رابطه قرآن و هنر

ابزارهاي هنري، يكي از رساترين، بليغ‎ترين و كاري‎ترين ابزار ابلاغ و تبليغ پيام است. در واقع، هنر نيز يك شيوه بيان است، يك شيوه ادا كردن است، منتها اين شيوة بيان از هر شيوة تبيين ديگر، رساتر، دقيق‎تر، نافذتر و ماندگارتر است. اگر زبان علمي يا عادي داراي اين ويژگي و بيان مستقيم حقايق است، زبان هنر نيز، اين ويژگي را دارا خواهد بود كه بيان غير مستقيم همين حقايق است، با اين تفاوت كه زبان هنر، بيانگر حقايق به صورت واقعي آن‎ها نيست، بلكه بر عنصر تخيل استوار است.
سه‌شنبه، 12 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه قرآن و هنر
رابطه قرآن و هنر
رابطه قرآن و هنر

نويسنده: محمود نياكان
ابزارهاي هنري، يكي از رساترين، بليغ‎ترين و كاري‎ترين ابزار ابلاغ و تبليغ پيام است. در واقع، هنر نيز يك شيوه بيان است، يك شيوه ادا كردن است، منتها اين شيوة بيان از هر شيوة تبيين ديگر، رساتر، دقيق‎تر، نافذتر و ماندگارتر است. اگر زبان علمي يا عادي داراي اين ويژگي و بيان مستقيم حقايق است، زبان هنر نيز، اين ويژگي را دارا خواهد بود كه بيان غير مستقيم همين حقايق است، با اين تفاوت كه زبان هنر، بيانگر حقايق به صورت واقعي آن‎ها نيست، بلكه بر عنصر تخيل استوار است.
به عنوان مثال، براي نشان دادن اهميت انفاق در راه خدا، گاهي مي‎گوييم: «هر كس براي خشنودي خدا اموال خود را انفاق كند» چند برابر آن پاداش خواهد داشت. قهراً اين سخن، يك بيان واقعي يا عادي و يا علمي است.
اما هنگامي كه همين مفهوم را در آيه 261 سوره بقره، مشاهده مي‎كنيم، مي‎بينيم، قرآن كريم اين تعبير را در قالب يك بيان «هنري» در آورده و در آن، يك رابطه جديد بين انفاق و دانة گندم به تصوير كشيده شده است: «كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي‎كنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند».
بنابراين، قرآن كريم، براي عمق بخشيدن و محكم‎تر كردن مظلوم و مقصود مورد نظر در ذهن مخاطب از يك شيوه هنري سود برده است.
در يك نگاه كل، چنين مي‎توان گفت: هر چند در قرآن كريم، به صراحت آيه‎اي دربارة هنر و ارزش آن وارد نشده است، ولي از آن جا كه دعوت قرآن كريم و اسلام به چيزهايي است كه در فطرت آدمي است ميل به زيبايي و استفاده از شيوه‎هاي مختلف هنري براي جذب بيشتر از امور فطري است كه در وجود انسان است و قهراً قرآن كريم مي‎بايست، به گونه‎اي به زيبايي هنر و ارزش آن پرداخته باشد، برخي آيات كه در اين زمينه وارد شده‎اند عبارتند از:
1. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ ...؛ (سجده، 7) او همان كسي است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد ...».
2. «وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ ...؛ (غافر، 64) و شما را صورت گري كرد و صورتتان را نيكو آفريد ...».
3. «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ...؛ (مؤمنون، 14) پس بزرگ است، خدايي كه بهترين آفرينندگان است ...».
4. «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ...؛ (بقره، 138) رنگ خدايي (بپذيريد رنگ ايمان، توحيد و اسلام) و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر است! ...».
5. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ ...؛ (اعراف، 32) بگو چه كسي زينت‎هاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده روزي‎هاي پاكيزه را حرام كرده است؟ ...»
6. «يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...؛ (اعراف، 31) اي فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد ...».
آيات فوق، همگي دلالت دارد بر اينكه خداوند متعال نيز از زيبايي واتقان و قامت موزون در پديده‎ها خبر مي‎دهد و به نقش هنر، زيبايي، هماهنگي، دلنوازي و صورت‎هاي زيبا و دلپذير در مخلوقات خود ذرات عالم، اشاره مي‎فرمايد، پس ما نيز بايد، درس گرفته و در كارها و اعمال مان، از هنر و زيبايي و خلق شيوه‎هاي نو و دلنواز كمك بگيريم.

هنر و اشكال هنري در قرآن:

هنر آهنگ - مراد از آهنگ، آوا داشتن و تجانس و توازن عبادات قرآني است. حروف تشكيل دهنده يك كلمه، جايگاهي خاص و سنجيده دارد، به شكلي كه اگر هر تعبيري از تعابير قرآن، بخواهد جايگزين تعبير مشابه آن شود و يا حذف گردد، فصاحت و بلاغت قرآن، دچار خدشه مي‎شود، آهنگ سازمان يافته حروف، موجب بر دل نشستن آن در قلب هر انساني است،[1] به عبارت ديگر، همساني صوتي يك كلمه با كلمة ‌ديگر و قرار داشتن اصوات و آواها در يك سيستم صوتي مكرّر و پي در پي، همانند اوزان شعري يا عبارات موزون و آهنگ داخلي و همساني و هماهنگي اصوات با مفهوم، از جمله شيوه‎هايي است كه مي‎توان به روشني در متن قرآن كريم و احاديث پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مشاهده نمود.
عالي‎ترين هنر در پيوند ميان اصوات و صداها، تلاوت قرآن كريم است، كه همواره مورد ستايش پيشوايان دين قرار گرفته است[2] و در قرآن كريم نيز بدان تأكيد شده است.[3]
در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفي در اين زمينه به چشم مي‎خورد. آيات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‎اي در جان و دل افرادي مي‎نشست كه آنان را از خود بي خود مي‎كرد.
وليد بن مغيرة مخزومي، شخصي است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است و او را «گل سر سبد قريش» مي‎ناميدند. پس از نزول آيات اولية سورة مباركة غافر، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در مسجد حضور يافت و اين آيات را، در حالي كه وليد در نزديكي آن حضرت بود، قرائت فرمود. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چون توجه وليد به آيات را مشاهده فرمود، بار ديگر نيز آيات را قرائت نمود. وليد بن مغيرة، از مسجد خارج و در مجلسي از طايفة بني مخزوم حاضر شد و اين گونه شروع به سخن نمود:
به خدا سوگند، از محمد سخني شنيدم كه نه به گفتار انسان‎ها شباهت دارد و نه به سخن جنيّان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زيباست. بالاي آن (نظير درختان) پر ثمر و پايين آن (همانند ريشه‎ي درختان كهن) پرمايه است. گفتاري است كه بر همه چيز پيروز مي‎شود و چيزي بر‌ آن پيروز نخواهد شد.[4]

شعر:

شعر نه تنها از نظر تاريخي، حجم بسيار بزرگي از ادبيات عرب را به خود اختصاص داده، بلكه ديوان زبان عربي و شناسنامه تاريخ آن است.
اسلام، اين كار هنري را به رسميت شناخت و به تشويق آن پرداخت، به شاعران پايگاهي ارزشمند و والا و وعده ثواب اخروي داد. قرآن، ضمن نكوهش از شاعران بي‎هدف كه جز تأمين منافع مادي و ارضاء نامشروع احساسات جنسي و غرائز پست حيواني، محرك و انگيزه‎اي ندارند.[5] به تجليل از شعراء و گويندگاني پرداخته كه سرودة آنان را احساسات پاك و شورانگيز، از عشق به بيان حقيقت، مبارزه با باطل و دعوت به كارهاي نيك، برخوردار است.[6]
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ، نيز دربارة‌اين دسته از شعراء فرموده: «ان من الشعر لحكمة؛ پاره‎اي از شعرها دانش و حكمت است.»[7]
پيشوايان اسلام، همواره از سروده‎هاي شاعران با هدف استقبال نموده و آن‎ها را مورد احترم و محبت خود قرار مي‎دادند. لحظه‎اي كه يكي از افراد طايفة بني كنانه برخاست و از حضرتش اجازه گرفت كه اشعاري را كه دربارة حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ سروده بود، بخواند. حضرت اجازه داد و او اشعار خود را خواند.
پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة او چنين دعا فرمود: «لك لكل بيت قلته بيت في الجنة؛ در برابر هر بيتي از اين اشعار، خانه‎اي در بهشت داري.»[8]
تقديري كه امام سجاد ـ عليه السلام ـ از فرزدق و حضرت صادق ـ عليه السلام ـ، از «هاشميات» كميت و امام رضا ـ عليه السلام ـ از «دعبل خزاعي» نمودند. معروف و مشهور است.
به دليل اثرات بارزي كه شعر در ميدان دفاع از حق و زنده ساختن حقيقت، از خود مي‎گذارد، هنگامي كه عبدالرحمن بن كعب از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة شعر سئوال نمود، آن حضرت چنين پاسخ فرمود: مرد با ايمان با شمشير و زبان خود از حريم حق دفاع مي‎كند. به خدايي كه جان من در دست اوست، سروده‎هاي شما بسان تيري است، كه به قلب و چشم دشمن مي‎نشيند.»[9]
تمجيد از شعر از سوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم السلام ـ، يا استشهاد آنان به شعر و حتي شعر سرودن آنان، نه به اين جهت است كه شعر يكي از انواع هنر محسوب مي‎شود، بلكه از آن روست كه شعر ابزاري است در راه بيان حقايق و به همين دليل نيز آن چه در نزد ايشان اهميت داشت، «مفهوم» شعر بود نه ساختار و تكنيك و معيارهاي هنري، همانند آن چه در ميدان‎هاي جنگ به صورت رجز خوانده مي‎شد.

