رابطه قرآن و هنر
نويسنده: محمود نياكان
ابزارهاي هنري، يكي از رساترين، بليغترين و كاريترين ابزار ابلاغ و تبليغ پيام است. در واقع، هنر نيز يك شيوه بيان است، يك شيوه ادا كردن است، منتها اين شيوة بيان از هر شيوة تبيين ديگر، رساتر، دقيقتر، نافذتر و ماندگارتر است. اگر زبان علمي يا عادي داراي اين ويژگي و بيان مستقيم حقايق است، زبان هنر نيز، اين ويژگي را دارا خواهد بود كه بيان غير مستقيم همين حقايق است، با اين تفاوت كه زبان هنر، بيانگر حقايق به صورت واقعي آنها نيست، بلكه بر عنصر تخيل استوار است.
به عنوان مثال، براي نشان دادن اهميت انفاق در راه خدا، گاهي ميگوييم: «هر كس براي خشنودي خدا اموال خود را انفاق كند» چند برابر آن پاداش خواهد داشت. قهراً اين سخن، يك بيان واقعي يا عادي و يا علمي است.
اما هنگامي كه همين مفهوم را در آيه 261 سوره بقره، مشاهده ميكنيم، ميبينيم، قرآن كريم اين تعبير را در قالب يك بيان «هنري» در آورده و در آن، يك رابطه جديد بين انفاق و دانة گندم به تصوير كشيده شده است: «كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق ميكنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند».
بنابراين، قرآن كريم، براي عمق بخشيدن و محكمتر كردن مظلوم و مقصود مورد نظر در ذهن مخاطب از يك شيوه هنري سود برده است.
در يك نگاه كل، چنين ميتوان گفت: هر چند در قرآن كريم، به صراحت آيهاي دربارة هنر و ارزش آن وارد نشده است، ولي از آن جا كه دعوت قرآن كريم و اسلام به چيزهايي است كه در فطرت آدمي است ميل به زيبايي و استفاده از شيوههاي مختلف هنري براي جذب بيشتر از امور فطري است كه در وجود انسان است و قهراً قرآن كريم ميبايست، به گونهاي به زيبايي هنر و ارزش آن پرداخته باشد، برخي آيات كه در اين زمينه وارد شدهاند عبارتند از:
1. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ...؛ (سجده، 7) او همان كسي است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد ...».
2. «وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ ...؛ (غافر، 64) و شما را صورت گري كرد و صورتتان را نيكو آفريد ...».
3. «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ...؛ (مؤمنون، 14) پس بزرگ است، خدايي كه بهترين آفرينندگان است ...».
4. «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ...؛ (بقره، 138) رنگ خدايي (بپذيريد رنگ ايمان، توحيد و اسلام) و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر است! ...».
5. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ ...؛ (اعراف، 32) بگو چه كسي زينتهاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده روزيهاي پاكيزه را حرام كرده است؟ ...»
6. «يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...؛ (اعراف، 31) اي فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد ...».
آيات فوق، همگي دلالت دارد بر اينكه خداوند متعال نيز از زيبايي واتقان و قامت موزون در پديدهها خبر ميدهد و به نقش هنر، زيبايي، هماهنگي، دلنوازي و صورتهاي زيبا و دلپذير در مخلوقات خود ذرات عالم، اشاره ميفرمايد، پس ما نيز بايد، درس گرفته و در كارها و اعمال مان، از هنر و زيبايي و خلق شيوههاي نو و دلنواز كمك بگيريم.
عاليترين هنر در پيوند ميان اصوات و صداها، تلاوت قرآن كريم است، كه همواره مورد ستايش پيشوايان دين قرار گرفته است[2] و در قرآن كريم نيز بدان تأكيد شده است.[3]
در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفي در اين زمينه به چشم ميخورد. آيات قرآن در هنگام تلاوت، به گونهاي در جان و دل افرادي مينشست كه آنان را از خود بي خود ميكرد.
وليد بن مغيرة مخزومي، شخصي است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است و او را «گل سر سبد قريش» ميناميدند. پس از نزول آيات اولية سورة مباركة غافر، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در مسجد حضور يافت و اين آيات را، در حالي كه وليد در نزديكي آن حضرت بود، قرائت فرمود. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چون توجه وليد به آيات را مشاهده فرمود، بار ديگر نيز آيات را قرائت نمود. وليد بن مغيرة، از مسجد خارج و در مجلسي از طايفة بني مخزوم حاضر شد و اين گونه شروع به سخن نمود:
به خدا سوگند، از محمد سخني شنيدم كه نه به گفتار انسانها شباهت دارد و نه به سخن جنيّان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زيباست. بالاي آن (نظير درختان) پر ثمر و پايين آن (همانند ريشهي درختان كهن) پرمايه است. گفتاري است كه بر همه چيز پيروز ميشود و چيزي بر آن پيروز نخواهد شد.[4]
اسلام، اين كار هنري را به رسميت شناخت و به تشويق آن پرداخت، به شاعران پايگاهي ارزشمند و والا و وعده ثواب اخروي داد. قرآن، ضمن نكوهش از شاعران بيهدف كه جز تأمين منافع مادي و ارضاء نامشروع احساسات جنسي و غرائز پست حيواني، محرك و انگيزهاي ندارند.[5] به تجليل از شعراء و گويندگاني پرداخته كه سرودة آنان را احساسات پاك و شورانگيز، از عشق به بيان حقيقت، مبارزه با باطل و دعوت به كارهاي نيك، برخوردار است.[6]
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ، نيز دربارةاين دسته از شعراء فرموده: «ان من الشعر لحكمة؛ پارهاي از شعرها دانش و حكمت است.»[7]
پيشوايان اسلام، همواره از سرودههاي شاعران با هدف استقبال نموده و آنها را مورد احترم و محبت خود قرار ميدادند. لحظهاي كه يكي از افراد طايفة بني كنانه برخاست و از حضرتش اجازه گرفت كه اشعاري را كه دربارة حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ سروده بود، بخواند. حضرت اجازه داد و او اشعار خود را خواند.
پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة او چنين دعا فرمود: «لك لكل بيت قلته بيت في الجنة؛ در برابر هر بيتي از اين اشعار، خانهاي در بهشت داري.»[8]
تقديري كه امام سجاد ـ عليه السلام ـ از فرزدق و حضرت صادق ـ عليه السلام ـ، از «هاشميات» كميت و امام رضا ـ عليه السلام ـ از «دعبل خزاعي» نمودند. معروف و مشهور است.
به دليل اثرات بارزي كه شعر در ميدان دفاع از حق و زنده ساختن حقيقت، از خود ميگذارد، هنگامي كه عبدالرحمن بن كعب از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة شعر سئوال نمود، آن حضرت چنين پاسخ فرمود: مرد با ايمان با شمشير و زبان خود از حريم حق دفاع ميكند. به خدايي كه جان من در دست اوست، سرودههاي شما بسان تيري است، كه به قلب و چشم دشمن مينشيند.»[9]
تمجيد از شعر از سوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم السلام ـ، يا استشهاد آنان به شعر و حتي شعر سرودن آنان، نه به اين جهت است كه شعر يكي از انواع هنر محسوب ميشود، بلكه از آن روست كه شعر ابزاري است در راه بيان حقايق و به همين دليل نيز آن چه در نزد ايشان اهميت داشت، «مفهوم» شعر بود نه ساختار و تكنيك و معيارهاي هنري، همانند آن چه در ميدانهاي جنگ به صورت رجز خوانده ميشد.
داستان واقعي كه در قرآن كريم مطرح شده، نوعي از طرح حقيقي «واقعيت» است، نه آن كه صرفاً «حكايت» يا «كشف» و يا «نگاهي» كوتاه به واقعيتي باشد كه در دايرة واقعيتهاي ممكن يا محتمل در داستان قرار دارد، به عبارت ديگر، داستانهاي قرآن كريم، بر خلاف آن چه در داستانهاي ساخته و پرداختة انديشة بشر است، ساخته و پرداخته «حوادث مجهول» نيست، بلكه داستان قرآني، پرداختن به واقعيتهاي موجود است، پرداختن به واقعيت بر اساس «گزينش»، رخدادها، شخصيتها و محيطهاي مناسب و مورد نظر است. اين گزينش و اين نحوة پرداختن به واقعيتها به گونهاي است كه از داستانهاي ساختة فكر بشر به نام داستانهاي تاريخي، كاملاً متمايز است، زيرا داستانهاي تاريخي، به پارهاي از حوادث و رخدادهاي واقعي ميپردازند. و برخي از عناصر ساخته و پرداخته ذهن را نيز به آن ميافزايند، اين امر در راستاي اهداف هنري نويسنده، از جمله تشويق و غيره و نيز در راستاي اهداف فكري داستان كه نقطه نظرات و ديدگاههاي نويسنده را مطرح ميكند صورت ميگيرد.
افزودن عناصر غير واقعي باعث ميشود، ويژگي واقعيت عيني از داستان سلب شود، هم چنين نبود عناصر هنري و تخيلي نيز، از ديگر سوي، كار را از حالت يك كار هنري خارج خواهد كرد.
عنصر داستاني در قرآن كريم، گاهي يك سوره را به طور كامل و گاهي بخشي از يك سوره را به خود اختصاص داده است. با توجه به اين كار در برخي از سورهها تنها يك داستان وجود دارد. و در برخي ديگر بيش از يك داستان، اين داستانها بر اساس هدف فكري سوره و رسالت آن شكل ميگيرند.
داستانهاي قرآني را ميتوان بر اساس معيارها و اصطلاحات بشري، به «رمان» نظير سورة يوسف ـ عليه السلام ـ و برخي از داستانهاي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، و نيز به داستان كوتاه، نظير اكثر داستانهاي قرآني و حكايات، نظير اكثر حكايتهاي قرآني كه كلمات نقل شده از كس ديگر، بدون آن كه حركت يا صيغه آن كلمه تغيير كند، قرآن آن را بيان داشته است مثل نقل گفتار حضرت موسي ـ عليه السلام ـ در مقابل فرعون و يا نقل گفتار فرعون به حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و غيره.
در اصطلاحات بشري، به داستانهايي كه به «زندگي طولي» شخصيت داستان پرداخته شده باشد، «رمان» گفته ميشود، به عنوان مثال، در سورة شعراء، به «زندگي طولي»، حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، اشاره شده است و بخش عمدهاي از سير زندگي آن حضرت، در آن مطرح شده است؛ از جمله به دريا افكنده شدن ايشان، نجاتشان از دريا و آزادي ايشان و ورودشان به شهر، كشتن يكي از آن دو نفري كه با يكديگر درگير بودند، رفتن به مدين، كمك به آن دو دختر، ازدواجشان با يكي از آن دو، نزول وحي بر ايشان و رفتنشان به سوي فرمون و ...،در مقابل در «داستان كوتاه»، به يك «مقطع عرضي»، يا وضعيتي استثنايي و بسيط از زندگي شخصيت داستان بسنده كرده است.
از ديگر امتيازات داستانهاي قرآني از داستانهاي بشري، اين است كه داستانهاي قرآني، داراي ساختار هندسي ويژهاي است كه بر اساس آن تمام جزئيات داستان و اجزاي آن اعم از آغاز و متن و انتها، داراي پيوندي زنده با يكديگر است، به نحوي كه هر جزيي از داستان يا تكامل و تحولي از جزء پيشين آن و يا شرح و تفصيلي بر آن و يا اثري از آن و يا امري در تجانس با آن است و همة اجزا در تابع محور فكري واحدي است.
در داستانهاي قرآني، از اصل «غافلگيري»، يعني مواجه ساختن خواننده، با وضعيت و يا رخدادي ناگهاني و غير قابل پيش بيني، «تعليق»، يعني نگاه داشتن سرّي كه تنها پس از گذشت زمان روشن خواهد شد و «تشويق»، يعني دلبسته كردن خواننده به پيگيري «آن چه رخ خواهد داد»، به خوبي استفاده شده است، مثلاً ميتوان براي اصل غافلگيري، به داستان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ اشاره كرد، اين داستان در سورة انبياء آمده و به واقعة «درهم كوبيدن بتها و نگهداشتن بت بزرگ» پرداخته است كه بهترين نمونه از عنصر «غافلگيري» است.
اما عنصر «درنگ و تأخير»، را ميتوان در داستان «اصحاب كهف»[10] كه در آن تعداد اصحاب كهف به عنوان سرّي پوشيده مانده است، مشاهده كرد.
صورتهاي هنري ياد شد، نمونهاي از جلوههاي هنري قرآن كريم بود كه بدون آن كه به طور مستقيم، به مقولة هنر بپردازند، مطالب گهر بار خود را در قالب هنرهاي گوناگون بيان كردهاند.[12]
به عنوان مثال، براي نشان دادن اهميت انفاق در راه خدا، گاهي ميگوييم: «هر كس براي خشنودي خدا اموال خود را انفاق كند» چند برابر آن پاداش خواهد داشت. قهراً اين سخن، يك بيان واقعي يا عادي و يا علمي است.
اما هنگامي كه همين مفهوم را در آيه 261 سوره بقره، مشاهده ميكنيم، ميبينيم، قرآن كريم اين تعبير را در قالب يك بيان «هنري» در آورده و در آن، يك رابطه جديد بين انفاق و دانة گندم به تصوير كشيده شده است: «كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق ميكنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند».
بنابراين، قرآن كريم، براي عمق بخشيدن و محكمتر كردن مظلوم و مقصود مورد نظر در ذهن مخاطب از يك شيوه هنري سود برده است.
در يك نگاه كل، چنين ميتوان گفت: هر چند در قرآن كريم، به صراحت آيهاي دربارة هنر و ارزش آن وارد نشده است، ولي از آن جا كه دعوت قرآن كريم و اسلام به چيزهايي است كه در فطرت آدمي است ميل به زيبايي و استفاده از شيوههاي مختلف هنري براي جذب بيشتر از امور فطري است كه در وجود انسان است و قهراً قرآن كريم ميبايست، به گونهاي به زيبايي هنر و ارزش آن پرداخته باشد، برخي آيات كه در اين زمينه وارد شدهاند عبارتند از:
1. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ...؛ (سجده، 7) او همان كسي است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد ...».
2. «وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ ...؛ (غافر، 64) و شما را صورت گري كرد و صورتتان را نيكو آفريد ...».
3. «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ...؛ (مؤمنون، 14) پس بزرگ است، خدايي كه بهترين آفرينندگان است ...».
4. «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ...؛ (بقره، 138) رنگ خدايي (بپذيريد رنگ ايمان، توحيد و اسلام) و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر است! ...».
5. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ ...؛ (اعراف، 32) بگو چه كسي زينتهاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده روزيهاي پاكيزه را حرام كرده است؟ ...»
6. «يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...؛ (اعراف، 31) اي فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد ...».
آيات فوق، همگي دلالت دارد بر اينكه خداوند متعال نيز از زيبايي واتقان و قامت موزون در پديدهها خبر ميدهد و به نقش هنر، زيبايي، هماهنگي، دلنوازي و صورتهاي زيبا و دلپذير در مخلوقات خود ذرات عالم، اشاره ميفرمايد، پس ما نيز بايد، درس گرفته و در كارها و اعمال مان، از هنر و زيبايي و خلق شيوههاي نو و دلنواز كمك بگيريم.
هنر و اشكال هنري در قرآن:
عاليترين هنر در پيوند ميان اصوات و صداها، تلاوت قرآن كريم است، كه همواره مورد ستايش پيشوايان دين قرار گرفته است[2] و در قرآن كريم نيز بدان تأكيد شده است.[3]
در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفي در اين زمينه به چشم ميخورد. آيات قرآن در هنگام تلاوت، به گونهاي در جان و دل افرادي مينشست كه آنان را از خود بي خود ميكرد.
وليد بن مغيرة مخزومي، شخصي است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است و او را «گل سر سبد قريش» ميناميدند. پس از نزول آيات اولية سورة مباركة غافر، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در مسجد حضور يافت و اين آيات را، در حالي كه وليد در نزديكي آن حضرت بود، قرائت فرمود. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چون توجه وليد به آيات را مشاهده فرمود، بار ديگر نيز آيات را قرائت نمود. وليد بن مغيرة، از مسجد خارج و در مجلسي از طايفة بني مخزوم حاضر شد و اين گونه شروع به سخن نمود:
به خدا سوگند، از محمد سخني شنيدم كه نه به گفتار انسانها شباهت دارد و نه به سخن جنيّان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زيباست. بالاي آن (نظير درختان) پر ثمر و پايين آن (همانند ريشهي درختان كهن) پرمايه است. گفتاري است كه بر همه چيز پيروز ميشود و چيزي بر آن پيروز نخواهد شد.[4]
شعر:
اسلام، اين كار هنري را به رسميت شناخت و به تشويق آن پرداخت، به شاعران پايگاهي ارزشمند و والا و وعده ثواب اخروي داد. قرآن، ضمن نكوهش از شاعران بيهدف كه جز تأمين منافع مادي و ارضاء نامشروع احساسات جنسي و غرائز پست حيواني، محرك و انگيزهاي ندارند.[5] به تجليل از شعراء و گويندگاني پرداخته كه سرودة آنان را احساسات پاك و شورانگيز، از عشق به بيان حقيقت، مبارزه با باطل و دعوت به كارهاي نيك، برخوردار است.[6]
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ، نيز دربارةاين دسته از شعراء فرموده: «ان من الشعر لحكمة؛ پارهاي از شعرها دانش و حكمت است.»[7]
پيشوايان اسلام، همواره از سرودههاي شاعران با هدف استقبال نموده و آنها را مورد احترم و محبت خود قرار ميدادند. لحظهاي كه يكي از افراد طايفة بني كنانه برخاست و از حضرتش اجازه گرفت كه اشعاري را كه دربارة حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ سروده بود، بخواند. حضرت اجازه داد و او اشعار خود را خواند.
پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة او چنين دعا فرمود: «لك لكل بيت قلته بيت في الجنة؛ در برابر هر بيتي از اين اشعار، خانهاي در بهشت داري.»[8]
تقديري كه امام سجاد ـ عليه السلام ـ از فرزدق و حضرت صادق ـ عليه السلام ـ، از «هاشميات» كميت و امام رضا ـ عليه السلام ـ از «دعبل خزاعي» نمودند. معروف و مشهور است.
به دليل اثرات بارزي كه شعر در ميدان دفاع از حق و زنده ساختن حقيقت، از خود ميگذارد، هنگامي كه عبدالرحمن بن كعب از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة شعر سئوال نمود، آن حضرت چنين پاسخ فرمود: مرد با ايمان با شمشير و زبان خود از حريم حق دفاع ميكند. به خدايي كه جان من در دست اوست، سرودههاي شما بسان تيري است، كه به قلب و چشم دشمن مينشيند.»[9]
تمجيد از شعر از سوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم السلام ـ، يا استشهاد آنان به شعر و حتي شعر سرودن آنان، نه به اين جهت است كه شعر يكي از انواع هنر محسوب ميشود، بلكه از آن روست كه شعر ابزاري است در راه بيان حقايق و به همين دليل نيز آن چه در نزد ايشان اهميت داشت، «مفهوم» شعر بود نه ساختار و تكنيك و معيارهاي هنري، همانند آن چه در ميدانهاي جنگ به صورت رجز خوانده ميشد.
هنر قصه در قرآن
داستان واقعي كه در قرآن كريم مطرح شده، نوعي از طرح حقيقي «واقعيت» است، نه آن كه صرفاً «حكايت» يا «كشف» و يا «نگاهي» كوتاه به واقعيتي باشد كه در دايرة واقعيتهاي ممكن يا محتمل در داستان قرار دارد، به عبارت ديگر، داستانهاي قرآن كريم، بر خلاف آن چه در داستانهاي ساخته و پرداختة انديشة بشر است، ساخته و پرداخته «حوادث مجهول» نيست، بلكه داستان قرآني، پرداختن به واقعيتهاي موجود است، پرداختن به واقعيت بر اساس «گزينش»، رخدادها، شخصيتها و محيطهاي مناسب و مورد نظر است. اين گزينش و اين نحوة پرداختن به واقعيتها به گونهاي است كه از داستانهاي ساختة فكر بشر به نام داستانهاي تاريخي، كاملاً متمايز است، زيرا داستانهاي تاريخي، به پارهاي از حوادث و رخدادهاي واقعي ميپردازند. و برخي از عناصر ساخته و پرداخته ذهن را نيز به آن ميافزايند، اين امر در راستاي اهداف هنري نويسنده، از جمله تشويق و غيره و نيز در راستاي اهداف فكري داستان كه نقطه نظرات و ديدگاههاي نويسنده را مطرح ميكند صورت ميگيرد.
افزودن عناصر غير واقعي باعث ميشود، ويژگي واقعيت عيني از داستان سلب شود، هم چنين نبود عناصر هنري و تخيلي نيز، از ديگر سوي، كار را از حالت يك كار هنري خارج خواهد كرد.
عنصر داستاني در قرآن كريم، گاهي يك سوره را به طور كامل و گاهي بخشي از يك سوره را به خود اختصاص داده است. با توجه به اين كار در برخي از سورهها تنها يك داستان وجود دارد. و در برخي ديگر بيش از يك داستان، اين داستانها بر اساس هدف فكري سوره و رسالت آن شكل ميگيرند.
داستانهاي قرآني را ميتوان بر اساس معيارها و اصطلاحات بشري، به «رمان» نظير سورة يوسف ـ عليه السلام ـ و برخي از داستانهاي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، و نيز به داستان كوتاه، نظير اكثر داستانهاي قرآني و حكايات، نظير اكثر حكايتهاي قرآني كه كلمات نقل شده از كس ديگر، بدون آن كه حركت يا صيغه آن كلمه تغيير كند، قرآن آن را بيان داشته است مثل نقل گفتار حضرت موسي ـ عليه السلام ـ در مقابل فرعون و يا نقل گفتار فرعون به حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و غيره.
در اصطلاحات بشري، به داستانهايي كه به «زندگي طولي» شخصيت داستان پرداخته شده باشد، «رمان» گفته ميشود، به عنوان مثال، در سورة شعراء، به «زندگي طولي»، حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، اشاره شده است و بخش عمدهاي از سير زندگي آن حضرت، در آن مطرح شده است؛ از جمله به دريا افكنده شدن ايشان، نجاتشان از دريا و آزادي ايشان و ورودشان به شهر، كشتن يكي از آن دو نفري كه با يكديگر درگير بودند، رفتن به مدين، كمك به آن دو دختر، ازدواجشان با يكي از آن دو، نزول وحي بر ايشان و رفتنشان به سوي فرمون و ...،در مقابل در «داستان كوتاه»، به يك «مقطع عرضي»، يا وضعيتي استثنايي و بسيط از زندگي شخصيت داستان بسنده كرده است.
از ديگر امتيازات داستانهاي قرآني از داستانهاي بشري، اين است كه داستانهاي قرآني، داراي ساختار هندسي ويژهاي است كه بر اساس آن تمام جزئيات داستان و اجزاي آن اعم از آغاز و متن و انتها، داراي پيوندي زنده با يكديگر است، به نحوي كه هر جزيي از داستان يا تكامل و تحولي از جزء پيشين آن و يا شرح و تفصيلي بر آن و يا اثري از آن و يا امري در تجانس با آن است و همة اجزا در تابع محور فكري واحدي است.
در داستانهاي قرآني، از اصل «غافلگيري»، يعني مواجه ساختن خواننده، با وضعيت و يا رخدادي ناگهاني و غير قابل پيش بيني، «تعليق»، يعني نگاه داشتن سرّي كه تنها پس از گذشت زمان روشن خواهد شد و «تشويق»، يعني دلبسته كردن خواننده به پيگيري «آن چه رخ خواهد داد»، به خوبي استفاده شده است، مثلاً ميتوان براي اصل غافلگيري، به داستان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ اشاره كرد، اين داستان در سورة انبياء آمده و به واقعة «درهم كوبيدن بتها و نگهداشتن بت بزرگ» پرداخته است كه بهترين نمونه از عنصر «غافلگيري» است.
اما عنصر «درنگ و تأخير»، را ميتوان در داستان «اصحاب كهف»[10] كه در آن تعداد اصحاب كهف به عنوان سرّي پوشيده مانده است، مشاهده كرد.
هنر نوشتن
صورتهاي هنري ياد شد، نمونهاي از جلوههاي هنري قرآن كريم بود كه بدون آن كه به طور مستقيم، به مقولة هنر بپردازند، مطالب گهر بار خود را در قالب هنرهاي گوناگون بيان كردهاند.[12]
پی نوشت:
[1] . اعجاز قرآن، سيد رضا مؤدب، انتشارات احسن الحديث.
[2] . مجلة فقه، شماره چهارم و پنجم، ويژه هنر، تابستان و پاييز 1374، ص 12.
[3] . مزمل، آية 4.
[4] . مجمع البيان، ج 10، ص 584.
[5] . شعراء، 226 - 224.
[6] . شعراء، 227.
[7] . تفسير ابن كثير، ج 3، ص 354.
[8] . امالي شيخ طوسي، ص 46.
[9] . الغدير، ج 2.
[10] . كهف، 12 ـ 10.
[11] . سورة قلم، آيه 1.
[12] . زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، محمدتقي جعفري، چاپ سوم، زمستان 1369، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي / اسلام و هنر، دكتر محمود بستاني، ترجمه حسين صابري، چاپ دوم 1378، آستان مقدس رضوي / هنر از ديدگاه مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنهاي، چاپ چهارم 1373، چاپ و نشر فرهنگ اسلامي.