رؤیت‌پذیری در فراسوی مکان

عمومیت در سطحی نهادی، یعنی در سطح به وجود آوردن نهادهای رسانه‌ای که در فراسوی حکومت قرار دارد و در فرهنگ چندگونه و کثرت‌گرای رسانه‌ها سهیم است، اما معنای دیگری هم از عمومیت وجود دارد که در این مرحله نیاز
جمعه، 21 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
رؤیت‌پذیری در فراسوی مکان
 رؤیت‌پذیری در فراسوی مکان

 

نویسنده: جان تامپسون
برگردان: مسعود اوحدی



 

عمومیت در سطحی نهادی، یعنی در سطح به وجود آوردن نهادهای رسانه‌ای که در فراسوی حکومت قرار دارد و در فرهنگ چندگونه و کثرت‌گرای رسانه‌ها سهیم است، اما معنای دیگری هم از عمومیت وجود دارد که در این مرحله نیاز به ملاحظه‌ی آن داریم و آن، معنایی از عمومیت نیست که با رابطه‌ی بین حکومت و جنبه‌های زندگی اجتماعی جدا از آن سروکار دارد، بلکه منظور معنایی است که با رؤیت‌پذیری در مقابل عدم رؤیت‌پذیری درگیر است. اختراع دگرباره‌ی عمومیت در این معنا، آن هم در اواخر قرن بیستم، چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟
روشهای تفکر ما درباره‌ی زندگی اجتماعی و سیاسی، به طور عمیق از یک مدل خاص عمومیت که نشئت یافته از جهان باستان است، از اجتماعات و میدانهای بازار دولت- شهرهای یونان کلاسیک، شکل گرفته است. این مدل سنتی عمومیت به مثابه هم حضوری است. این فکر که زندگی عمومی متشکل از گردهمایی افراد در مکانی یکسان، محلی مشترک، و شرکت در مناظرات مربوط به مسائل مورد علاقه عموم است. این مدلی است که عمومیت را از نظر مکان و گفت و گوی رودررو (دیالوژیک) تعریف می‌کند. بر اساس این توجیه، خودِ نفس زندگی عمومی بحث و احتجاجی پس و پیش بین افرادی است که رودررو با یکدیگر مواجه می‌شوند.
امروزه باید تشخیص دهیم که این مدل سنتی عمومیت دیگر فراهم‌آور راه مناسب تفکر درباره‌ی طبیعت زندگی عمومی نیست. تحول رسانه‌های ارتباطی- که با چاپ آغاز گردیده، ولی شامل اشکال اخیرتر ارتباط الکترونیک می‌شود- اشکال تازه‌ای از عمومیت آفریده که در ویژگیهای مدل سنتی سهیم نیست. این اشکال تازه‌ی عمومیت رسانه‌ای در مکان و زمان محل نگزیده‌اند، اینها رؤیت‌پذیری کنشها و رویدادها را از سهیم بودن در محلی مشترک جدا کرده‌اند. همچنین اکثر اشکال جدید عمومیت رسانه‌ای خصوصیت غیرگفت و شنودی دارند. نقشهای سازنده (محصول رسانه‌ای) و گیرنده‌ی آن متفاوت است و فرآیند تبادل نمادین از طریق رسانه‌ها ویژگیهایی کسب می‌کند که در بسیاری موارد، آن را از تعامل گفت و شنودی (دیالوژیک) متمایز می‌کند.
ما چگونه باید به این اختلاف بین شیوه‌ی سنتی تفکر درباره‌ی زندگی عمومی، از یک طرف، و اشکال جدید عمومیتی که رسانه‌ها آفریده‌اند از سوی دیگر، پاسخ دهیم؟ دو نوع پاسخ یا واکنش وجود دارد که به نظر من باید از آنها احتراز کرد. یکی از این پاسخها ماندگار شدن با مدل سنتی و طرفداری از آن به عنوان تنها توجیه مشروع از آنچه زندگی عمومی باید باشد، است. حال ممکن است مدل سنتی از بعضی لحاظ همچنان مربوط به شرایط اجتماعی و سیاسی اواخر قرن بیستم باقی بماند. ممکن است زمینه‌هایی از زندگی اجتماعی و سیاسی امروز- مثل تظاهرات و تجمعات عمومی در انواع و اقسام آن- وجود داشته باشد که هنوز شباهتهایی با اجتماعات دولت- شهرهای یونان کلاسیک نشان دهد، اما اغلب، این مدل عمومیت به مراتب دور از زمینه‌های عملی زندگی بیشتر افراد امروز است. اگر ما از این مدل به عنوان مدل آرمانی خود طرفداری کنیم، آن وقت به سوی نگرش به نسبت ناواضح و مبهمی از کیفیت زندگی عمومی در آستانه‌ی قرن بیست و یکم متمایل خواهیم شد، و بناچار نقش پیوسته رو به رشد ارتباط رسانه‌ای را به عنوان سراشیب زوال دایم تعبیر خواهیم کرد.
پاسخ محتمل دوم- که از نظر من درست مثل اول، قانع کننده نیست- تصور این امر است که ارتباط رسانه‌ای می‌تواند تنها به عنوان امتداد مدل سنتی درک شود. بدین ترتیب ممکن است چنین تصور شود که نوع ارتباط رسانه‌ا‌ی که در مورد رادیو و تلویزیون، کتاب و روزنامه و غیره، به وقوع می‌پیوندد، تنها یک محاوره‌ی ثبات شده در مقیاس بزرگ است، و یا اینکه فرق آن با محاوره‌ی معمولی در موقعیتهایی رودررو تنها از لحاظ مقیاسش است، یعنی ارتباط رسانه‌ای محاوره‌ای است که هزاران و بالقوه میلیونها نفر از مردم، نه فقط دو سه نفر را دربرمی‌گیرد، اما این تصویر از ارتباط رسانه‌ای به عنوان محاوره در مقیاس وسیع، بیشتر یک توهم است. البته، اشکالی از ارتباط رسانه‌ای، مثل ارتباط تلفنی وجود دارد که خصوصیت محاوره‌ای دارد، اما اشکال ارتباطی مربوط به رادیو، تلویزیون و غیره، از این لحاظ محاوره‌ای نیست، زیرا بیشتر شنوندگان و بینندگان، شرکت‌کنندگان در گفت و گو نبوده، بلکه گیرندگان پیامهایی‌اند که مستقل از پاسخ بالفعل یا بالقوه‌ی آنها ساخته و فرستاده شده است. (1)

‌شیوه‌ی سومی نیز در پاسخ به تفاوتهای مورد تأکید فوق وجود دارد که به نظر من، بیشتر می‌توان به آن امید بست. در این شیوه‌ می‌توانم مدل سنتی را که تأکیدش بر ارتباط گفت و شنودی در محلی مشترک است، کنار بگذاریم و سعی کنیم شیوه‌ی تفکرمان درباره‌ی زندگی عمومی را از قید رهیافت سنتی آزاد کنیم. می‌توانیم توجه خود را معطوف به نوع عمومیتی کنیم که رسانه‌ها آفریده‌اند و در پی تحلیل خصوصیاتش (نقاط قوت و محدودیتها، فرصتهای ایجاد شده و مخاطرات ملزم به آن) برآییم. می‌توانیم شیوه‌ی تفکرمان درباره‌ی زندگی عمومی را بازسازی کرده، در عین حال تأملی بر نوع جدید عمومیت که رسانه‌ها به وجود آورده‌اند، داشته باشیم.

حال چگونه باید درباره‌ی ماهیت عمومیت رسانه‌ای بیندیشیم؟ بیاییم توجه خود را به نوع عمومیتی که رسانه‌های چاپی مثل کتاب و روزنامه، و رسانه‌های الکترونیکی مثل رادیو و تلویزیون آفریده‌اند، معطوف کنیم. این رسانه‌ها نوع جدیدی از عمومیت می‌آفرینند که متشکل از چیزی است که می‌توانیم آن را «فضای رؤیت‌پذیر (مرئی)» توصیف کنیم. فضای رؤیت‌پذیر، فضایی است غیروابسته به محل، غیرگفت و گویی (غیردیالوژیک) و باز، از آنچه که مرئی است. در چنین فضایی اَشکال نمادین رسانه‌ای می‌تواند بیان، و توسط جمع کثیری از دیگرانِ غایب دریافت شود. برخی از جنبه‌های این فضا شایان بررسی و تفسیر بیشتری است.
عمومیت رسانه‌ای از این لحاظ فضایی ناوابسته به محل (مکانی نشده) است که مقید به محلهای خاص مکانی- زمانی نیست. این نوعی «فضا» ست بدین لحاظ که محیطی گشاده است؛ سپهری از امکانات که اشکال نمادین می‌تواند در آن ظاهر شود، اما «جا و مکان»، یعنی محل خاصی که افراد در آن به عمل و تعامل بپردازند، نیست. همان‌طور که تحول رسانه‌های ارتباطی به اشکال نمادین امکان گردش و انتشار در فراسوی بافت تولیدشان را می‌دهد، پدیده عمومیت را نیز از سهیم شدن در محلی مشترک جدا می‌سازد؛ سپهر عمومیت رسانه‌ای در زمان و فضا گسترش یافته، و از لحاظ وسعت بالقوه جهانی است.
عمومیت رسانه‌ای غیرگفت و گویی است که سازندگان و گیرندگان اشکال نمادین رسانه‌‌ای معمولاً در گفت و گو با یکدیگر شرکت ندارند. سازندگان عموماً پیامهای رسانه‌ای را برای گستره‌ی نامعینی از گیرندگان بالقوه می‌سازند، و گیرندگان به طور کلی این پیامها را تحت شرایطی دریافت می‌کنند که امکان بحث و پاسخ مستقیم به سازندگان را از آنها دریغ می‌دارد. نقش سازنده و گیرنده متفاوت، و رابطه‌ی بین آنها ناهمگون است. اما ممکن است گفته شود پس برنامه‌های گفت و گو در رادیو و تلویزیون، یا برنامه‌های لفنی که شنوندگان و بینندگان به پرسش از اعضای شرکت کننده در میزگرد و نظایر آن، دعوت می‌شوند، چه طور؟ آیا این نمونه‌ها نشان دهنده‌ی آن نیست که عمومیت رسانه‌ای می‌تواند خصوصیت گفت و گویی داشته باشد؟ نه، چنین نیست. یک برنامه‌ی گفت و گوی رادیویی یا تلویزیونی شکلی دورگه (ترکیبی) از تعامل است که در آن افراد دخیل در ساخت برنامه در تعاملی رودررو در داخل یک استودیو (یا در بعضی موارد، در تعامل رسانه‌ای با گروه کوچکی از افراد به طریق نوشتار یا تلفن داخلی) شرکت دارند، در حالی که اکثریت وسیع افرادی که برنامه‌ی گفت و گو را شنیده یا تماشا می‌کنند، تنها در شکلی از شبه تعامل رسانه‌ای شرکت دارند. افرادی که برنامه‌ی گفت و گو را شنیده یا تماشا می‌کنند، البته به شنود و تماشای یک گفت و گو می‌پردازند، اما به عنوان یک طرف گفت و گو در آن برنامه شرکت ندارند، و گذشته از گروه کوچکی از افراد خودبرگزیده که از یک رسانه‌ی ارتباطی دیگر (نامه یا تلفن) برای طرح پرسش خود در برابر اعضای میزگرد یا ارائه نظریاتشان درباره‌ی مسئله‌ای بهره‌مند می‌شوند، بیشتر افراد احتمال شرکت در هیچ نقشی جز نقش گیرنده را ندارند.
عمومیت رسانه‌ای یک نوع فضای باز است، از این لحاظ که فضایی خلاقه و غیرقابل کنترل است، فضایی که در آن اشکال نمادین می‌تواند بیان شود، جایی که حرفها و تصاویر جدید می‌تواند به ناگاه پدیدار شود، جایی که اطلاعاتِ پیش از این پنهان از دید، حالا می‌تواند در دسترس قرار گیرد، و جایی که پیامدهای رؤیت‌پذیر شدن را نمی‌توان به طور کامل پیش‌بینی و کنترل کرد. عمومیت رسانه‌ای از این لحاظ باز و نامحدود است که محتوای مواد رسانه‌ای را نمی‌توان از پیش به طور کامل محدود کرد. اگرچه، میزان محدودیت این محتوا بستگی به سازمان نهادهای رسانه‌ای و رابطه‌ی آن (نهادها) با اشکال قدرت اقتصادی و سیاسی دارد، و وقتی مواد نمادین در رسانه‌ها فراهم می‌آیند، پیامدهای آن غیرقطعی و نامعین است. چند جمله‌ای که ابتدا در صفحه‌ی آخر یک روزنامه‌ی محلی ظاهر شده، می‌تواند از سوی مطبوعات و رادیو و تلویزیون سراسری کشور به صورت موضوعی کاملاً عمده درآید، عکسی که یک عکاس آماتور گرفته می‌تواند در اختیار شبکه‌های تلویزیونی قرار گیرد و به سراسر جهان فرستاده شود و پیامدهای اینها و دیگر فرایندهای مشابه را از پیش نمی‌توان معین کرد.
اگر این ویژگیهای عمومیت رسانه‌ای را در ذهن داشته باشیم، می‌توانیم به اهمیت تلاش برای رؤیت‌پذیری و دلالتی که این پدیده در زندگی اجتماعی و سیاسی اواخر قرن بیستم به خود گرفته پی ببریم. در اشکال اولیه‌ی جامعه، که رؤیت‌پذیری وابسته به سهیم شدن در یک محل مشترک بود، هیچ عرصه‌ی عمومی که گستره‌اش فراسوی حوزه‌های محلی تعامل رودررو باشد، وجود نداشت؛ اگر افراد می‌خواستند نارضاییها یا دلبستگیهای خود را ابراز کنند، ناچار بودند (چه شخصاً و چه از طریق واسطه‌ها) به صورت رودررو این کار را بکنند. آنها بجز ابراز دلبستگیهایشان- در حرف یا عمل- به دیگرانی که در بافتهای هم حضوری با آنها در تعامل بودند، راه دیگری برای شناساندن علایق خویش یا رساندن صدای خود نداشتند. مبارزات، اغلب محلی بود و مسائل فقط در صورتی بر افراد بیرونی آشکار می‌گردید که قاصدان خبرش را به آنها می‌رساندند یا دهان به دهان منتقل می‌شد.
امروزه وضع بکلی متفاوت است. از زمان پیدایی چاپ و بویژه رسانه‌های الکترونیکی، مبارزه برای شناساندن و رسمیت دادن به خود به طوری فزاینده به صورت تلاش برای رؤیت‌پذیری در فضای غیروابسته به محل عمومیت رسانه‌ای درآمده است. مبارزه برای دیده و شنیده شدن خویش (و جلوگیری از همین کار دیگران) جنبه‌ی حاشیه‌ای دگرگونیهای شدید و قیامهای اجتماعی و سیاسی جهان مدرن نیست، بلکه برعکس، این مبارزه برای آن دگرگونیها جنبه‌ی محوری دارد. پیدایی جنبشهای اجتماعی، مثل نهضت زنان و جنبش حقوق مدنی، شواهدی فراوان بر وجود این حقیقت است که توقعات گروههای تا حال حاشیه‌ای یا پیرو بر اثر مبارزه برای رؤیت‌پذیری در رسانه‌ها بالا رفته است. پیدایی این گونه جنبشها، همچنین گواهی بر این حقیقت است که با دستیابی به میزانی از رؤیت‌پذیری در رسانه‌ها، توقعات و دلبستگیهای افراد خاص می‌تواند از سوی دیگران رسمیت بیابد و مورد شناخت واقع شود، و به همین سبب به عنوان ندایی جنبش‌برانگیز برای افرادی که در یک بافت زمانی- مکانی واحد سهیم نیستند، عمل کند.
این توجیه عمومیت رسانه‌ای، همچنین ما را قادر به فهم این نکته می‌کند که چرا دستیابی به رؤیت‌پذیری می‌تواند زنجیره‌ای از رویدادها را که به طرق غیرقابل پیش‌بینی و غیرقابل کنترل به وقوع می‌پیوندد، به حرکت درآورد. تصاویر و پیامهای رسانه‌ها می‌تواند به اعماق مقاطع و احساس بی‌عدالتی که جزو تجربه‌ی افراد در جریان زندگی روزمره است، نفوذ کند. رسانه‌ها می‌تواند روزمرگی را از طریق مرئی ساختن و مشاهده‌پذیر کردن به راههای که قبلاً ممکن نبود، سیاسی کند، و بدین‌وسیله رویدادهای هر روزه را به صورت یک انگیختار (2) برای کنشهایی که بسیار فراتر محلهای دور و بر وقوع این رویدادها نمودار می‌شود، درمی‌آورد. این مسئله را رویدادهای پیرامون محاکمه مأموران پلیس متهم به کتک زدن رادنی کینگ (3)، بروشنی تصویر کرده است. رادنی کینگ همان سیاه‌پوستی است که پلیسها او را به هنگام رانندگی شبانه در لس‌آنجلس در سال 1991 متوقف کردند، از اتومبیلش بیرون کشیدند و با لگد و باتون به جانش افتادند و دست آخر با اسلحه‌ی بی‌حس کننده در حالی که روی زمین افتاده بود، به وی شلیک کردند. این رویداد توسط فیلمبردار آماتوری که بر حسب اتفاق در آن اطراف بود، روی نوار ویدیو ثبت شد. نوار به عنوان مدرک در محاکمه‌ی مأموران پلیس، مورد استفاده قرار گرفت، اما مهمتر از آن، بارها در تلویزیونها (و تک تصاویر همین ویدیو در روزنامه‌ها و مجله‌ها) ی سراسر ایالات متحده، و البته در سراسر جهان نشان داده شد. هنگامی که سرانجام در بهار 1992 مأموران پلیس با رأی هیئت منصفه بی‌گناه شناخته شدند، اعلام رأی دادگاه موجی از آشوبهای خشونت‌بار در لس‌آنجلس و دیگر شهرهای آمریکا به راه انداخت. آن نوار ویدیوی آماتوری در واقع به عصب حساس برخورد کرده بود. نوار در عین ثبت رویدادی تأسف‌برانگیز و دلخراش، واقعه‌ای روی هم رفته عادی را گرفته، از جایگاه مکانی- زمانی‌اش درآورده و آن را به صورت مدرکی، رؤیت‌پذیر، قابل تکرار و ظاهراً غیرقابل انکار از وحشگیری‌ای درمی‌آورد که بسیاری از افراد جامعه‌ی سیاه‌پوستان امریکا به آن مبتلایند و جزو روال عادی زندگی روزمره‌ی آنان است. احساس خشمی که با شنیدن رأی دادگاه به خیلی‌ها دست داد، تنها به این سبب که در مورد اخیر عدالت اجرا نشده است، اگر این رویدادهای دراماتیک با مفهوم بسیار وسیع‌تر بی‌عدالتی مبتلا به موقعیت سیاهان در جامعه‌ی امریکا و رفتار تبعیض‌آمیز پلیس و نظامهای قضایی با گروههای قومی مرتبط نشده بود، رأی دادگاه نمی‌توانست موجب به راه افتادن آن شود. نوار ویدیویی کتک زدن رادنی کینگ خود به خود سبب بروز آشوب در لس‌آنجلس و جاهای دیگر نشد، اما تجربه‌ی روزانه‌ی یک فرد را مبدل به مدرک و شاهدی رؤیت‌پذیر برای تجربه‌ی بسیاری از افراد کرد؛ و این، وقتی با رأی دادگاه که به طور محسوس غیرمنصفانه می‌نمود، همراه شد، جرقه‌ی آتش مهارناشدنی سلسله رویدادهایی را که بس فراتر از ناحیه‌ی درون‌شهری لس‌آنجلس گسترش یافت، روشن کرد.
این مثال، همچنین نشان دهنده‌ی این حقیقت است که در صحنه‌ی عمومیت رسانه‌ای، مسئله‌ی عدالت- و کلی‌تر از آن، مسائل مربوط به سیاست- نمی‌تواند بسادگی در محدوده‌ی نهادها یا محلهای خاص جای گیرد. با وجود تلاش بسیار مقامات شهر لس‌آنجلس در نگاه داشتن ماجرای رادنی کینگ در محدوده‌ی مرزهای نظام قضایی، باز هم آن نوار ویدیویی ماجرا را از چنان رؤیت‌پذیری‌ای برخوردار کرد که رویدادها را از کنترل آنان بیرون برد. این ماجرا پرسشهایی را درباره‌ی عدالت و بی‌عدالتی برانگیخت که تنها مورد توجه ساکنان آن جامعه‌ی محلی نبود؛ این پرسشها به صورت مسائل ملی و حتی بین‌المللی مطرح شد و نحوه‌ی برخورد نظام قضایی حاکم با این مسائل از سوی افرادی که نه شرکت کننده در فرآیند قضایی بودند و نه شاهد رویدادهای اصلی، ولی رأی و نظر خود را بر مبنای یک نوار ویدیویی آماتوری شکل داده بودند، مورد انتقاد قرار گرفت. از این لحاظ، تحول عمومیت رسانه‌ای در دگرگونی کلی‌تری در ماهیت قدرت و سیاست در جوامع مدرن سهیم بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مشاهده‌ی این توهم محاوره‌ی نوشتاری همچنان قدرت قابل ملاحظه‌ای بر تفکر سیاسی معاصر اعمال می‌کند، کافی است توجه مبذول شده به فراخوان راس پرو (Ross perot) برای ایجاد یک «انجمن شهر الکترونیکی» را در نظر بگیریم. پرو وضعیتی را در آینده‌ی نزدیک مجسم می‌کند که در آن، رأی دهندگان انتخابات به لطف رسانه‌های همکُنش (اینتراکتیو)، می‌توانند کاملاً آزادانه وارد محاوره با نامزدها و شخصیتهای سیاسی شوند. بدین‌ترتیب، «بدون اینکه حتی از خانه‌ی خود خارج شوید، می‌توانید دیدگاههایتان را به ثبت رسانید و مقامات انتخاباتی عملاً می‌توانند ببینند که مردم چه فکر می‌کنند». ر. ک:
Ross Perot, interviewed by Martin Jacques, Guardian, 25 October 1993.
2. Catalyst
3. Rodney king

منبع مقاله :
تامپسون، جان ب؛ (1391)، رسانه‌ها و مدرنیته‌ها، ترجمه‌ی مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ سوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.