يقين كامل به خدا در نماز
روزي امام سجاد (ع) سرگرم نماز بود و كودك نازنينش، امام محمدباقر(ع) درون چاه عميقي كه در خانه بود، افتاد. فرياد همسر امام برخاست و از امام سجاد (ع) كه در نماز بود، درخواست كمك كرد. حضرت همچنان به نماز ادامه داد. همسر امام نزديك حجره آمد و عرض كرد:
«چقدر سخت دلي.... فرزندت را نجات بده!» ولي امام از نماز باز نايستاد تا آنكه نمازش را به جاي آورد.
سپس كنار چاه آمد و دست مبارك را درون چاه برد و بدون آنكه بدن و لباسش تر شده باشد. آنگاه كودك را به مادرش سپرد و فرمود:
«اين هم فرزندت، اي كسي كه يقينت به خدا ضعيف است!» و به دنبال آن فرمود:
«سرزنش بر تو نيست، من در مقابل خداوند جبار بودم و اگر از او روي ميگرداندم، او از من روي برميگرداند. چه كسي در اين حال به من ترحم ميكرد؟»
منبع: خلوتگه راز
«چقدر سخت دلي.... فرزندت را نجات بده!» ولي امام از نماز باز نايستاد تا آنكه نمازش را به جاي آورد.
سپس كنار چاه آمد و دست مبارك را درون چاه برد و بدون آنكه بدن و لباسش تر شده باشد. آنگاه كودك را به مادرش سپرد و فرمود:
«اين هم فرزندت، اي كسي كه يقينت به خدا ضعيف است!» و به دنبال آن فرمود:
«سرزنش بر تو نيست، من در مقابل خداوند جبار بودم و اگر از او روي ميگرداندم، او از من روي برميگرداند. چه كسي در اين حال به من ترحم ميكرد؟»
منبع: خلوتگه راز