برگردان: مسعود اوحدی
استدلال من چنین بوده است که همچنان که سنتها به گونهای فزاینده با رسانههای ارتباطی همبافت میشوند، بتدریج از محلهای خاص ریشهگریزی میکنند و بیش از پیش وابسته به شکلی از تعامل میشوند که خصوصیت رودررو ندارد. سنتهایی که بدین نحو ریشهگریزی کردهاند، از سوی افراد توانا در دسترسی به ابزار تولید و توزیع اشکال نمادین رسانهای راحتتر و سهلتر انطباق پذیرفته، منتقل یا قالببندی میشوند، اما سنتهایی که تا حدی رسانهای شدهاند، چندان آزادسیر نیستند. اگر قرار باشد این سنتها در طول زمان حفظ شوند، بناچار باید در زمینههای عملی زندگی روزمره دگربار بسترگزیده و تثبیت شوند. سنتهایی که بدینگونه بازتثبیت نشدهاند، بتدریج از نظر اهمیت و دلالت رو به زوال میروند.
اما چه چیزی در ریشهگریزی و ریشهگیری مجدد سنت دخیل است؟ چگونه باید این فرآیند را که سنتها به واسطهی آن از محلهای خاص بیرون رانده شده و دگرباره در زمینههای عملی زندگی روزمره تثبیت میشوند (اگرچه اکنون این فرآیند به شیوههایی صورت میپذیرد که مجدداً سنتها را به انواع جدید واحد مکانی متصل میکند)، تحلیل کرد؟
با ملاحظهی آنچه گاه به عنوان «اختراع سنت» از آن یاد میشود، میتوانیم بینشی از این فرآیند به دست آوریم. همچنان که اریک هابسبام (1) و دیگران نشان دادهاند، (2) برخی از سنتها که امروزه معمولاً به عنوان سنتهایی با قرنها سابقه محسوب میشوند، در حقیقت، اختراعاتی به نسبت جدیدند که تاریخشان به اواخر قرن هجدهم برمیگردد. بنابراین، مثلاً، سنت های کانتری (3) (سرزمین تپهای) اسکاتلند، که به صورت نیانبان و دامنهای پیچازی بافته در رنگها و طرحهای مشخص کنندهی طوایف مختلف بیان میشود، اغلب به عنوان سنتی موجود از زمانی که در یادها نیست، معرفی گردیده است. (4) دامن اسکاتلندی، بس بعیدتر از آنکه بخواهد جامهی سنتی هایلند باشد، توسط یک انگلیسی از فرقهی کویکر (5) که از اهالی لانکاشایر (6) بود، اختراع شد و او این دامن را برای استفاده در یک کارخانهی عیارکشی طلا که آن را در سال 1727 نزدیک اینورنس (7) تأسیس کرده بود، طراحی کرد. به دنبال شورش بزرگ سال 1745، اهالی هایلند توسط دولت بریتانیا خلع سلاح شدند و دامن، جزو چیزهای دیگر غیرقانونی شد. تا سال 1780 دامن اسکاتلندی عمدتاً از صحنه محو شده بود. نوآوری دامن، و برقراری رابطه بین طرحها و طوایف، بیشتر کار گروه اندکی از افراد غیرتمند بود. انجمنهایی در لندن و ادینبرگ تأسیس شد که همّ خود را وقف حفظ و تهذیب سنتهای هالی لند کرده بودند. کتابهایی - از جمله دو کتاب پوشش اسکاتلندی (8) و جامهی طوایف اثر برادران آلن- چاپ شد که مدعی یافتن رابطهای بین طرحهای پارچههای پشمی پیچازی و طوایف «هایلند» بودند. بتدریج سنتی مرسوم شد که در آن دامنهای پیچازی- و رنگها و طرحهای متباین آن، که گفته شده به طوایف باستان مربوط میشد- به صورت نماد همبستگی ملی اسکاتلند درآمد و در مناسبتهایی که اسکاتلندیها گردهم میآمدند تا هویت ملی خود را ارج نهند، در رژهها به نمایش عمومی گذاشته میشد.
بیشتر نوشتههای مربوط به اختراع سنت، دلمشغولِ تأکید بر میزان خیالپردازی موجود در ترویج گذشتهنگر باورها و تجربیات سنتی بوده است. بسیاری از سنتها نه تنها آنقدرها که به نظر میآید، باستانی نیست، بلکه مشحون از اسطورهها و نیمه حقیقتها با مبادیای آنچنان مبهم است که دیگر به عنوان سنت شناخته نمیشود، ولی این نوشتهها بر موضوع دیگری نیز تأکید میگذارد که برای مسائل مورد ملاحظهی ما در اینجا از اهمیت خاصی برخوردار است و آن، گواهی بر نقشی است که رسانهها در بازآفرینی مجدد سنت و تحکیم و بازبست آن به انواع گونهگون واحدهای سرزمینی ایفا کردهاند. کتابهای برادران آلن که پیوندهای (به احتمال زیاد ساختگی) بین طرحهای پیچازی و طوایف هایلند را اختراع کرده و امکان تثبیت دامن پشمی با طرحهای چهارخانه را به عنوان نماد ملی اسکاتلند فراهم آورده بود، نمونهی بارز ظرفیت محصولات رسانهای در به اختیار گرفتن محتوای نمادین سنتها و سازگارسازی آن به شیوههای مختلف است، که آن را به بازبست و تحکیم در نواحی و محلهای خاص توانا میسازد. بیاییم مثال دیگری را در نظر بگیریم ک این نکته را به گونهای مؤثر به نمایش میگذارد.
بسیاری از سنتهای ملازم با پادشاهی بریتانیا بسیار جوانتر از آن هستند که به نظر میآیند. البته، آیینهای سلطنتی جلوهی معمول دربارهای تیودور (9) و استوارت (10) بود، همچنان که در مورد زندگیهای درباری در سایر نقاط اروپا نیز چنین وضعی مشاهده میشد. اما، همانطور که دیوید کن لاین (11) نشان داده، بسیاری از کاربستهای تشریفاتی ملازم با پادشاهی امروز بریتانیا در واقع مخلوق اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. (12) پیش از اواخر قرن نوزدهم، تشریفات سلطنتی عمدتاً به نفع دیگر اعضای دربار و اشرافیت اجرا میشد؛ این مراسم بیشتر آیینهایی گروهی بود که طی آن برگزیدگان لندننشین همبستگی صنفی خود را دیگر بار اثبات میکردند. در طول سه ربع نخستین قرن نوزدهم، مراسم عمدهی پادشاهی بریتانیا به طور گسترده در مطبوعات حوزهی شهرهای بزرگ و استانها انعکاس مییافت، اما موضع مطبوعات بیشتر خصمانه بود، و سلطنت، موضوع مورد علاقهی نقد و کاریکاتور محسوب میشد. خود این مراسم معمولاً به شیوهای بسیار بیکفایت و خالی از تبحر اجرا میشد. «در سال 1817 در مراسم تشییع جنازهی شاهزاده خانم شارلوت (13)، دختر شاهزاده ریجنت (14)، متصدیان کفن و دفن مست بودند. هنگامی که، ده سال بعد، دوک یورک (15) درگذشت، نمازخانهی کاخ وینزر (16) آنقدر نمور بود که بیشتر عزاداران دچار عوارض سرماخوردگی شدند، کنینگ (17) مبتلا به تب رماتیسمی شد و اسقف لندن بر اثر آن درگذشت». (18) مراسم تاجگذاری جرج چهارم، ویلیام چهارم و ویکتوریا به صورتی تمرین نشده، و بسیار ضعیف اجرا شد و مفسران امور سلطنتی در آن زمان تندترین حملات انتقادی را نثار آن مراسم کردند.
اما، از اواخر دههی 1870 آیینهای سلطنتی و تصویر ذهنی مردم از پادشاهی بریتانیا دگرگونی آغاز کرد. تلاش بیشتری در برنامهریزی و سازماندهی موقعیتهای عمدهی مملکتی مبذول گردید که آغازش با سالگرد طلایی (پنجاهمین سال سلطنت) ملکه ویکتوریا در سال 1887 بود. مراسمی که پیش از این اموری به نسبت ناشیانه و خالی از هماهنگی بود، بتدریج در قالب رویدادهایی واقعنما با شکوهی دور از انتظار، بدقت برنامه ریزی شده و با مراقبت به تمرین درآمده، تغییر شکل داد. افزون بر این، با ظهور مطبوعات با شمارگان انبوه در اواخر قرن نوزدهم، تغییر نمایانی در تجسم عموم از نهاد سلطنت پدید آمد. کاریکاتورهای تمسخرآمیز و سرمقالههای انتقادی دهههای گذشته جای خود را به بازنمایی بیش از پیش محترمانهی نهاد سلطنت در مطبوعات پرطرفدار داد و تشریفات و مراسم بزرگ سلطنتی به شیوهای احساساتی و توأم با احترام و سرسپردگی توصیف میشد. در زمانی که قدرت سیاسی واقعی سلطنت بشدت رو به زوال بود، موقعیت مقام سلطنت به عنوان رئیس حکومت و نماد وحدت ملی، از طریق نوسازی و شاخ و برگ دادن به آیینهای سلطنتی و تکریم آن در مطبوعات مورد توجه مردم، تقویت شد. سنتهایی که پیش از این عمدتاً محدود به برگزیدگان لندننشین بود، اکنون هیئتی دیگر یافته، و از طریق رسانههای چاپی، در اختیار جمع بزرگتری از رأی دهندگان قرار میگرفت. این سنتها نه تنها تغییر شکل یافتند، بلکه مسلماً از جنبههای بنیادین خاصی اختراع هم شدند. آنها همچنین از ریشهگیری تاریخی در زندگی درباری منفصل گشته، بیش از پیش در اختیار جمعیت به عنوان یک کل، قرارگرفتند. سنتهای آیین سلطنتی دیگر بار از طریق تملک محصولات رسانهای در زندگی روزانهی مردم عادی ریشه گرفت و مجدداً به مرزهای سرزمینی حکومت دولت محور، که این آیینها بیش از پیش برای بازنمایی وحدت و یکپارچگی آن طراحی شده بود، متصل گردید.
در دوران پس از جنگ جهانی اول، نقش سلطنت به عنوان تجسم وحدت ملی که از نظر سیاسی بیطرف بود، با ظهور پخش رادیویی گسترش بیشتر یافت. جان ریت (19)، نخستین مدیرکل بی. بی. سی، سرسپردهی سلطنت بود و خیلی زود به استعداد رادیو به عنوان وسیله انتقال حس شراکت در فرصتهای بزرگ تشریفاتی کشور پی برد. (20) پخش زنده (مستقیم) مراسم عمدهی سلطنتی با گزارش رادیویی مستقیم مراسم عروسی دوک یورک در سال 1923 آغاز شد. در این مراسم میکروفونها را چنان با دقت جاسازی کرده بودند که شنوندگان میتوانستند صدای زنگها، اسبها، کالسکهها و فریاد شادمانهی جمعیت را بشنوند. در عصر دگرگونیهای سریع اجتماعی، بیموقع بودن این گونه مراسم صرفاً بر عظمت آنها افزود و تشریفات مذکور به کیفیت داستانهای پریان دست یافت.با ظهور و تحول تلویزیون در سالهای دههی 1950، عظمت بیموقع و ناهماهنگ با زمانِ مراسم سلطنتی با همهی شکوهش در اختیار همگان قرار گرفت. اکنون دیگر برای بخش عظیمی از جمعیت نه تنها شنیدن، بلکه دیدن مراسم در حین وقوع ممکن گشته بود. تاجگذاری ملکه الیزابت در سال 1953 نخستین فرصتی بود که طی آن عامه در چنین مقیاسی موفق به دیدن تاجگذاری یک حکمران انگلیسی میشدند. (21)
با ملاحظهی روشهای تغییر مراسم و تشریفات سلطنتی در طول زمان، نه تنها میتوانیم حس و معنایی از خصوصیت اختراعی بسیاری از سنتها به دست آوریم، میزان تغییر اهمیت و گسترهی آن را نیز احساس میکنیم. در حالی که آیینهای سلطنتی زمانی عمدتاً به نفع اعضای گروه برگزیدگانی بود که در فرصتهای اجرای آن حضور فیزیکی داشتند، اکنون این آیینها بیش از پیش از بافتهای تعاملی زندگی درباری جدا شده و از طریق رسانهها در اختیار گسترهی وسیعی از گیرندگان قرار گرفته است. و در جریان این امر، معنی و مقصد آنها دگرگون شده است. امروزه دیگر این آیینها با تأکید و تحکیم همبستگی صنفی برگزیدگان کلان شهر کاری ندارد، بلکه در مقابل، موقعیتهای بزرگ تشریفاتی در نهاد سلطنت به صورت جشنهای رسانهای بزرگداشت هویت ملی درآمدهاند که تمامی شهروندان، هر کس که باشند، میتوانند شاهدش باشند، چرا که به نیابت برای شرکت در آن دعوت شدهاند.
تعجبی ندارد که سنتهایی که تا حد زیاد به رسانهها وابسته شدهاند، در برابر آن آسیبپذیر هم گشتهاند. در عصر رؤیتپذیری رسانهای، نهاد سلطنت در موقعیتی متزلزل قرار دارد. از یک سو، جاذبهی سلطنت و جاذبهی آیینهای ملازم با آن، ناشی از ظرفیت آن در ایستادن بر فراز دنیای این جهانی، سیاستهای حزبی و ارائه خود به عنوان وجودی است که تمامیت و فضیلت آن در ورای هرگونه خردهگیری و سرزنشی قرار دارد؛ وجودی ملبس به جامههای کهن و تابع رسوم رعایت شده در طول زمانی دراز، که وقتی با تشریفاتی بدقت پرداخته بر صفحهی تلویزیونهای ما بازسازی میشود، نهاد سلطنت و نمایندگان زمانی آن را از درخششی دیگر جهانی برخوردار میسازد. و از سوی دیگر، در جهانی که بیش از پیش رسانهای میشود، احتراز از ظاهرشدن به عنوان افرادی عادی برای نمایندگان زمانی نهاد سلطنت در مقام مردان و زمانی که غیر از حادثهی تولدشان با افراد دیگر فرق چندانی ندارند و متمایل به وسوسههایی همانند هستند، با امیالی یکسان انگیخته میشوند و با همان نقاط ضعف مردم عادی فانی مواجهند، دشوار است. همین تنش بین دو سپهر این جهانی و دیگر جهانی، بین بیتوجهی و کنارهجویی نهاد سلطنت و زندگی بسیار معمولی نمایندگانش است که در قلب رسواییهایی قرار میگیرد که در سالهای اخیر نظام سلطنت را به لرزه درآورده و گمانهزنی دربارهی آیندهی آن را از نو مطرح کرده است.
در این بخش من برخی از شیوههایی را که طی آن سنتها اخذ گردیده، مجدداً شکل گرفته و تا حدودی، در سیر اجرا و پرداخت در طول زمان از نو اختراع شده، مورد کاوش قرار دادم. اکنون ممکن است این بحث پیش آید که مثالهای مورد بررسی ما، به علت خصوصیت «اختراعی»شان، مواردی از «سنتهای ساختگی» اند که از بالا به مردم تحمیل شدهاند، و اینها درست در مقابل «سنتهای اصیل» گذشته قرار دارند که میتوان مدعی شد خودانگیخته از پایین برخاستهاند. میتوان توجیه کرد که این «شبه سنتها» برخلاف سنتهای اصیل، ریشه در زندگی روزمرهی افراد ندارند؛ اینگونه سنتها را افراد از طریق فعالیتهای واقعی خود خلق و حفظ نکردهاند، بلکه از سوی برگزیدگان سیاسی، صاحبکاران اقتصادیف مشوّقان صنعت جهانگردی و آمیزهی غریب نگاهبانان خودخواندهی گذشته بر آنها تحمیل شده است. (22)
با آنکه این خط استدلال عاری از توجه و علاقه نیست، از نظر من به قلب موضوع راه پیدا نمیکند. با اصرار بر تمایز بین سنتهای اصیل و ساختگی (و سپردن سنتهای اصیل به گذشته)، این خط استدلال از درک اهمیت این حقیقت باز میماند که سنتها بیش از پیش با اشکال نمادین رسانهای همبافت شدهاند. محتوای نمادین سنت با هم آمیختن در محصولات رسانهای، لزوماً و تا حدودی از زمینههای عملی زندگی روزمره دور میشود؛ استقرار و حفظ سنتها در طول زمان، بیش از پیش به اشکالی تعاملی که خصوصیت رودررو ندارد، وابسته گردیده است، اما سنتهایی که بشدت بر اشکال نمادین رسانهای اتکا دارند، در حقیقت کم اصالتتر از سنتهایی نیستند که منحصراً از طریق تعامل رودررو انتقال یافتهاند. در جهانی که به گونهای فزاینده با رسانههای ارتباطی اشباع شده، سنتها هم به گونهای فزاینده با رسانههای ارتباطی اشباع شده، سنتها هم به گونهای فزاینده، به اشکال نمادین رسانهای وابسته گشته است. سنتها از محلهای خاص ریشهکن شده و به شیوههای جدید در زندگی اجتماعی ریشه گستردهاند، اما ریشه گریزی و ریشهگیری مجدد سنتها نه لزوماً آنها را از اصالت میاندازد، و نه ضرورتاً موجب زوالشان میشود.
پینوشتها:
1. Eric Hobsbawn
2. Eric Hobsbawn and Terence Ranger (eds), The Invention of Tradition (Cambridge: Cambridge University Press, 1983).
3. High country
4. Hugh Trevor- Roper, The Invention of Tradition: The Highland Tradition of Scotland, in ibid, pp. 15-41.
5. Quaker
6. Lancashire
7. Inverness
8. Vestiarium Scoticum
9. Tudor
10. Stuart
11. David cannaoline
12. David Cannadine, The Context, performance and Meaning of Ritual: The British Monarchy and the Invention of Tradition, c. 1820-1977, in ibid, pp. 101-64.
13. Charlotte
14. Regent
15. York
16. Windsor
17. George Canning (سیاستمدار مشهور بریتانیایی)
18. Ibid, p. 117.
19. John Reith
20. Ibid, p. 142; see also J. C. Reith, Into the wind (London: Hodder and Stougthon 1949); Andrew Boyle, Only the Wind Will Listen: Reith of the BBC (London:Hutchinson, 1972).
21. برای شرح تاجگذاری به عنوان یک آیین رسانهای ر. ک:
David Chaney, A Symbolic Mirror of Ourselves: Civic Ritual in Mass Society, Media Culture and Society, 5 (1983), pp. 119-35. see also Daniel Dayan and Elihu katz, Media Events: The Live Broadcasting of History (Cambridge, Mass: Harvard University press, 1992).
22. برای روایت جدیدتر این استدلال ر. ک:
Gross, The Past in Ruins , ch. 4. surprisingly, however, Gross does not refer to the work of Hobsbawm and his associates on the invention of tradition.
تامپسون، جان ب؛ (1391)، رسانهها و مدرنیتهها، ترجمهی مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ سوم