بریر بن خضیر همدانی أسوه قاریان(1) :

برير از قبيله بنو مشرق ـ تيره‏اي از قبيله همدان(2) ـ بود؛ قبيله‏اي كه اميرمؤمنان در باره آن فرمود: «اگر دربان بهشت باشم، اجازه ورود بديشان مي‏دهم و خوش آمدشان خواهم گفت»(3)ابن خضير در كوفه مي‏زيست و از بزرگان آن شهر به شمار مي‏آمد.(4) استاد فن قرائت در كوفه بود.(5) در عبادت سر آمد مردم شمرده مي‏شد. و زهد و بي‏علاقگي به دنيا او را از تعلّقات جدا كرده بود.(6)به دور از چشم جاسوسان، راه مكه پيش گرفت. علاقه و عشق به امام عليه‏السلام او را از ديار خود غافل كرده بود.
شنبه، 16 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بریر بن خضیر همدانی أسوه قاریان(1) :
بریر بن خضیر همدانی أسوه قاریان(1) :
بریر بن خضیر همدانی أسوه قاریان(1) :

نويسنده: مرتضی نجفی
برير از قبيله بنو مشرق ـ تيره‏اي از قبيله همدان(2) ـ بود؛ قبيله‏اي كه اميرمؤمنان در باره آن فرمود: «اگر دربان بهشت باشم، اجازه ورود بديشان مي‏دهم و خوش آمدشان خواهم گفت»(3)
ابن خضير در كوفه مي‏زيست و از بزرگان آن شهر به شمار مي‏آمد.(4) استاد فن قرائت در كوفه بود.(5) در عبادت سر آمد مردم شمرده مي‏شد. و زهد و بي‏علاقگي به دنيا او را از تعلّقات جدا كرده بود.(6)
به دور از چشم جاسوسان، راه مكه پيش گرفت. علاقه و عشق به امام عليه‏السلام او را از ديار خود غافل كرده بود. پشت به كوفه و روي به قبله آمال ـ حسين عليه‏السلام ـ مي‏رفت. با اين كه از سنّي بالا بر خوردار بود، چون جوانان شاداب به نظر مي‏رسيد. او كه چون بسياري از كوفيان بر دوراهي امتحان واقع شده بود، راه سعادت را برگزيد؛ سعادت ديدار حسين و جهاد و شهادت در كنار او.
بالاخره عبادت و زهد صحيح او را ياري داد و در ميان راه يا در مكه به قافله حسيني پيوست؛ قافله مخلصاني كه فقط براي خدا و زنده داشتن دينش به راه افتاده بودند.
وقتي چشمان برير به چهره زيبا و دلرباي سالار شهيدان افتاد، اشك شوق از آن سرازير گشت. ياد اميرمؤمنان علي عليه‏السلام افتاد كه بيست و پنج سال قبل ياري‏اش كرده بود.(7)
با آغوش گرم قافله مورد استقبال قرار گرفت و منزل به منزل همراه امام حركت كرد.
وقتي قافله به منزل «ذي حُسُم» رسيد(8)، نقش برير و ديگر ياران با وفاي حسين عليه‏السلام بر جسته‏تر گرديد. لشكر حسيني و سيل لشكر دشمن در اين منزل به هم رسيدند.(9)
امام حسين عليه‏السلام در اين هنگام خطبه‏اي خواند، اوضاع زمان خود را تشريح كرد و از جدايي از ارزشها گفت.
ياران امام يك به يك در لبيك به نداي حضرت سخن گفتند. برير، كه اهل جهاد بود، وفاداري خود را چنين بيان كرد. «يابن رسول اللّه، خدا بر ما عنايت كرده تا در حضور تو بجنگيم و قطعه قطعه شويم تا جدت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در قيامت ما را شفاعت كند.»(10)
بالاخره عبادت و زهد صحيح او را ياري داد و در ميان راه يا در مكه به قافله حسيني پيوست؛ قافله مخلصاني كه فقط براي خدا و زنده داشتن دينش به راه افتاده بودند.
رستگار نخواهند شد افرادي كه فرزند دختر رسول خدا را ياري نكردند، واي بر آنان. جواب خدا را چه خواهند داد؟! اف بر آنان كه آتش دوزخ در انتظارشان است.(11)

در انتظار اجر الهي

هفت روز بود كه به كربلا ـ كوي شهادت ـ رسيده بودند. روز نهم ماه محرم بود(12) و دشمن آماده مبارزه. برير شاهد بود كه امام براي شهادت آماده مي‏شود. او، كه شور و شعف تمام وجودش را گرفته بود، با عبدالرحمن بن عبدربه مزاح مي‏كرد و مي‏خنديد. عبدالرحمان گفت: مرا به حال خود واگذار؛ به خدا قسم، لحظه لحظه مزاح نيست.
او، كه مقام خود را نزد خداي سبحان مي‏ديد، در جواب گفت: به خدا قسم، بستگان من همه مي‏دانند كه هرگز اهل شوخي نبوده‏ام؛ ولي سوگند به خدا، از آينده خود خوشحالم. به خدا، ميان ما و حورالعين فاصله باقي نمانده است. تنها مانع، حمله و شهادت است كه دوست دارم به زودي محققّ شود.(13)

گفتگو با دشمن

شب عاشورا، امام و اصحاب جهت مناجات با خدا و راز و نياز بيدار ماندند. وقتي آنها مشغول عبادت بودند، گروهي سواره نظام نزديك خيمه‏ها آمدند. امام، كه به تلاوت قرآن مشغول بود، به اين آيه رسيد.
«وَ لايَحْسَبَنَّ الذّينَ كَفَرُوا اِنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيرٌ لاِءَنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا اِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مَهين * ما كانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤمِنينَ عَلي ما اَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِبِ»(14)
نبايد كساني كه كافر شده‏اند تصور كنند اين كه به ايشان مهلت مي‏دهيم براي آنان نيكوست. ما فقط به ايشان مهلت مي‏دهيم تا بر گناه (خود) بيفزايند و (آنگاه) عذابي خفّت بار خواهند داشت. * خدا بر آن نيست كه مؤمنان را به اين (حالي) كه شما بر آن هستيد واگذارد تا آنكه پليد را از پاك جدا كند.
برير كه مراقب افعال دشمن بود، در مقابل شخصي كه اهانت كرده بود به دفاع برخاست و جواب داد: تو را خدا از پاكان قرار نداده است ... مي‏تواني از گناهان بزرگ خود توبه كني به خدا ما از پاكانيم و شما از پليدان.
ـ من گفتارت را باور دارم و بدان اعتراف مي‏كنم و گواهي مي‏دهم.
ـ گفتار بدون كردار برايت چه سودي دارد؟!
ـ اگر من از روش خود دست بر داشته، سوي شما بيايم، چه كسي با ابن عذره در بزم شراب هم پياله شود؟!
ـ چه بد فكر مي‏كني و چه نادرست مي‏انديشي؛ تو سفيه بودي و سفيه خواهي بود.(15)

اندرز به دشمن

امام حسين در جمع ياران خطبه‏اي ايراد كرد و بعد از حمد خدا و ستايش يارانش فرمود: ... مرا تنها گذاريد كه مقصود اين گروه من هستم.(16)
حاضران يك به يك از تصميم بر ياري امام سخن گفتند. در اين هنگام، برير كه مانند همه تصميم به ياري امام داشت، بر اين نكته تأكيد كرد.(17)
برير از امام اجازه خواست نزد عمر سعد فرمانده لشكر دشمن، رفته او را نصحيت كند.
امام فرمود: آنچه صلاح مي‏داني انجام بده.(18)
چون به مقرّ لشكر دشمن رسيد، داخل خيمه فرمانده شد و بدون اين كه سلام كند، نشست. عمر سعد در خشم شد و گفت: آخر من مسلمانم و خدا و رسول را مي‏شناسم؛ چرا سلام نكردي؟
برير شاهد بود كه امام براي شهادت آماده مي‏شود. او، كه شور و شعف تمام وجودش را گرفته بود، با عبدالرحمن بن عبدربه مزاح مي‏كرد و مي‏خنديد. عبدالرحمان گفت: مرا به حال خود واگذار؛ به خدا قسم، لحظه لحظه مزاح نيست.
او، كه مقام خود را نزد خداي سبحان مي‏ديد، در جواب گفت: به خدا قسم، بستگان من همه مي‏دانند كه هرگز اهل شوخي نبوده‏ام؛ ولي سوگند به خدا، از آينده خود خوشحالم. به خدا، ميان ما و حورالعين فاصله باقي نمانده است.
برير گفت: اگر مسلمان بودي و به خدا و رسول ايمان داشتي، با فرزندان و خاندانش جنگ نمي‏كردي و آب را به روي آنان نمي‏بستي. اي عمر، تو ادّعاي مسلماني مي‏كني و با محمد مصطفي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله دشمني مي‏كني. اين چه ديني است كه داري؟!
آب فرات در مقابل حسين بن علي عليه‏السلام و فرزندان و اهل بيت او مي‏درخشد. آنان صفاي آب را مي‏بينند ولي بچه‏هايشان از تشنگي هلاك مي‏شوند؛ و لشكر تو، سگان تو و سگان و وحش و پرندگان بيابان از آن آب مي‏نوشند. انصاف بده چگونه تو را مسلمان بدانم؟ زهي بي‏تقوا و سنگين دل و جفا كاري.
عمر سعد، كه مدتي خاموش بود، با دلي پر از محبّت دنيا و مقام، به برير جواب ردّ داد و گفت: راست مي‏گويي؛ ولي چه كنم حكومت ري را مي‏خواهم.
برير، مأيوس از هدايت و متعجّب از شقاوت وي، به سوي امام باز گشت و گزارش داد.(19)
هنگامي كه دو لشكر در مقابل هم ايستادند، برير پيش‏تر رفت و گفت: «اي عمر سعد، قصد جنگ داري؟ ... اهل كوفه، آيا نامه‏هايي كه به اميرمؤمنان حسين عليه‏السلام نوشته بوديد، از ياد برديد؟ ... آيا ياد نداريد كه خدا را گواه گرفته بوديد اگر به اينجا برسد همه در ركابش باشيد؟!
حال به دشمني با او پرداخته‏ايد، به رويش شمشير كشيده‏ايد و آب را بر او و فرزندانش بسته‏ايد.

اين چه روشي است؟!

فرداي قيامت به محمد مصطفي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله چه جواب خواهيد داد و اين گناه را چه عذر خواهيد آورد؛ «مالكم لاسقاكم اللّه يوم القيامة فبئس القوم انتم.» «بد مردمي هستيد.»
لشكريان دشمن فرياد زدند. اي برير، نمي‏دانيم چه مي‏گويي؟(20)
برير نوميد از هدايت آنان پاسخ داد: خدايا، آگاهي كه من از اين قوم بيزارم. خداوندا، نابودشان ساز و كيفر كردارشان را هرچه بيشتر بدانان بنماي.
آنگاه دشمنان سمتش تير افكندند و برير نزد لشكر برگشت.(21)

مباهله و شهادت

هنگام مباهله نماينده دو مذهب در برابر يكديگر قرار مي‏گيرند و از خداي دانا و توانا مي‏خواهند آن كه كيش باطل دارد هلاك سازد تا مذهب حق روشن شود. اين سنت مقدس مباهله نام دارد. نمونه‏اي روشن از مباهله در شهادتگاه كربلا به دست برير اجرا گرديد.
بامداد روز عاشورا يكي از دشمنان به نام يزيد بن معقل به كارزار آمد و صدا زد: اي برير بن خضير، رفتار خدا را با خود چگونه مي‏بيني؟
برير گفت: به خدا خوب است؛ ولي بر تو بد.
ـ دروغ گفتي، در گذشته دروغگو نبودي. به ياد داري كه در كوچه بني‏دودان حرف از عثمان مي‏زدي؛ معاويه را گمراه و گمراه كننده مي‏دانستي و علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام را امام برحق؟
ـ آري، شهادت مي‏دهم اين عقيده من است.
ـ گواهي مي‏دهم كه تو از گمراهاني.
ـ آيا حاضري مباهله كنيم، لعنت خدا را بر دروغگو بخواهيم؛ بخواهيم آن كه به حقّ است گمراه را بكشد و سپس مبارزه كنيم؟
در اين هنگام، هردو پيشا پيش لشكر كوفه دست به دعا بر داشتند و سپس آماده مبارزه شدند.
بعد از زد و خوردي سبك، يزيد با ضربت سنگين برير به زمين افتاد. شمشير به مغزش اصابت كرد و نقش بر زمين شد.(22)

نقطه اوج

روي مبارك و پيشاني نوراني‏اش از دور جلوه مي‏كرد. آثار عبادت و در عين حال خشم در راه خدا در چهره‏اش نمايان بود. در حالي كه رجز مي‏خواند، به مبارزه ادامه داد:
انا برير و ابي خضير اضربكم و لا أري من ضير يعرف فينا الخيراهل الخير كذاك فعل الخير من برير من برير فرزند خضير هستم به شما زيان مي‏رسانم ولي زيان نمي‏بينم اهل خير و شرف خير مرا مي‏شناسند اين چنين عمل نيك من، معروف است.(23)
همچنان مبارز مي‏طلبيد. به هر طرف كه مي‏چرخيد، لشكر فرار مي‏كرد. با اين كه كهنسال بود، چند تن را كشت و به هلاكت رساند. پيوسته فرياد مي‏زد: جلو بياييد. اي كشنده مؤمنان، نزديك شويد اي كشنده فرزندان مجاهدان بدر، نزديك شويد اي كشنده فرزندان رسول خدا صلي ‏الله ‏عليه ‏و‏آله (24)
در اين هنگام؛ رضي بن منقذ عبدي به او حمله برد. مدتي باهم درگير شدند. برير او را به زمين زد و بر سينه‏اش نشست. عبدي مأيوس از مبارزه فرياد زد و كمك طلبيد. كعب ازدي(25) از پشت يا نيزه و شمشير به برير حمله برد. نيزه به اعماق پيكرش فرو رفت و بدين ترتيب، روان پاكش به سوي معبود پرواز كرد.(26)
در زيارت رجبيّه امام حسين عليه‏السلام به همراه شهيدان ديگر سلامش مي‏دهيم كه: السلام علي برير بن خضير.(27)

پي نوشت :

1 ـ برخي منابع او را بريد و پدرش را حضير يا حصين خوانده‏اند. (فتوح، ص 897؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 21؛ معجم رجال الحديث، ج 3، ص 294.
2 ـ الأنساب، سمعاني، ج 5، ص 303؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 561؛ ابصار العين، ص 121.
3 ـ سفينة البحار، ج 1، ص 266.
4 ـ انصار الحسين (شمس الدين)، ص 77؛ ابصار العين، ص 121.
5 ـ همان.
6 ـ ابصار العين، ص 121؛ اللهوف، ص 160.
7 ـ فرسان الهيجاء، ص 39؛ ابصار العين، ص 121؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 167.
8 ـ تاريخ طبري، ج 5، ص 400؛ قمقام زخار، ج 1، ص 354؛ نام اين منزل را ذوخشب دانسته است.(فرسان الهيجاء، ص 39).
9 ـ به نقل طبري در لشكر حرّ رياحي 1000 نفر سواره نظام وجود داشت. (تاريخ طبري، ج 5، ص 400).
10 ـ اللهوف، ص 139؛ ابصارالعين، ص 121؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 561؛ بحارالانوار، ج 44، ص 383؛ فرسان الهيجاء، ص 39 و 40.
11 ـ ابصار العين، ص 121؛ مقتل الحسين خوارزمي، ص 236؛ بحارالانوار، ج 44، ص 383، فرسان الهيجاء، ص 39 و 40.
12 ـ به اعتبار اين كه روز 2 محرم به كربلا رسيده باشند و اين واقعه روز نهم اتفاق افتاده باشد. چنانچه سماوي در ابصارالعين گفته است. (ابصارالعين، ص 121) ولي ابن طاووس و عاملي مي‏نويسد: اين واقعه در روز دهم اتفاق افتاده است. (اللهوف، ص 154؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 561)
13 ـ اللهوف، ص 154؛ مثيرالاحزان، ص 54؛ ابصارالعين، ص 122.
14 ـ آل عمران، 178 و 179.
15 ـ تاريخ طبري، ج 5، ص 421؛ فرسان الهيجاء، ص 41 و 42؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 561.
16 ـ الفتوح، ص 897؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 248.
17 ـ همان.
18 ـ همان.
19 ـ همان.
20 ـ الفتوح، ص 902.
21 ـ الفتوح ص 902؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 252؛ فرسان الهيجاء، ص 44.
22 ـ مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 22؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 399؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 431ـ433.
23 ـ مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 11؛ بحارالانوار، ج 45، ص 15؛ فرسان الهيجاء، ص 46.
24 ـ مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 12؛ بحار الانوار، ج 45، ص 15.
25 ـ تاريخ طبري، ج 5، ص 432؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 399؛ فرسان الهيجاء، ص 46.25 ـ تاريخ طبري، ج 5، ص 432؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 399؛ فرسان الهيجاء، ص 46. ابن اعثم و ابن شهرآشوب و خوارزمي بحير بن اوس را قاتل برير دانسته‏اند. الفتوح، ص 905؛ (مناقب آل ابي‏طالب، ج 4، ص 109؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 12).
26 ـ ابصارالعين، ص 125.
27 ـ بحار الانوار، ج 98، ص 340؛ المزار، (شهيد)، ص 151.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط