معنا و ضرورت تبلیغ از دیدگاه پیامبر(ص)
مقدمه
همچنان که پیامبر اسلام(ص) همانند دیگر پیامبران الهی با درک اهمیت و ضرورت تبلیغ در اسلام بنیانگذار تبلیغ و هدایت کننده ان بودند.همانگونه که از روایات بدست می آید،شایع ترین ابزار تبلیغ که بیان و خطابه، قلم و نگارش و شعر و نثر در همه اعصار بوده است، بوسیله پیامبران بویژه پیامبر اسلام (ص) تاسیس و تکمیل و هدایت شده است.
یکی از نویسندگان عرب در این باره مینویسد: (با ظهور اسلام، تبلیغ وارد مرحله جدیدی شد،بدینگونه که تبلیغات علنی با تبلیغات سری امیخته گشت و از حالت خود سری و نوسان به صنعت منظم تخصصی درآمد و از انحصار برخی افراد مثل حکام یا قشرها مثل سیاسیون یا تجار، خارج و به کلیه افراد شایسته وبا صلاحیت در هر زمان و مکان ارتقاء یافت و از سلطه مطلق یل هرج و مرج مطلق به آزادی اندیشه و آزادی انسانیت راه گشود و ابزارهای قدیم متحول شد و در سایه تبلیغ جهانی به کل بشریت سرایت کرد. ...شعر متحول گردید... وسایل و ابزارهای دیگری پا به عرصه اجتماع نهاد، که سابقه نداشت مانند منبر، وقوف به عرفه و دیگر وسایل و که همواره از مترقیترین و مؤثر ترین وسایل تبلیغ بوده و خواهد بود.)(الاعلام فی ضوء الاسلام،دکتر عماره نجیب، صص۲۶-۲۷)
از سوی دیگر خصلت انعطاف پذیری انسان در برابر عوامل تحریک کننده یا بازدارنده، که زمینه دگرگونی گرایشات فکری، اعتقادی و عملی اوست، همواره با شیوه های تبلیغاتی مورد استفاده مثبت و منفی بوده است.
و در این راستا دستگاههای تبلیغاتی بین المللی با استفاده از این فرصت و با زمینه سازیهای روانی و اجتماعی برآنند تا تمایل و گرایش انسلنها را در راستای اهداف مورد نظر خویش برانگیزانند.
در چنین شرایطی ضرورت بهره گیری صحیح از تکنیک پیشرفته تبلیغ و سایرا مکانات با استفاده از تعالیم پیامبر اکرم(ص) در جهت اهداف الهی و انسانی، بیش از پیش احساس می گردد.
این نوشتار درصدد است تا با ارائه تعریفهای متفاوتی از تبلیغ به لحاظ لغوی، اصطلاحی، جامعه شناسی،روانشناسی و دینی ضرورت تبلیغ را در اسلام و دیدگاه پیامبر اسلام (ص) بیان نماید.
معنی لغوی تبلیغ
دیگر لغت نامه های عرب نیز تبلیغ را بدین گونه توضیح داده اند. نکته قابل ذکر اینکه، در تبلیغ رساندن یک امر فکری و نظری و به عبارت دیگر یک پیام در مورد رسانیدن،یک شیی خارجی و عینی استعمال دارد.
مفهوم تبلیغ
برخی از تحلیل گران این رشته، "ابزار تبلیغ" و برخی دیگر "هدف" را نیز جزء عناصر تبلیغ دانسته اند که در جای خود قابل تامل و بررسی است.
اگر بخواهیم تعریف فوق را تحلیل و تفکیک کنیم شاید بتوانیم بگوییم "رساندن" مفهوم کلی است و "رساندن پیام " کلی محدودتر و این دو وجه مشترک بین انواع پیام رسانی است که طبیعتا همه این موارد، مصداق تبلیغ با مفهوم اصطلاحی آن را ندارد.
مثلا: رساندن پیام به قلب پیامبران از طریق وحی و یا انتقال افکار از طریق "تله پاتی" را نمی توان تبلیغ اصطلاحی نامید. بدینسان وقتی "ایجادارتباط" و کاربرد ابزار به تعریف افزوده می شود، کلی یادشده را باز محدود کرده و تنها شامل مواردی میشود که نوعی ارتباط طبیعی:"شفهی، سمعی، بصری" میان پیام دهنده و پیام گیرنده، برقرارشود تا عنوان تبلیغ مصداق پیدا کند.
بدینسان وقتی قید بعدی را می افزاییم و اهتمام به هدف "دگرگونی فکر و اعتقاد و رفتار پیام گیرنده" رادر تعریف می گنجانیم، باز هم کلی محدودتر گشته و مواردی را که صرف رساندن پیام منظور است، مانند پیک ونامه رسان، خارج می کند و تنها شامل مواردی می گرددکه پیام دهنده با هدف دگرگون سازی افکار و رفتار و گرایشات مخاطب، ابلاغ پیام نماید.اگر چنین تعریفی را بپذیریم شاید بتوان ادعا کردتعریف فوق چیزی شبیه "اجناس و فصول" است که برای یک شیی می آوریم.
نکته ای که تاکید برآن بی مورد نیست این است که): در تبلیغ صرف رسانیدن یک ایده منظور نیست؛بلکه "اقناع یا ترغیب" در تبلیغات نهفته است. اگر موارد مختلف تبلیغات، خواه دینی یا سیاسیو یا اقتصادی و غیره را،در نظر بگیریم، بدون تردید بدینجا می رسیم که هدف پیام رسان تنها ادای یک پیام نیست، بلکه مبلغ می کوشد؛ مخاطب خویش را قانع ساخته و به هدف مورد نظر مایل گرداند و احساس و گرایش او را برانگیزاند، خواه عنصر تبلیغ گر، به آن محتوا مومن باشد یا نباشد.)(پژوهشی در تبلیغ، محمدتقی رهبر، ص ۸۱)
جمیع اقدامات موثر در عقیده، تصور و تصمیم گیری فرد فرد انسانها یا گروهی از انسانها یا گروهی از انسانها را می توان تبلیغ گفت بشرطی که انسان یا انسانها مشتاقانه بسوی هدفهایی که برای آنها تبلیغ شده است کشانیده شوند.(تبلیغات بازرگانی، عزیز سلاحی،عباس تکیه،ص ۲۱)
به عبارت دیگر در یکی از تعاریف:
"تبلیغ عبارت است از روش یا روشهای بهم پیوسته (در غالب یک مجموعه) برای بسیج و جهت دادن نیروهای اجتماعی و فردی از طریق نفوذ در شخصیت، افکار و عقاید و احساسات آنها جهت رسیدن به یک هدف مشخص که این هدف ممکن است سیاسی، نظامی، فرهنگی و ... مشروع و نامشروع باشد." (مبانی تبلیغ، ص ۸)
برخی از تحلیلگران دین بحث بر آنند که تبلیغ نوعی کار آموزشی است و این را بهترین نوع تبلیغ برشمردهاند که البته چندان دور از واقعیت به نظر نمیرسد، گرچه ماهیت تبلیغ با آموزش تفاوت روشن دارد.
در این خصوص تعریف ذیل قابل ملاحظه است:
"تبلیغ در بهترین و اصولیترین شکل آن یک فعالیت آموزشی است که به منظور نشر دانش و آگاهیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بشر ارزشها و سجایای اخلاقی صورت میگیرد ... در تبلیغات،گذشته از انتقال پیام از پیام دهنده به پیام گیرنده که در حقیقت یک حرکت آموزشی وجود دارد، مسألهی تعمیق پیام در جامعهی پیام گیرندگان و در نتیجه بسیج افکار عمومی نیز مطرح است که تحت عنوان "تنفیذ" مورد دقت قرار خواهد گرفت." (مبانی تبلیغ، ص ۱۸)
تبلیغ در حیطهی جامعهشناسی
تاکنون تعریفهای مختلفی از کارکرد، روشها و اهداف تبلیغ به عمل آمده است؛ اما وجه مشترک همهی آنها در این است که تبلیغات "فن تحت تأثیر قرار دادن رفتار و نگرش مخاطب از طریق دستکاری تصورات یا بازنمود آنهاست." (راهبردهای روانشناختی تبلیغ، دکتر عبدالعظیم کریمی، ص ۱۲)
از این میان، تعریف "رکیمبال یونگ" از جامعیت و عمق بیشتری برخوردار است. او تبلیغ را اینگونه تعریف میکند:
"بهرهگیری کم و بیش عمدی، سیستماتیک و طراحی شده از سمبلها و محرکها که به طور عمده توسط تلقین و تکنیکهای روانی مناسب انجام میشود و با هدف تغییر و کنترل افکار عقاید، ارزشها و در نهایت تغییر رفتار آشکار افراد به سوی سیر تعیین شده همراه است. (به نقل از مقالهی "آموزگاری به نام تبلیغ" بنفشه پور صدرا، روزنامهی ایران، شمارهی ۱۳۴۰)"
هرچند در این تعریف، نقش تلقین پررنگتر است، اما میتوان با رهیافتی تعقلی آن را جهتدهی کرد.
جانمایهی اصلی فرآیند تبلیغات در هر شکل و روش آن برخورداری از اصل "ارتباط" است. "ارتباط"، هستهی مرکزی تبلیغات را از نظر نوع اثرگذاری و کیفیت کارکرد آن تشکیل میدهد. درواقع، ارتباط به معنای کلی آن یعنی، "انتقال مفهوم به یاری استفاده از نماد". در این فرآیند، شخص یا گروهی میکوشد به یاری نمادهای کلامی یا غیرکلامی شخص یا گروه دیگری را از احساساتش دربارهی موضوعی آگاه کند، در این معنای گسترده، ارتباط از راههای بسیار گوناگونی صورت میگیرد؛ از راه تصاویر، موسیقی، نمادهای ریاضی و .... ولی رایجترین شکل ارتباط در جامعهی بشری، نظام نمادهای "گفتاری" یا "نوشتاری" است که ما آن را "زبان" مینامیم. (ارتباط سیاسی و پویایی جامعه، محمدرضا جواهری حقیقی، انتخاب، شمارهی ۴۷۱)
رابطهی تبلیغ و ارتباط
بدین معنی که، عدهای از پیشروان جامعهی مدنی و پایبند به اصول دموکراتیک اساساً مخالف اینگونه شیوهی تبلیغی برای ترویج اندیشه و یا ایدهی خاصی هستند و بر این باورند که "تبلیغ به گونهای که معمول است، عمدتاً در جهت تلقین افکار عمومی بکار میرود." و نگاهی بسیار تحقیرآمیز به انسان دارد زیرا در تبلیغ، مبلغ خود را در مرتبهای فراتر از مخاطب قرار میدهد و فرض میکند که مخاطب منفعل، نادان، کمارزش و شاید هم جانورخوست که باید با ارشاد و هدایت او از این مقام پست نجات پیدا کند. به زبان روانکاوی رابطهی مبلغ و مخاطبش رابطهی والد ـ کودک است. اما در بیان خویشتن رابطهی بالغ ـ بالغ یا حداکثر کودک ـ کودک است.
(در غیر اینصورت ...، مجید محمدی، گفتار روابط انسانی، تبلیغ یا بیان خویشتن، ص ۱۲۳، انتشارات قطره، سال ۱۳۷۷)
درواقع باید از مفهوم ایستا و یا نگاه قیممآبانهی تبلیغ در فرآیند آموزشی پردهبرداری کرد تا تمایز بین تبلیغ آگاهی بخش و تبلیغ تحریفگونه در نظام آموزشی آشکارتر و عمیقتر شود. زیرا آنچه که در تبلیغ به معنای مصطلح انتظار میرود نوعی نسخهپیچی همگانی و القایی است که متضمن تصور کلیشهای و شیءگونهی مبلغ نسبت به مخاطب است.
تبلیغ فرآیندی است که محتوا، روش، ابزار و چیستی و چگونگی آن در تعامل با دو قطب سیال "گوینده" و "شنونده" تعیین میشود.
پارهای جامعهشناسان و متخصصان علوم ارتباطات عناصر تبلیغ را به گونهای دیگر نامگذاری و بیان کردهاند. به عنوان مثال، در مقالهی "ارتباط سیاسی و پویایی جامعه" (روزنامهی انتخاب، مورخ ۱/۹/۱۳۷۹، محمدرضا حقیقی جواهری) نویسنده، این عناصر را در قالب پیامدهنده، پیامگیرنده و پیام مورد نظر و بالاخره واکنش و منظور خواسته شده از سوی پیامدهنده به شرح ذیل نامگذاری کرده است:
۱) پیامدهنده
۲) پیام
۳) رسانه
۴) دریافتکنندهی پیام
همانگونه که ملاحظه میشود دیدگاههای مختلف و رویکردهای متنوعی در فرآیند تبلیغ و چگونگی انتقال پیام وجود دارد این دیدگاهها در عصر جدید و در جهان کنونی از ژرفنا و فرخنای بیشتری برخوردار شده است.
امام خمینی(قدسسره) درخصوص تبلیغات میفرماید: "تبلیغات که همان شناساندن خوبیها و تشویق به انجام آن و ترسیم بدیها و نشان دائن راه گریز از آن است از اصول بسیار مهم اسلام عزیز میباشد." (صحیفهی نور، ج ۲۱، ص ۱۱۳)
تعریف تبلیغ در اسلام
رئیس دانشکدهی تبلیغ اسلامی قاهره در تعریف تبلیغ اسلامی میگوید:
العلم الذی به تعرف کافة المحاولات الفنیة المتعددة الرامیة الی تبلیغ الناس الاسلام بماحوی من عقیدة و شریعة و اخلاق (احمد، احمد غلوش، الدعوة الاسلامیة، ص ۱۰)
دانشی که به وسیلهی آن کلیهی تلاشهای هنری در جهت ابلاغ محتوای اعتقادی و تشریعی و اخلاقی اسلام به مردم شناسایی میشود.
نتیجه آنکه تبلیغ اسلامی عبارت است از رساندن پیام الهی به شیوهی روشنگرانه از طریق ایجاد ارتباط و تشویق به پذیرش محتوای مورد نظر با استفاده از ابزارهای مشروع هر عصر. (پژوهشی در تبلیغ، محمدتقی رهبر، ص ۹۸)
در تبلیغ اسلامی، انگیزههای الهی و معنوی و تکلیف شرعی و از روی عشق به هدایت انسانیت است.
در تبلیغ الهی پیامرسان از خود چیزی بر پیام نمیافزاید و بدون کم و کاست محتوای پیام را برای پیامگیرندگان نقل و بیان میکند و بر پذیرش آن اصرار میورزد.
در این نوع تبلیغ از ابزارها و وسیلههای نامشروع و ترفندها و حیلهها کمک گرفته نمیشود بلکه ابزار همانند هدف باید مشروع باشد.
ضرورت و اهمیت تبلیغ
الف) از نظر عقل: انبیاء و اولیای الهی با تبلیغ دین و ارزشهای دینی هدایت و سعادت انسان را به ارمغان آوردهاند، در عصر خاتمیت اقتضا میکند که این جایگاه رفیع انبیای الهی حفظ و در جهت تبلیغ دین و دعوت مردم اقدام شود چراکه در غیر اینصورت آثار این حرکت عظیم الهی از میان مردم رخت برمیبندد.
امام خمینی(ره) درخصوص اهمیت تبلیغات میفرماید: مسألهی تبلیغات یک امر مهمی است که میشود گفت در دنیا در رأس همهی امور قرار گرفته است و دنیا بر دوش تبلیغات است. بالاتر چیزی که میتواند این انقلاب را در اینجا به ثمر رساند و در خارج صادر کند، تبلیغات است. (صحیفهی نور، ج ۱۴، ص ۴۱ و ۴۴)
ب) از منظر دین: اگر رسالت یک مکتب محدودهی خاصی را در برگیرد، قهراً شعاع پیامرسانی و تبلیغ آن نیز محدود خواهد بود اما از انجا که رسالت مکتب اسلام جهانی و جاوید میباشد، گسترهی پیامرسانی آن نیز نامحدود میباشد. از اینرو در دین اسلام امر تبلیغ از جایگاه بسیار والایی برخوردار میباشد به گونهای که اساسیترین وظیفهی انبیاء در قرآن، تبلیغ دانسته شده است.
طبرسی در ذیل آیهی "وَ مَنْ أحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إلَی الله وَ عَمِلَ صالِحاً" (فصلت، ۳۳) میفرماید: "و فی هذه الآیة دلالة علی ان الدعا الی الدین من اعظم الطاعات و الواجبات" این آیه دلالت دارد بر اینکه دعوت به سوی دین از بزرگترین عبادات و واجبات میباشد. (ترجمهی تفسیر مجمعالبیان، ج ۲۲، ص ۵۹)
در تفسیر نمونه، ذیل آیهی مذکور آمده است: آیه مفهوم وسیع و گستردهای دارد که تمام منادیان توجید را که واجد این صفاتاند، فرا میگیرد، هرچند برترین مصداقش شخص پیامبر(ص) و ائمهی معصومین(ع) هستند. (تفسیر نمونه، ج ۲۰، ص ۲۹۷)
جایگاه تبلیغ در قرآن و سیرهی نبوی
ارزش و اهمیت تبلیغ
قرآن در سورهی مبارکهی طه در مورد موسی بن عمران(ع) مطلب را طرح میکند که به حسب ظاهر، جریان دیگری هست: موسی حرکت کرده که برگردد به مصر، زنش درد زایمان میگیرد و او به دنبال آتش برای آتشگیرهای میرود که همسر خودش را در این سرما گرم بکند، در وادی مقدس مواجه با وحی الهی میشود، برای اولین بار وحی به او میرسد و بعد هم مأموریت برای رساندن پیام الهی به فرعون و فرعونیها.
موسی رسیده است به مقامی که نایب نبوت است؛ پس یک آدم عادی نیست که چنین سخنی گفته باشد. وقتیکه به او میگویند: برو پیام خدا را به فرعون و فرعونیها ابلاغ کن، احساس میکند بار بسیار سنگین و رسالت فوقالعاده مشکلی به دوش او گذاشته شده است. با این جملهها یک سلسله تقاضاها میکند:
رب اشرح لی صدری؛ پروردگارا! به من شرح صدر بده. (طه، آیهی ۲۴-۲۵)
"شرح صدر" خلاصهی معنایش این است: "ظرفیت روحی بسیار وسیع و تحمل فوقالعاده زیاد." خدایا! بر ظرفیت روحی من بیفزا. و یسرلی امری؛ کار مرا بر من آسان گردان. پس احساس میکند که کاری است ثقیل و سنگین. و احلل عقدة من لسانی؛ گرهی را (یا گره را) از زبان من باز کن. بعضی چنین فکر میکنند که مقصود از اینکه "گره را از زبان من باز کن." این است که موسی اندکی زبانش میگرفته و مثلاً "سین" را خوب تلفظ نمیکرده است. حتی گفتهاند: آن وقتیکه بچه بود و فرعون میخواست امتحانش بکند و آتش سرخ شده به دهانش گذاشت [زبانش دچار لکنت شد.] خیال نمیکنم اینها اساسی داشته باشد. "گره را از زبان من باز کن." ظاهراً همان است که قرآن مکرر روی آن تأکید میکند که پیغمبر ابلاغش باید ابلاغ مبین، و پیام رساندنش باید روشن و آشکار و آشکارکننده و راهنمایانه باشد، چون بعدش هم میفرماید: "یفقهوا قولی؛ تا سخن مرا درک بکنند" من بتوانم پیام تو را وارد فهم مردم بکنم و مردم بفهمند. فهم کردن، یعنی روشن شدن، درک کردن، واضح شدن مطلب برای شخص.
و اجعل لی وزیراً من اهلی، هارون اخی، اشدد به ازری، و اشرکه فی امری، کی نسبحک کثیراً، و نذکرک کثیراً.
پروردگارا! این بار خیلی سنگین است، برای من کمک بفرست. انسانی را که خودش پیشنهاد میکند، برادرش هارون است: پروردگارا! برادرم هارون را وزیر ـ که معنای لغویاش معاون است ـ و کمک من قرار بده، و او را در این کار با من شریک گردان؛ چرا؟ برای اینکه به اصطلاح، راندمان کار ما بیشتر باشد، نه اینکه من میخواهم ـ العیاذ بالله ـ امتناع کرده باشم، کی نسبحک کثیراً، و نذکرک کثیراً.
و در جای دیگر، قرآن خطاب به رسول اکرم(ص) ـ ولی نه به صورت سؤال رسول اکرم(ص) از خدا، بلکه به صورت بیان الهی ـ یک کار انجام شده را ذکر میفرماید. در سورهی مبارکهی الم نشرح میفرماید: الم نشرح لک صدرک؛ آیا ما به تو شرح صدر ندادیم؟
موسی تقاضای شرح صدر میکند، ولی نسشبت به پیغمبر اکرم به صورت یک امر داده شده، قرآن میفرماید: آیا ما به تو شرح صدر ندادیم؟ ظرفیت فراوان ندادیم؟ یعنی ظرفیت فراوان شرط این کار است، و ما این شرط را به تو دادهایم.
و وضعنا عنک وزرک؛ این بار سنگین را از دوش تو نهادیم.
آنجا موسی میگفت: و یسرلی امری؛ این بار سنگین را برای من آسان و سبک کن. اینجا قرآن به پیغمبر اکرم میفرماید که این بار سنگین را از دوش تو برداشتیم.
الذی انقض ظهرک؛ این خیلی حرف است. این بار سنگین که آنچنان سنگین بود که داشت پشت تو را میشکست. مخاطب، خاتم الانبیاء است، بار هم جز بار دعوت و تبلیغ و مواجه شدن با مردم نیست، مردمی که قصد هدایت و راهنمایی، بلکه کشاندن آنها به سوی پروردگار را دارد. آنچنان این کار، ستگیت است که تعبیر قرآن این است که: داشت پشت تو را میشکست. انقض ظاهراً معنایش این است: اگر ما سقفی داشته باشیم و بار بسیار سنگینی، مثلاً عدهی زیادی انسان یا یک شیء سنگین روی آن باشد که این چوبها صدایش دربیاید و به اصطلاح معروف جرق و جرق بکند، میگویند: انقض یا نقض، و یا نظیر این تعبیر. وقتی میخواهد بگوبد: این بار آنچنان سنگین بود که گویی صدای مهرههای پشت تو داشت شنیده میشد، میفرماید: انقض ظهرک.
و رفعنا لک ذکرک؛ ما نام تو را در همه جا بلند کردیم. (انشراح، آیهی ۴)
باز سخن از سختی کار است:فان مع العسر یسراً، ان مع العسر یسراً، فاذا فرغت فانصب، و الی ربک فارغب. (انشراح، آیات ۵-۸)
پیغمبر! سخت است کار، اما اگر انسان سختیها را تحمل بکند، با سختی، سستی هست، یعنی سستیها در شکم سختیهاست، هر سختی در درون خودش سستی دارد. معنایش این است: صبر کن، استقامت بورز. فان مع العسر یسراً، بار دیگر تأکید کرد: ان مع العسر یسراً، که پیغمبر از این آیه چنین احساس کرد که همراه هر سختی دو آسانی خواهد بود، که چهرهی مبارکش شکفته شد و بعد هی تکرار میکرد، میفرمود که یک سختی با دو سستی چه خواهد کرد. خدای من به من وعدهی آسانی و وعدهی سستی همراه این سختیها داده است.
فاذا فرغت فانصب، و الی ربک فارغب.
اگر این آیه را یک مقایسهای با آیهی موسی کرده باشید و بعد این جملهی متواتر میان شیعه و سنی را در نظر بگیرید که پیغمبر راجع به علی فرمود:
انت منی بمنزلة هارون من موسی؛ تو نسبتت به من، نسبت هارون به موسی است. (ادامهی حدیث به این صورت است: الا انه لا نبی بعدی. "شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۸۳ و ۵۸۴")
یعنی همچنانکه هارون معاون و شریک موسی در این کار بود، تو هم یکی از از آن دو پدر امت هستی؛ در این صورت میبینید اینکه در تفاسیر شیعه آمده و روایات هم ظاهراً تأیید کرده است که فاذا فرغت فانصب ناظر به مقام خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) است، خیلی خوب به دل میچسبد ـ که باید هم چنین باشد نه چیز دیگر ـ ولی فعلاً بحث ما روی مطلب دیگری است.
آیهی دیگر در قرآن، که باز اهمیت فوقالعاده و سنگینیِ ضدیدِ امر دعوت به حق و پیامرسانی الهی را بیان میکند، آیهای است که در سورهی مبارکهی یا ایها المزمل آمده است که میدانید یا ایها المزمل و یا ایها المدثر از سورههای هستند که در اول بعثت نازل شدند. میفرماید: انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً؛ ما عنقریب سخن سنگینی به تو القا میکنیم.
سخن یعنی چه که سنگین باشد؟ خود سخن از آنجهت که سخن است که سبکی و سنگینی ندارد. محتوای سخن و اجرای مدلول سخن است که ممکن است سخت و دشوار باشد، و ممکن است آسان باشد. خود ما گاهی میگوییم: فلان کس به فلان کس سخن سختی گفت؛ یعنی سخنی که تحمل معنای آن برای او شدید بود. یا میگوییم: مأموریت سنگینی به ما داده شده است. شخصی که از طرف یک مقامی مأمور میشود، میگوید: مأموریت سنگینی به ما داده شد. یک ابلاغ صادر شده است، به او گفتهاند: برو فلان کار را انجام بده، میگوید: مأموریت سنگینی به ما داده شده، مأموریت یعنی چه که سنگین باشد؟ مأموریت، آن ابلاغ و آن کاغذ و آن سخن و آن نامه و غیره که سبکی و سنگینی ندارد. بحث در اینها نیست. وقتیکه محتوای آن مأموریت کاری باشد فوقالعاده دشوار، میگوییم: مأموریت سنگین.
آیهی قرآن میفرماید: انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً؛ ما عنقریب سخن سنگینی به تو القا میکنیم، که جز همان دعوت و هدایت مردم چیز دیگری نیست.
ممکن است افرادی بپرسند: چرا قرآن این همه امر دعوت و تبلیغ را کار دشواری تلقی کرده است؟
بعضی از مسایل هست که ما به حق، ارزش آن مسایل را درک کردهایم، چون ارزشش را، یعنی سطحش را درک کردهایم، قهراً آن را در سطح خودش میشناسیم؛ مثلاً امر افتا و فتوا دادن. خوشبختانه تا حد زیادی، لااقل ۹۵% جامعهی ما میشناسند که افتا کاری است سنگین و در سطح بسیار بسیار بالا. نه افرادی زود جرأت میکنند که چنین ادعایی بکنند و نه اگر افراد خوشاشتهایی این ادعا را کردند، جامعه زود میپذیرد. جامعه این احساس را کرده که سطح این کار الاست، ولی مسألهی دعوت مردم به سوی حق، مسألهی تبلیغ مردم، مسألهی ارشاد و هدایت مردم، مسألهی حرکت دادن مردم به سوی خدا، که سخن، سخن حرکت دادن است [سطح آن شناخته نشده است.] گفت:
در ایـن ره انبیـا چون ساربانند
دلـیــل و راهـنـمـای کارواننـد
وز ایشـان سیـد مـا گشته سالار
همـو اول همـو آخر در این کار
جمال جانفزایش شمع جمع است
مقام دلگشایش جمع جمع است
روان از پیش و دلها جمله از پی
گـرفتـه دست جانها دامـن وی
حرکت دادن بشر است، آن ها به کجا؟ به سوی آخور؟ نه. خیلی مکتبها هستند که بشر را حرکت میدهند، خوب هم حرکت میدهند، اما به سوی چه؟ به سوی آخور، به سوی منافعش. کمی مقام مقدستر هم بگوییم: به سوی حقوقشان که بالاخره منافعشان در حقوقشان است و تا اینجا ما هم موافقیم، پیغمبرها هم مردم را سوق میدهند به سوی احقاق حقوقشان. جزء برنامهی پیغمبران، یکی این حرکت دادن است، ولی این، آن حرکت کوچکی است که پیغمبران میدهند که محروم را سوق میدهند به سوی اینکه ای محروم! برو حق خودت را استیفا کن؛ ای مظلوم! برو حق خودت را از ظالم بگیر. این هم جزء حرکتهایی است که انبیاء دارند، ولی کوچکترین حرکتهاست، چون حرکتی است که منافع و میل طبیعی انسان هم آن را تأیید میکند. "رنجبران! متحد بشوید، حق خودتان را از زورگویان بگیرید."
در این مسیر، حرکت دادن البته کاری است، نمیخواهم بگویم: کار کوچکی است، اما در برنامهی انبیاء، این، آن کار کوچک انبیاء است که انجام دادهاند و از دیگران هم بهتر انجام دادهاند. آن حرکت بزرگی که انبیاء میدهند، حرکتی است که انسان را از منزل نفس به سوی حق سوق میدهند. گفت:
صــلای بــاده زد پـــیــر خـرابـات
بده ساقی که فی التأخیر آفات
سلوک راه عشق از خود رهایی است
نه طـی منـزل و قطـع مسافات
بشر را از خودی رهاندن و به حق رساندن؛ یعنی بشر را از درون خودش علیه خودش برانگیختن. نه تنها شمای مظلوم را علیه منِ ظالم برانگیزد، منِ ظالم را هم احیاناً و در خیلی موارد علیه خودم برانگیزد که اسمش میشود توبه، بازگشت، حرکت دادن انسانها از خودی و از نفسپرستی به سوی حقیقتپرستی؛ کار مشکل این است. هرکس در این کار با انبیاء رقابت کرد، آنوقت میتوانیم برایش حساب باز بکنیم. فلان رهبر انقلابی، مردم را در جهت منافعشان حرکت داده است ولو به نام احقاق حقوقشان، به نام هم نمیگوییم، واقعاً برای به دست آوردن حقوقشان، تعبیر مقدس هم میکنیم. کار بزرگی است، اما کار کوچک انبیاء است. کار انبیاء که رقیب ندارد و هر داعی الی الله و هر مبلغ و رسانندهی پیام خدا باید آن را تعقیب کند. به دنبال پیغمبر و علی برود، و کاری مشکل است. این است حرکت دادن انسانها از خودی، خودخواهی، نفسپرستی و نفعپرستی، به سوی حقپرستی و حقیقتپرستی؛ این است که کار، بسیار کار دشواری است.
گفتیم: ما ارزش بعضی از کارها را، بعضی از شؤون را در سطح خودش تا حدی درک کردهایم و بجا درک کردهایم و باید هم همینجور درک بکنیم، اما باید اعتراف بکنیم که ارزش بعضی از کارها را در سطح خودش درک نکردهایم.
یَرَی النّاسُ دُهْناً فِی الزُّجاجَةِ صافِیاً
وَ لَمْ یَدْرِ ما یَجْرِ عَلی رَأسِ سِمْسِمِ
یعنی مردم روغن صاف شدهی کنجد را در یک شیشه میبینند، اما نمیدانند به سر آن دانهی کنجد بیچاره چه آمد که حالا آنها روغن صاف شدهاش را میبینند. تبلیغِ صافشده و پاک و پاکیزهاش را مردم میبینند، ولی نمیدانند چه بر سر آن بیچاره آمده است که امروز آنها دارند روغن صافش را مشاهده میکنند.
به هرحال، قرآن این مطلب را در سطحی بسیار بسیار بالا برده؛ چرا؟ خدا میتوانست فقط به پیغمبر بگوید: انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً یا الم نشرح صدرک، ولی همهی اینها برای امت، آموزش است. این حقیقت را چرا خدا با پیغمبر خودش بازگو میکند و در اختیار همهی امت میگذارد؟ خیلی مسایل بین خدا و پیغمبر هست، ولی چون مربوط به کار عمومی نیست، خدا میداند و پیغمبر، و برای غیر طرح نشده. وقتیکه مسألهای طرح میشود، علامت این است که باید آن را آموخت. کار دعوت است، کار تبلیغ است، کار آسانی نیست. پس ما از قرآن میآموزیم که اولین شرط در امر دعوت و پیامرسانی، شرح صدر است، دل وسیع، ظرفیت وسیع به اندازهی دنیا. (مرتضی مطهری،سیری در سیرهی نبوی، ص ۱۷۸-۱۸۸)
خلاصه:
شاید مسألهی تبلیغ در ابتدا به نظر افراد کوچک جلوه کند اما هرچه ژرفای اندیشهی انسان زیادتر شود، عظمت کار برایش مشخصتر و هدفها برای او بلندتر جلوه مینماید .
موسی(ع) برای انجام مأموریت تبلیغ از خداوند طلب مینماید که:
"رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی"
در صورتیکه خداوند این نعمت را خود به خاتم پیامبرانش عطا میفرماید:
"الم نشرح لک صدرک،..."
و در ادامه میفرماید:
" ان مع العسر یسراً، فان مع العسر یسراً"
سختی، عظمت و اهمیت کار تبلیغ چنان است که پیامبر(ص) در اینجا لبخند زده و میفرماید:
پس با هر سختی دو آسانی است.آری:
"ما انزلنا علیک القرآن لتشقی الا تذکرة لمن یخشی" (طه آیه ۳-۱)
ای هادی خلق، ای رسول، قرآن را از برای آن بر تو نازل نکردیم که خویشتن را به رنج درافکنی. فرض از نزول قرآن آن است که مردم خداترس را متذکر و بیدار سازی.
امید است که مبلغان ما با درک اهمیت تبلیغ صحیح دین، فطرت سعادتخواه بشر را بیدار نموده، ارزشهای دینی را در سرتاسر عالم گسترش دهند.
منابع:
۱- پژوهشی در تبلیغ، محمدتقی رهبر، نشر مرکز چاپ سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، تابستان ۱۳۷
۲- راهبردهای روانشناختی تبلیغ، دکتر عبدالعظیم کریمی، نشر ستاد اقامه نماز، چاپ اول، بهار۱۳۸۱
۳- تبلیغات بازرگانی، عزیز سلاحی، عباس تکیه
۴- مبانی تبلیغ، محمد حسین زورق
۵- ارتباط سیاسی و پویایی جامعه، محمدرضا جواهری حقیقی، روزنامه انتخاب، شماره۴۷۱.
۶- صحیفه نور، ج ۲۱
۷- صحیفه نور ج ۱۴
۸- گفتار روابط انسانی تبلیغ یا بیان خویشتن، مجید محمدی، انتشارات قطره، ۱۳۷۷
۹- ترجمه تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ج ۲۲
۱۰- سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، چاپ هفدهم، ۱۳۷۶
۱۱- دعوة الاسلامیه، احمد، احمد غلوش
۱۲- تفسیر نمونه، ج۲۰
۱۳- آموزگاری به نام تبلیغ، بنفشه پور صدرا، روزنامه ایران، شماره ۱۳۴
منبع:خبرگزاری فارس