اشغالگران اوليه فلسطين

مساله فلسطين كه در سده اخير به ويژه طي پنجاه سال گذشته مركز توجه جهاني بوده است منوط به عملكرد 3 جريان مهم در روند شكل گيري آن مي باشد. اين 3 جريان مهم عبارتند از: 1 ـ اقدامات توطئه آميز رژيم صهيونيستي از ابتدا تاكنون 2 ـ حمايت قدرتهاي بزرگ از صهيونيسم 3 ـ اهمال و يا خيانت برخي سران عرب از ميان عوامل فوق آنچه مورد توجه اين مقال است حمايت قدرتهاي بزرگ از جريان صهيونيسم بعنوان «جنبش ملي يهود» است. در ابتدا لازم است 2 ديدگاه
شنبه، 2 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشغالگران اوليه فلسطين
اشغالگران اوليه فلسطين
اشغالگران اوليه فلسطين

نويسنده:
عليرضا سلطانشاهي
مساله فلسطين كه در سده اخير به ويژه طي پنجاه سال گذشته مركز توجه جهاني بوده است منوط به عملكرد 3 جريان مهم در روند شكل گيري آن مي باشد. اين 3 جريان مهم عبارتند از:
1 ـ اقدامات توطئه آميز رژيم صهيونيستي از ابتدا تاكنون
2 ـ حمايت قدرتهاي بزرگ از صهيونيسم
3 ـ اهمال و يا خيانت برخي سران عرب
از ميان عوامل فوق آنچه مورد توجه اين مقال است حمايت قدرتهاي بزرگ از جريان صهيونيسم بعنوان «جنبش ملي يهود» است. در ابتدا لازم است 2 ديدگاه موجود درباره ميزان نقش قدرتهاي جهاني در پيدايي پشتيباني و تقويت صهيونيسم و سپس عملكرد آنها در اين حوزه مورد بررسي و تحليل قرار گيرد:
الف ـ ديدگاه اول معتقد است كه مسئله يهود در اروپا ـ كه خاستگاه اصلي آن بوده است ـ براي دول و ملل اين قاره مشكلي روزافزون بود كه بهترين راه حل و رفع آن را در صهيونيسم تلقي مي كردند. بر اساس اين ديدگاه صهيونيسم ضمن حل مسئله يهود در اروپا منافع قدرتهاي بزرگ در منطقه خاورميانه را تامين كرده و به اين ترتيب؛ گره خوردن منافع دو طرف موجب افزايش همبستگي ميان آنان بوده است.
ب ـ ديدگاه دوم هيچ تفكيكي را ميان صهيونيسم و منافع قدرتهاي بزرگ قائل نيست. و معتقد است كه دولت هاي فرانسه يا انگليس نماينده واقعي مردم اين كشورها نيستند كه منافع ملي خود را در اين مسير در نظر دارند. بلكه صهيونيستها بعنوان تصميم گيرندگان اصلي در محوريت نظام اين دولت ها در مسير ايده صهيونيسم تلاش كرده و در غايت تنها يك هدف را مد نظر دارند. مطابق اين ديدگاه؛ فرقي ميان دولتمرد فرانسوي انگليسي و آمريكايي با يك يهودي صهيونيست و معتقد به تحقق آرمان صهيونيسم وجود ندارد.
حال با توجه به آشنايي مختصر با اين دو ديدگاه؛ بررسي نقش و عملكرد قدرتهاي بزرگ بويژه تا پيش از تشكيل رژيم صهيونيستي در اين باره روشن خواهد ساخت كه كداميك از نگرش هاي مزبور مقرون به واقعيت است.

نقش انگليس در پيدايش رژيم صهيونيستي

انگليس مهمترين كشور پرورش دهنده صهيونيسم از بدو تكوين تا مرحله ايجاد دولت صهيونيستي بشمار مي رود. «سر هنري كمپل بنرمن» از سياستمداران معروف انگليسي در باب ضرورت تحقق ايده صهيونيسم جهت تامين منافع استعماري بريتانيا مي گويد: «ملتهايي هستند كه قلمروهاي وسيع در اختيار دارند و سرزمينهاي شان انباشته از گنجينه ها و منابع پنهان و آشكار مي باشد. آنها بر نقاط و شاهراههاي ارتباطي جهان مشرف بوده و بر آن تسلط دارند سرزمينهايشان مهد پيدايش (اكثريت قريب به اتفاق ) تمدنها و مذاهب نوع بشر بوده است. اين مردمان اعتقادات زبان تاريخ و در نتيجه آرزوها محركها و نيروهاي مشترك دارند. هيچ نوع موانع معمولي نمي تواند بين آنها جدايي بياندازد. اگر يك روزي اين سرزمينها به شكل يك حكومت متحد در آيند سرنوشت جهان را در دست گرفته و اروپا را منزوي خواهند نمود. اگر اين مطلب با دقت بررسي شود مي بايد جسمي خارجي به شكل حائل در قلب اين ممالك قرارداد تا مانع از اتحاد و رسيدن دو طرف آن به همديگر شده بطوريكه قدرت آنان را در جنگهاي بي پايان تحليل برده و كاملا ناتوانشان كند. همينطور مي توان بعنوان وسيله اي براي حفظ سلطه و حاكميت غرب در اين منطقه بكار رود».
«ماكس نوردو» نيز در باب اهميت وجود چنين پديده اي در قلب خاورميانه «يهوديان را بعنوان نگهبانان مسير پرمخاطره در امتداد راه هندوستان» برمي شمارد و بر ضرورت وجود آنان تاكيد مي كند.
از سوي ديگر يهوديان نيز بر اهميت نقش خود در اين ميان تاكيد ورزيده وفاداري خود به بريتانيا را صراحتا خاطرنشان مي نمايند. در همين راستا هرتزل طي نامه اي به وزير امور خارجه انگليس اظهار مي دارد كه «ده ميليون مزدور يهودي با تمام دارائيهاي مادي و معنوي خود در آينده نزديك در راه عظمت و سيطره امپراطوري بريتانيا خواهند كوشيد».
در واقع يهوديان با به رخ كشيدن توان اقتصادي و دانش خود تنها راه بقا را براي دولتمردان بريتانيا ترسيم كرده و عنوان مي كنند كه «تنها كشورهايي كه يهوديان را ياري نمودند پيشرفت كردند و آباد شدند» و يقينا به همين دليل پالمرستون نخست وزير انگليس پس از شكست محمد علي (والي مصر) به تمام نمايندگيها و كنسولگريهاي خود در منطقه واجب مي داند كه «اطمينان يهوديان را به خود جلب كنند تا آنها مطمئن شوند كه حكومت بريتانيا حافظ امنيت آنهاست».
پيوستگي و همسويي استعماربا صهيونيسم در خط مشي سياسي بريتانيا زماني به اوج خود مي رسد كه «بنيامين ديزرائيلي» نخست وزير يهودي بريتانيا در سال 1254 ش در يك مقطع بسيار حساس تصميم مي گيرد تا سهام كانال سوئز را با چهار ميليون ليره استرلينگ كه از «لئونيل ناتان روچيلد» وام گرفته بودخريداري نمايد «تا شايد به گفته وايزمن زماني با برپايي دولت يهود خط حفاظتي آن متشكل از يك ميليون يهودي نيز فراهم شود».
اقدام ديزرائيلي در خريد سهام كانال سوئز آغاز فعاليت اساسي يهوديان در مستعمره سازي در فلسطين نام گرفته است. تا جائيكه «سرموشه مونته فيوري» از طرف دولت انگليس گفتگوهائي درباره خريد زمين در سرزمين فلسطين جهت اسكان يهوديان با سلطان عثماني بعمل مي آورد.
در سال 1256 ش يعني كمتر از 2 سال از خريد سهام كانال سوئز از خديو مصر «خانواده روچيلد عمليات احداث نخستين مستعمره يهودي نشين بنام «پتاح تكفاه» را در فلسطين با مساحتي حدود 4200 مترمربع آغاز كرد» و اين فعاليت با تاسيس مستعمرات يهودي نشين ديگري در ديگر مناطق فلسطين ادامه يافت «تا جائيكه در سال 1271 ش 20 شهرك مهم يهودي نشين» در فلسطين تاسيس شد و در كنار آن ترتيب دادن مهاجرتهاي دسته جمعي يهوديان توسط «روچيلد» نيز صورت مي گرفت تا جائيكه در «سال 1261 ش سال اشغال مصر از سوي نيروهاي بريتانيا جمعيت يهوديان با اين مهاجرتها در فلسطين از هشت هزار نفر به 24 هزار نفر (يعني 3 برابر) افزايش يافت ).
با برپائي اولين كنگره صهيونيستها در شهر بال سوئيس در سال 1276 ش فعاليت صهيونيستها در كوچ دادن يهود و مستعمره سازي در فلسطين افزايش چشمگيري يافت. چراكه ديپلماسي صهيونيستي دور جديدي از مذاكرات خود با دولتهاي ذينفع از جمله عثماني را آغاز كرده بود و از هر وسيله اي همچون پول و يا فشار براي پيشبرد اهداف خود بهره مي جست و اگر اين شيوه ها كار ساز نمي بود مقدمات حذف مانع را همانطور كه در اضمحلال امپراطوري عثماني داراي نقش فعال بود بكار مي گرفت.
امپراطوري عثماني مانعي بود كه صهيونيسم با يك برنامه توطئه آميز بلند مدت و حساب شده از طريق دول قدرتمند موجبات فروپاشي آن را در جنگ جهاني اول فراهم آورد. در واقع سياستي كه صهيونيسم در اين ميان اتخاذ نمود دميدن روح ناسيوناليسم و تبليغ آن در خلال جنگ در ميان اقوام و طوايف مختلف در قلمرو امپراطوري عثماني بود.
اين گرايشات ملي گرايانه در نهايت استقلال طلبي هر كدام از آنها را سبب شد و اجبارا انگليس و فرانسه مرجع تضمين كننده استقلال آنها قلمداد گرديد. «هشت نامه كه از ژوئيه 1894 ش بين ماكماهون كميسر عالي انگليس در مصر و شريف حسين رد و بدل شد حاكي از همين واقعيت بود كه در آنها حدود مرزهاي ميهن عربي و حمايت بريتانيا از استقلال اعراب در برابر عثماني مورد تاكيد قرار گرفته بود» كه البته توافق محرمانه 12 ماده اي سايكس ـ پيكو بين فرانسه و انگلستان آن را به ياس مبدل كرد. نمايندگان انگليس و فرانسه در اين توافق قلمرو عربي امپراطوري عثماني را بين خود بعنوان مناطق تحت نفوذ تقسيم كردند.
در واقع اين توافق خلف وعده اي بود كه سران عرب به هيچ عنوان آن را پيش بيني نمي كردند و هنوز ياس و شكست ناشي از اين توافق از بين نرفته بود كه خنجري از خيانت بر پيكر سران فريب خورده و سازشكار عرب فرود آمد و آن «اعلاميه بالفور» بود.

صدور اعلاميه بالفور

لويد جرج نخست وزير انگلستان در زمان صدور اعلاميه بالفور «مشكلات متعدد امپراطوري و نياز شديد به كمك يهوديان را از مهمترين عوامل صدور اين اعلاميه مي داند». آرتور جيمز بالفور نيز كه «در زمان نخست وزيري خود در سال 1884 ـ1881 از ورود يهوديان روسيه به انگلستان ممانعت بعمل آورده بود» در دوران وزارت خارجه خود با نفوذ چشمگير يهوديان به اين سياست جهت جلب كمك بانكداران معروفي همچون روچيلد متوسل شد.
در اعلاميه بالفور آمده است:
لرد روچيلد عزيز
با مسرت فراوان به نمايندگي از جانب دولت اعليحضرت اعلاميه حمايت از آمال صهيونيستي يهوديان را كه به كابينه تسليم شده و مورد تصويب قرار گرفته است ابلاغ ميدارم:
دولت اعليحضرت تاسيس يك موطن ملي براي قوم يهود را در فلسطين با ديده مساعد مي نگرد و تمامي تلاش خود را براي تسهيل تحقق اين هدف به كار خواهد گرفت البته با درك كامل اين نكته كه هيچ اقدامي مغاير با حقوق مدني و مذهبي جوامع غير يهود موجود در فلسطين يا حقوق و موقعيت سياسي كه يهوديان ساكن در كشورهاي ديگر از آنها برخوردارند صورت نخواهد گرفت. (تاريخ صهيونيسم نوشته ناهوم سوكولف ).
صدور اين اعلاميه سردرگمي سران عرب را دو چندان كرد. چرا كه تمام وعده هاي بريتانيا در مسير تحقق استقلال اعراب تبديل به حمايت همه جانبه از يهوديت در جهت " ايجاد موطن يهود " در فلسطين شده بود.
سومين ضربه كاري به بدنه آمال و آرزوهاي واهي سران عرب در سال 1299 ش در پي كنفرانس شوراي عالي صلح متفقين وارد آمد كه در آن قيموميت عراق و فلسطين به انگليس و سوريه و لبنان به فرانسه محول گرديده بود. مشروعيت چنين توطئه اي زماني حاصل گشت كه در 1301 ش جامعه ملل نيز بر آن صحه گذاشت. بر اساس اين تصميم فلسطين و فلسطيني ها يعني مردمي كه در مهد تمدن و ميعادگاه پيامبران بودند و مسلما در بسياري از جهات از ديگر اقوام و ملل متمدن تر بودند نيازمند قيم شدند!

دوره قيمومت

از زمان انتخاب سر هربرت ساموئل يهودي بعنوان اولين كميسر عالي بريتانيا در فلسطين در سال 1302 ش تا سال 1327 ش 10 كميسر در اين كشور به شرح ذيل منصوب شدند.
از ميان كميسرهاي عالي انگليس در فلسطين سر هربرت ساموئل جايگاه خاصي را به خود اختصاص داده است. وي بعنوان اولين كميسر عالي انگليس در فلسطين منشا خدمات فراواني براي يهوديان گرديد.
«وي عضو حزب ليبرال و نخستين يهودي پس از بنيامين ديزرائيلي است كه به مقام وزارت كشور انگلستان رسيد». بلحاظ هواداري از جنبش ملي يهود حتي پيش از مطرح شدن فلسطين در زمان تقسيم امپراطوري عثماني «خواستار تقديم استان سنجق به يهوديان بود».
زمانيكه به كميسري انگليس در فلسطين در 1299 نائل گشت «هدف از آمدن خود به فلسطين را اتخاذ سياستي عنوان كرد كه در پرتو آن مهاجرت يهوديان طي پنجاه تا صد سال تشويق شده و موجبات برپايي دولت ملي يهود فراهم شود» و به همين دليل به «عزراي دوم و فرمانرواي اسرائيل پس از اسارت بابلي» معروف گشت چراكه " تنها فرد مناسب جهت اجراي اعلاميه بالفور در دستگاه حاكمه انگليس تشخيص داده شد».
سر هربرت ساموئل براي اجراي نيات خود گروهي از همكاران معتقد به ايده صهيونيسم را در قالب يك تيم گرد آورد كه هركدام همچون «سرويندام ديدز» و يا «نورمن بنتويچ» همسو با وي شروع به فعاليتي كردند كه به نقل از «لوئيس برانديس» ديگر «هيچ كاري نمانده جز اين كه يهوديان به آنجا مهاجرت كنند». (... ) آن را ميهن خويش سازند و هرگونه كه بخواهند آن را پي ريزي نمايند.
دستگاه قيمومت بريتانيا در فلسطين با كارگزاراني كه نام برديم چند هدف را به شرح ذيل دنبال مي كرد:
1 ـ تسريع گسترش و افزايش مهاجرت از سراسر جهان به فلسطين
2 ـ تضعيف بنيه اقتصادي و نهادهاي اجتماعي (و تقليل نيروهاي انساني ) فلسطين و در مقابل تقويت گروهها و تشكلهاي يهودي اعم از اقتصادي سياسي و نظامي براي آماده سازي تشكيل حكومت صهيونيستي
لازم به ذكر است تمامي گروه هاي تروريستي يهودي. مثل هاگانا ايرگون اشترن پالماخ و... كه درابتدا به بهانه مقابله بااعراب و حمايت از مهاجرنشينهاي يهود تشكيل شده و پس از آن نيروي اصلي و اوليه ارتش اسرائيل را شكل دادند در دوره قيمومت موجوديت پيدا كرده بودند.
3 ـ افزايش اسكان مهاجران يهودي و يا گسترش اراضي تحت اشغال يهوديان.
4 ـ سركوب قيام و مقاومت فلسطيني ها بويژه در سال هاي 1299 1308 (قيام براق ) 1315 (قيام عزالدين قسام ) و در مقابل بازگذاشتن دست يهوديان در ارتكاب هر جنايتي بمنظور انهدام و يا «اخراج و راندن آنان به سرزمينهاي مجاور همچون عراق»
5 ـ حمايت بين المللي از موضع صهيونيسم در مقابل افكار عمومي كه عمدتا صهيونيستها را مسبب اصلي تمام اين مسائل دانسته اند
6 ـ اتخاذ سياستهاي مشخص در برهه هاي خاص زماني جهت پاسخگويي به اعراب همچون تشكيل «كميسيون شاو» پس از قيام معروف به براق كه با نيتي خاص جانب مسلمانان گرفته شد و يا «كميسيون پيل» مبني بر طرح تقسيم فلسطين و يا صدور كتاب سفيد 1318 و چرخش مركزيت صهيونيسم از انگليس به آمريكا

پايان دوره قيمومت

كاهش قدرت روزافزون انگليس در جنگ دوم جهاني و ظهور قدرتي جديد به نام آمريكا صهيونيسم را بر آن داشت كه ميل به قدرت جديد كرده و انگليس را به دلائل ضعف پشت سر گذارده دور جديدي از فعاليت خود را از موضع قدرت جديد جهان آغاز نمايد. برنامه «بيلت مور» نقطه شروع فصل از انگليس و وصل به آمريكا است كه در نهايت موجب اعلام «ناتواني انگليس در حل قضيه فلسطين در بهمن 1326 و ارجاع آن به سازمان ملل گرديد».
مسلما نمي توان از سازمان ملل كه اولين سالهاي عمر خود را با پول و حمايت آمريكا و در دامان آن مي گذراند بيش از اين انتظار داشت كه در آغاز فعاليت خود بقول «آبا ابان اقدام به تاسيس اولين كشور» كند. به هر ترتيب مجمع عمومي سازمان ملل در آذر 1326 ش با اكثريت 33 راي در برابر 13 راي و امتناع 10 كشور طرح تقسيم فلسطين را بتصويب رساند و يك سال پس از آن و يك روز قبل از اعلام تشكيل دولت صهيونيستي در 25 ارديبهشت 1321 ش قيمومت انگليس بعنوان اولين دولت اشغالگر سرزمين فلسطين خاتمه يافت. و پيش بيني هرتزل پس از 50 سال ـ طي دو دوره از كنگره بال تا اعلاميه بالفور بمدت 20 سال كه صرف فروپاشي امپراطوري عثماني و تقسيم آن شد و دوره بعد از اعلاميه بالفور تا تشكيل دولت صهيونيستي بمدت 30 سال كه صرف مهاجرت و اسكان يهوديان و راندن فلسطيني ها و فراهم نمودن مقدمات دولت صهيونيستي شد ـ محقق گرديد.
رژيم صهيونيستي در 60 سال عمر خود از طريق جنگهايي كه با حمايت قدرتها بويژه آمريكا عليه اعراب برپا كرد به تثبيت و تحكيم پايه هاي حكومت خود پرداخت و اينك پس از شصت سال با تاكتيك هاي مرموزانه مصرا بدنبال آن است كه با اخذ حداكثر امتيازات و بازهم در سايه حمايت آمريكا از سوي همسايگان خود مشروعيت بدست آورد.
به راستي ! موجوديت رژيم جعلي و غاصب صهيونيستي تا چه زماني استمرار و ادامه حيات خواهد داشت. آنچه برخي آگاهان و كارشناسان بدان تاكيد دارند اين حقيقت مسلم است كه «اسرائيل» پديده اي بي ريشه و گذرا در تاريخ و جغرافياي منطقه خاورميانه و جهان اسلام است.
پيوستگي و همسويي استعماربا صهيونيسم در خط مشي سياسي بريتانيا زماني به اوج خود مي رسد كه «بنيامين ديزرائيلي» نخست وزير يهودي بريتانيا در سال 1254 ش در يك مقطع بسيار حساس تصميم مي گيرد تا سهام كانال سوئز را با چهار ميليون ليره استرلينگ كه از «لئونيل ناتان روچيلد» وام گرفته بودخريداري نمايد «تا شايد به گفته وايزمن زماني با برپايي دولت يهود خط حفاظتي آن متشكل از يك ميليون يهودي نيز فراهم شود»
كاهش قدرت روزافزون انگليس در جنگ دوم جهاني و ظهور قدرتي جديد به نام آمريكا صهيونيسم را بر آن داشت كه ميل به قدرت جديد كرده و انگليس را به دلائل ضعف پشت سر گذارده دور جديدي از فعاليت خود را از موضع قدرت جديد جهان آغاز نمايد.
رژيم صهيونيستي در 60 سال عمر خود از طريق جنگهايي كه با حمايت قدرتها بويژه آمريكا عليه اعراب برپا كرد به تثبيت و تحكيم پايه هاي حكومت خود پرداخت و اينك پس از شصت سال با تاكتيك هاي مرموزانه مصرا بدنبال آن است كه با اخذ حداكثر امتيازات و بازهم در سايه حمايت آمريكا از سوي همسايگان خود مشروعيت بدست آورد.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط