خالقا بیچاره كوی توام
خالقا بیچاره كوی توام
سرنگون افتاده دل سوی توام
ای جهانی درد همراهم زتو
درد دیگر وام میخواهم زتو
رنجبرد كوی تو رنجی خوش است
درد تو در قعر جان گنجی خوش است
هرچه میخواهی توانی كرد تو
بیش گردان هر دمم این درد تو
گر نماند درد تو عطّار را
او نخواهد كافر وی دیندار را
درد تو باید كه جان میسوزدش
پای بر آتش، جهان میسوزدش
درد تو باید دلم را درد تو
لیك نه در خورد من، در خورد تو
درد چندانی كه داری میفرست
لیك دل را نیز یاری میفرست
خالقا! تا این سگم در باطن است
راه جانم سوی تو نا ایمن است
یا به حكم شرع در كارش فكن
یا بكلی در نمكسارش فكن
تو بسی داری چومن در هر پسی
من ندارم تا ابد جز تو كسی
در میان راه تنها ماندهام
كس ندارم بی سر و پا ماندهام
ای كس هر بیكسی بس بیكسم
بیكسیام را كسی باشی بسم
گر من بی كس ندارم هیچكس
همدم من تا ابد یاد تو بس[1]
سرنگون افتاده دل سوی توام
ای جهانی درد همراهم زتو
درد دیگر وام میخواهم زتو
رنجبرد كوی تو رنجی خوش است
درد تو در قعر جان گنجی خوش است
هرچه میخواهی توانی كرد تو
بیش گردان هر دمم این درد تو
گر نماند درد تو عطّار را
او نخواهد كافر وی دیندار را
درد تو باید كه جان میسوزدش
پای بر آتش، جهان میسوزدش
درد تو باید دلم را درد تو
لیك نه در خورد من، در خورد تو
درد چندانی كه داری میفرست
لیك دل را نیز یاری میفرست
خالقا! تا این سگم در باطن است
راه جانم سوی تو نا ایمن است
یا به حكم شرع در كارش فكن
یا بكلی در نمكسارش فكن
تو بسی داری چومن در هر پسی
من ندارم تا ابد جز تو كسی
در میان راه تنها ماندهام
كس ندارم بی سر و پا ماندهام
ای كس هر بیكسی بس بیكسم
بیكسیام را كسی باشی بسم
گر من بی كس ندارم هیچكس
همدم من تا ابد یاد تو بس[1]
پی نوشت:
[1] . مصیبتنامه، شیخ فریدالدین عطار، به تصحیح دكتر نورانی وصال، چاپ زوّار، تهران، ص 15.
عطار نيشابوري