نویسنده: جان کنت گالبرایت
برگردان: محبوبه مهاجر
برگردان: محبوبه مهاجر
1
در این روزگار، هم منابع و هم ابزارهای قدرت دین در عالم مسیحیت بشدت کاهش یافته است. آن قدرت برخاسته از ذات الهی- برخاسته از شخصیت- هنوز هم وجود دارد و هزاران هزار همه روزه در برابرش سر تعظیم فرود میآورند. ولی حتّی مؤمنترین فرد هم قبول دارد که این نظر نسبت به احساسی که قبلاً از آن میشد ضعیف شده است. بسیاری از مسیحیان فقط یکشنبهها یا موقعی که احتیاج شخصی مبرم یا خوف شدید دارند به یاد ذات اقدسش میافتند. بعضی هم که به کلی منکرند.قدرت شخصیت هنوز هم در بعضی از رهبران دینی معاصر دیده میشود: در امریکا، عالیجنابان بیلی گراهام، جری فالول، اورال رابرتز، سان میونگ مون و تعداد زیادی از چهرههای مذهبی ناشناستر ولی با اعتبار و نفوذ محلی. البته اینها را بسختی میشود با شخصیتهای بزرگ دینی گذشته مقایسه کرد. امّا انگیزه باطنی شدیدی هم باعث شده است که مردم کار واعظ و کشیش را به طور کلی محدود به امور دینی کنند. اگر بخواهند از حدّ خود عدول کنند و دربارهی امور جنسی یا حرمت کار و کسب آزاد هم از مردم حرفشنوی بخواهند، میگویند از حریم اصلی خود تجاوز کردهاند.
ملک و مال کلیسا هم اهمیت نسبی خود را به عنوان یک منبع قدرت از دست داده است. این منبع که روزگاری عظمت و جلالی داشت، حالا دیگر در مقایسه با منابع دنیوی ناچیز است. ثروت واتیکان بیشتر از این بابت هیبتانگیز است که صرف تشریفات میشود و احیاناً مورد سوء استفاده قرار میگیرد، نه به این سبب که عظیم و هنگفت است.
بالاخره، موضوعی که از همه وخیمتر است فروپاشی سازمان آن است. سازمانی که روزگاری در عالم مسیحیت و به دست کلیسای کاتولیک تشکیلاتی یکپارچه و از لحاظ درونی منضبط بود، تبدیل به صدها گرده پراکنده و در اکثر موارد تق و لق شده که هر کدام به نوعی رقیب بقیهاند.
2
همزمان با ضعف نسبی و مطلق منابع قدرت، ابزارهای قدرت هم به همین نحو ولی بمراتب زیانبارتر تضعیف شدهاند. اعمال مجازات کیفری در حق یک مسیحی زنده دیگر مجاز نیست؛ و دیدیم که تهدید به این مجازات در آن دنیا هم سخت بیقوت شده. دست کم باید بگوییم که ترس از عذاب آخرت برای احتراز از افکار و اعمال زشت در زمان حیات (یعنی برای تن دادن به قدرت کلیسا)، بفهمی نفهمی کهنه شده است.قدرت پاداش دهنده- قدرت خریدن اطاعت و تمکین نسبت به دین- نیز از بین رفته است. هنوز هم وعده بهشت برای بسیاری از مسیحیان انگیزهی مهمی برای اطاعت است ولی نسبت به گذشته خیلی کمزورتر شده است. از بین رفتن تدریجی تأثیر این وعده نسبت به پاداش دنیوی را میشود در این عبارت دوپهلو دید که میگویند «فلانی اجرش باشد با آخرت.»
تا همین سدهی فعلی نیز مراقبت مخصوص و اطعام مساکین هم در داخل و هم در خارج کشور تدبیر نسبتاً خوبی برای جلب تمکین آنها نسبت به دین بود. کسانی که به این تدبیر تطمیع میشدند رفته رفته مراسم عبادی کلیسا و وجوب اطاعت از کلیسا را لازمهی خورد و خوراک، سرپناه و دوا و درمان خود میدیدند. در جوامع ابتدایی، از قدرت پاداش دهنده برای جلب تمکین افراد به صورت بستری کردن بیمار در بیمارستان و به مدرسه فرستادن افراد استفاده میشد و گاه این کار به معامله مستقیم میکشید. اعمال قدرت پاداش دهنده به این صورت فعلاً در کشورهای توسعهنیافته خیلی باب نیست و در کشورهای صنعتی هم جای خود را به میزان زیادی به تشکیلات رفاهی دولت امروزی داده است.
امّا نتیجه داستان این میشود که برای جلب تسلیم و تمکین نسبت به دین فقط قدرت شرطی به عنوان تنها وسیلهی مطمئن باقی میماند. البته تردیدی نیست که قدرت شرطی وسیلهی مؤثری است ولی این وسیله هم بری از آسیب نبوده. از قرون وسطی تا همین سدهی حاضر، قدرت دیانت مسیح بیشتر به یُمن دسترسی کم و بیش انحصاریاش به اعمال قدرت شرطی بود، که گفتیم. حتی دربارهی امور دنیوی هم هیچ مرجع دیگری به این قدرت حرف نمیزد و عقاید مخالف هم با انواع مجازتهایی که گاه بیاندازه مقطوع بودند سرکوب میشد. ولی در حال حاضر، اعمال قدرت شرطی در همهی جوامع کنونی بشدت با هم رقابت میکنند.
عاملی که در گذشته اهمیتی اساسی برای انحصار عملی این قدرت در دست دیانت مسیحی داشت، آموزش و پرورش بود. به همین علت غیردینی کردن (1) نظام مدارس ضربهای مهلک برای کلیسای کاتولیک بود که تا به امروز هم اگر تشکیلات آموزشی خاص خودش را دارد، ولی هنوز هم با آن مخالف است. طرفداران برگزاری نماز و سایر اعمال عبادی در مدارس دولتی نیز به شکلی رقیقتر با این غیردینی کردن نظام مدارس مخالف بودهاند.
امّا علم هم بسختی به آنچه روزگاری در انحصار دیانت مسیح بوده، تاخته است. لازم نیست در این باره چیزی اضافی بگویم چون تقریباً چیزی هم ناگفته نمانده است. شرطی کردن علم هم ابزاری قوی است. این وسیله نیز گاه از یک شخصیت برجسته، از منابع مالکیت مهمّی که پشتوانهی آن است، و از تشکیلاتی عظیم مایه میگیرد. شرطی کردن علم که یکی از صور قدرت شرطی است، در مجموع بسیار قرص، محکمتر و منضبطتر از شرطی کردن دیانت امروزی است. ذهن مذهبی (مسیحی) را منعطف و تغییرپذیر میدانند و ذهن علمی را ابزاری دقیق و بدقّت جهت یافته. آیینهای مذهبی ساختاری سست دارند امّا شیوههای علمی از ضوابطی محکم برخوردارند. علم و دین به صورت دو متّحد مزاحم سرگرم کارند منتها زیر لوای این نظر که دعوایشان آشتیناپذیر نیست. ولی نباید به بیراهه افتاد؛ تأثیر علم بر قدرت دین، خصوصاً بر قدرت شرطی دین، بسیار بوده است. شاید فقط فرقههای دینی بنیادگرا مستثنی باشند که هرگاه علم، خصوصاً آرای داروین، با نظام عقیدتی آنها معارض بوده است، به حکم دینداری طردش کردهاند. این استثنایی است که قاعده را تأیید میکند.
اگر روزگاری فقط یک مرجع برای شرطی کردن دیانت مسیح بود و آن مرجع هم کشیش محل، امروزه انواع و اقسام مرجع دینی، از انواع و اقسام کلیسا وجود دارد. همینطور اگر روزگاری این کشیش بود که در مراسم تحلیف هفتگی تقریباً مالکالرّقاب ذهن مردم بود، از همان سدهی پیش کتاب (برای معدودی که به کتاب دسترس داشتند) و روزنامه محلّی، رقبای کشیش در این گود شدند. امروزه روز، مؤمنترین مسیحی هم از مراسم یکشنبه کلیسا به خانه میآید تا تلویزیونش را روشن کند. در حال حاضر، رادیو و تلویزیون، روزنامه و مجله، سخنرانی سیاسی و کتاب، بلافاصله در اختیار مردماند و در جلب توجه عامه مردم رقیب کشیش شدهاند. این نکته خالی از اهمیت نیست که بانفوذترین چهرههای مذهبی این روزگار کسانی هستند که بیش از همه از منابع رادیویی و تلویزیونی استفاده میکنند.
شرطی کردن ضمنی دیانت که از شرطی کردن صریح آن جداست هنوز هم به قوت خود باقی است. این شرطی کردن، شاید بیش از آنچه ما به ظاهر میدانیم، همچنان موجب جلب اطاعت از احکام کلی دین بوده است. ولی هم شرطی کردن ضمنی قدرت دین و هم شرطی کردن صریحش مواجه با رقابت موج انبوهی صدای خشن است و جزئی از اعمال قدرت شرطی در عصر حاضر. نتیجه آنکه از قوّت این دو نوع شرطی کردن کاسته شده است همانطور که از زور سایر منابع و ابزارهای قدرت دیانت مسیح (2).
3
قدرت مطبوعات و رادیو و تلویزیون نیز مثل قدرت دیانت از سازمان مایه میگیرد؛ مهمترین ابزار اعمال این قدرت هم نظیر دیانت همان ایجاد باور- شرطی کردن اجتماعی- است. البته روزگاری شخصیت هم مهم بود؛ همان طور که در مورد لُردهای مطبوعاتی، عنوانی که خیلی زیاد به آنها داده میشد- در امریکا سرانی چون آدولف آکس (3)، جوزف پولیتزر، ویلیام راندولف هِرست، کلنل رابرت راترفورد، مک کورمیک، و در انگلستان راترمیر (4) و بیور بروک (5)- صدق میکرد (6). در رادیو و تلویزیون نیز به علت وجود کسانی چون دیوید سارنوف و ویلیام پِیلی در امریکا و لردریث در انگلستان، وضع به همین منوال بود. ولی در حال حاضر بر اثر اقداماتی که به منظور مقابله با این وضع شده، سران مطبوعات و شبکههای رادیو- تلویزیونی بزرگ، افرادی بیشتر ناشناختهاند. این اشخاص هم مثل مدیرعامل شرکت آی. بی. ام وقتی در مجامع عمومی حضور به هم میرسانند باید خودشان را معرفی کنند؛ موقع ارائه چک به بانک هم کارت شناسایی از آنها میخواهند. در عالم مطبوعات و تلویزیون، تا بخواهی نامها و چهرههای معروف هست ولی اکثر اینها شخصیتهایی مصنوعیاند که ساخته و پرداختهی سازمانند آن هم برای پیشبرد مقاصد تشکیلاتی. این قبیل شخصیت بازتاب نقش سنّتی شخصیت است و نه نقش واقعی آن. در تلویزیون، بخش اعظم اطلاعاتی که به مردم داده میشود از کل سازمان مایه میگیرد نه از یک فرد؛ حتی گاه گوینده خبر هم مگر برای مختصری تمرین، آن را رؤیت نمیکند. گزارشگر، مجری، یا مفسّر تلویزیونی در محدودهی چارچوب سازمانی است که حرف میزنند؛ همهی اینها تحت مراقبت و محدودیت تشکیلاتیاند گو اینکه ممکن است سازمان موقع تعریف و تمجید از خودش منکر این مطلب بشود. در روزنامههای بزرگ و معتبر مقالهنویسی را که میخواست دایماً نظر شخصیاش را در مورد مجازات اعدام، مهار قدرت نظامی به طور همگانی و مؤثر، یا آزادی سقط جنین بنویسد، اسباب مزاحمت میدانستند. شخصیتهای بزرگ مطبوعاتی گذشته، روزنامه خود را ابزار اقناع مردم میدانستند و به خواب هم نمیدیدند که یک گوشه از این روزنامه را به درج دیدگاههای مخالف اختصاص دهند. امّا در مطبوعات و در تلویزیون امروزی، لزوم ایجاد توازن در آرا و عقاید قوی، با استفاده از ابزار عقاید مخالف آنها، به صورتی سنجیده و حسابشده، امری بدیهی است.مالکیت هم هنوز برای مطبوعات و تلویزیون مهم است؛ قدرت پاداش دهندهی مالکیت ضامن ساختارهای عظیم و پرخرج این دو است. ولی باز هم منبعی که اهمیت قطعی برای مطبوعات و تلویزیون دارد، تشکیلات است. همان شرطی کردن اجتماعی منبعث از تشکیلات که حاصل روح تشکیلاتی است موجب قوام و دوام و جلب تسلیم برونسازمانیاش میشود.
تردیدی هم نیست که این تسلیم عمومیت دارد. اعتقادی که یک روز مدّنظر کشیش- و شاید در حدّی کمتر از او مدّنظر مدیر مدرسه- بود حالا مدّنظر گوینده تلویزیونی و نویسندهی مطبوعاتی شده است. عموم مردم هم بیاختیار به منبع اعتقاد استناد میکنند: «توی روزنامه خواندم» یا «از تلویزیون دیدم.» تقریباً همهی گفت و گوهای سیاسی هم با اشاره به یک تفسیر مطبوعاتی یا تلویزیونی شروع میشوند؛ بخش بسیار بزرگی از مباحثات سیاسی متوجه همین تأثیری است که این نوع اخبار یا تحلیلها بر اعتقاد عمومی دارند. قدرت اقناعی تلویزیون به علاوهی قدرت مالکیت را از نظر مالی سبک و سنگین میکنند. روزگاری بخت نامزد انتخاباتی یک مقام دولتی را برحسب شخصیت یا خط مشی سیاسیاش مظنّه میزدند؛ و حالا محاسبه به این صورت شده است که چه مقدار پول میتواند برای تبلیغات تلویزیونی خود فراهم کند.
4
با وجود این، زیادی گرفتن قدرت رسانههای امروزی خطرش بیشتر از کم گرفتن این قدرت است. گفتیم که سازمان به عنوان یک منبع قدرت، محدودیتهایی تحمیل میکند. چون حکم سازمان حتمی است لذا مانع از مواضع فردی شدید و اکید میشود (7). اعتقاد را با اعتقاد هموزن مناسب باید متعادل کرد. هیچ کدام از اینها آن قدرت ایجاد باوری را که در گذشته از قاطعیت و صراحت کلام شخص مایه میگرفت، ندارد.امّا یک دلیل مهمتر برای محتاط بودن نسبت به قدرت رسانههای امروزی- رادیو و تلویزیون و نیز مطبوعات- حجم کارهای اقناعی آنها به صورت روزمره است. شاید نیازی به تأکید نباشد که اینگونه فعالیتهایشان بسیار عظیم است. نتیجهاش هم این است که چون ذهن و حافظهی انسان گنجایش محدودی دارد، لذا بخش اعظم چیزها را بناچار نمیبیند و نمیشنود و بیشتر آنها را بیدرنگ از یاد میبرد. هیچ اعتقاد محکم و دیرپایی حاصل نمیشود و فقط یک تأثیر اتفاقی از اعتقادی که به طور موقت به وجود آمده به جا میماند. اعتقادی که ذهن بعضی را تسخیر میکند و ذهن بقیّه را رم میدهد. در اینجا هم همان حکایت دین است. شرطی کردن دیانت مسیح وقتی زود تأثیر داشت که این دین ساده و بری از شکاکیت یا اختلافنظر بود و ذهن آدمها را علیالاطلاق در دست داشت. مطبوعات و رسانههای رادیو- تلویزیونی امروز هم همین وضع را دارند.
قبلاً دیدیم که یک سیاستمدار برای گروهی مخاطب که میداند باب میلشان چیست سخنرانی میکند و بعد هم صدای کف زدن و تحسین آنها را که شنید معمولاً آن را به حساب موفقیت خودش در اقناع آنها میگذارد. این مثال از مصادیق مهم توهم قدرت است و عین آن هم بشدت در مورد رسانهها صدق میکند. خواننده روزنامه و شنونده رادیو نیز با خواندن یا شنیدن چیزی که به آن معتقد است عکسالعمل موافق نشان میدهد و بعد این موضوع را به حساب تأثیر رسانهها میگذارند. حتی وقتی که پیام اصلی مخصوصاً برای جلب تأیید مردم نوشته شده باشد یا از تلویزیون پخش شود، باز هم همینطور قلمداد میکنند. شکل افراطیاش در واقع به این صورت است که شبکه یا ایستگاه تلویزیونی از راه نظرخواهی معلوم میکند که بینندهاش چه چیزی را بیشتر از همه دست دارد که بشنود و بعد همین نظر او را تأمین میکند و آن وقت به خودش میگیرد که عکسالعمل بیننده نتیجهی کار اقناعی تلویزیون بوده است.
بالاخره اینکه این تأثیر- یا القای عقیده- قوّت خود را به این دلیل که بخش اعظم مطالبی که به خود مردم داده میشود علناً نامحتمل است از دست میدهد. این موضوع خصوصاً در مورد تلویزیون صدق میکند. آگهیهایی که دربارهی اعجاز ترکیبات دارویی رایج، دربارهی مزایای اجتماعی یقه سفیدبودن (طبقهی متوسط)، و دربارهی خصوصیات اخلاقی سیاستمداران جاهطلب میشود، همگی موجب یک بیاعتقادی حتمی میشود. چون فرد این گرایش را نسبت به بعضی از چیزهایی که دیده و شنیده دارد پس نسبت به همهی چیزهایی که میبیند و میشنود هم بیاعتقاد میشود.
چیزی که به عنوان قدرت مطبوعات و تلویزیون موفق بوده است ایجاد باور نسبت به این قدرت بوده؛ اعتقادی که ناگزیر گریبانگیر خود صاحبان علّه هم میشود. این نکته را قبلاً گفتیم که عزّت نفس یک خبرنگار کاخ سفید یا مفسّر یک شبکه تلویزیونی بشدّت رهین تصوّری است که نسبت به اعمال قدرت خود دارد. این احساس قدرت بعداً نه تنها در ظاهر مطنطن آنها بلکه در اکثر نوشتهها و اظهارات عمومیشان هم که به همین صلابت ظاهری هستند منعکس میشود. به علاوه، توجه و تلاش شدید سیاستگران، واسطهها، و افراد درستکار از نظر شغلی که میخواهند دستی در رسانهها داشته باشند در جهت اغوای اجتماعی و شبه اجتماعی خبرنگاران، سردبیران، مقالهنویسان و مفسّران، این احساس را بیشتر تقویت میکند.
نقش رسانهها در تسکین خاطر افراد بر اثر ناکامی سیاسی نیز به تصور قدرتمند بودن آنها کمک میکند. کسی که در این روزگار چشم و گوشی تیز و حسّاس داشته باشد متوجه اکثر نارواییها میشود. همانطور که میشود دست به دامن سازمان شد و سخنرانی کرد، همان طور هم میشود به رسانهها متوسل شد. آن وقت است که مقاله مینویسی، نامه برای سردبیر میفرستی و دست بالا اینکه به مصاحبه تلویزیونی دعوت میشوی. ماحصل همه اینها نوعی تسکین روح است: بالاخره کاری کردهای. لازمهی این احساس آن است که به قدرت رسانهها معتقد باشی (8).
دست آخر، باقی میماند چیزی که میشود به آن اثر تهنشینی گفت. در جامعه صنعتی امروزی، اعمال زور کیفری برای متابعت افراد بشدت فروکش کرده است. بالارفتن سطح رفاه مادی نیز از فشار الزامی قدرت پاداش دهنده کاسته است. فشار احتیاج کمتر و تعداد مابه ازاها خیلی بیشتر شده است. پس فقط باقی میماند قدرت شرطی. وابستگی مطبوعات و تلویزیون با این قدرت هم بدیهی است. لذا مظهر واقعی قدرت امروزی را هم باید همین دانست. غیر از این قدرت هم مگر چیز دیگری هست؟
قدرت رسانهها را نباید دست کم گرفت؛ به سبب تشکیلاتی که دارند و به خاطر قدرت شرطی کردن اجتماعیشان، هم بزرگترین منبع امروزی قدرت را در دست دارند و هم مهمترین ابزار امروزی قدرت را. مع ذلک قدرت مطبوعات و تلویزیون را باید به قید احتیاط گرفت، از جمله به قید این احتیاط که امکان اعمال هر نوع قدرتی ضعیف شده است- که امروزه نسبت به گذشته، تسلیم بعضی در برابر خواستهای دیگران بمراتب کمتر شده است. در قالب همین ضعف و سقوط کلی است که پسماندههای اعمال قدرت- اعمال قدرت دستگاه نظامی جدید و کلیتر از آن اعمال قدرت دولت و شرکتهای بزرگ امروزی- را باید بررسی کرد.
پینوشتها:
1. secularization
2. علل کم شدن قدرت دیانت در کلیسای مسیح وقتی روشن میشود که قدرت مسیحیت را با قدرت فزایندهی سایر ادیان، خصوصاً اسلام، مقابله کنیم. برای مسلمانان، شخصیت هنوز هم بمراتب مهمتر است؛ شاهد این مطلب حضور دایمی خداوند عالم و پیامبرش و نیز شفاعتطلبی مؤمنان از آنهاست که نقش فوقالعاده بارزی در نماز و عبادات روزانهشان دارد. شخصیتهای اسلامی در قید حیات نیز چون آیتالله خمینی بمراتب مهمترند. و تشکیلات اسمی هم انضباط درونی شدیدتر و لذا تأثیر بیرونی بیشتری دارند. اگرچه این تشکیلات در واقع بر اثر تشعّب دین اسلام به دو مذهب بزرگ سنی و شیعه تضعیف شده، مع ذلک هنوز هم خیلی بیشتر از تشکیلات موجود در سنّت مسیحی که دچار تفرقهی ژرفتری شده، منبع قدرت است.
با وجود این، اوج قدرت اسلام در ابزارهای قدرتی است که به کار میگیرد. قدرت کیفردهندهی این دین هم در این دنیا به قوّت اعمال میشود و وعدهاش را در آخرت میدهند. تخطی از احکام اسلام مجازاتهای شدیدی دارد که اشدّ آنها قطع عضو یا در مورد زنان سنگسار کردنشان تا حدّ مرگ است. عاقبت کافر هم که معلوم است.
اما اعمال قدرت شرطی به شیوهای بسیار شدیدتر از آنچه در عالم مسیحیت میشناسیم مکمل این اعمال زور کیفری است. قرآن که کلامالله مجید است، اجازهی بحث آزاد را میدهد. سورههای قرآن حکم همان نص قانون را دارد؛ مؤمنان واقعی، بسیاری از آنها را از حفظ میدانند. به علاوه مسلمانان که مدافع قدرت احکام قرآن و به طور کلی قدرت دین خود هستند، به حق متوجه یا مراقب خطرات نفوذ و تأثیر غرباند: تأثیرات مزاحم و گمراه کنندهی مطبوعات، رادیو و تلویزیون و گرایشهای مادّی و علمی غرب. تحکیم انضباط قرآنی و اقتدار دینی اسلام هم بسته به میزان موفقیت در مخالفت و مقاومت در برابر این تأثیرات است.
3. Adolph s. ochs
4. Lord Rothermere
5. Lord Beaverbrook
6. شاید بگویند که روپرت مُرداک هم متعلق به همین سنت است. و شاید هم متأسفانه درست بگویند.
7. طی مبارزات سیاسی، شبکهها و ایستگاههای تلویزیونی به معنای جدّی کلمه در پی اعمال نفوذ بر انتخاب نامزدهای انتخاباتی و بر رأیگیری در مورد همهپرسی یا افکار عمومی نسبت به مسائل روز نیستند. تفسیر اینها کلاً در این موارد است که رأی چه کسی بیشتر و رأی چه کسی کمتر است و چه تاکتیکهایی رأی بیشتر یا کمتر میآورد. مبارزات انتخاباتی حکم یک مسابقه ورزشی پرتماشاگر را برای تلویزیون دارد. این موضوع هم محدودیت تشکیلاتی را نشان میدهد.
8. همان معنای ضمنی فصل معروف کتاب مارشال مک لوهان با عنوان «رسانهها همان پیام است»، با این مشخصات:
understanding Media: The Extenstions of Man (New York: McGraw- Hill paperback Edition, 1965), pp. 7-210.
منابع تحقیق :
گالبرایت، جان کنت؛ (1390)، آناتومی قدرت، ترجمهی محبوبه مهاجر، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران)، چاپ چهارم