کمالات حضرت علی (علیه السلام) قابل وصف نیست
مولود امروز، وصف کردنی نیست، آنچه که وصف کنند از او، دون شأن اوست و آنچه شعرا و عرفا و فلاسفه و دیگران درباره او گفتهاند، شمهای از آن چیزی است که او هست. غالباً مسائلی که درک میکردهاند و میکنند راجع به مولا علی بن ابیطالب، عرضه میداریم. آن چیزهایی را که ما نمیتوانیم درک کنیم و دست عرفا و فلاسفه و دیگران از آن کوتاه هست، آن چیز قابل ذکر نیست. انسان تا نشناسد، نمیتواند بگوید و آن مقداری هم که در دسترس ماست، آن قدر زیاد است که گفتن او محتاج به زمانهای طولانی است. و لهذا ما باید در پیشگاه مبارک ایشان عذرخواهی کنیم و عذر تقصیر بخواهیم که ما قاصریم و نمیتوانیم بیان کمال شما را بکنیم. (1)اظهار عجز شیعه علی (علیه السلام) از شناخت ابعاد او
من گاهی فکر میکنم که ما با چه شباهتی میتوانیم دعوی کنیم که شیعه آن بزرگوار هستیم. اگر متفکرین، نویسندهها، کسانی که اطلاعات زیاد دارند، ابعاد معنوی و مادی و جهات دیگرش را ملاحظه کنند، بررسی کنند ابعادی که آن بزرگوار داشته است از اوایل سنین تا وقتی که به شهادت رسید و بررسی کنند که ما چطور میتوانیم ادعا کنیم که ما شیعه این بزرگوار هستیم، باید همه و همه کسانی که دعوی تشیع میکنند الّا معدود قلیلی که در صدر اسلام مثل ائمه هدی بودند ما اظهار عجز کنیم که نمیتوانیم. (2)علی (علیه السلام) جامع اضداد
من عید سعید (عید غدیر) را به همه مسلمین و بر ملت شریف ایران، به شما آقایان تبریک عرض میکنم. عیدی که در آن امامت امت ثبت شد، و پیغمبر اسلام امام را برای امت نصب کرد. چه شخصی را، چه شخصیتی را! شخصیت این مرد بزرگ که امام امت شد، شخصیتی است که [در] اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسی مثل او نمیتواند سراغ کند. یک موجودی که امور متضاده را در خودش جمع کرده بود. کسی که جنگجوست اهل عبادت نمیشود. کسی که قوه بازو میخواهد داشته باشد اهل زهد نمیتواند باشد. کسی که شمشیر میکشد، و اشخاصی را که منحرفند درو میکند، این نمیتواند عاطفه و اهل عاطفه، آن طور که این شخص داشت، باشد. این شخصیت بزرگ، امور متضاده را در خودش جمع کرده. در عین حالی که روزها روزه، و شب به عبادت مشغول، و گفته شده است که شبی هزار رکعت نماز میخواند. و در عین حالی که غذای او آن طوری که در تاریخ ثبت شده است از نان و سرکه، و فوقش زیت (3) یا نمک، بیرون نبوده است. در عین حال قدرت بدنی، آن طور قدرت است که آن طوری که در تاریخ هست آن دری را که از «خیبر» (4) ایشان کنده است و چندین ذراع (5) دور انداخته است، چهل نفر نمیتوانستند بلندش کنند. در شمشیرزنی، شمشیرهای او این طور بوده است که با یک ضربه از این طرف که میزده دو نیم میکرده است، از این طرف میزده که دو نیم میکرده. در صورتی که آنهایی که این ضربه را میخوردند «خُود» آهنی داشتند، زره آهنی داشتند. و گاهی هم شاید، دو تا زره به تنشان میکردند. آدمی که با نان و سرکه زندگی میکرده، و بسیاری از روزها را روزه میگرفته است، و افطار را با چند لقمه نان و نمک و یا نان و سرکه افطار میکرده است، جمع کرده است مابین آن زهد و این قوت بازو، و این جمع بین دو تا امر متضاد است. آدمی که جنگجوست، به آن طور که جنگجویان بزرگ را، دلاوران بزرگ را، به هزیمت وامیدارد. و میفرماید که اگر تمام عرب یک طرف باشند، به من هجوم کنند، من پشت نمیکنم. (6) این آدم در عطوفت آن طور است که، وقتی که یک خلخال از پای یک زن یهودی ربودهاند میفرماید که مرگ برای انسان آسان است (7) قریب به این معنا آدمی که در عرفان و علم ماورای طبیعت، آن طور است که نهجالبلاغه حکایت میکند از مقام عرفانش. در عین حال شمشیر میکشد، و کفار و اخلالگران را از دم شمشیر میگذراند. ما شیعه یک همچو اعجوبه معجزهآسا هستیم.من میگویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) غیر از این یک موجود تربیت نکرده بود، کافی بود برایش؛ چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود برای اینکه یک همچو مردی را تحویل جامعه بدهد، این کافی بود. یک همچو مردی که هیچ سراغ ندارد کسی، و بعدها هم سراغ ندارد کسی، امروز روز نصب اوست به امامت امت، یک همچو موجودی امام امت است، البته کس دیگر به پای او نخواهد رسید.
بعد از رسول اکرم کسی افضل از او در هیچ معنایی نیست و نخواهد بود. لکن در مراتب بعد هم که باید این امت هدایت بشود، پیغمبراکرم که از دنیا میخواست تشریف ببرد، تعیین جانشین و جانشینها را تا زمان غیبت کرد، و همان جانشینها، تعیین امام امت را هم کردند، به طور کلی این امت را به خود وانگذاشتند که متحیر باشند، برای آنها امام تعیین کردند، رهبر تعیین کردند. تا ائمه هدی سلام الله علیهم بودند، آنها بودند و بعد فقها؛ آنهایی که متعهدند، آنهایی که اسلامشناساند، آنهایی که زهد دارند؛ زاهدند، آنهایی که اعراض از دنیا دارند، آنهایی که توجه به زرق و برق دنیا ندارند، آنهایی که دلسوزند برای ملت، آنهایی که ملت را مثل فرزندهای خودشان میدانند؛ آنها را تعیین کردند برای پاسداری از این امت. (8)
انسانی نمونه
این علی (علیه السلام) که در هر جا میرویم اسم او هست پیش فقها وقتی میرویم فقه علی؛ پیش زاهدها وقتی که میرویم زهد علی؛ پیش صوفیها وقتی که میرویم آنها هم میگویند تصوف علی؛ پیش ورزشکاران هم که میرویم آنها هم میگویند که علی و با اسم علی شروع میکنند. این علی همه چیز است. یعنی در همه ابعاد انسانیت درجه یک است. و لهذا هر طایفهای خودشان را به او نزدیک میکنند. و خاصیت هر طبقه را هم دارد. خاصیت قدرت ورزشکارها را به طور وافی دارد. میگویند که حضرت این بازوی ایشان مثل اینکه آهن بوده است! و قدرتهایی هم در شمشیرزنی به کار میبرده است که ضربتهای علی را میگویند که «یکی بوده». از این طرف که میزده دو تا میکرده؛ از این طرف هم که میزده دو تا میکرده. یکدفعه اگر به فرد میزد، دو نیم میکرد. اگر اینطور هم میزد دو نیم میکرد، که ضربات علی وَتر (9) این علی همه چیز است. و همه چیز ماست. و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت، فوق همه عبادتکنندگان هست؛ در زهد، فوق همه زاهدها هست، در جنگ، فوق همه جنگجویان هست؛ در قدرت، فوق همه قدرتمندان هست. و این یک اعجوبهای است که جمع، مابین متضاد با هم کرده است. آدم عابد دیگر نمیتواند ورزشکار باشد؛ آدم زاهد دیگر نمیتواند جنگجو باشد؛ آدم فقیه دیگر نمیتواند از این کارها داشته باشد این یک موجودی است که نمونه است در عین حالی که زهدش را همه بالاتر از همه میدانند. طعامش را آنطوری که شنیدید و در همه تاریخ هست، که یک ظرفی ایشان میگویند داشته است که در آن ظرف آن چیزی را که خودش میخواسته بخورد میریخته سرش را مهر میکرده است که مبادا این فرزندش، دخترش، برای دلسوزی به حال او توی این طعام یک روغنی، چیزی، بریزد که قوه داشته باشد! و سرش را مهر میکرده که اینها دست به آن نزنند. در همان شب آخر، که شب آخر حیاتشان بود، آنطور که نقل میکنند، ایشان میهمان حضرت کلثوم بودند. و برای ایشان افطار آوردند شیر و نمک. گفته میشود که فرمود که: چه وقت دیدید که من دو تا خورشت داشته باشم؟! خواست نمک را بردارد، گفت: نخیر، آن شیر را بردار، و افطار کردند با همان نمک. و خودشان میگویند که این تعجب است، میگویند تعجب است که با این خوردن، این قدرت هست! بعد میفرمایند که درختهایی که در بیابان است محکمتر هست. این درختهایی که در بیابان هست کم آب میخورند؛ اینها هم آتششان محکمتر است و هم صلابتشان زیادتر است. و اینطور نیست که انسان با خوردن قوت پیدا میکند. (10)-(11)علی (علیه السلام)، اعجاز خلقت
این موجود یک اعجازی است که نمیشود در اطراف او آنچه هست صحبت کرد، هر کس به اندازه فهم خودش و به اندازه نظری که دارد در این باب صحبت کرده است و حضرت غیر از این معانی است؛ یعنی، ما نمیتوانیم برسیم به آن جایی که بتوانیم از ایشان به آن جور که هستند مدح کنیم. آن صفات متضاده که در اشخاص نمیشود باشد، در ایشان هست. از همین جهت است که این صفات متضاده که هست، اینکه هر کسی یک طرفش را گرفته است و خیال میکند که ایشان او است. کسی که عارف مسلک است و در رأس عرفای عالم واقع شده است، این آدم در حکومت دخالت دارد، در صورتی که عرفای معروف اصلاً کنارهگیری میکردند. کسی که در جنگها آن طور فعالیت داشته است معذلک، در زهد و تقوا و کنارهگیری از خلق آن طور بوده است. چون ابعاد مختلف درش بوده است، هر کسی یک بعدی از او را گرفته است و خیال کرده است که بعد واقعی این است و تاکنون آن بعدی که ایشان دارند، آن بعد معنویای که ایشان دارند برای کسی کشف نشده است مگر برای اشخاصی که همطراز او هستند. از این جهت، درباره ایشان صحبت کردن از هر ترتیبی که باشد، همه این چیزها را دارد، لکن آنچه هست نمیشود صحبت کرد، نمیتوانیم ما صحبت کنیم و لهذا، باید غمض عین کنیم از صحبت درباره ایشان و از ایشان بخواهیم که ما را هدایت کند و به آن راهی که ایشان هستند، ما لااقل به بعضیاش برسیم. (12)علی (علیه السلام) مظهر جمیع اسما و صفات الهی
امروز که روز عید غدیر است و از بزرگترین اعیاد مذهبی است، این عید، عیدی است که مال مستضعفان است، عید محرومان است، عید مظلومان جهان است، عیدی است که خدای تبارک و تعالی به وسیله رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اجرای مقاصد الهی و ادامه تبلیغات و ادامه راه انبیا، حضرت امیر- سلام الله علیه- را منصوب فرمودند. باید ما تأسف بخوریم از این که نگذاشتند دستهای خائن، برای جنگهایی که در زمان تصدی ایشان به امور بود، آن جنگها و جنگافروزها نگذاشتند که چهره این مرد بزرگ در ابعاد مختلفی که دارد نمایان بشود. این بزرگوار شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهی است که دارای تمام اسما و صفات است. تمام اسما و صفات الهی در ظهور و بروز در دنیا و در عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است. و ابعادی که از او مخفی است، بیشتر از آن ابعادی است که از او ظاهر است. همین ابعادی هم که دست بشر به آن رسیده است و میرسد، در یک مردی، در یک شخصیتی جمع شده است، جهات متناقض، جهات متضاد. انسانی که در حال این که زاهد و بزرگترین زاهد است، جنگجو و بزرگترین جنگجوست در دفاع از اسلام. اینها در افراد عادی جمع نمیشود، آن که زاهد است، به حسب افراد عادی، جنگجو نیست، آن که جنگجوست زاهد نیست. در عین حالی که در معیشت آن طور زهد میکردند و آن طور در خوراک و در آن طور چیزها به حداقل قناعت میکردند، قدرت بازو داشتند، آن قدرت بازو را، و این هم جزء اموری است که جمعش، جمع متضادین است. در عین حالی که دارای علوم متعدده و دارای علوم معنویه و روحانیه و سایر علوم اسلامی است، در عین حال میبینیم که در هر رشتهای، مردمی که اهل آن رشتهاند او را از خودشان میدانند، پهلوانها حضرت امیر را از خودشان میدانند، فلاسفه حضرت امیر را از خودشان میدانند، هر قشری که اهل یک رشته است، حضرت امیر را از خودش میداند. و حضرت امیر از همه است، دارای همه اوصاف است و دارای همه کمالات.بعضی کمالات حضرت که شاید یک قدری مخفی مانده باشد از ادعیه حضرت معلوم میشود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است، بسیار عجیب. بعض فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمیتواند صادر بشود. الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک (13) کی میتواند این طور بگوید؟ کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمیترسد لکن میترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبهای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق، حضرت امیر مینالد، از فراق حضرت حق تعالی ناله میزند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه، و تمام اعمالی که از او صادر میشود، از این عشق صادر میشود، از این عشق به خدا صادر میشود. ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست، و این سبب شده است که ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین. (14) فرضاً که این ضربت را کس دیگر از دفاع اسلام زده بود اما از روی این عشق نبود، کارش هم اسباب این شده بود که اسلام ترویج پیدا کند، لکن چون مبدأ، مبدأ عشقی نبود، «افضل من عبادة ثقلین» نخواهد شد. انگیزه اعمال، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او. شمشیر زدن، یک دست پایین آوردن است و یک کافر را کشتن، این دست پایین آوردن و کافر را کشتن، از خیلی اشخاص ممکن است صادر بشود، لکن گاهی اصلاً اجر ندارد و اصلاً فضیلت ندارد و گاهی فضیلت دارد تا برسد به آن جایی که افضل من عبادة الثقلین. این روی آن عشق و توحیدی است که در قلب او هست، روی آن است که دست، دست او نیست، چشم، چشم او نیست، یدالله است، عین الله است. اینها را ما با لقلقه لسان (15) میگوییم و نمیتوانیم تصورش را بکنیم، البته تصدیقش کردیم به این که این طور است، اما تصورش را نمیتوانیم بکنیم که چه جور است وضعیت. (16)
جامعالجهات بودن حضرت علی (علیه السلام)
در جهت عبادت او، در جهت معارف او، که اینها را نمیتوانیم حالا ما همهاش را ذکر کنیم، در جهت زهد آن ترتیب، آن ترتیبی که بعد از اینی که همه وسایل برایش فراهم است باز از نان و نمک و یک چیز مختصر تجاوز نمیکند. در قضیه بیتالمال آن طور است که خوب دیدید، تاریخ را دیدید که وقتی که صحبت دیگری میشود چراغ را خاموش میکند. اینها یک قصههایی است که ما میشنویم، یک واقعیت است و لیکن پیش ما یک قصه است؛ ما نیستیم این طور. در مسئله جنگ ما باید بگویم اگر این را بگوییم خیلی بعید نگفتیم که شمشیر ایشان از آن وقتی که وقت این بوده است که ایشان جنگ بکنند تا آخر عمرشان در غلاف نرفته است. در تمام جنگهای رسول خدا الّا نادر ایشان بوده است و پیش قدم بوده است. بعد از رسول خدا مشاور جنگی بوده است ولو اینکه مدتهای طولانی اسلام محروم شد از ایشان. بعد از اینکه مردم با ایشان بیعت کردند، باز هم تمام عمرش را به جنگهای داخلی گذراند. این طور نبود که حالایی که من یک آدم عارفی هستم بروم کنار بنشینم برای اینکه من عارفم، من یک آدم زاهدی هستم حالا که زاهدم دیگر کار نداشته باشم به مصالح مسلمین، بروم کنار بنشینم، من یک عالم فقیهی هستم، حالا که فقیه هستم دیگر کار نداشته باشم که به مسلمانها چه میگذرد، من هم بروم کنار بنشینم. در عین حالی که همه این معانی در او بوده است؛ توحید در حد اعلا، معرفت در حد اعلا، فقه در حد اعلا، هر علمی در حد اعلا، در عین حال در جهاد هم در حد اعلا بوده. ابعاد مختلفه این است که در آن بُعد این را وادار نمیکند که از این یکی صرفنظر بکند؛ جامعالجهات است. (17)اظهار عجز از شناخت ابعاد عرفان علی (علیه السلام)
در بُعد معارف، کسی که ادعیه حضرت را ملاحظه کرده باشد و نهجالبلاغه را بررسی کرده باشد، میداند که پایهاش روی چه پایهای هست؛ یعنی، آن که معارف قرآن را فهمیده است این بزرگوار است و کسانی که مورد تعلیم او بودند مثل ائمه هدی. دعوی معارف خیلی آسان است که شعری انسان بگوید، نثری بگوید و ادعا کند که ما دارای چه معارفی هستیم، این آسان است، دعوی هم خیلی کردهاند. اما واقعیت مطلب چطوری است؟ آنی که به حسب واقع هست و ما بخواهیم وجداناً آن را بیابیم، وقتی درست در حال خودمان دقت بکنیم نمیتوانیم پیدا کنیم یک شباهتی مابین خودمان و او. آن عشقی که مولا به خدای تبارک و تعالی داشته است که در دعای کمیل عرض میکند که «من فرضاً جهنم را بتوانم تحمل کنم ولی چطور فراق تو را تحمل کنم»، این را میشود یک کسی شعر بگوید؛ یک کسی نثر بگوید، یکی خطابه بخواند و بگوید چه. اما واقعیت این طور است؟ ماها این طور هستیم؟ امثال ماها این بودند که اصلش پیششان فراق از حق تعالی مطرح بوده است؟ فراق به قدری که به آتش جهنم، آتش جهنم غیر از این آتشهاست؛ آتش جهنم قلب را هم میسوزاند؛ یعنی، قلب معنوی را میسوزاند، علاوه بر اینکه جسم را میسوزاند در قلب انسان هم هست، وارد میشود، قلب معنوی انسان را هم میسوزاند و ایشان میگویند «من فرضاً او را تحمل کنم اما فراق تو را چه کنم». این را هر کس پیش وجدان خودش حساب بکند که واقعاً از فراق حق تعالی تا حالا یک لحظه شده است که تأثر پیدا کند که من فراق دارم از حق تعالی؟ اینها، ادعاهایش خیلی آسان است، خیلی از دراویش ادعا کردند، خیلی از کسانی که اهل معرفتاند ادعا کردند، اما واقعیت را انسان وقتی حساب بکند، مسئله این نیست.یکی از چیزهای عادی آنها در نهجالبلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه هست، این یک مقام عادی است نه یک مقام بالایی است که حضرت امیر میفرماید، دیگران هم همینطور که عبادت سه جور است: یکی عبادت کسانی است مثل عبید (18) میترسند و عبادت میکنند. یکی عبادت کسانی است که برای طمع و برای بهشت و این طور چیزها عبادت میکنند. این دو تا عبادت یکیاش مال اُجَرا (19) هست یکی هم مال عبید، اما عبادت سوم که هست که عبادتش را میکنیم، برای محبتی است که به خدا داریم. (20) شما حساب کنید که اگر برای ما وعده قطعی برسد که جهنمی نیستید شما و همه بهشتی هستید، همه در بهشت جاویدانند و جهنم هم درهایش برای شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم میکردید باز؟ یا بگویند برای محبت من عبادت کنید، شما در خودتان میدیدید این را که محبت خدا شما را وادار کند به عبادت؛ نه خوف، نه رجا، نه جهات نفسانی.
عرض کردم که این ادعاها را میشود کرد که من بگویم من هم محبت دارم، اما ما محبتی نداریم به خدا، هرچی هست حب نفس است، هرچی هست مال خودمان است. تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانی ما بیرون نرفتیم؛ یعنی، آن قدم اولی هم که اهل سیر میگویند که یقظه است، ما باز بیدار نشدهایم، خِدر (21) طبیعت در ما الان هم هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتی بفرماید. (22)
تأسف از فقدان حاملان علوم امام علی (علیه السلام)
تأسف دیگر اینکه مجال پیدا نکرد ایشان که آن علومی که در سینه ایشان بود «و هیهنا علماً جمّاً» «ان هیهنا علماً جمّاً» پیدا نکرد اشخاصی که حمله آن علم باشند. و بلااشکال آن علمی که ایشان حملهاش را پیدا نکردهاند، آن علم اسرار ولایت، اسرار توحید است. و باید همه عرفا تأسف بخورند بر اینکه این مجال برای ایشان پیدا نشد که آن اسرار را که باید افشا کند، افشا بفرماید. مجال نشده و این هم جزء تأسفهایی است که باید خصوصاً عرفا و فلاسفه و علما و دانشمندان در این تأسف روزگار بگذرانند. (23)پینوشتها:
1. صحیفه امام، ج19، ص 213.
2. همان، ج20، ص 20.
3. روغن زیتون.
4. یکی از غزوات حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با یهودیان. قلعه خیبر که پناهگاه دشمنان اسلام بود، سرانجام به دست حضرت علی (علیه السلام) فتح شد.
5. زراع: واحد طول در قدیم.
6. نهجالبلاغه نامه 45 به عثمان بن حنیف.
7. همان، خطبه 27.
8. صحیفه امام، ص 20-22.
9. بحارالانوار، ج41، ص 143: «ضربههای علی تک است».
10. همان، ج42، ص 226 و 238.
11. صحیفه امام، ج7، ص 261-262.
12. همان، ج20، ص 223.
13. «ای خدای من، و آقای من و مولا و پروردگارم! گیرم که صبر کنم بر عذابت، اما چگونه بر فراق و دوری تو صبر کنم». مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
14. «یک ضربه شمشیر علی (علیه السلام) در روز (جنگ) خندق، از عبادت انس و جن والاتر و برتر است». بحارالانوار، ج39، ص 21، ح1.
15. لقلقه به فتح هر دو لام: بانگ لک لک، هر بانک و آوازی که توأم با حرکت و اضطراب باشد، در فارسی «لقلقه زبان» میگویند، یعنی بیهودهگویی.
16. صحیفه امام، ج19، ص 63-65.
17. همان، ج20، ص 22-23.
18. بندگان و بردگان.
19. اجیرشدگان، آنانکه برای مزد کار میکنند.
20. نهجالبلاغه، کلمات 229 و اصول کافی، ج2، ص 84، ح5.
21. پرده.
22. صحیفه امام، ج20، ص 20-22.
23. همان، ج18، ص 153.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: سیره علوی و مکتب حسینی، انتشارات تسنیم، چاپ دوم