نویسنده: علی غفوری
اسراییل که در جنگ اکتبر 1973 تا آستانهی شکست کامل پیشرفته بود، توانست تا با تطمیع مصر این کشور مهم و پرجمعیت عرب را از گردونهی دشمنان بیشمار خود کنار بگذارد و اکنون نوبت سوریه بود که با زدن ضربهای سریع کنار گذاشته شود.
مبارزان فلسطینی
برای مبارزان فلسطینی نبرد هیچگاه پایان نخواهد یافت. آنها برای دستیابی به سرزمینی برای زندگی باید بجنگند. در بین سالهای 1978 تا 1982، دهها هزار مبارز فلسطینی در جنوب لبنان، 290 مورد حمله علیه نیروهای اسراییلی مستقر در شمال فلسطین اشغالی انجام دادند در این زمان بود که اسراییل به دنبال طرحی به نام «لبنان سوزان» رفت. اهداف این حرکت کوبیدن همزمان نیروهای فلسطینی، تصرف جنوب لبنان برای ایجاد یک دیوار حائل 40 کیلومتری بین نیروهای عرب و اسراییل و از همه مهمتر از بین بردن نیروهای سوری مستقر در شرق و شمال لبنان بود. خیال صهیونیستها از اعراب نیز راحت بود. عراق در منجلاب جنگ با ایران دست و پا میزد و اعراب خلیج فارس نیز تحتتأثیر القاعات غرب همه توجه خود را معطوف بر ایران کرده بودند. مصر نیز در ماه عسل طولانی خود با اسراییل بود و لبنان گرفتار جنگ داخلی.آغاز جنگ
اسراییلیها در ساعت 11 روز 6 ژوئن 1982 با عبور از جنوب لبنان از سه محور غرب، مرکز و شرق به مرکز این کشور حمله بردند. 40 هزار سرباز اسراییلی در قالب واحدهای زرهی و مکانیزه به سرعت در حالی که از پوشش هوایی برخوردار بودند در جنوب لبنان پخش شدند و با کمترین مقاومت به پیشروی ادامه دادند.8 هزار رزمنده فلسطینی مستقر در منطقه که از هیچ پشتیبانی آتش سنگینی برخوردار نبودند راه را در عقبنشینی به سوی بیروت دیدند حال آن که هواپیما و توپهای اسراییل در پشت سر آنها دیواری از آتش ایجاد کرد تا با این عمل این نیروها را به دام بیندازد. در این زمان نیروهای سوری به دفاع از فلسطینیان به دام افتاده از محل استقرار خود در بلندیهای جزین اقدام به اجرای آتش علیه واحدهای اسراییلی کردند. گویی اسراییل تنها منتظر همین مسئله بود چون بلافاصله آریل شارون به نیروی هوایی اسراییل دستور داد کلیه واحدهای موشکی سوریه را که در دره بقاع (سر راه بزرگراه دمشق- بیروت) قرار داشت از بین ببرند.
سایتهای موشکی سوری در دره بقاع برگ برنده سوریه در لبنان بود که همزمان بیروت و دمشق و نیمه شمالی لبنان را پوشش میداد و مانع پرواز آزادانهی اسراییلیها میشد. سرعت عمل اسراییل در حمله به این سایتها بیسابقه بود. آنها در چهارمین روز جنگ 17 سایت اصلی موشکی «سام» را ظرف یک ساعت نابود کردند.
این در حالی بود که در همان زمان به دهها اسکادران هوایی سوریه دستور مقابله با هواپیماهای مهاجم به دره بقاع داده شده بود اما همین تأخیر یک ساعته سبب شد تا آنها دره مذکور را غرق در آتش ببینند. در حقیقت اسراییل با بهرهگیری از تجربه جنگ 1973 دریافته بود که نابود کردن پایگاههای «سام» تنها با استفاده از خلبانان ورزیدهای که در ارتفاع بسیار کم (20 تا 30 متری زمین) پرواز میکنند امکانپذیر است چون رادار قادر به ردیابی هواپیما نیست و موشک نیز کارایی لازم را ندارد.
هواپیماهای مدرن اف- 16 و اف- 15 در کنار هواپیماهای فانتوم و کفیر با استفاده از سیستمهای اختلال الکترونیک و پارازیت رادارهای «سام» را مختل کرده و با موشکهای هدایت شونده سایتها را یکی یکی از کار میانداختند.
همزمان جنگندههای اسراییلی 29 هواپیمای سوری از انواع میگ 21 و میگ 23 را قبل از آن که وقتگریز بیابند. ساقط کردند (بدون آن که خود متحمل تلفاتی شوند) از این لحظه به بعد گویی تاریخ تکرار میشد. نیروی هوایی اسراییل با به کارگیری تمام توان خود مانند جنگ ژوئن 1967 به پشتیبانی هوایی از 40 هزار سرباز و صدها تانک خود پرداخت.
مقاومت شجاعانه 8 هزار مبارز فلسطینی نیز دردی را دوا نمیکرد و حجم آتش اسراییلیها آنها را در سواحل غربی لبنان به شدت تحت فشار گذاشته و آنها از رسیدن کمک از طرف روسیه ناامید شده بودند چرا که نیروی هوایی اسراییل پیشروی اولین واحد زرهی روسیه را در دره بقاع سد کرده بود.
لشکر سوم زرهی سوریه نیز که امید اصلی مدافعان بود (و حرکت خود را از شمال آغاز کرده بود) ناگهان با نیروهای ضربتی هوایی اسراییل مواجه شد و قبل از آن که بتواند واکنشی نشان دهد بخش بزرگی از تانکهای خود را از دست داد.
موفقیتهای نیروی هوایی اسراییل
سوریه در این زمان از نیروی هوایی بزرگی برخوردار بود و فرماندهی این کشور نمیتوانست ناظر نابودی کامل نیروهایش در جنوب لبنان باشد. بنابراین سوریها به اعزام هواپیماهای بیشتر به منطقه ادامه دادند. اما نتیجهی این نبردها «فاجعه» بود بین 9 تا 11 ژوئن سوریها در نبردهای هوایی 53 هواپیماهای دیگر را (به جز 39 فروند قبلی) از دست دادند در حالی که تلفات اسراییل تنها یک هواپیما و صدمه دیدن یک اف- 15 بود (که خود را به پایگاه رساند) سوریه که وضع را چنین دید از 11 ژوئن به بعد استفاده از نیروی هوایی را به حداقل رساند. نیروهای هوایی اسراییل در طول این جنگ با اجرای 2000 سورتی پرواز (در برخی روزها اسراییل 400 پرواز در روز انجام داد) عملاً جور نیروی زمینی خود را نیز کشید.استفاده از هواپیماهای پیشرفته نظیر اف- 16 و اف- 15 و اجرای جنگ الکترونیک از دلایل اصلی پیروزی اسراییلیها بود مضافاً آن که خلبانان اسراییل با شناخت دقیق تکنیک سوریها میدانستند، هواپیماهای آنها از «زمین» دستور میگیرند بنابراین از همان ابتدا با انهدام ارتباطات «کنترل زمینی» آنها تماس بین خلبانان مذکور و فرماندهی سوریه را مختل کردند.
در جنگهای هلیکوپتری نیز اسراییل با از دست دادن 4 هلیکوپتر کبرا و دیفندر حدود 100 هدف را با موشکهای «تاو» هدف قرار دادند حال آن که سوریه با انهدام 7 تانک اسراییلی 12 هلیکوپتر غزال فرانسوی را از دست دادند.
پایان جنگ
عدم دخالت مؤثر ارتش کوچک لبنان، فقدان تجهیزات مبارزان کم تعداد فلسطینی و شکست شدید نیروهای سوریه سبب شد تا نیروهای اسراییل با تصرف صیدا، نبتیه و جزین، به حومه بیروت برسند و جنگ را ظرف 17 روز به اتمام برسانند.نتیجه نبرد
نبرد کوتاه مدت دره بقاع یک پیام جدی داشت. دورهی انجام جنگهای ساده گذشته است. جنگها دیگر الکترونیکی مافوق پیشرفته و سریع است. در زمانی که خلبانان سوری به دلیل سردرگمی فرماندهی خود دسته دسته جان خود را از دست میدادند خلبانان اسراییلی با 10 دقیقه بریفینگ اهداف خود را شناسایی و منهدم میکردند.در جنگهای جدید هرکس بتواند از «ضدالکترونیک»، سیستمهای چف، پارازیتاندازها و اطلاعات استفاده بهتری کند پیروز میدان است. دیگر تعداد هواپیما و تانک مهم نیست اسراییل و سوریه تقریباً به یک اندازه هواپیما و تانک داشتند اما سوریه تقریباً نجنگیده جنگ را باخت.
نکتهی دیگر این که اگرچه سوریه از آن سال به بعد به دنبال استراتژی برابری نظامی با اسراییل رفت و بین سالهای 1983 تا 1991 کاملاً ارتش خود را دگرگون کرد اما تصمیم گرفت تحت هیچ شرایطی با اسراییل وارد جنگ نشود مگر آن که از پشتیبانی جدی اعراب برخوردار شود این مسئله سبب عقبنشینی جدی این کشور در سیاستگذاریهای خارجی او شد و به ویژه پس از سقوط اتحاد شوروی این کشور مبدل به یک قدرت درجه دو در نبرد بین اعراب و اسراییل شد.
سوم آن که اکنون اسراییل بسیار جسورتر شده و پی برده بود که دیگر در جهان عرب قدرتی قادر به مقابله با او نیست. مصر و سوریه همواره (از 1956 به این سو) پای ثابت نبردها بودند و در غیاب آنها نه اعراب ثروتمند خلیج فارس و نه کشورهای فقیر و یا کم جمعیت نظیر لبنان، اردن، یمن هیچ کدام سرباز این میدان سخت نیستند.
شاید اگر جنبشهای مردمی نظیر جنبش حزب الله در جنوب لبنان و حماس در فلسطین نبود، اسراییل تن به ترک جنوب لبنان و نوار غزه نیز نمیداد.
البته اهمیت عراق را نیز نباید از یاد برد. این کشور نیز که تنها از طریق خاک اردن با اسراییل مرتبط است میتوانست به بهانهی انهدام نیروگاه اتمی تموز خود در 1981 اقدام تلافیجویانه علیه اسراییل انجام دهد. اما جنگ طولانی آن کشور با ایران (1980 تا 1988) از یک سو و هجوم به کویت در 1990 سبب شد تا این کشور وارد جادهای شود که انتهای آن نابودی ملت عراق بود.
و نکتهی آخر این که هزاران مبارز فلسطینی مجبور شدند با کنار گذاشتن سلاحهای خود به تونس (در 2500 کیلومتری سرزمین مادریشان) بروند. بنابراین اسراییل هم زمان پروندهی مبارزات مسلحانه 8 هزار چریک با تجربهی فلسطینی را نیز بست. (اگرچه 2 سال بعد نیز با حملهی هوایی و کماندویی به شمال آفریقا پایگاههای این نیروها را مجدداً به آتش کشید).
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم