« اسلام و اومانيسم »
نويسنده:حجت الاسلام دكتر احمد بهشتى
با نگاهى به تاريخ جهان به اين حقيقت پى خواهيم برد، كه انسان براى وصول به رستگاري، رفاه و فرجام نيك با شتاب فراوان تلاش كرده، تا جايى كه پيشرفت معرفت و دانش بشري، فلسفهها، مكتبها و ايسمهاى گوناگونى را در همين راستا پيش روى بشريت قرار داده است.
در گستره پهناور گيتى به دانشمندان و نوابغى بر ميخوريم كه طلائيترين لحظات عمرشان را در جهت يافتن نابترين و ممتازترين راهكارها براى دستيابى به اهداف مذكور مصروف داشتهاند. گرچه به طور يقين ميتوان گفت كه (جز انبياء الهي) همه آنان در ارائه كاملترين طريق و راه سعادت، ناكام بودهاند.
اومانيسم يكى از رويكردهايى است كه مدعى نجات انسان است. لكن قبل از پرداختن به اصل بحث، نيم نگاهي به تعريف و پيشينه آن ضرورى ميباشد.
واژه اومانيسم «Humanism» به معناى «انسان گرايي»، اصطلاحى بسيار متداول در علم انسانى لكن با معناى بسيار گوناگون و در مواردى متناقض است.
انسان گرايى به طور كلى و بدون تصريح كافي، جريان فكرى است، كه در آن به تاكيد بر ارزشهاى خاص انساني در برابر ارزشهاى مادي، اقتصادي، فنى و يا ارزشهاى دينى و فوق مادى پرداخته ميشود.
انسان گرايي، از ديدگاهى ديگر، اعتقاد به رستگارى انسان تنها از طريق كاربرد نيروى انسانى است. به طور قطع به همان اندازه كه طرز تفكر راجع به انسان و سرنوشت او تنوع مييابد همان قدر نيز انسان گرايي، صورى گوناگون مييابد. نظير انسان گرايى يونانيان، دوره رنسانس، خردگرا، مسيحي، ماركس گرا، طبيعت گرا، بيخدا؛ وجودگرا، نژادگرا. (1)
پيشينه اومانيسم: خاستگاه اومانيسم، در جهان غرب ميباشد. غربيان با انگيزه نجات بشريت از تعاليم دينى و اخلاقى كليسا و فرار از قيموميت آن به تفكر اومانيستى روى آوردند. «تاريخ شكل گيرى اومانيسم به اواخر قرن سيزدهم در جنوب ايتاليا برميگردد. اين مكتب ابتدا به شكل جنبش ادبى پديدار شد، و پس از مدتى صبغههاى سياسى و عقيدتى به خود گرفت و توانست پس از ايتاليا در كشورهاى مختلفى همچون فرانسه، اسپانيا و انگلستان رخنه كند.» (2)
رابطه اسلام و اومانيسم: همان طورى كه اشاره شد، طرفداران اين تفكر، با هدف آزادى انسان از تمام قيد و بندها و پرداختن به خود انسان و اصالت وى اين نگرش را به وجود آوردند. هر چند از جهتى افراط گرايى ارباب كليسا باعث شد، تا عدهاى به عقيده خود به خرد و عقلانيت روى آورند و انسان را از افكار و عقايد دينى و مسيحى برهانند. اما به نظر ميرسد كه در رسيدن به مقصد ناكام ماندهاند. چرا كه، انسان را تا اندازهاى بالا بردند، كه در نتيجه انسان گرايى افراطى مقام او را فرو كاستند. يعنى انسان را مطلق انگاشتند، و ويژگى بندگى را از او سلب و مقام فوق بشرى براى او قائل شدند.
1-انكار خدا؛ 2-اصالت انسان؛ 3-آزادى مطلق؛ 4-ذهن و خرد انسان، خاستگاه معرفت است نه تجليگاه معرفت؛ 4-انسان ميزان و معيار همه چيز است؛ 6-اصالت لذت و نفى هرگونه رياضت جسماني. (3)
لذا اسلام براي انسان ارزش والايى قايل است و هيچ تضادى بين اصالت اسلام و اصالت انسان از ديدگاه اسلام وجود ندارد.
در گستره پهناور گيتى به دانشمندان و نوابغى بر ميخوريم كه طلائيترين لحظات عمرشان را در جهت يافتن نابترين و ممتازترين راهكارها براى دستيابى به اهداف مذكور مصروف داشتهاند. گرچه به طور يقين ميتوان گفت كه (جز انبياء الهي) همه آنان در ارائه كاملترين طريق و راه سعادت، ناكام بودهاند.
اومانيسم يكى از رويكردهايى است كه مدعى نجات انسان است. لكن قبل از پرداختن به اصل بحث، نيم نگاهي به تعريف و پيشينه آن ضرورى ميباشد.
واژه اومانيسم «Humanism» به معناى «انسان گرايي»، اصطلاحى بسيار متداول در علم انسانى لكن با معناى بسيار گوناگون و در مواردى متناقض است.
انسان گرايى به طور كلى و بدون تصريح كافي، جريان فكرى است، كه در آن به تاكيد بر ارزشهاى خاص انساني در برابر ارزشهاى مادي، اقتصادي، فنى و يا ارزشهاى دينى و فوق مادى پرداخته ميشود.
انسان گرايي، از ديدگاهى ديگر، اعتقاد به رستگارى انسان تنها از طريق كاربرد نيروى انسانى است. به طور قطع به همان اندازه كه طرز تفكر راجع به انسان و سرنوشت او تنوع مييابد همان قدر نيز انسان گرايي، صورى گوناگون مييابد. نظير انسان گرايى يونانيان، دوره رنسانس، خردگرا، مسيحي، ماركس گرا، طبيعت گرا، بيخدا؛ وجودگرا، نژادگرا. (1)
پيشينه اومانيسم: خاستگاه اومانيسم، در جهان غرب ميباشد. غربيان با انگيزه نجات بشريت از تعاليم دينى و اخلاقى كليسا و فرار از قيموميت آن به تفكر اومانيستى روى آوردند. «تاريخ شكل گيرى اومانيسم به اواخر قرن سيزدهم در جنوب ايتاليا برميگردد. اين مكتب ابتدا به شكل جنبش ادبى پديدار شد، و پس از مدتى صبغههاى سياسى و عقيدتى به خود گرفت و توانست پس از ايتاليا در كشورهاى مختلفى همچون فرانسه، اسپانيا و انگلستان رخنه كند.» (2)
رابطه اسلام و اومانيسم: همان طورى كه اشاره شد، طرفداران اين تفكر، با هدف آزادى انسان از تمام قيد و بندها و پرداختن به خود انسان و اصالت وى اين نگرش را به وجود آوردند. هر چند از جهتى افراط گرايى ارباب كليسا باعث شد، تا عدهاى به عقيده خود به خرد و عقلانيت روى آورند و انسان را از افكار و عقايد دينى و مسيحى برهانند. اما به نظر ميرسد كه در رسيدن به مقصد ناكام ماندهاند. چرا كه، انسان را تا اندازهاى بالا بردند، كه در نتيجه انسان گرايى افراطى مقام او را فرو كاستند. يعنى انسان را مطلق انگاشتند، و ويژگى بندگى را از او سلب و مقام فوق بشرى براى او قائل شدند.
برخى از مواضع اومانيسم
1-انكار خدا؛ 2-اصالت انسان؛ 3-آزادى مطلق؛ 4-ذهن و خرد انسان، خاستگاه معرفت است نه تجليگاه معرفت؛ 4-انسان ميزان و معيار همه چيز است؛ 6-اصالت لذت و نفى هرگونه رياضت جسماني. (3)
دين اسلام
لذا اسلام براي انسان ارزش والايى قايل است و هيچ تضادى بين اصالت اسلام و اصالت انسان از ديدگاه اسلام وجود ندارد.
پينوشت:
(1)- فرهنگ علوم اجتماعي، آلن بيرو، ترجمه دكتر باقر ساروخاني، ص 164.
(2)- نسبت دين و دنيا، آيت الله جوادى آملي، ص 53.
(3)-مجله تخصصي كلام اسلامي، صص 20-21.
(4)- آل عمران، 19.
(5)- بقره، 30.
(6)- مقدمهاى بر جهان بينى اسلامي، استاد شهيد مطهري، ص 253.