نویسنده: رسول سعادتمند
اگر برای هر علمی موضوعی است- چنانکه شما آقایان میفرمایید- علم همه انبیا هم موضوعش انسان است. و اگر برای هر دولتی برنامهای است، برنامه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را میشود گفت همان سورهای که در اول وارد شده است، آن برنامه رسول خداست: (بسم الله الرّحمن الرّحیم * اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ) (1) تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمیشان انسان است. آمدهاند انسان را تربیت کنند. آمدهاند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی مافوق الطبیعه، مافوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیا در انسان است. از اول، هر کسی، هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان. برنامه را هم این آیه شریفه به حسب اعتبار و به حسب احتمال تعیین میفرماید. به خود رسول اکرم خطاب است؛ لکن خطابات قرآن آن هم که به خود رسول اکرم است غالباً عام است: اقراً باسم ربک. از اول که قرائت شروع میشود تعیین میفرماید که قرائت چه جور باید باشد: به «اسم رب» باید باشد.
تمام قرائتهایی که تمام کلماتی که از «اسم رب» جدا باشد شیطانی است. دو جنبه است: یک جنبه رحمانی و یک جنبه شیطانی، قرائت به «اسم رب»؛ قرائت که شروع شد، با «اسم رب» شروع شد. علم با اسم رب، قرائت با اسم رب، دیدن با اسم رب، شنیدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چیز به اسم رب. عالم با اسم رب شروع شده است. خدای تبارک و تعالی عالم را با اسم خودش شروع کرده است. بنای عالم با اسم خداست. و انسان که یک عالمی است، عالم صغیر و به حسب واقع کبیر، قرائت، اول تعلیمی که به او میشود و اول برنامهای که برای رسول اکرم آمده است این است که اقرأً باسم ربک. نه همین طور قرائت کن، نه همین طور درس بخوانید، نه همین طور ترویج بکنید، نه همین طور منبر بروید، نه همین طور تبلیغ بکنید؛ درس بخوانید به اسم رب. برنامه است. تبلیغ بکنید به اسم رب. منبر بروید به اسم رب. گوش کنید به اسم رب. صحبت کنید به اسم رب. که اگر اسم رب را از اشیاء جدا کنند، به یک معنا هیچ هستند و هیچ میشوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همه آوازها از خداست. با اسم رب عالم شروع شده است؛ و با اسم رب ختم میشود. شما هم باید با اسم رب شروع کنید؛ و با اسم رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست. و باید ما استشعار کنیم اسم خدا [را]. همه عالم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستید با اسم خدا همه چیز تحقق پیدا کرده است. و همه اسم خدا هستید.
ما باید این معنا را ادراک کنیم بفهمیم که همه از اوست؛ و همه به او رجوع میکنند: انا لله و انا الیه راجعون از او هستیم، و به اوست همه چیز دیگران نیستند، هیچند؛ هر چه هست اوست. ما باید ادراک این معنا را بکنیم. انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند؛ تربیت کنند. انبیا برای انسان آمدهاند و برای انسان سازی آمدهاند. کتب انبیا کتب انسان سازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است. انسان منشأ همه خیرات است. و اگر انسان نشود، منشأ همه ظلمات است. در سر دو راهی واقع است این موجود: یک راه، راه انسان. و یک راه، راه منحرف از انسانیت. تا از چه حیوانی سر بیرون بیاورد. تعلیم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحید تنها، فایده ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد: اقرأ باسم ربک، باسم ربک الذی خلق، همه خلق را به اسم رب نسبت میدهد. اسم رب مبدأ همه خلقهاست. خلق است: خلق مطلق، اقرأ باسم ربک الذی خلق درس هم بخوانید باسم ربک الذی خلق، مباحثه هم بکنید به اسم رب. نه همان اول بگویید بسم الله الرحمن الرحیم. بفهمید قضیه چه است، و بفهمیم قضیه چه است. انبیا آمدند که بفهمانند به ما که قضایا چه هست. ما همه حیران، سرگردان. همه عالم سرگردانند نمیدانند قضایا چیست. اینهایی که ادعای انسان شناسی و اسلام شناسی میکنند ادعاست! کی «انسان» را میشناسد، و کی «اسلام» را؟ یک پردههایی، یک ورقهایی بسیار مختصری، از انسان، یک ورقهای بسیار مختصری از اسلام، وقتی که کسی بشناسد، خیال میکند «انسان» را شناخته؛ «اسلام» را شناخته. انسان به معنای حقیقی انسان، به آن معنایی که «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهایی که ملهمند به الهام او، کسی نمیشناسد.
ملائکه ایراد گرفتند که این «مفسد» را چرا خلق میکنی،- انسان- فرمود: شما نمیدانید. (2) بعد که «تعلیم اسما» کرد و هیچ کسی نمیتواند حمل «اسما» بکند الا انسان، و حمل «امانت» بکند الاً انسان (3) وقتی که اسما را به او تعلیم کرد، فرمود که عرضه کن بر این ملائکهای کهاشکال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائکه هم عاجز ماندند. (4) ملائکه مقربین هم عاجزند، اما نه ما. انسان، ما، یک موجودی هستیم که سر دو راهی واقع شده ایم. باز آنهایمان که خوبند راه را معوج نرفتند، و الا توی راهند، تا ببینیم چه بشود. دنبالش میفرماید: (إقرأ و ربک الاکرم) با خدا قرائت کن، شاید معنایش این باشد. آنجا (إقرأ باسم ربک الذی خلق). البته طولانی است صحبت. (خلق الإنسان من علق). انسان از این «علق»، از این آب، یک همچو قدرت! یک همچو قدرت که آن انسانی که همه عالم است میگویند: (وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ) (5) «عصر» انسان کامل است؛ امام زمان- سلام الله علیه- است. یعنی «عصاره» همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات، یعنی قسم به انسان کامل، (إنّ الإنسان لفی خسر) این «انسان» که اینجا میگویند همین انسان یک سر و دو گوشی است که ماها انسانش میگوییم. خطاب با ماست. سر دو راهی واقع شده ایم، یک راه، راه انسانیت است، که این «صراط مستقیم» است. صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است؛ یک طرفش به الوهیت. راه مستقیم از «علق» شروع میشود. منتها بعضی از آنها طبیعی است، و آنجایی که مهم است آنجایی است که ارادی است. یک سرش طبیعت است، یک طرفش مقام الوهیت. و انسان از طبیعت شروع میکند، تا اینکه برسد به آنجایی که در وهم من و تو نمیآید: «آنچه در وهم تو ناید آن شوم».
اختیار با شماست که این دو راه را اختیار کنید: یا صراط مستقیم انسانیت را؛ یا انحراف به چپ، یا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانیت دور میشود. هر چه جلو برود دورتر میشود. کسی که از راه مستقیم منحرف شد هر چه پیش برود دورتر میشود از راه اگر از راه مستقیم انسانیت [دور شد]، یعنی آن راهی که انبیا آمدند معرفی کنند آن راه راه مأمورند برای اینکه آن راه را معرفی کنند. خدای تبارک و تعالی هم در سوره «حمد» میفرماید که (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ) (6) آنهایی که تو به آنها نعمت دادی؛ آنها را منعم کردی؛ رحمت را بر آنها وارد کردی: هدایت را بر آنها وارد کردی. (غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ) (7) «المغضوب علیهم» یک طایفهاند منحرف. «ضالین» هم یک طرفند منحرف؛ از هدایت دورند. و هر چه پیش بروند دورتر میشوند. هر چه درس بخوانید و به اسم «ربک» نباشد، از صراط مستقیم دورید. و هر چه زیادتر درسی بخوانید دورتر میشوید. اگر اعلم من فی الارض بشوید و به اسم ربک نباشد، اَبعَدِ از خدای تبار ک و تعالی هستید! از صراط مستقیم بعیدتر میشوید. یا صراط مستقیم است، که یک سرش جسر جهنم، یک طرفش طبیعت است؛ یک طرفش بهشت است. آخر مرتبه بهشت «لقاءالله» است. آنجایی است که غیر انسان هیچ کس راه ندارد؛ فقط انسان راه دارد. و ما همه الان در جسر جهنم واقع شدیم. «طبیعت» متن جهنم است. در آن عالم ظهور که میکند، طبیعت جهنم است. الان ما در متن جهنم داریم حرکت میکنیم. اگر این راه را طی کردیم، آن روز که جسر جهنم ظاهر میشود، در این چشمهای مردم در آن عالم ظاهر میشود، آنکه این راه را طی کرده است از آن جسر عبور میکند؛ آنکه این راه را طی نکرده است در جهنم واقع میشود؛ میافتد از راه. کج است دیگر یک راه مستقیم، که اوصافش هم که گفتند و شنیدید و دقیقتر از موست، راه باریک است و تاریک است، و نور «هدایت» میخواهد: (اهدنا الصراط المستقیم). خداوند هدایت کند ما را.
شما آقایان، که در راه اسلام و علم قدم بر میدارید و متلبس به لباس اسلام و لباس انبیا شدهاید و متلبس به لباس روحانیت شده اید، گمان نکنید که درس خواندن بدون اینکه قرائت به اسم رب باشد برایتان فایده دارد. گاهی ضرر دارد. گاهی علم غرور میآورد. گاهی علم انسان را پرت میکند از «صراط مستقیم». اینهایی که دین ساز بودند اکثراً اهل علم بودند. اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند اکثراً از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل میشود؛ دورتر میشود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم فیلسوف اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است به حسب نظر مردم، همه چیز میداند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است. و از همه دورتر، هر چه انبار زیادتر و ارزش زیادتر، هر چه انبار بزرگتر وزر و ظلماتش بیشتر، (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ) (8) گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی که شروع بشود به اسم رب، آن نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد بگیرد، آن خوبش این است که میخواهد یاد بگیرد. و الا میخواهم مسند بگیرم، میخواهم امام جماعت بشوم؛ میخواهم اهل منبر باشم؛ میخواهم مقبول عامه باشیم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اینها انحرافات است. و همه دقیق! صراط مستقیم، به حسب وصفی که شده است، باریکتر از موست. بسیار دقیق است.
چه بسا انسان یک عمر در ریا بوده و خودش نفهمیده. یک عمر هر عملی کرده ریا بوده است، و نفهمیده خودش ریاست. اینقدر دقیق است که خود آدم هم نمیفهمد! موازین دارد برایش، آنهایی که اهل عملی هستند موازین تعیین نکردند که ما بفهمیم که چه هستیم و خودمان را تشخیص بدهیم. در علم انبیا که علم انسان سازی است، موازین دارد اینها.
اسلام را به این زودی نمیشود شناخت. اسلام را با دو تا جنگ نمیشود [شناخت] اسلام جنگ نیست. جنگ به اسلام مربوط نیست. مکتب اسلام اینکه حالا به آن گفته میشود «مکتب» این یک چیزی است که مقدمه برای آن مکتبی است که اسلام دارد. آن مکتب را من و تو نمیشناسیم. چنانکه انسان را ما نمیشناسیم. آنکه میشناسیم همین موجود طبیعی است. این «انسان» نیست.
از «علق» میآید یک قدری بالاتر، میآید یک قدری بالاتر، تا میشود حیوان. این حیوانی اش خیلی طولانی است. این مقام «حیوانیت» خیلی طولانی است. و انسان ممکن است تا آخر عمرش در همین حیوانیت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم «رب» نباشد فایده ندارد. همه چیز باید به اسم رب باشد.
شما حالا آقایان، از قراری که گفتند، بنا دارید که تشریف ببرید در قراء و قصبات و شهرها برای ترویج، برای هدایت. توجه داشته باشید است که به این زودی نمیتوانید جبران بکنید. شمایی که به اسم «هدایت» بین مردم میروید غیر عامه مردم است وضعتان. غیر وضع اسلام هستید؛ رسول رسول خدا هستید. باید بفهمید که در این رسالت چه باید بکنید. این کارهایی که بنا دارید بکنید آیا به اسم رب است؟ آیا از اول که شروع میکنید به اینکه هدایت کنید مردم را، اسلام را معرفی کنید به مردم، ولو همین قدر که میدانید، آیا این به اسم رب است؟ از اسم خدا شروع میشود؛ یا خدای نخواسته نفسانیت آدم در آن دخالت دارد. اعدی عدوک همین نفسی است که در انسان هست (9). این از همه دشمنها برای انسان دشمنتر است. همه دشمنهای عالم آنقدری که از آنها میآید این است که انسان را بکشند، زجرش بدهند؛ اما آنکه بین جنبیک آن «نفس اماره» انسان، آن غیر این است که انسان را بکشد؛ انسانیت را میکشد! همه عالم جمع بشوند که انسانیت شما را بکشند، تا آن چیزی که در خود شما هست، آن نباشد و تغییر نکند، کسی نمیتواند. اعدی عدوک همین نفسی است که بین جنبیک. ببینید که حالا که تشریف میبرید و میخواهید مردم را هدایت کنید، به اسم رب هدایت میکنید، یا به اسم نفس، که همان به اسم شیطان است؟ ببینید با آقایانی که در محل هستند شما چه جور رفتار میکنید؟
صحیفه امام، ج 8، ص 324 تا 330
تمام قرائتهایی که تمام کلماتی که از «اسم رب» جدا باشد شیطانی است. دو جنبه است: یک جنبه رحمانی و یک جنبه شیطانی، قرائت به «اسم رب»؛ قرائت که شروع شد، با «اسم رب» شروع شد. علم با اسم رب، قرائت با اسم رب، دیدن با اسم رب، شنیدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چیز به اسم رب. عالم با اسم رب شروع شده است. خدای تبارک و تعالی عالم را با اسم خودش شروع کرده است. بنای عالم با اسم خداست. و انسان که یک عالمی است، عالم صغیر و به حسب واقع کبیر، قرائت، اول تعلیمی که به او میشود و اول برنامهای که برای رسول اکرم آمده است این است که اقرأً باسم ربک. نه همین طور قرائت کن، نه همین طور درس بخوانید، نه همین طور ترویج بکنید، نه همین طور منبر بروید، نه همین طور تبلیغ بکنید؛ درس بخوانید به اسم رب. برنامه است. تبلیغ بکنید به اسم رب. منبر بروید به اسم رب. گوش کنید به اسم رب. صحبت کنید به اسم رب. که اگر اسم رب را از اشیاء جدا کنند، به یک معنا هیچ هستند و هیچ میشوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همه آوازها از خداست. با اسم رب عالم شروع شده است؛ و با اسم رب ختم میشود. شما هم باید با اسم رب شروع کنید؛ و با اسم رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست. و باید ما استشعار کنیم اسم خدا [را]. همه عالم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستید با اسم خدا همه چیز تحقق پیدا کرده است. و همه اسم خدا هستید.
ما باید این معنا را ادراک کنیم بفهمیم که همه از اوست؛ و همه به او رجوع میکنند: انا لله و انا الیه راجعون از او هستیم، و به اوست همه چیز دیگران نیستند، هیچند؛ هر چه هست اوست. ما باید ادراک این معنا را بکنیم. انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند؛ تربیت کنند. انبیا برای انسان آمدهاند و برای انسان سازی آمدهاند. کتب انبیا کتب انسان سازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است. انسان منشأ همه خیرات است. و اگر انسان نشود، منشأ همه ظلمات است. در سر دو راهی واقع است این موجود: یک راه، راه انسان. و یک راه، راه منحرف از انسانیت. تا از چه حیوانی سر بیرون بیاورد. تعلیم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحید تنها، فایده ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد: اقرأ باسم ربک، باسم ربک الذی خلق، همه خلق را به اسم رب نسبت میدهد. اسم رب مبدأ همه خلقهاست. خلق است: خلق مطلق، اقرأ باسم ربک الذی خلق درس هم بخوانید باسم ربک الذی خلق، مباحثه هم بکنید به اسم رب. نه همان اول بگویید بسم الله الرحمن الرحیم. بفهمید قضیه چه است، و بفهمیم قضیه چه است. انبیا آمدند که بفهمانند به ما که قضایا چه هست. ما همه حیران، سرگردان. همه عالم سرگردانند نمیدانند قضایا چیست. اینهایی که ادعای انسان شناسی و اسلام شناسی میکنند ادعاست! کی «انسان» را میشناسد، و کی «اسلام» را؟ یک پردههایی، یک ورقهایی بسیار مختصری، از انسان، یک ورقهای بسیار مختصری از اسلام، وقتی که کسی بشناسد، خیال میکند «انسان» را شناخته؛ «اسلام» را شناخته. انسان به معنای حقیقی انسان، به آن معنایی که «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهایی که ملهمند به الهام او، کسی نمیشناسد.
ملائکه ایراد گرفتند که این «مفسد» را چرا خلق میکنی،- انسان- فرمود: شما نمیدانید. (2) بعد که «تعلیم اسما» کرد و هیچ کسی نمیتواند حمل «اسما» بکند الا انسان، و حمل «امانت» بکند الاً انسان (3) وقتی که اسما را به او تعلیم کرد، فرمود که عرضه کن بر این ملائکهای کهاشکال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائکه هم عاجز ماندند. (4) ملائکه مقربین هم عاجزند، اما نه ما. انسان، ما، یک موجودی هستیم که سر دو راهی واقع شده ایم. باز آنهایمان که خوبند راه را معوج نرفتند، و الا توی راهند، تا ببینیم چه بشود. دنبالش میفرماید: (إقرأ و ربک الاکرم) با خدا قرائت کن، شاید معنایش این باشد. آنجا (إقرأ باسم ربک الذی خلق). البته طولانی است صحبت. (خلق الإنسان من علق). انسان از این «علق»، از این آب، یک همچو قدرت! یک همچو قدرت که آن انسانی که همه عالم است میگویند: (وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ) (5) «عصر» انسان کامل است؛ امام زمان- سلام الله علیه- است. یعنی «عصاره» همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات، یعنی قسم به انسان کامل، (إنّ الإنسان لفی خسر) این «انسان» که اینجا میگویند همین انسان یک سر و دو گوشی است که ماها انسانش میگوییم. خطاب با ماست. سر دو راهی واقع شده ایم، یک راه، راه انسانیت است، که این «صراط مستقیم» است. صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است؛ یک طرفش به الوهیت. راه مستقیم از «علق» شروع میشود. منتها بعضی از آنها طبیعی است، و آنجایی که مهم است آنجایی است که ارادی است. یک سرش طبیعت است، یک طرفش مقام الوهیت. و انسان از طبیعت شروع میکند، تا اینکه برسد به آنجایی که در وهم من و تو نمیآید: «آنچه در وهم تو ناید آن شوم».
اختیار با شماست که این دو راه را اختیار کنید: یا صراط مستقیم انسانیت را؛ یا انحراف به چپ، یا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانیت دور میشود. هر چه جلو برود دورتر میشود. کسی که از راه مستقیم منحرف شد هر چه پیش برود دورتر میشود از راه اگر از راه مستقیم انسانیت [دور شد]، یعنی آن راهی که انبیا آمدند معرفی کنند آن راه راه مأمورند برای اینکه آن راه را معرفی کنند. خدای تبارک و تعالی هم در سوره «حمد» میفرماید که (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ) (6) آنهایی که تو به آنها نعمت دادی؛ آنها را منعم کردی؛ رحمت را بر آنها وارد کردی: هدایت را بر آنها وارد کردی. (غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ) (7) «المغضوب علیهم» یک طایفهاند منحرف. «ضالین» هم یک طرفند منحرف؛ از هدایت دورند. و هر چه پیش بروند دورتر میشوند. هر چه درس بخوانید و به اسم «ربک» نباشد، از صراط مستقیم دورید. و هر چه زیادتر درسی بخوانید دورتر میشوید. اگر اعلم من فی الارض بشوید و به اسم ربک نباشد، اَبعَدِ از خدای تبار ک و تعالی هستید! از صراط مستقیم بعیدتر میشوید. یا صراط مستقیم است، که یک سرش جسر جهنم، یک طرفش طبیعت است؛ یک طرفش بهشت است. آخر مرتبه بهشت «لقاءالله» است. آنجایی است که غیر انسان هیچ کس راه ندارد؛ فقط انسان راه دارد. و ما همه الان در جسر جهنم واقع شدیم. «طبیعت» متن جهنم است. در آن عالم ظهور که میکند، طبیعت جهنم است. الان ما در متن جهنم داریم حرکت میکنیم. اگر این راه را طی کردیم، آن روز که جسر جهنم ظاهر میشود، در این چشمهای مردم در آن عالم ظاهر میشود، آنکه این راه را طی کرده است از آن جسر عبور میکند؛ آنکه این راه را طی نکرده است در جهنم واقع میشود؛ میافتد از راه. کج است دیگر یک راه مستقیم، که اوصافش هم که گفتند و شنیدید و دقیقتر از موست، راه باریک است و تاریک است، و نور «هدایت» میخواهد: (اهدنا الصراط المستقیم). خداوند هدایت کند ما را.
شما آقایان، که در راه اسلام و علم قدم بر میدارید و متلبس به لباس اسلام و لباس انبیا شدهاید و متلبس به لباس روحانیت شده اید، گمان نکنید که درس خواندن بدون اینکه قرائت به اسم رب باشد برایتان فایده دارد. گاهی ضرر دارد. گاهی علم غرور میآورد. گاهی علم انسان را پرت میکند از «صراط مستقیم». اینهایی که دین ساز بودند اکثراً اهل علم بودند. اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند اکثراً از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل میشود؛ دورتر میشود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم فیلسوف اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است به حسب نظر مردم، همه چیز میداند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است. و از همه دورتر، هر چه انبار زیادتر و ارزش زیادتر، هر چه انبار بزرگتر وزر و ظلماتش بیشتر، (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ) (8) گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی که شروع بشود به اسم رب، آن نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد بگیرد، آن خوبش این است که میخواهد یاد بگیرد. و الا میخواهم مسند بگیرم، میخواهم امام جماعت بشوم؛ میخواهم اهل منبر باشم؛ میخواهم مقبول عامه باشیم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اینها انحرافات است. و همه دقیق! صراط مستقیم، به حسب وصفی که شده است، باریکتر از موست. بسیار دقیق است.
چه بسا انسان یک عمر در ریا بوده و خودش نفهمیده. یک عمر هر عملی کرده ریا بوده است، و نفهمیده خودش ریاست. اینقدر دقیق است که خود آدم هم نمیفهمد! موازین دارد برایش، آنهایی که اهل عملی هستند موازین تعیین نکردند که ما بفهمیم که چه هستیم و خودمان را تشخیص بدهیم. در علم انبیا که علم انسان سازی است، موازین دارد اینها.
اسلام را به این زودی نمیشود شناخت. اسلام را با دو تا جنگ نمیشود [شناخت] اسلام جنگ نیست. جنگ به اسلام مربوط نیست. مکتب اسلام اینکه حالا به آن گفته میشود «مکتب» این یک چیزی است که مقدمه برای آن مکتبی است که اسلام دارد. آن مکتب را من و تو نمیشناسیم. چنانکه انسان را ما نمیشناسیم. آنکه میشناسیم همین موجود طبیعی است. این «انسان» نیست.
از «علق» میآید یک قدری بالاتر، میآید یک قدری بالاتر، تا میشود حیوان. این حیوانی اش خیلی طولانی است. این مقام «حیوانیت» خیلی طولانی است. و انسان ممکن است تا آخر عمرش در همین حیوانیت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم «رب» نباشد فایده ندارد. همه چیز باید به اسم رب باشد.
شما حالا آقایان، از قراری که گفتند، بنا دارید که تشریف ببرید در قراء و قصبات و شهرها برای ترویج، برای هدایت. توجه داشته باشید است که به این زودی نمیتوانید جبران بکنید. شمایی که به اسم «هدایت» بین مردم میروید غیر عامه مردم است وضعتان. غیر وضع اسلام هستید؛ رسول رسول خدا هستید. باید بفهمید که در این رسالت چه باید بکنید. این کارهایی که بنا دارید بکنید آیا به اسم رب است؟ آیا از اول که شروع میکنید به اینکه هدایت کنید مردم را، اسلام را معرفی کنید به مردم، ولو همین قدر که میدانید، آیا این به اسم رب است؟ از اسم خدا شروع میشود؛ یا خدای نخواسته نفسانیت آدم در آن دخالت دارد. اعدی عدوک همین نفسی است که در انسان هست (9). این از همه دشمنها برای انسان دشمنتر است. همه دشمنهای عالم آنقدری که از آنها میآید این است که انسان را بکشند، زجرش بدهند؛ اما آنکه بین جنبیک آن «نفس اماره» انسان، آن غیر این است که انسان را بکشد؛ انسانیت را میکشد! همه عالم جمع بشوند که انسانیت شما را بکشند، تا آن چیزی که در خود شما هست، آن نباشد و تغییر نکند، کسی نمیتواند. اعدی عدوک همین نفسی است که بین جنبیک. ببینید که حالا که تشریف میبرید و میخواهید مردم را هدایت کنید، به اسم رب هدایت میکنید، یا به اسم نفس، که همان به اسم شیطان است؟ ببینید با آقایانی که در محل هستند شما چه جور رفتار میکنید؟
پینوشتها:
1- سوره علق، آیه 1-5: «به نام خداوند بخشنده مهربان* بخوان به نام پروردگارت* که انسان را از خون بسته آفرید بخوان و پروردگار بزرگوار تو * که با قلم آموخت * به انسان آنچه را نمیدانست آموخت».
2- اشاره به آیه 32 سوره بقره.
3- اشاره به آیه 72 سوره احزاب.
4- اشاره به آیه 30 سوره بقره.
5- سوره عصر، آیات 1 و 2.
6- سوره فاتحه، آیات 5 و 6.
7- سوره فاتحه، آیه7.
8- بخشی از آیه 40 سوره نور.
9- بحارالانوار، ج 67، ص 64: (اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک) دشمن ترین دشمنان تو نفس تو است که در برابر توست.
صحیفه امام، ج 8، ص 324 تا 330