ثعلبه بن حاطب انصاری مرد فقیری بود که هر روز در مسجد حاضر میشد و نمازهای پنجگانه را با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به پا میداشت.
روزی ثعلبه از پیامبر خواست در حق او دعا کند، تا وی ثروتمند گردد.
پیامبر فرمود: «ای ثلعبه، اندکی قناعت و شکرگزاری در درگاه خدا، از مال زیادی که نتوان شکر آن را به جای آورد بهتر است. آیا روش من برای شما سرمشق نشده است؟ به خدا قسم، اگر بخواهم میتوانم کوه را برای خود مبدل به طلا و نقره نمایم.» (در صورتی که گاه پیامبر تا سه روز گرسنه میماندن. )
باز روز دیگر ثلعبه آمد و در خواست خود را تکرار کرد. این بار رسول خدا در حق او دعا فرمود.
ثعلبه که یک راس گوسفند داشت، در اثر دعای پیامبر گوسفندان زیادی به دست آورد. لذا در بیرون از مدینه محلی را برای نگهداری گوسفندان درست کرد و فقط نماز ظهر و عصر را میتوانست با رسول خدا بخواند و از نماز جماعتهای دیگر محروم شد، به تدریج گوسفندان زیادتر شده و او را مشغول کرد به حدی که دیگر تنها روزهای جمعه میتوانست در نماز شرکت کند.
بالاخره کار به جایی رسید که مجبور شد بیابانی دور از مدینه را برای خود انتخاب کند و بدین ترتیب از نماز جمعه هم محروم ماند؛ و گاهی اگر کسی از آنجا عبور میکرد، اخبار مدینه را از او میپرسید.
پس از مدتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حال ثعلبه را پرسید. وقتی از وضع او باخبر شد، سه مرتبه فرمود: «ویح لثلعبه: وای بر ثلعبه (که ثروت مانع سعادت او شد).»
وقتی آیه زکات نازل شد، پیامبر مامور جمع آوری زکات را نزد ثعلبه فرستاد؛ ولی حرص و بخل او نه تنها باعث شد که از پرداخت زکات امتناع ورزد، بلکه به اصل تشریع آن نیز اعتراض نمود و گفت: «این حکم برادر جزیه است؛ یعنی اگر ما زکات بدهیم چه فرقی میان ما و غیر مسلمانان است که جزیه میدهند! »
خبربه پیامبر رسید حضرت سه بار فرمودند: «ویح لثلعبه: وای بر ثلعبه »
و این آیات نازل شد:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ»1
از آنها کسانی هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی کند، قطعاً صدقه خواهیم داد و از شاکران و صالحان خواهیم بود. 2
روزی ثعلبه از پیامبر خواست در حق او دعا کند، تا وی ثروتمند گردد.
پیامبر فرمود: «ای ثلعبه، اندکی قناعت و شکرگزاری در درگاه خدا، از مال زیادی که نتوان شکر آن را به جای آورد بهتر است. آیا روش من برای شما سرمشق نشده است؟ به خدا قسم، اگر بخواهم میتوانم کوه را برای خود مبدل به طلا و نقره نمایم.» (در صورتی که گاه پیامبر تا سه روز گرسنه میماندن. )
باز روز دیگر ثلعبه آمد و در خواست خود را تکرار کرد. این بار رسول خدا در حق او دعا فرمود.
ثعلبه که یک راس گوسفند داشت، در اثر دعای پیامبر گوسفندان زیادی به دست آورد. لذا در بیرون از مدینه محلی را برای نگهداری گوسفندان درست کرد و فقط نماز ظهر و عصر را میتوانست با رسول خدا بخواند و از نماز جماعتهای دیگر محروم شد، به تدریج گوسفندان زیادتر شده و او را مشغول کرد به حدی که دیگر تنها روزهای جمعه میتوانست در نماز شرکت کند.
بالاخره کار به جایی رسید که مجبور شد بیابانی دور از مدینه را برای خود انتخاب کند و بدین ترتیب از نماز جمعه هم محروم ماند؛ و گاهی اگر کسی از آنجا عبور میکرد، اخبار مدینه را از او میپرسید.
پس از مدتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حال ثعلبه را پرسید. وقتی از وضع او باخبر شد، سه مرتبه فرمود: «ویح لثلعبه: وای بر ثلعبه (که ثروت مانع سعادت او شد).»
وقتی آیه زکات نازل شد، پیامبر مامور جمع آوری زکات را نزد ثعلبه فرستاد؛ ولی حرص و بخل او نه تنها باعث شد که از پرداخت زکات امتناع ورزد، بلکه به اصل تشریع آن نیز اعتراض نمود و گفت: «این حکم برادر جزیه است؛ یعنی اگر ما زکات بدهیم چه فرقی میان ما و غیر مسلمانان است که جزیه میدهند! »
خبربه پیامبر رسید حضرت سه بار فرمودند: «ویح لثلعبه: وای بر ثلعبه »
و این آیات نازل شد:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ»1
از آنها کسانی هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی کند، قطعاً صدقه خواهیم داد و از شاکران و صالحان خواهیم بود. 2
پینوشتها:
1-توبه/75.
2-روح الجنان: ج6. ص73؛ مجمع البیان: ج5. ص53.