی سیاسی و اساسی در سراسر برخی از مناطق مرکزی لندن از قبیل مناطق وستمینستر (23) و وانزورث (24) لندن شد. بسیاری ادعا کرده‌اند که این راهبرد سیاسی موجب شد مناطق مذکور مکانی برای خصوصی‌سازی خانه‌های سازمانی شود تا به این ترتیب، ساکنان مجتمع‌های استیجاری تحت مالکیت شورای شهر که به حزب کارگر رأی می‌دادند، از این مناطق به بیرون رانده شوند و تازه به دوران رسیده‌هایی که طرفدار محافظه‌کاری بودند جای این ساکنان را بگیرند. نتیجه‌ی این اتفاق در انتخابات محلی انگلستان و ویلز در ماه مه 1990 مشهود بود. صاحب‌نظری می‌گوید: «گاهی اوقات اینگونه به نظر می‌رسد که لندن مانند یک دستکش، پشت و رو شده و جای حومه‌های محل سکونت طرفداران محافظه‌کاری با جای مناطق مجاور مرکز شهر و محل سکونت مستأجران طرفدار حزب کارگر عوض شده است. رأی‌دهندگان طرفدار محافظه‌کاری، مناطق مجاور مرکز شهر را از رأی‌دهندگان طرفدار حزب کارگر، باز پس گرفته‌اند و آنها را به حاشیه‌ی شهر رانده‌اند» (25). در واقع، این وارونگی مکان سکونت رأی‌دهندگان، چنان چشمگیر بود که نویسنده‌ای آن را «تأثیر لندن» (26) نامیده است.
اگرچه بیرون راندن صدها تصرف کننده‌ی غیرقانونی بوسیله‌ی حملات نیروهای دولتی در صبح‌های زود آوریل 1991 از منطقه‌ی استمفورد هیل (27) در لندن، بسیار صلح‌جویانه‌تر از بیرون راندن 300 بی‌خانمان از بوستان میدان تامپکینز نیویورک در ژوئن همان سال بود، ولی این صلح‌جویی، همواره برقرار نبوده است. سه سال پیش از آن، پلیس در منطقه‌ی هکنی (28) لندن با بسیاری از همان تصرف کنندگانی که بعدها از منطقه‌ی استمفرد هیل بیرون راند، درگیری‌ای تمام عیار پیدا کرد. همچنین، در پاریس بیرون راندن تصرف کنندگان غیرقانونی از زمین مجاور ساختمان نیمه تمام کتابخانه‌ی ملی در اوت 1991 با واکنش افراطی و خشونت‌آمیز پلیس به انجام رسید. می‌توان برای این سه حمله‌ی نیروی پلیس که طی چهار ماه در سه شهر بسیار متفاوت رخ داده است، مضمونی مشترک یافت. به علاوه در آمستردام پایتخت هلند، تاریخچه‌ی حملات برای بیرون راندن تصرف کنندگان غیرقانونی، قدیمی‌تر و خشونت‌آمیزتر از آمریکا و انگلیس و فرانسه است. در کشمکش‌هایی که در این شهرها و بسیاری از شهرهای دیگر رخ داد بهسازی مذکور و کینه‌توزی شهری هر دو موجب وقوع بحرانی یکسان در جغرافیای بازسازی شده‌ی شهرهای فعلی سرمایه‌داری شده‌اند. شاید جزئیات این کشمکش‌ها متفاوت باشد، ولی فرایندها و شرایط در این کشمکش‌ها به طور کلی وجهی مشترک داشتند.
تصرف کنندگان غیرقانونی و فعالان بی‌خانمان در پاریس، لندن، آمستردام و نیویورک با اقدامات خود به وضوح ثابت کرده‌اند که همگی همرزم هستند. اگرچه از دست رفتن خوش‌بینی طبقات متوسط به آینده‌ی شهرها بی‌واسطه به کینه‌توزی جدید شهری انجامید ولی شروع دوباره‌ی بهسازی، بر تفرقه‌ی اجتماعی افزود و کینه‌توزی شهری را تشدید کرد. هشدارهای مکرر درخصوص شکل‌گیری شهرهای دوگانه یا دچار تفرقه (29) بدون تردید امری پیش‌بینی‌پذیر است و نشان می‌دهد که توأم شدن کینه‌توزی شهری و بهسازی، آینده‌ای غم‌انگیزتر و خطرناک‌تر را برای مرز جدید شهری بین تمدن و توحش رقم خواهد زد. اگرچه تصرف کنندگان غیرقانونی و بی‌خانمان‌ها در بیشتر موارد مغلوب شده‌اند، ولی هیچ نشانه‌ای بر آن دلالت نمی‌کند که آنها ناگهان از کشمکش برای احراز حق مسکن، دست بکشند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Fitch 1993
2. N.Smith 1996a
3. Revanche
4. Paris Commune (1870-1871)
5. Bismarck
6. Paul Déroul?de (1846-1914)
7. Ligue des Patriotes
8. Rutkoff 1981:23
9. Predations of capital
10. Gingrich
11. Anti-corporatist
12. Patrick Buchanan
13. Ley 1992
14. Degentrification
15. Donald Trump
16. Godfrey Bradman
17. Olympia and York
18. Fainstein 1994:61
19. Marginal
20. Housing lakes
21. McGhie 1994
22. Walid bin Talal
23. Westminster
24. Wandsworth
25. Linton 1990
26. Hamnett 1990
27. Stamford Hill
28. Hackney
29. Fainstein et al. 1992; Mollenkopf and Castells 1991

منبع مقاله :
اسمیث، نیل؛ (1390)، مرزبندی نوین شهری بهسازی بافت شهری از راه اسکان جمعیت مرفه در شهرهای کینه‌توز، ترجمه حسام زندحسامی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط