درس آموزی در محضر امام رضا (علیه السلام)
حضرت امام خميني ضمن بيان مطلب فوق افزودهاند: « و مقاماتي دارند ـ الي ماشاء اللّه ـ چنانكه در روايات معراج جبرئيل عرض ميكند: ... هرگاه كمي نزديكتر ميشدم، سوخته بودم.(2) با اين فرمايش كه ... ما با خدا حالاتي داريم كه نه فرشته مقرب آن را ميتواند داشته باشد و نه پيامبر مرسل.(3) اين جزء اصول مذهب ماست كه ائمه عليهمالسلام چنين مقاماتي دارند. چنانكه به حسب روايات اين مقامات معنوي براي حضرت زهرا عليهاالسلام هم هست.(4)»(5)
پيشوايان شيعه تمام عمر خويش را صرف بسط احكام و اخلاق و عقايد نمودند و تنها هدف و مقصدشان نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بوده، نورشان از بسيط خاك تا آن سوي افلاك و از عالم ملك تا آن سوي ملكوت اعلي پرتوافشاني كرده و ميكند.
در اين مختصر با استفاده از رهنمودهاي معصومين عليهمالسلام و علماي بزرگوار در محضر درخشانترين سيماي نوراني از تبار امام كاظم عليهالسلام و آفتاب خطّه خراسان مينشينيم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا ميگيريم.
دستت نميرسد كه بچيني گلي ز شاخ باري بپاي گلبن ايشان گياه باش
1 ـ عبادت و نيايش
و در جاي ديگر ميفرمايد: شما خيال ميكنيد گريههاي ائمه طاهرين عليهمالسلام و ... براي تعليم بوده و ميخواستهاند به ديگران بياموزند؟ آنان با تمام آن معنويات و مقام شامخي كه داشتند از خوف خدا ميگريستند و ميدانستند راهي كه در پيش دارند پيمودنش چه قدر مشكل و خطرناك است. از مشكلات، سختيها ناهمواريهاي عبور از صراط كه يك طرف آن دنيا و طرف ديگرش آخرت ميباشد و از ميان جهنم ميگذرد خبر داشتند. از عوالم قبر، برزخ، قيامت و عقبات هولناك آن آگاه بودند از اين روي هيچگاه آرام نداشته و همواره از عقوبات شديد آخرت به خدا پناه ميبردند.(7)
شيخ صدوق (متوفا به سال 381) از ابراهيم بن عباس نقل ميكند كه:
حضرت رضا عليهالسلام در شب كم ميخوابيد و بيشتر بيدار ميماند، اكثر شبهايش را از اول شب تا صبح احيا ميداشت (و به عبادت و نيايش ميپرداخت).(8)
و حتي اهل منزل خود را به نماز شب وادار ميساخت. شيخ صدوق در جاي ديگر از رجاء بن ابيضحاك نقل ميكند كه وي گفت: مأمون به من مأموريت داد تا حضرت رضا عليهالسلام را (به اجبار) از مدينه به مرو بياورم (تا تحت نظر باشد) و دستور داشتم از راه مخصوصي امام را بياورم و وي را از قم عبور ندهم (چون مركز شيعيان بود و احتمال شورش ميرفت) و شب و روز ميبايست به نگهباني از آن حضرت مشغول باشم. از مدينه تا مرو با حضرت بودم، به خدا سوگند كسي را مانند او در تقوا و كثرت ذكر خدا و خوف از او در تمام اوقات نديدم. و سپس به تفصيل، كيفيت اداي نمازها و ذكرها و راز و نيازهاي حضرتراشرحميدهد.(9)
آن حضرت درباره وحشت و هراس شيطان از نماز و نمازگزار ميفرمايد: شيطان همواره از مؤمني كه مراقب وقت نمازهاي پنجگانهاش باشد در هراس است و در صورتي كه وي نمازهاي خود را ضايع كند بر او جرأت پيدا ميكند و كم كم او را در گناهان بزرگ مياندازد.(10)
برخيز و شست و شو كن با اشك خود وضو كن تحصيل آبرو كن در پيشگاه يزدان
دور افكن اين ريا را وين كبر و اين هوي را يكدم بخوان خدا را چون عاشقي پريشان
2 ـ انس به قرآن و تأمل در آن
آن حضرت در مورد پيروي از قرآن ميفرمايد: قرآن كلام و سخن خداست از آن نگذريد و هدايت را در غير آن نجوييد كه گمراه ميشويد.(12)
3 ـ اطاعت از ولي امر
امام كاظم عليهالسلام فرمودهاند: «علي، پسرم، بزرگترين فرزندم است و سخنانم را شنواتر و دستوراتم را مطيعتر است».(13)
و اينك ما كه در زمان غيبت حضرت صاحب العصر عليهالسلام بسر ميبريم نيز بايستي با تمام توان خويش از ولايت فقيه كه منصب نمايندگي از جانب حضرت حجت(علیه السلام) است، حمايت و پاسداري نماييم. و چه بسيار دور از حقيقتاند آنان كه با طرح شبهات كودكانه ميخواهند اصل ولايت فقيه را زير سؤال برند، در صورتي كه اطاعت از ولي فقيه در زمان غيبت، مورد تصريح حضرات معصومين عليهمالسلام قرار گرفته است و حضرت امام خميني نيز به تفصيل در كتاب ولايت فقيه به شرح آن پرداختهاند.
در قسمتي از كتاب فوق ميخوانيم:
الفقهاء امناء الرسل .. همانطور كه پيغمبر اكرم مأمور اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام بود و خداوند او را رئيس و حاكم مسلمين قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهاي عادل هم بايستي رئيس و حاكم باشند و اجراي احكام كنند و نظام اجتماعي اسلام را مستقر گردانند.(14)
4 ـ علم و دانش
يك بار خود آن حضرت فرمودند: من در روضه (مسجد النبي صلياللهعليهوآلهوسلم ) مينشستم، در مدينه دانشمندان زيادي بودند، هرگاه يكي از آنها در پاسخ دادن به مطلبي عاجز ميگشت، همگي به من اشاره ميكردند و مسائلي را پيش من ميفرستادند و من به آنها پاسخ ميدادم.(16)
آري! از سربلندي نديده قافش صداي سيمرغ.
شيخ طبرسي از هروي نقل كرده است كه: هيچ كس را دانشمندتر از علي بن موسي الرضا عليهالسلام نديدم و هيچ دانشمندي نيز وي را نديد مگر اينكه همانند من به فضل و دانش او شهادت داد.(17)
شيخ صدوق مينويسد: مأمون افرادي را از فرقهها و گروههاي مختلف و گمراه دعوت ميكرد و قصد آن داشت تا بر امام در بحث و مناظره پيروز شوند و اين به جهت حقد و حسدي بود كه نسبت به آن حضرت در دل داشت، اما امام با كسي به بحث ننشست جز آنكه در پايان به فضيلت آن حضرت اعتراف كرد و در برابر استدلال امام سر فرود آورد.(18)
آري «چراغي را كه ايزد برفروزد» هيچكس را توان خاموشي آن نخواهد بود.
خود حضرت امام رضا عليهالسلام ميفرمايد: ... آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجيل با انجيلشان و بر اهل زبور با زبورشان و بر صائبين با زبان عبري خودشان و بر هربذان با زبان فارسيشان و بر روميان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغت خودشان استدلال كنم. و آنگاه كه هر دستهاي را محكوم كردم و دليلشان را باطل ساختم و دست از عقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من گراييدند مأمون در مييابد مسندي كه بر آن تكيه كرده است حق او نيست و در اين هنگام پشيمان ميگردد. سپس فرمود: «ولا حول ولا قوة الا باللّه العلي العظيم».(19)
5 ـ امر به معروف و نهي از منكر
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرموده است: امر به معروف و نهي از منكر را ترك مكنيد كه در غير اين صورت ستمگران بر شما مسلط ميگردند و آنگاه هر قدر هم كه دعا كنيد اجابت نميشود.(20)
در جاي ديگر نيز فرمودهاند: قوام دين در سه چيز خلاصه ميشود: امر به معروف، نهي از منكر و اقامه حدود.(21)
با توجه به فرمايش حضرت رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم كه بالاترين جهاد سخن عدلي است كه نزد فرمانرواي ظالمي ايراد گردد حضرت رضا عليهالسلام در مقاطع مختلف زندگي خويش با جلوههاي گوناگون توانست با بالاترين جهاد سياستهاي باطل زمامداران ستمگر زمان خويش را نقش بر آب نمايد و چهره حق و حقيقت را بنماياند.
نقش امر به معروف و نهي از منكر به حدّي در زندگي آن حضرت بارز بود كه يكي از مهمترين علل شهادت حضرت رضا عليهالسلام محسوب ميگردد. مرحوم شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا عليهالسلام در باب اسباب شهادت آن حضرت، سه خبر نقل كرده است كه مؤيد ادعاي مزبور ميباشد.(22)
و جالب اينجاست كه در ضمن خبر اول حضرت به پرونده ثروتهاي بادآورده مأمون و غيرقانوني بودن آنها نيز اشارت كرده است.
مرحوم شيخ كليني (متوفا به سال 329) درباره عذاب تاركان امر به معروف و نهي از منكر حديثي از امام رضا عليهالسلام نقل كرده كه آن حضرت از قول رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرموده: زماني كه امت من نسبت به امر به معروف و نهي از منكر سهل انگاري كنند و مسؤوليت را به گردن يكديگر اندازند (و هر كس منتظر اين باشد كه ديگري آن را انجام دهد) در اين صورت بايستي منتظر عذاب الهي باشند و اين كار آنها به منزله اعلان جنگ با خداست.(23)
يكي از كنيزان مأمون چنين گفته است: «هنگامي كه در منزل مأمون بوديم در بهشتي از خوردنيهاي و نوشيدنيها و بوي خوش و پول فراوان بسر ميبرديم اما همين كه مأمون مرا به امام رضا عليهالسلام بخشيد ديگر از آن همه ناز و نعمت خبري نبود، زني كه سرپرست ما بود، شب ما را بيدار ميكرد و به نماز وادار ميساخت كه بر ما سخت و گران ميآمد و آرزو ميكردم از آنجا رهايي يابم ..»(24)
كه البته به زودي توسط حضرت به ديگري بخشيده شد زيرا لياقت خدمت در منزل امام را نداشت.
همانطور كه ملاحظه ميشود، امام نسبت به نماز شب خواندن اهل منزل عنايت داشتند و لذا به سرپرست زنان دستور داده بودند كه آنها را در آن موقع بيدار نمايند.
در اينجا يادآوري اين نكته بجاست كه ميان «تحميل عقيده» و «تحميل عمل در برخي امور» تفاوت وجود دارد. در قرآن كريم ميخوانيم: «لا اكراه في الدّين»(25) [در دين تحميل عقيده راه ندارد.] در صورتي كه تحميل عمل در برخي از موارد كه مصلحت بالاتري وجود دارد نه تنها جايز بلكه ضروري ميباشد. به عنوان مثال وقتي معلمي دلسوز، دانشآموز خود را به انجام پارهاي از تكاليف وادار ميسازد، هيچگاه نميخواهد تحميل عقيده نمايد بلكه به خاطر در نظر گرفتن صلاح و مصلحت دانشآموزش به وي نوعي عمل را اجبار ميكند و چه بسا همان دانشآموز پس از رسيدن به مدارج عالي علمي از كار معلم بسيار خشنود و دلشاد گردد.
تذكرات دلسوزانه خميني كبير را مروري دوباره كنيم: بايد همه بدانيم كه آزادي به شكل غربي آن كه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران ميشود از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومي و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيري از آنها واجب است و از آزاديهاي مخرب بايد جلوگيري شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملت و كشور اسلامي و مخالف با حيثيت جمهوري اسلامي است بطورقاطع اگر جلوگيري نشود همه مسؤول ميباشند و مردم و جوانان حزباللّهي اگر برخورد به يكي از امور مذكور نمودند به دستگاههاي مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهي نمودند خودشان مكلف به جلوگيري هستند خداوند تعالي مددكار همه باشد.(26)
6 ـ هشياري سياسي و سازش ناپذيري
امام خميني در جاي ديگر اينطور ميفرمايند: ائمه ما عليهمالسلام همه شان كشته شدند براي اينكه همه اينها مخالف با دستگاه ظلم بودند اگر چنانچه امامهاي ما تو خانههايشان مينشستند .. محترم بودند، روي سرشان ميگذاشتند ائمه ما را، لكن ميديدند هر يك از اينها حالا كه نميتواند لشکركشي كند از باب اينكه مقتضياتش فراهم نيست، دارد در زيرزميني اينها را از بين ميبرد، اينها را ميگرفتند حبس ميكردند ..(28)
مرحوم شيخ كليني از قول يكي از ياران امام رضا عليهالسلام مينويسد:
پس از آنكه حضرت رضا عليهالسلام به امامت رسيد سخناني ايراد فرمود كه بر جان وي ترسيديم و لذا به آن حضرت عرض شد: مطلبي آشكار كردي كه بيم داريم اين طاغوت (هارون) بر عليه شما اقدامي كند، و حضرت در جواب فرمود: هر كاري ميتواند انجام دهد ..(29)
يكي ديگر از ياران حضرت ميگويد: به امام عرض كردم: شما خود را به اين امر (يعني امامت) شهره ساخته و جاي پدر نشستهايد، در حالي كه از شمشير هارون خون ميچكد (و دوران اختناق عجيبي حكمفرماست، شما با چه جرأتي چنين ميكنيد؟!) كه آن حضرت با پاسخ خود به وي فهماند كه اين مسائل و مأموريتهاي ائمه عليهمالسلام قبلاً از جانب الهي تعيين شده و هارون قدرت مقابله با حضرت را ندارد.(30)
امام هشتم با هشياري سياسي خويش توانست پس از مرگ هارون (كه در سال دهم از امامت حضرت اتفاق افتاد) در دوران نزاع و كشمكشهاي ميان دو برادر (يعني امين و مأمون) به ارشاد و تعليم و تربيت شيعه ادامه دهد. و بالاخره پس از به قدرت رسيدن مأمون، با حركتها و موضعگيريهاي دقيق و حكيمانه نقش عظيم خويش را به خوبي ايفا نمود.
همانطور كه معروف است مأمون در ميان خلفاي بنيعباس از همه داناتر و زيركتر بود، از علوم مختلف آگاهي
داشت و تمام اينها را وسيلهاي براي پيشبرد قدرت شيطاني خويش قرار داده بود و از همه مهمتر جنبه عوام فريبي وي بود. وي با طرح يك نقشه حساب شده، ولايت عهدي حضرت را پيشنهاد كرد كه اهداف مختلفي را دنبال مينمود از جمله: در هم شكستن قداست و مظلوميت امامان شيعه و پيروانشان، مشروعيت بخشيدن به حكومت خويش و خلفاي جور قبلي و كسب وجهه و حيثيت براي خويش، تخطئه شيعيان مبني بر عدم اعتنا به دنيا و رياست، كنترل مركز و كانون مبارزات، دور كردن امام از مردم و تبديل امام به يك عنصر درباري و توجيهگر دستگاه.
مقام معظم رهبري حضرت آيةاللّه خامنهاي (مدظله العالي) ضمن برشمردن و توضيح اهداف فوق فرمودهاند:
در اين حادثه، امام هشتم علي بن موسي الرضا عليهالسلام در برابر يك تجربه تاريخي عظيم قرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهان سياسي كه پيروزي يا ناكامي آن ميتوانست سرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد. در اين نبرد رقيب كه ابتكار عمل را بدست داشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود مأمون بود. مأمون با هوشي سرشار و تدبيري قوي و فهم و درايتي بيسابقه قدم در ميداني نهاد كه اگر پيروز ميشد و اگر ميتوانست آنچنانكه برنامهريزي كرده بود كار را به انجام برساند يقينا به هدفي دست مييافت كه از سال چهل هجري يعني از شهادت علي بن ابيطالب عليهالسلام هيچيك از خلفاي اموي و عباسي با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست يابند يعني ميتوانست درخت تشيع را ريشهكن كند و جريان معارضي را كه همواره همچون خاري در چشم سردمداران خلافتهاي طاغوتي فرو رفته بود بكلي نابود سازد. اما امام هشتم با تدبيري الهي بر مأمون فائق آمد و او را در ميدان نبرد سياسي كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد و نه فقط تشيع ضعيف يا ريشهكن نشد بلكه حتي سال دويست و يك هجري يعني سال ولايتعهدي آن حضرت يكي از پر بركتترين سالهاي تاريخ تشيع شد و نفس تازهاي در مبارزات علويان دميده شد و اين همه به بركت تدبير الهي امام هشتم و شيوه حكيمانهاي بود كه آن امام معصوم در اين آزمايش بزرگ از خويشتن نشان داد.(31)
آري نمونههاي هشياري و تيزبيني آن حضرت در قضاياي متعددي جلوهگر است مانند ماجراي نماز عيد كه هر چند با پيشنهاد مأمون بود اما حركت و شيوه حضرت به گونهاي بود كه مأمون دستور جلوگيري از اقامه نماز را صادر كرد و به قول رهبر عزيزمان «مأمون را در ميدان نبردي كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد.»
7 ـ تواضع و فروتني
چون سفره انداخته ميشد، غلامانش حتي دربان و نگهبان نيز با او سر يك سفره مينشستند.(32)
مرحوم ابن شهر آشوب (متوفا به سال 588) نيز مينويسد:
روزي امام وارد حمام شد، مردي (كه حضرت را نميشناخت) از وي درخواست كرد تا او را كيسه كشد، امام نيز پذيرفت و مشغول شد. حاضران به آن مرد، حضرت را معرفي كردند و او با كمال شرمندگي و سرافكندگي از حضرت پوزش خواست اما حضرت رضا عليهالسلام او را آرام نمود و به كار خود همچنان ادامه داد.(33)
مرحوم كليني طبق حديثي فرموده: شبي امام مهمان داشت، در ميان صحبت، چراغ دچار نقص گشت، مهمان خواست آن را اصلاح نمايد ولي حضرت اجازه نداد و خود به اصلاح آن پرداخت.(34)
مرحوم علامه مجلسي (متوفا به سال 1111) چنين نقل كرده است: مردي از اهالي بلخ گويد: در سفر خراسان با حضرت همراه بودم، به دستور وي سفره انداخته شد و خدمتكاران و غلامان، چه سياهان و چه غير ايشان، همگي را بر سر يك سفره نشاند، به امام عرض كردم: فدايت شوم خوب بود براي اينها سفره جداگانهاي ميانداختيد. حضرت فرمود: ساكت باش. پروردگار همه يكي است، پدر و مادر همه يكي است و پاداش و جزا (فقط) به عمل بستگي دارد (نه بر حَسَب و نَسَب و جاه و مقام).(35)
8 ـ احترام و محبت به ديگران
مينويسد: هرگز نديدم كه امام در سخن خويش نسبت به كسي بياحترامي كند و هرگز نديدم كه كلام ديگري ر اقطع كند، و ميگذاشت تا سخنانش به پايان رسد .. هيچگاه در برابر كسي كه مقابلش نشسته بود پاهايش را دراز نميكرد و تكيه نميزد. هرگز نديدم به هيچيك از خدمتكاران و غلامانش ناسزا گويد ..(36)
آن حضرت فرموده است: محبت به ديگران نيمي از عقلانيت و خرد ورزي است.(37)
و از آنجا كه درصد قابل توجهي از كينهها و دلخوريها به سبب سخنان بيمورد و بعضا نيشداري است كه نسبت به يكديگر اظهار ميگردد و شايد در اكثر موارد نيز بيقصد و غرض باشد آن حضرت فرمودهاند: سكوت موجب جلب محبت ميگردد.(38)
9- احترام به حقوق دیگران :
حضرت بسيار خشمگين شدند به طورى كه مىخواستند غلامان خود را با تازيانه ادب كنند، من پيش رفته گفتم، فدايتان شوم چرا ناراحت شديد؟! حضرت فرمود: آخر من چندين بار آنها را از مانند اين كار منع كردهام كه به هيچ كس كارى ندهند مگر مزد و اجرت او را تعيين كنند.- اى سليمان- بدان اگر كارگرى براى تو كارى كرد بدون تعيين اجرت غالبا چنين است- اگر سه برابر اجرتش را هم به او بدهى باز گمان مىكند. كم دادهاى و اگر مزد او را تعيين كردى، اگر همان مقدار هم بدهى ترا سپاسگزار است و اگر يك ذره اضافه كنى آنرا بحساب مىآورد و مىفهمد كه به او زيادى هم دادهاى.
10- حرمت مؤمن :
حضرت فرمود: بنشين، خدا ترا رحمت كند. حضرت رو كردند به مردم و با آنها سخن گفتند تا وقتى كه متفرق شدند و فقط آن مرد و من و سليمان جعفرى و خيثمه باقى مانديم. حضرت فرمود، اجازه مىدهيد من به داخل منزل بروم؟
بلند شدند و داخل رفتند و بعد از لحظاتى آمدند پشت در و دست مبارك خود را از بالاى در خارج كردند و فرمودند: كجاست آن مرد خراسانى؟ آن مرد گفت: بله اينجا هستم. حضرت فرمود: اين دويست دينار را بگير و كار خود را انجام بده و به آن متبرك شو و از طرف من هم لازم نيست صدقه دهى، بيرون برو كه من ترا نبينم و تو مرا نبينى. آن مرد خارج شد. وقتى حضرت آمدند، سليمان گفت فدايت شوم شما كه عطاى وافر و زيادى به اين مرد فرموديد چرا روى نازنين خود را از او پوشانديد؟ حضرت فرمود، تا مبادا ذلت سؤال را در چهرهاش ببينم. آيا مگر نشيندهاى كه رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود: هر كس حسنه و كار نيك خود را مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر كس سيئه و كار زشت خود را آشكار كند خوار مىشود و هر كس زشتى خود را بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد بخشيده خواهد شد؟!
11- ارزش طعام مساکین :
معمربن خلاد مىگويد: وقتى حضرت رضا(علیه السلام) مىخواستند غذا بخورند يك كاسه بزرگى را كنار سفره مىگذاشتند و از بهترين غذاها، از هر كدام مقدارى، در آن كاسه مىريختند و مىفرمودند آنرا به مساكين بدهند. سپس اين آيه مباركه را قرائت مىفرمودند: فلا اقتحم العقبة - سوره بلد آيه 11 - «پس انسان. آن گردنههاى سخت را نتواند پيمود» و بعد مىفرمود، چون خداوند مىدانست كه براى هر انسانى، آزاد كردن بنده، مقدور نيست راهى براى رسيدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.اخلاق امام رضا (علیه السلام) در بيان روايات :
او بسيار به مستمندان رسيدگى مىكرد. به دادن صدقه به ويژه در شبهاى تار و به صورت پنهانى بسيار مبادرت مىكرد. با خدمتگزارانش كنار يك سفره مىنشست و غذا مىخورد. هيچ فرقى ميان غلامان و اشراف و اقوام و بيگانگان نمىگذاشت، مگر براساس تقوا. همواره متبسم و خوشرو بود. بهترين بخش غذاى خود را قبل از تناول، براى گرسنگان جدا مىساخت. با فقرا مىنشست. در تشييع جنازه شركت مىجست. خدمتكارى را كه مشغول خوردن غذا بود، به خدمت فرا نمىخواند. با صداى بلند و با قهقهه هرگز نمىخنديد. رفع نياز مؤمنان و گرهگشايى از ايشان را بر ديگر كارها مقدّم مىداشت. روى حصير مىنشست. قرآن زياد تلاوت مىكرد. با گفتارش دل كسى را نرنجانيد. سخن هيچ كس را ناتمام نمىگذاشت و نمىشكست. هيچ نيازمندى را تا حد امكان رد نكرد. پاى خود را هنگام نشستن در حضور ديگران دراز نمىكرد. در حضور ديگران همواره از ديوار فاصله داشت و هيچ گاه تكيه نزد. همواره ياد خدا بر زبان جارى داشت. از اسراف و تبذير سخت پرهيز داشت. به مسافرى كه پول خود را تمام و يا گمكرده بود، بدون چشمداشت، هزينه سفر مىداد. در دادن افطارى به روزهداران كوشا بود. به عيادت بيماران مىرفت. در معابر عمومى، آب دهان خود را نمىانداخت. از ميهمان شخصا پذيرايى مىكرد. هنگامى كه بر جمعى كنار سفره وارد مىشد، اجازه نمىداد تا براى احترام وى از جاى برخيزند. به سخن ديگران كه وى را مورد خطاب قرار داده، از او پرسشى داشتند، با دقت كامل گوش مىداد. خويش را به بوى خوش معطر مىكرد، به خصوص براى نماز. به نظافت جسم و لباس به ويژه موى سر توجّه داشت. قبل از غذا دستها را مىشست و با چيزى خشك نمىكرد، بعد از غذا نيز آنها را مىشست و با حولهاى خشك مىكرد. اگر غذايى از حد نياز زياد مىآمد، آن را هرگز دور نمىريخت. در حضور ديگران به تنهايى چيزى نمىخورد. بسيار بردبار و شكيبا بود. كارگرى را كه به مبلغ معين اجير مىكرد، در پايان افزون بر مزدش به او عطا مىكرد. با همگان با رافت و خوشرويى روبرو مىشد. بسيار فروتن بود. به فقرا و بيچارگان بسيار مىبخشيد و آن را براى خود پس انداز مىدانست. (39)
كتاب فضل ترا آب بحر كافي نيست
كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم
پی نوشت ها:
(1) بحارالانوار 5 : 261.
(2) همان 18: 382.
(3) بصائر الدرجات: 23.
(4) بحارالانوار ج 43 ص12 به بعد.
(5) ولايت فقيه: 67، قطع جيبي.
(6) شرح چهل حديث: 57.
(7) جهاد اكبر: 287، قطع جيبي.
(8) عيون اخبار الرضا عليهالسلام 2: 184، بحارالانوار 49: 90.
(9) عيون اخبار الرضا عليهالسلام 2: 180.
(10) همان 2: 28.
(11) امالي صدوق: 525، عيون اخبار الرضا عليهالسلام 2: 180، اعلام الوري 2: 63، بحارالانوار 49: 90.
(12) مسند الرضا عليهالسلام 1: 294 به بعد.
(13) بحارالانوار 49: 19.
(14) ولايت فقيه: 92.
(15) اعلام الوري 2: 64، كشف الغُمّه 2: 317، حلية الابرار 2: 302، اثبات الهداة 6: 28، احقاق الحق 12: 354، بحارالانوار 49: 100.
(16) همان.
(17) همان.
(18) عيون اخبار الرضا عليهالسلام 1: 179، بحارالانوار 49، 179.
(19) عيون اخبار الرضا عليهالسلام 1: 154، بحارالانوار 49، 174.
(20) نهج البلاغة نامه 47.
(21) غررالحكم 4: 518.
(22) عيون اخبار الرضا عليهالسلام 2: 237.
(23) كافي 5: 59.
(24) عيون اخبار الرضا عليهالسلام 2: 179.
(25) بقره/256.
(26) وصيتنامه الهي ـ سياسي، صحيفه نور 21: 195.
(27) ولايت فقيه: 207.
(28) صحيفه نور 2: 166.
(29) كافي 1: 487.
(30) همان 8: 257.
(31) پيام مقام معظم رهبري (در زمان رياست جمهوري) به نخستين كنگره جهان حضرت رضا عليهالسلام : 10.
(32) عيون اخبار الرضا عليهالسلام 2: 180، اعلام الوري 2: 63، كشف الغمه 2: 316، بحارالانوار 49: 90.
(33) مناقب 4: 362، بحارالانوار 49: 99.
(34) كافي 6: 283.
(35) بحارالانوار 49: 101.
(36) كشف الغمه 2: 316، بحارالانوار 49: 90.
(37) تُحَف العقول: 326.
(38) همان.
(39) ماهنامه کوثر