هنر قصه در قرآن

يكي از شيوه‎هاي جذب مخاطبين و تأثيرگذاري مطالب، بيان آن‎ها در قالب داستان است كه در تعاليم انبياء الهي ـ عليهم السلام ـ و كتاب‎هاي آسماني و آموز‎ش‎هاي ديني، براي پيام رساني بيشتر و تأثير تربيتي مؤثرتر، مورد توجه قرار گرفته است.
داستان واقعي كه در قرآن كريم مطرح شده، نوعي از طرح حقيقي «واقعيت» است، نه آن كه صرفاً «حكايت» يا «كشف» و يا «نگاهي» كوتاه به واقعيتي باشد كه در دايرة واقعيت‎هاي ممكن يا محتمل در داستان قرار دارد، به عبارت ديگر، داستان‎هاي قرآن كريم، بر خلاف آن چه در داستان‎هاي ساخته و پرداختة انديشة بشر است، ساخته و پرداخته «حوادث مجهول» نيست، بلكه داستان قرآني، پرداختن به واقعيت‎هاي موجود است، پرداختن به واقعيت بر اساس «گزينش»، رخدادها، شخصيت‎ها و محيط‎هاي مناسب و مورد نظر است. اين گزينش و اين نحوة پرداختن به واقعيت‎ها به گونه‎اي است كه از داستان‎هاي ساختة فكر بشر به نام داستان‎هاي تاريخي، كاملاً متمايز است، زيرا داستان‎هاي تاريخي، به پاره‎اي از حوادث و رخدادهاي واقعي مي‎پردازند. و برخي از عناصر ساخته و پرداخته ذهن را نيز به آن مي‎افزايند، اين امر در راستاي اهداف هنري نويسنده، از جمله تشويق و غيره و نيز در راستاي اهداف فكري داستان كه نقطه نظرات و ديدگاه‎هاي نويسنده را مطرح مي‎كند صورت مي‎گيرد.
افزودن عناصر غير واقعي باعث مي‎شود، ويژگي واقعيت عيني از داستان سلب شود، هم چنين نبود عناصر هنري و تخيلي نيز، از ديگر سوي، كار را از حالت يك كار هنري خارج خواهد كرد.
عنصر داستاني در قرآن كريم، گاهي يك سوره را به طور كامل و گاهي بخشي از يك سوره را به خود اختصاص داده است. با توجه به اين كار در برخي از سوره‎ها تنها يك داستان وجود دارد. و در برخي ديگر بيش از يك داستان، اين داستان‎ها بر اساس هدف فكري سوره و رسالت آن شكل مي‎گيرند.
داستان‎هاي قرآني را مي‎توان بر اساس معيارها و اصطلاحات بشري، به «رمان» نظير سورة يوسف ـ عليه السلام ـ و برخي از داستان‎هاي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، و نيز به داستان كوتاه، نظير اكثر داستان‎هاي قرآني و حكايات، نظير اكثر حكايت‎هاي قرآني كه كلمات نقل شده از كس ديگر، بدون آن كه حركت يا صيغه آن كلمه تغيير كند، قرآن آن را بيان داشته است مثل نقل گفتار حضرت موسي ـ عليه السلام ـ در مقابل فرعون و يا نقل گفتار فرعون به حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و غيره.
در اصطلاحات بشري، به داستان‎هايي كه به «زندگي طولي» شخصيت داستان پرداخته شده باشد، «رمان» گفته مي‎شود، به عنوان مثال، در سورة‌ شعراء، به «زندگي طولي»، حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، اشاره شده است و بخش عمده‎اي از سير زندگي آن حضرت، در آن مطرح شده است؛ از جمله به دريا افكنده شدن ايشان، نجاتشان از دريا و آزادي ايشان و ورودشان به شهر، كشتن يكي از آن دو نفري كه با يكديگر درگير بودند، رفتن به مدين، كمك به آن دو دختر، ازدواجشان با يكي از آن دو، نزول وحي بر ايشان و رفتنشان به سوي فرمون و ...،‌در مقابل در «داستان كوتاه»، به يك «مقطع عرضي»، يا وضعيتي استثنايي و بسيط از زندگي شخصيت داستان بسنده كرده است.
از ديگر امتيازات داستان‎هاي قرآني از داستان‎هاي بشري، اين است كه داستان‎هاي قرآني، داراي ساختار هندسي ويژه‎اي است كه بر اساس آن تمام جزئيات داستان و اجزاي آن اعم از آغاز و متن و انتها، داراي پيوندي زنده با يكديگر است، به نحوي كه هر جزيي از داستان يا تكامل و تحولي از جزء پيشين آن و يا شرح و تفصيلي بر آن و يا اثري از آن و يا امري در تجانس با آن است و همة اجزا در تابع محور فكري واحدي است.
در داستان‎هاي قرآني، از اصل «غافلگيري»، يعني مواجه ساختن خواننده، با وضعيت و يا رخدادي ناگهاني و غير قابل پيش بيني، «تعليق»، يعني نگاه داشتن سرّي كه تنها پس از گذشت زمان روشن خواهد شد و «تشويق»، يعني دلبسته كردن خواننده به پيگيري «آن چه رخ خواهد داد»، به خوبي استفاده شده است، مثلاً مي‎توان براي اصل غافلگيري، به داستان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ اشاره كرد، اين داستان در سورة‌ انبياء آمده و به واقعة «درهم كوبيدن بت‎ها و نگهداشتن بت بزرگ» پرداخته است كه بهترين نمونه از عنصر «غافلگيري»‌ است.
اما عنصر «درنگ و تأخير»، را مي‎توان در داستان «اصحاب كهف»[10] كه در آن تعداد اصحاب كهف به عنوان سرّي پوشيده مانده است، مشاهده كرد.

هنر نوشتن

ويژگي نوشته آن است كه خطاب به شخص يا اشخاص و يا مردمي مشخص و معين در قالب نوشتار مي‎باشد. خداوند متعال، در قرآن كريم، به قلم نيز ارزش داده و به آن سوگند ياد كرده است: «سوگند به قلم و آن چه با قلم مي‎نويسند»[11]، از ظاهر آيه فوق بر مي‎آيد، منظور از قلم، مطلق هر نوشته‎اي است كه با قلم نوشته مي‎شود، از اين جهت به آن سوگند ياد كرده، زيرا قلم و نوشته، از عظيم‎ترين نعمت‎هاي الهي است كه خداوند بشر را به آن هدايت كرده است و به وسيلة‌ آن، حوادث غايب از انظار آدمي و معاني نهفته در دل افراد را ضبط مي‎كند. به همين منظور نيز يكي از نعمت‎هاي الهي به شمار رفته است.
صورت‎هاي هنري ياد شد، نمونه‎اي از جلوه‎هاي هنري قرآن كريم بود كه بدون آن كه به طور مستقيم، به مقولة هنر بپردازند، مطالب گهر بار خود را در قالب هنر‎هاي گوناگون بيان كرده‎اند.[12]

پی نوشت:

[1] . اعجاز قرآن، سيد رضا مؤدب، انتشارات احسن الحديث.
[2] . مجلة فقه، شماره چهارم و پنجم، ويژه هنر، تابستان و پاييز 1374، ص 12.
[3] . مزمل، آية 4.
[4] . مجمع البيان، ج 10، ص 584.
[5] . شعراء، 226 - 224.
[6] . شعراء، 227.
[7] . تفسير ابن كثير، ج 3، ص 354.
[8] . امالي شيخ طوسي، ص 46.
[9] . الغدير، ج 2.
[10] . كهف، 12 ـ 10.
[11] . سورة قلم، آيه 1.
[12] . زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، محمدتقي جعفري، چاپ سوم، زمستان 1369، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي / اسلام و هنر، دكتر محمود بستاني، ترجمه حسين صابري، چاپ دوم 1378، آستان مقدس رضوي / هنر از ديدگاه مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه‎اي، چاپ چهارم 1373، چاپ و نشر فرهنگ اسلامي.

منبع: مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط