مصلحت اهم در سیاستخارجى; مصالح «ملت» یا «امت» ؟
آنچه که گفته شد، چارچوبهاى کلى مصلحتسنجى در سیاستخارجى بود که از بیان بنیانگذار جمهورى اسلامى، اهم این موارد را به دست آوردیم. اما نکته این است که در همه مواقع، مصلحتیابى به این سادگى میسر نیست که تنها با دانستن این چارچوبها و اصول، مصلحت اقوى را که مبتنى بر یکى از این مبانى باشد، برگزینیم و اعلام دیپلماسى کنیم. چه این که در بعضى موارد، خود همین اصول - در یک مقوله واحد - با یکدیگر تزاحم پیدا مىکنند. چنان که قبلا نیز گفته شد در مرحله اول در مواقع تزاحم، حفظ «عزت» به عنوان یک مصلحت عالى، از ارزش بالایى برخوردار بوده و ملاک قویترى نسبتبه سایر مصالح دارد. اما یک فرض و صورت دیگر نیز محتمل است و آن این که اگر در خصوص مسالهاى، عزت کشور در تزاحم با عزت جهان اسلام واقع شد و یا به یک بیان اگر مصالح ملتبا مصالح امت تزاحم پیدا کرد، در این مقام کدام از این دو بر دیگرى ترجیح دارند؟در زبانشناسى سیاسى واژه ملتبراى مردم یک کشور با حدود جغرافیایى و مرزهاى شناختهشده بینالمللى است و مراد ما از ملت نیز همین مفهوم متعارف آن است. مفهوم «امت» نیز علاوه بر قرآن، در فلسفه اسلامى و دیدگاههاى جامعهشناسانه مفاهیم مختلفى دارد. اما مقصود ما از امت، همان امت اسلامى است که فراى مرزهاى جغرافیایى و اختلافات نژادى و زبانى و قومى، همگى مسلمان بوده و فارغ از مذهب، پیرو دین اسلام هستند. اما جواب پرسشى که طرح شد بستگى به نوع اندیشه و مبناى فکرى پاسخ دهنده دارد.
به طور کلى به سه نظر مىتوان در این خصوص اشاره کرد: (26)
نظر اول
در این نظر مصالح مسلمین به هیچ وجه مورد توجه نبوده و تنها مصالح کشور مدنظر است. افراطىترین پیروان این نظریه، وطنپرستان (اغلب سلطنتطلب) هستند که اگر احیانا براى خالى نبودن عریضه سخنى هم از اسلام بگویند، بیشتر متمایل هستند تا خدمات ایران به اسلام را بیان کرده و به رخ بکشند. براى این قافله معمولا خشایار شاه، کورش، داریوش و تاریخ ایران باستان ارزشى افزونتر از تاریخ اسلام دارد و پر واضح است که براى اینان اصولا تزاحمى میان مصالح ملت و امت پیش نمىآید و هر چه هست ملت است و وطن و کشور.البته باید گفت که معمولا در شرایط حساس و در «محک تجربه» این مدعیان وطندوستى، به راحتى دست از وطن شسته و تسلیم مىشوند. آخرین نمونه این محک، در مساله جزایر سهگانه ایرانى و مشکلآفرینى استکبار از طریق امارات براى جمهورى اسلامى بود که عدهاى از این طایفه به اصطلاح وطنپرست در یکى از نشریات خود به خاطر اغراض سیاسى به راحتى حاضر شدند این جزایر را تقدیم کرده و از اصل، ایران را غاصب! این جزایر بدانند:
«جزیره ابوموسى، متعلق به امارات متحده عربى است. ایران، جزیره ابوموسى در مرکز خلیج فارس را در سال 1971 به تصرف درآورد و بعد از آن دو جزیره تنب بزرگ و کوچک را نیز مالک شد. (27)
ملىگرایان و شبهروشنفکران مذهبى نیز از آنجا که به مصالح مسلمین هیچ توجهى ندارند، داخل در همین گروه هستند تفاوت این طایفه با وطنپرستان و سلطنتطلبان، جلوه مذهبى و دینى این گروه است و درستبه همین جهت از وطنپرستان به عنوان اصحاب افراطى این نظر یاد کردیم. کمرنگى و عدم تعمیق در مبانى دینى از یک سو و شدت روحیه ملىگرایى از سوى دیگر موجب شده است تا در سیاستخارجى این گروه نیز جایى براى مصالح مسلمانان باقى نماند. بروز اختلاف میان سران دولت موقت و پرچمداران نهضت اسلامى در اوایل انقلاب (به خصوص در مساله سیاستخارجى و رابطه با امریکا) دقیقا ناشى از همین تفکر و نظر بود. حضرت امام در چند مورد به این خصوصیت ملىگرایان - یعنى در نظر نداشتن مصالح مسلمین - اشاره کرد و در جایى مىگویند:
«. . . و ملىگرایان بىخبر از اسلام و مصالح مسلمین را از خود برانید که ضرر ایشان بر اسلام از ضرر جهانخواران کمتر نیست. اینان اسلام را وارونه نشان مىدهند و راه را براى غارتگرى باز مىکنند. (28)
نظر دوم
طرفداران این نظریه از نیروهاى درون نظام بوده و نسبتبه سیاستخارجى یک نگرش عملگرا (پراگماتیک) دارند. از نظر این گروه مصالح امت اسلامى محترم مىباشد ولى مصالح کشور مقدم است. بر طبق این نظر همین که ما بتوانیم در کشور خودمان قوانین اسلامى را تحت نظر ولى فقیه پیاده کنیم، کافى است. در بعد بینالملل ما مسئول حل مشکلات کشور خودمان هستیم نه مسئول رفع معضلات همه مسلمین و البته اگر در مواردى توانستیم و برایمان مقدور بود و ضررى هم به مصالح کشورمان وارد نمىآمد، کشورهاى دیگر مسلمان را دستگیرى و یارى نموده و در مجامع بینالملل همواره (در شرایط بىضررى براى کشور) مدافع آنان خواهیم بود. بنابراین در این نظریه مصالح کشور در اولویتبوده و رعایت مصالح مسلمین بیشتر در همین دلسوزى و همدردى با آنان خلاصه مىشود.نظر سوم
این نظر که در واقع باید آن را فراتر از یک نظر و تئورى، یک دکترین نامید، دکترین حضرت امام در سیاستخارجى است. با توجه به آنچه در کلام و عمل امام مشاهده مىکنیم، ایشان گسترش نفوذ اسلام در کل جهان را به عنوان یک وظیفه و راهبرد بزرگ در سیاستخارجى در نظر داشتند و همواره مصالح اسلام و مسلمانان (مصالح امت) را بر مصالح ملت - در شرایط تزاحم - اولویت مىدادند. البته این اولویت، یک شرط مهم و اساسى دارد و آن این که اگر آن ملت و کشور به عنوان الگو و سردمدار جهان اسلامى قرار داشت و در این شرایط موجودیت و هستى این الگو - که در فرهنگ سیاسى اسلام از آن به «امالقرى» تعبیر مىشود - به خطر افتاد; مصالح امالقرى استثنائا بر مصالح امت اولویت دارد و نه تنها امالقرى، که سایر مسلمانان و کشورهاى مسلمان نیز باید مساعدت کنند تا بیرق دار امت اسلام دچار تزلزل نشده و نابود نگردد.بنابراین نظر، کشور امالقرى نیز در مقابل مسائل و مشکلات جهان اسلام که به تصریح قرآن «امت واحده» هستند، مسئول بوده و باید به حل مشکلات انسان مبادرت ورزند، حضرت امام این وظیفه را به عنوان یکى از اصول همیشگى سیاستخارجى ایران چنین بیان مىدارند:
«ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگى به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم و این را باید از اصول سیاستخارجى خود بدانیم. ما اعلام مىکنیم که جمهورى اسلامى ایران براى همیشه حامى و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است و کشور ایران به عنوان یک دژ نظامى، نیاز سربازان اسلام را تامین و آنان را به مبانى عقیدتى و تربیتى اسلام و همچنین به اصول و روشهاى مبارزه علیه نظامهاى کفر و شرک آشنا مىسازد. (29)
بنابراین کشورى مثل ایران که پیشتاز جبهه اسلام در مقابل جبهه کفر است، باید در شان یک کشور امالقرى از نیروى دفاعى قوى برخوردار باشد و به مقدار نزلتسرپرستى و سردمدارى امت اسلام، بنیه اقتصادى قوى و مستحکمى داشته باشد.
نکتهاى که در این بحث وجود دارد این است که اگر این فرض را بپذیریم که «امالقرى» باید این چنین خصوصیاتى داشته باشد و وظایف مشخصى در قبال کل امت دارا باشد و از طرفى همه امت نیز در قبال آن شکور و مسئول هستند، آنگاه این مساله مطرح مىشود که حال، «امالقرى» چه کشورى است و این که شما (ایران) ادعا مىکنید امالقرى هستید، بر چه مبنا و دلیلى این سخن را مىگویید.
همانطور که مىدانیم امام خمینى انقلاب اسلامى را در کشور ایران رهبرى و به ثمر رساند که از بسیارى جهات با انقلابهاى دیگر متفاوت استیکى از تفاوتهاى مهم این انقلاب نگاه جهانى آن بخصوص مهم بودن سرنوشت همه مسلمانان جهان و توسعه اسلام در جهان از دیدگاه بنیانگذار آن بوده است. لذا امام کشور ایران را مرکزى براى توسعه و نشر اسلام و ماءمن و مفر مسلمانان جهان مىدانستند و در واقع یکبار دیگر طنین لا اله الا الله از بام ایران برخاست و از دید حضرت امام و ملت مسلمان ایران و بسیارى از مسلمانان جهان کشور ایران امروز، امالقرى (مادر) همه مسلمانان به شمار مىرود و تشخیص و تعیین مصلحت در یاستخارجى با این دیدگاه در مورد ایران بسیار متفاوت خواهد شد تا اینکه صرفا آن را کشور ایران و محدود به منافع ملت ایران قلمداد کنیم. از طرفى بسیارى از رهبران در کشورهاى دیگر نیز داعیه رهبرى امت اسلامى را دارند و کشور خود را امالقرى مسلمانان مىدانند و خود را شریک در سرنوشت دیگر مسلمانان و دلسوز به مصالح آنان مىدانند نظیر رهبران کشور عربستان (بخصوص خاندان آل سعود که از زمان به قدرت رسیدنشان این ادعا را دارند) ، صدام در عراق و ملک حسین متوفى (شاه سابق اردن و حتى سابقا کشور پاکستان، و لذا مىخواهیم بدانیم راه شناسایى امالقراى واقعى از امالقراهاى ادعایى چه بوده و در حقیقت ویژگیهاى امالقرى چه مىباشد تا براساس آن، به تشخیص صحیح نائل آییم.
ویژگیهاى امالقرى
در قرآن کریم شهر مکه موصوف به صفت امالقرى گشته و به پیامبر اکرم از جانب خداوند فرمان داده شده است تا مردم امالقرى و اطراف آن را انذار کند (از خدا بترساند) :«و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر امالقرى و من حولها» (30)
در این که بیتالله الحرام و بلدالحرام یعنى سرزمین مکه برترین مکانهاى روى کره زمین است، جاى هیچ تردیدى نیست و اساسا اگر سرزمین مکه از مکانهاى دیگر برتر نبود خداوند خانه خود را در آنجا بنا نمىکرد و جهت قبله دین خاتم خود را به آن سو قرار نمىداد. اما برخى با استناد به همین آیه کریمه، هم اکنون امالقرى - در مفهوم خاص سیاسىاش - را به دولت و جغرافیاى سیاسى فعلى آن سرزمین تسرى مىدهند و بعضى از هموطنان نیز «اخبارىگونه» نسبتبه این که ایران را امالقراى جهان اسلام بدانیم، حساس هستند. غافل از اینکه اولا مقصود از امالقرى در چنین مباحث، مسئول بودن و مسئولیت داشتن یک کشور در مقابل کل امت اسلام است. ثانیا این معنى از امالقرى که در واقع نوعى پیشقراولى امت اسلام است، ویژگیها و خصوصیاتى دارد و به صرف ادعا نمىتوان یک کشور را امالقرى نامید. از میان این خصوصیات و ویژگیها به مهمترین آنها اشاره مىکنیم.
1- رهبرى و نظام حکومتى
همچنان که قبلا گفتیم از وظایف بزرگ حکومت اسلامى هدایت مردم به سوى سعادت حقیقى و اجراى احکام و حدود الهى مىباشد. بنابراین بدیهى است که راهبر و حاکم این حکومت - که رهبر جهان اسلام نیز خواهد بود - مىبایست اطلاع دقیقى از مبانى دینى و احکام شریعت داشته باشد. به همین جهت رهبرى واقعى حکومت اسلامى شایسته کسى است که هم اطلاعات عمیق دینى داشته و هم بالاترین تدبیر و قوه مدیریت را دارا باشد. نظریههاى صائب و تصمیمگیریهاى دقیق در شرایط حساس و بحرانى جهان اسلام، مىتواند بسیار راهگشا باشد. همچنین داشتن روحیهاى «وحدتگرا» که نتیجه آن مىتواند به «همگرایى اسلامى» و «وحدت امت» بینجامد و دورى جستن از اندیشههاى آن مىتواند به «همگرایى اسلامى» و «وحدت امت» بینجامد و دورى جستن از اندیشههاى افراطى فرقهاى - مذهبى که ضد وحدت است، از خصوصیات و ویژگیهاى برجسته یک رهبر نمونه کشورى است که مىخواهد (یا مىتواند) امالقرى جهان اسلام قلمداد شود. (31)
حال تصور کنید در کشورهایى که ملاک حکمرانى حاکمان، لیاقت و شایستگى اسلامى نبوده و ملاکهایى چون خون و ژن و نظام موروثى براى حکومت مطرح مىباشد و از دیگر سو حاکم و حکمرانان آن کشور کمترین اطاعتى از اصل دین و شریعت (فارغ از نوع مذهب) ندارند; آیا به راستى چنین حکومتهایى مىتوانند حکومت اسلامى واقعى تلقى شوند; چه رسد به اینکه امالقرى باشند.
یا اگر نظام حکومتى براساس ملاکهاى کشورهاى غربى (مثل زور و کودتا توسط نظامیان) باشد و یا رؤساى آن حکومتها مشروعیتخود را - به تمامى - از طریق دموکراسیهاى لیبرال هدایتشونده! غربى به دست آورده و در عین حال کمترین اطلاعى از دین و مسایل دینى نداشته و حتى تمامى تحصیلات خود را در کشورهاى غیراسلامى و در رشتههاى غیردینى غرب گذرانده باشند; آیا چنین اشخاصى مىتوانند مصالح واقعى جامعه خود و مصالح امت اسلام را شناسایى کرده و مفاسد آن را دفع نمایند؟ آیا به راستى چنین افرادى مىتوانند راهبرد وحدت اسلامى را ترسیم و همگرایى مذاهب مختلف و متنوع اسلام را موجب شده و جبهه مستحکمى در مقابل جبهه کفر به وجود آورند؟ قطعا در نزد هر صاحب خردى پاسخ به این پرسش منفى خواهد بود. بنابراین در نظر گرفتن نظام حکومتى و ساز و کار به قدرت رسیدن حاکم، یکى از معیارهاى راهگشا در تشخیص حکومت مقتدر و شایسته اسلامى است و باید دید که حاکم آن کشور لیاقت، شایستگى و شانیت ریاست امالقرى را دارد یا خیر؟ (32)
2- رعایتحدود و حفظ شعائر اسلامى در جامعه
بدون شک جوامعى که در حفظ شعائر اسلامى به حداقل بسنده مىکنند و بعضا حتى در سطح جامعه و رسانههاى عمومى آن کشور فساد علنى و رفتارهاى آشکار دیده مىشود، شایستگى سیادت جهان اسلام که مىبایستبه سوى فضیلت و معنویتحرکت کند را ندارند و قطعا چنین کشورهایى نمىتوانند الگوى امتبراى رسیدن به فضایل اخلاقى و اجتماعى گردند. بنابراین معیار، کشورى بیشترین لیاقت و شایستگى امالقرى بودن را دارد که بیشترین پایبندى به اصول دینى را داشته و این اصول را در سطح جامعه خود پیاده کرده باشد. (33)
3- شجاعت و شهامت کفرستیزى
امالقراى جهان اسلام به واسطه مسئولیتسنگینى که در نجات مظلومان و محرومان و ستمدیدگان مسلمان دارد، مىبایستشهامت و جسارت برخورد با مستکبران و زورگویان را داشته باشد. کشورهایى که در عمل نشان دادهاند که زیر یوغ بندگى مستکبران هستند، چگونه مىتوانند داعیه نجات امت اسلامى را داشته باشند، بدون تردید کشورهایى که بیشترین ملاطفت را با دشمنان درجه یک اسلام دارند، نمىتوانند و نخواهند توانستحتى براى مسلمانان دلسوزى کرده و از محرومین دردى را دوا کنند.
4- دفاع از حدود و ثغور اسلام در مجامع بینالمللى
یکى از وظایف مهم امالقرى اسلامى صیانت از حیثیت و هویت اسلام در جهان است. امالقرى بایستى نسبتبه مسائل و اعتبار و خدشه وارد شدن به اصول و مقدسات اسلام حساس بوده و در مقاطعى که دشمنان اسلام قصد ضربهزدن به اصول و مقدسات آن را دارند ساکت ننشیند و به هر وسیله ممکن از آن دفاع کند و فرصت هر نیت پلیدى را در نطفه خفه نماید و یا در صورت بروز آن به بهترین نحو آن را در مجامع بینالمللى مطرح کرده و ریشه آن را بخشکاند. همان طورى که مشاهده کردیم در قضایاى مختلفى که براى اسلام و مسلمین و قرآن کریم پیشآمد بسیارى از کشورها و رهبران آنها که داعیه رهبرى امت اسلام را دارند یا سکوت کامل کرده و یا تحرک اندکى از خود نشان داده و یا به طریقى با عاملان اهانت از در سازش برآمدند نظیر قضیه فلسطین، کتاب توطئه آیات شیطانى و قتل عام مردم مسلمان بوسنى و. . . در حالى که در تمام عمر امام فلسطین یکى از دغدغههاى اصلى ایشان بوده و هنوز هم جمهورى اسلامى ایران بزرگترین مدافع حقوق فلسطینیان در جهان است و در قضیه توطئه کتاب آیات شیطانى نیز امام با شهامت و صلابت کامل این توطئه را خنثى کرد (که جاى بحث مفصلى دارد) و حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدى را صادر کردند و در سایر موارد نیز جمهورى اسلامى ایران همواره مدافع اسلام و مسلمانان به هر طریق ممکن بوده و هست.
5- تلاش در جهت اشاعه احکام و فرهنگ غنى اسلام
یکى دیگر از ویژگیهاى امالقرى تلاش براى معرفى و اشاعه احکام، قوانین، فرامین، و فرهنگ دین مبین اسلام در جهان به شیوههاى مختلف و در مناسبتهاى مختلف مىباشد که بایستى تلاش شود تا از طریق گفتگو، مفاهمه، تبلیغات، تاءلیف قلوب و. . . کامل بودن و سعادت بخش بودن آن را به جهانیان شناساند و مهمترین ابزار در این راه فرهنگ اسلامى مىباشد که متاسفانه تا کنون کشورهاى اسلامى عملکرد چندان رضایتبخشى در این زمینه نداشتهاند و تبلیغات غریبان بر آنها اثر گذاشته به جاى صدور فرهنگ اسلامى، یا آن را به کلى فراموش کرده و یا به صورت خیلى کمرنگ به آن عمل کردهاند و به جاى آن فرهنگ غرب را با آغوش باز پذیرا شدند فقط در بعد از انقلاب اسلامى و رهنمودهاى امام مبنى بر صدور انقلاب بوسیله فرهنگ و تبلیغات فرهنگى یکبار دیگر نام اسلام در جهان زنده شد و تمام هم ایشان همین مساله بود. در سالهاى اخیر هم ریاست جمهورى اسلامى ایران در پاسخ به نظریه هانتینگتون مبنى بر برخورد تمدنها که نه تنها مورد استقبال جهانیان قرار نگرفتبلکه باعث ناخرسندى بسیارى از دانشمندان و جامعه شناسان جهانى قرار گرفت، نظریه گفتگوى تمدنها را ارائه کردند که علاوه بر اینکه فطرتهاى سالم و پاک دنیا آن را پذیرفتند سازمان ملل متحد از آن استقبال کرده و سال 2000 را سال گفتگوى تمدنها نامیدند و کنفرانس سران کشورها را به این مناسبت تشکیل دادند که باز هم افتخارى براى مسلمانان و ایرانیان شد که اساس و مبناى این نظریه رهنمودهاى نجاتبخش قرآن کریم و اسلام عزیز و امام راحل بود.
6- دارا بودن توانمندیهاى ژئوپولتیک و راهبردى
این معیار اگر چه به عنوان یک شرط مجرد چندان قابل توجه نیست اما به عنوان یک امتیاز بسیار حائز اهمیت است. کشورهایى که داراى جمعیت و نیروى انسانى اندک و مساحت ناچیزى هستند یا از اهمیت ژئوپولتیک ضعیفى برخوردارند، خواهناخواه قابلیت و استعداد لازم را براى سازماندهى امت اسلامى و جهان اسلام نداشته و یا حداقل مىتوان گفت که با مشکل مواجه خواهند شد و در مواجهه با دشمنان بسیار آسیبپذیر خواهند بود.
آنچه که گفته شد مهمترین خصوصیات و ویژگیهایى است که به واسطه آنها یک کشور، استعداد و توانایى و قابلیت امالقرى بودن را پیدا مىکند. بنابراین مىتوانیم این نتیجه را بگیریم که امالقرى بودن یک کشور، بستگى به تحقق این شرایط و ویژگیها دارد و لذا مىتواند ثابت و همیشگى نباشد: با این توضیح که یک کشور ممکن است در یک زمان امالقرى باشد و در زمانى دیگر لایق این منصب نباشد. نتیجه این که امالقرى در یک نسل به نسل دیگر به ارث نمىرسد، مگر این که صفات و شرایط نیز به نسل بعدى منتقل شده و به ارث رسیده باشد و آن کشور همچنان به لحاظ معیارهایى که گفته شد برجستگى و شایستگى امالقرى بودن را داشته باشد. (34)
با عنایتبه توضیحاتى که در رابطه با امالقرى بودن کشورى ارائه شد مىتوان این نتیجه را گرفت که از زمان پیدایش انقلاب اسلامى به رهبرى امام تا کنون که چند سال از رحلت ایشان مىگذرد مشخصههاى امالقرى به طور کامل فقط در کشور ایران وجود داشته و بس. امیدواریم که براى همیشه مدافع مظلومین و موطن امید مسلمانان باقى بماند زیرا هر فکر و ایده و مکتبى نیاز به محافظانى دارد که آن را حفظ کرده، توسعه داده تثبیت نمایند و براى این امر حتما بایستى یک پایگاه فیزیکى نیز وجود داشته باشد تا به وسیله آن برنامه توسعه و اشاعه و یارى مسلمانان و محرومین صورت گیرد که از آن پایگاه به امالقرى تعبیر مىشود لذا در نظر گرفتن مصالح و منافع آن پایگاه براى بقاى آن الزامى است و حفظ و صیانت از امالقرى عین مصلحت اسلام استبا این توصیف هیچگونه تضادى بین منافع و مصالح مردم (کشور ایران) به عنوان امالقرى و مصالح و منافع اسلام وجود ندارد.
براى هر چه بیشتر روشن شدن موضوع باز هم از کلام امام بهره مىگیریم:
«روابط خارجى ما براساس حفظ آزادى، استقلال و حفظ مصالح و منافع اسلام و مسلمین است» . (35)
امام با قاطعیت تمام حفظ مصالح و منافع مردم را از وظایف غیر قابل انکار خویش تلقى مىکنند:
«سیاست ما همیشه بر مبناى حفظ آزادى و استقلال و حفظ منافع مردم است که این اصل را هرگز فداى چیزى نمىکنیم» . (36)
امام هدف از تشکیل حکومت را فقط براى تامین منافع و مصالح مردم مىدانند و قبل از پیروزى انقلاب در پاسخ به سؤالى، هدف از تشکیل حکومت را اینگونه بیان مىفرمایند:
«حکومت آینده هیچ تعهدى جز در برابر ملت و حفظ منافع و مصالح آنها ندارد» . (37)
بنابراین مىتوان این نتیجه کلى را گرفت که مصلحت در سیاستخارجى اول مصلحت اسلام استبعد مصلحت مردم یا منافع ملى البته در مورد مصلحت اهم اسلام همانطورى که در مقدمه فصل بیان شد کسانى مىتوانند این مساله را درک و هضم نمایند که دیدگاه امام را براساس اسلامى و مفاهیم و اهداف اسلامى درک کنند در خارج از این چارچوب هیچگاه نمىتوانند این اولویت را بپذیرند. مورد دیگرى که به نظر مىرسد توضیح داده شود این است که مصلحت اسلام خود در واقع مصلحت مردم مىباشد یعنى اسلام به خودى خود نیازى به مصلحت ندارد و مکتب اسلام براى سعادت و خوشبختى انسانها برنامه تعریف کرده است در نهایت صلاح اسلام مصالح و منافع براى سعادت بشر است و امام به این وجه مستتر در مکتب اسلام توجه کرده و در تشخیص مصلحت اهداف بلندمدت را مدنظر دارند و خود را مامور سعادت همه انسانها مىدانند نه فقط سعادت مردم کشورى خاص مثل ایران.
خشونتسیاسى در عرصه بینالمللى و اندیشه صدور انقلاب
همان طورى که در طول تحقیق و به مناسبتهاى مختلف و با شیوهها و الفاظ مختلف توضیح داده شد، مهمترین هدف امام خمینى در مبارزه با ظلم و ستم و در پیروزى رساندن انقلاب نجات اسلامى بود که توسط رژیم منحط پهلوى و با برنامهریزیها و تبلیغات آنها قرار بود که از جامعه ایران رختبربندد و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران از آنجا که امام به عنوان یک مسلمان رسالتخویش را تبعیت از پیامبر اسلام در توسعه و نشر تعالیم نجاتبخش اسلام قرار داده بودند همواره تلاش مىکردند که یکبار دیگر اسلام را در سراسر جهان معرفى و از نو احیا کنند. اسلامى که با تلاش دشمنان و تبلیغات استعمارگران در مدت زمان طولانى فقط اسمى از آن باقى مانده بود و مذهب و مکتب، و عملکرد آن هم در اغلب کشورها وسیلهاى شده بود در خدمت استکبار و استعمار مسلمانان. هدف امام جایگزین کردن اسلام ناب محمدى به جاى اسلام امریکایى بود که این هدف را تحت عنوان صدور انقلاب مطرح کردند و یکى از آرزوهاى بزرگ ایشان صدور کامل انقلاب و ارزشها و قوانین اسلامى بود.در این مجال کوتاه با توجه به گستردهبودن ابعاد صدور انقلاب، بررسى صدور انقلاب از دیدگاه امام کاملا میسر نمىباشد. در این بررسى سعى شده استبه یکى از جنبههاى صدور انقلاب که با اهمیت مىباشد و شبهاتى هم در اذهان مردم به وجود آورده است و گاهى دشمنان انقلاب براى معرفى چهرهاى بد از انقلاب و امام آن را دستاویز قرار مىدهند و همچنین به مناسبت اینکه بحثخشونتسیاسى، گفتگوى تمدنها و مفاهمه بحث مطروحه روز جامعه ما مىباشد بپردازیم.
حضرت امام شخصیتى بسیار مهربان و رئوف بود و چهرهاى پر عطوفت داشت و رافت و لطافت همیشه و در همه حال در چهره و بیان ایشان هویدا بود و جاذبهاى خاص در رخسارشان وجود داشت، لبریز از دوستى و محبت و شفقتبه مردم. هرگز مانند بسیارى از رهبران که به هنگام خشم و ناراحتى برمىآشفتند و فریاد مىزدند نبودند در بدترین حوادث با آرامش و طماءنینه صحبت مىفرمودند لذا نشان دادن چهرهاى خشن و مستبد از ایشان توسط دشمنان اسلام و شیطان بزرگ امریکا ظلم بزرگى در حق این رادمرد بزرگ جهان است. عملکرد و شخصیت ایشان در طول زندگىشان، تئورى بعضى افرادى که معتقد هستند بایستى براى معرفى و صدور انقلاب و یا احیاى ارزشهاى اسلامى به هر وسیلهاى متکى شد را رد مىکنند و هرگز توقع نداشتند به زور و اجبار دیگران را پیرو و دنبالهرو انقلاب اسلامى کنند. همان طورى که در تثبیت نظام جمهورى اسلامى ایران با وجودى که مىدانست هر آنچه ایشان بپسندند مردم ایران نیز لبیک مىگویند ولى هرگز نخواستحق انتخاب را از مردم بگیرد و اراده آنان را سلب نماید، لذا مىبینیم آن را به رفراندم گذاشته و بیش از 98% مردم با انتخاب و اختیار خود به استقرار جمهورى اسلامى راى مثبت دادند. کسى که به خود اجازه نمىدهد اختیار از کسانى که در قلوب آنان قرار دارد بگیرد چگونه ممکن است در سیستم جهانى براى صدور انقلاب متوسل به زور و خشونت گردد.
امام اعتقاد کامل به آیه شریفه لااکراه فى دین داشته و معتقد بودند با معرفى چهره و عملکرد واقعى اسلام و قوانین آن سعى شود تا جهانیان به لحاظ قابلیت ذاتى که در اسلام وجود دارد به آن تمایل پیدا کنند.
امام براى احیاى ارزشهاى اسلامى ابتدا حتى با رژیم شاه نیز متوسل به خشونت نشدهاند ایشان ابتدا به پند و اندرز و توصیه به شاه و دولتمردانش پرداختند و به آنها توصیه مىکردند که به اصلاح سیستم بپردازند و عظمت و اقتدار مردم مسلمان ایران را حفظ کنند. لذا در این بررسى گزیدههایى از فرمایشات امام در رابطه با صدور انقلاب فارغ از هر گونه اعمال زور و خشونت و از طریق راههاى مشروح تحلیل مىگردد.
فرهنگ مهمترین وسیله انتقال پیام
مىتوان گفت امام اولین کسى است که باب گفتگوى تمدنها و فرهنگها را گشودند و به آن ارج مىنهادند و آن را مهمترین ابزار براى تفاهم و ارتباط مىدانستند لذا معتقد بودند که براى صدور انقلاب بایستى کار فرهنگى کرد همانطورى که همه مىدانیم هرگز کار فرهنگى نمىتواند با خشونت همراه باشد.همانطورى که مىدانیم کسانى یا کشورهایى که مىخواهند فرهنگشان را به دیگران تحمیل کنند از ابزارهایى استفاده مىکنند که کاملا مقابل خشونت و نهىکننده آن هستند و سعى مىکنند با بهتر جلوهدادن فرهنگ و اندیشه خود و اثبات برترى فرهنگشان با استفاده از جاذبههاى آن فرهنگ، دیگران را به دنبال خود بکشانند و براى این کار سعى مىکنند بر قلب و روح و فکر و اندیشه افراد تسلط پیدا کنند که این امر هرگز با زور و خشونت قابل تحقق نیست. ایجاد ترس و رعب و وحشت افراد را منزجر و بىمیل مىنماید. حضرت امام مىفرمایند:
«ما که مىگوییم انقلاب را مىخواهیم صادر بکنیم مىخواهیم این مطلب را همین معنایى که پیدا شده، همین معنویتى که پیدا شده است در ایران همین مسائلى که در ایران پیدا شده مىخواهیم صادر بکنیم. ما نمىخواهیم شمشیر بکشیم و تفنگ بکشیم و حمله بکنیم ما مىخواهیم انقلاب فرهنگىمان را انقلاب اسلامىمان را به همه کشورهاى اسلامى صادر بکنیم و اگر این انقلاب صادر شد مشکل حل است» . (38)
حضرت امام معتقدند اگر اسلام آن طورى که هست و آن طورى که در قرآن و احکام اسلامى بیان شده است معرفى شود در کشورهاى اسلامى بخصوص در جمهورى اسلامى پیاده شود، جایگاه خود را پیدا خواهد کرد و نیازى به توپ و تانک ندارد.
«ما مىگوییم اسلام را مىخواهیم صادر کنیم معنایش این نیست که ما سوار طیاره بشویم و بریزیم به ممالک دیگر یک همچو چیزى نه گفتیم و نه ما مىتوانیم اما اینکه مىتوانیم به وسیله دستگاههایى که داریم به وسیله همین صدا و سیما به وسیله مطبوعات به وسیله گروههایى که به خارج مىروند اسلام اگر آن طورى که هست معرفى بشود مورد قبول همه خواهد شد آن چیزى که با ارشاد حاصل بشود قلب مردم را برمىگرداند و این کار این هنر از اسلام برمىآید و این هنر از احکام اسلام مىآید نه با یک توپ و تانک بخواهد کار بکند. » (39)
از نظر حضرت امام هدف اصلى هدایت و اصلاح است لذا اگر هیات حاکمه به چنین اصلاح و ارشادى مبادرت ورزید هدف تحقق یافته است و تنها در صورت تخطى هیات حاکمه از ارزشها و مبانى اسلامى است که انقلاب علیه آنها را جایز مىداند.
امام در مورد بکاربردن خشونت و اسلحه و استفاده از زبان و منطق گفتگو و علم در خدمتبه بشریت مىفرمایند:
«ما امیدواریم که بشر به رشدى برسد که مسلسلها را به قلم تبدیل کند. آن قدرى که قلم و بیان در خدمتبشر بوده است مسلسلها نبوده است. » (40)
در جاى دیگر باز هم در رد خشونت و اهمیت تبلیغ و دعوت درست مىفرمایند:
«ما که مىگوییم مىخواهیم انقلابمان را صادر بکنیم مىخواهیم با شمشیر باشد بلکه مىخواهیم با تبلیغ باشد مىخواهیم تبلیغات گستردهاى را که کمونیستها و دیگران بر ضد اسلام مىکنند با تبلیغات صحیح خنثى بکنیم و بگوییم که اسلام همه چیز دارد» . (41)
هدف از صدور انقلاب بیدارى دولتها و ملتها
«اینکه مىگوییم باید انقلاب به همه جا صادر بشود این معناى غلط را از آن برداشت نکنند که ما مىخواهیم کشورگشایى کنیم. ما همه کشورهاى مسلمین را از خودمان مىدانیم همه کشورها باید در محل خودشان باشند ما مىخواهیم این چیزى که در ایران واقع شده و خودشان از ابرقدرتها فاصله گرفتند و دست آنها را از مخازنشان کوتاه کردند این در همه ملتها و در همه دولتها بشود. آرزوى ما این است معناى صدور انقلاب ما این است که همه ملتها بیدار بشوند و خودشان را از این گرفتارى که دارند و از این تحتسلطهبودنى که هستند و از اینکه همه مخازن آنها دارد به باد مىرود، خودشان به نحو فقر زندگى مىکنند، نجات بدهند» . (42)«بارها گفتهام ما با کسى جنگ نداریم. امروز انقلاب ما صادر شده است. همه جا اسلام است و مستضعفین به اسلام چشم دوختهاند باید با تبلیغات صحیح اسلام را آنگونه که هستبه دنیا معرفى نمایید وقتى ملتها اسلام را شناختند قهرا به آن روى مىآورند و ما چیزى جز پیاده شدن احکام اسلام در جهان نمىخواهیم» . (43)
امام در بیان موضع اسلام در رد خشونت و اعتقاد ارزش اسلام به اراده و خواست انسانها مىفرمایند:
«اسلام دیکتاتورى نیست، آن که دیکتاتور است مسلم نیست» . (44)
حضرت امام با نصایح خود به حاکمان کشورهاى اسلامى و دعوت آنها به بکاربردن گرفتن خط مشى صحیح و حاکمیتبخشیدن به احکام الهى ابتدا به انقلاب زبرین (در هیات حاکمه دول اسلامى) تاکید داشتند و در صورت عدم درایتحاکم اسلامى انقلاب را تنها راه نجات ملل مسلمان و شرطى اساسى براى تحقق ارزشهاى اسلامى مىدانستند.
هدف امام از صدور انقلاب ابتدا بیدارى و تغییر افکار و اذهان مردم بود تا از زیر بار ظلم خارج گردند. و همواره در صحبتهایشان به روشنگرى دین اسلام مىپرداختند و جامعیت دین اسلام را بیان مىکردند تا از طریق بیان و ماهیت واقعى اسلام آن را به دنیا عرضه داشته و صدور انقلاب را محقق سازند.
«مکتب اسلام همزمان با این که به انسان مىگوید خدا را چگونه عبادت کن به او مىگوید چگونه زندگى کن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنى و حتى جامعه اسلامى با سایر جوامع باید چگونه روابطى داشته باشد. هیچ حرکت و عملى از فرد و یا جامعه نیست که اسلام در مورد آن حکمى مقرر نکرده باشد. من امیدوارم که حکومت اسلامى در ایران تشکیل بشود و مزایایى که در حکومت اسلامى هستبر بشر روشن گردد تا بشریتبفهمد که اولا اسلام چگونه است و روابط بین حکومتها و ملتها چه روابطى است و طرز اجراى عدالتبه چه صورت است و شخص اول مملکت در زندگى با رعیت هیچ فرقى ندارد. » (45)
حضرت امام صدور انقلاب را یک رسالت دینى براساس سیره پیامبر (ص) مىدانند:
«ما که نهضت کردیم براى اسلام نهضت کردیم. نهضتبراى اسلام نمىتواند محصور باشد. نهضتبراى اسلام همان دنباله نهضت انبیا است. نهضت انبیا براى یک محل نبوده است. پیغمبر اکرم (ص) اهل عربستان است لکن دعوتش مال عربستان نبوده، محصور نبوده به عربستان، دعوتش مال همه عالم است» (46)
«امیدوارم که موفق بشوید به این که اسلام را در همه کشورهاى اسلامى و حقایق اسلام را در همه دنیا پیاده کنید. » (47)
حج ابزارى مهم در دستیابى به اهداف سیاستخارجى اسلام
بنابر فرمانى که در آیه سوم مبارکهالتوبه اینگونه از طرف خداوند به نبىاکرم (ص) ابلاغ شده است «و اذان منالله و رسوله الىالناس یوم الحج الاکبر انالله برىء منالمشرکین و رسوله»همچنین به ابراهیم خلیلالله (ع) خطاب مىشود که مردم را به حجبخوان تا براى شهود منافع خود از همه اقشار بیایند. این منافع منافع جامعه است منافع: سیاسى، اجتماعى و فرهنگى بیایند و ببینند تو که بر آنان پیغمبرى عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا تقدیم کردى همه ذریه آدم باید به تو اقتدا کنند ببینید که چگونه بتها را شکستى و آن چه جز خداوند بود به دور افکندى.
سالها و یا شاید قرنها بود که این کنگره عظیم سیاسى - اجتماعى - عبادى که مىتوانست تمام اهداف مکتب اسلامى را جامه عمل بپوشاند فقط جنبه عبادى فردى پیدا کرده بود و رسالت واقعى آن که اعتقاد واقعى به خدا و دورى از هر گونه شرک و چندخدایى و تشریک مساعى و رفع مشکلات مسلمین بود به فراموشى سپرده شده بود تا اینکه یک بار دیگر خمینى بتشکن وارد مسائل دنیاى اسلام شد و رسالت این روز را در اعمال و اقوال و نوشتههایش به جامعه اسلامى گوشزد کرد.
امام خمینى در حجسال 1362 ه. ق سنت پیامبر را احیا کرد و از این کنگره بزرگ اسلامى به عنوان مهمترین ابزار سیاستخارجى و بهتر بگویم سیاستخارجى اسلام استفاده کرد امام در این چند سال آخر عمر پربرکت در پیامهاى مختلفى که به کنگره سالیانه حج فرستادند تمام جنبههایى را که مىتواند در این کنگره مطرح و از آن بهرهبردارى شود بیان کردند و یا بهتر بگوییم منشور حکومت اسلامى را در این پیام بیان فرمودند که در این جا به سه پیام مهم که در برگیرنده همه مسائل و مشکلات جهان اسلام و تقریبا همه جنبههاى متصوره براى مراسم سیاسى و عبادى حج مىباشد اشاره مىکنیم.
1- اسلام داراى فرهنگ غنى انسانساز است که ملتها را بىگرایش به راست و چپ و بدون در نظر گرفتن رنگ و زبان و منطقه به پیش مىبرد و انسانها را در بعد اعتقادى و اخلاقى و عملى هدایت مىکند و از گهواره تا گور به تحصیل و جستجوى دانش سوق مىدهد. اسلام در بعد سیاسى، کشورها را در همه زمینهها بدون تشبثبه دروغ و خدعه و توطئههاى فریبنده به اداره و تشبثحکومتسالم هدایت مىکند و روابط را با کشورهاى دیگرى که به زیست مسالمتآمیز و خارج از ظلم و ستمکارى متعهد هستند محکم و برادرانه مىکند، اقتصاد را به صورتى سالم و بدون وابستگى به نفع همگان در رفاه همه مردم، با اهمیت دادن به مستمندان و ضعیفان بارور مىکند و براى رشد بیشتر کشاورزى و صنعت و تجارت کوشش مىنماید و در بعد نظامى به همه کسانى که صلاحیت دفاع از کشور را دارند براى مواقع اضطرارى تعلیم نظامى مىدهد و در این مواقع بسیج عمومى اختیارى و احیانا اجبارى مىکند و در حال عادى براى دفاع از مرزها و تنظیم شهرها و امنیت جادهها و حفظ نظم و انتظام نیروى مؤمن ورزیده تربیت مىکند. (48)
2- در لبیک، لبیک، نه بر همه بتها بگویید و فریاد را بر همه طاغوتها و طاغوتچهها کشید و در طواف حرم خدا که نشانه عشق به حق است دل را از دیگران تهى کنید و جان را از خوف غیرحق پاک سازید و به موازات عشق به حق از بتهاى بزرگ و کوچک طاغوتها و وابستگانشان برائتبجویید و همه آزادگان جهان از آنان برى هستند و در لمس حجرالاسود بیعتبا خدا بندید که به دشمنان او و رسولانش و صالحان آزادگان دشمن باشید و به اطاعت و بندگى آنان هر که باشد و هر باشد سر ننهید و خوف و زبونى را از دل بزدایید که دشمنان خدا و در راس آنان شیطان بزرگ، زبونند هر چند در ابزار آدمکش و سرکوبى جنایتشان برترى داشته باشند.
و در سعى بین صفا و مروه با صدق و صفا سعى در یافتن محبوب کنید که با یافتن او همه بافتهاى دنیایى گسسته شود و همه شک و تردیدها فرو ریزد و همه خوف و رجاهاى حیوانى زایل شود و همه دلبستگیهاى مادى گسسته شود و آزادگىها شکفته گردد و قید و بند شیطان و طاغوت که بندگان خدا را به اسارت و اطاعت کشند، و در هم ریزد. و با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات روید و در هر موقف به اطمینان قلب بر وعدههاى حق و حکومت مستضعفان بیفزایید و با سکوت و سکون تفکر در آیات حق کنید و به فکر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استکبار جهانى باشید و راههاى نجات را از حق در آن مواقف کریمه طلب کنید.
پس به منا روید و آرزوهاى حقانى را در آنجا دریابید که آن قربانى نمودن محبوبترین چیز خویش در راه محبوب مطلق است و بدانید تا از این محبوبها که بالاترینش حب نفس است و حب دنیا تابع آن است نگذرید به محبوب مطلق نرسید و در این حال است که شیطان را رجم کنید و شیطان از شما بگریزد و رجم شیطان را در موارد مختلف با دستورهاى الهى تکرار کنید که شیطان و شیطانزادگان همه گریزان شوند.
و شرط همه مناسک و مواقف براى رسیدن به آرزوهاى فطرى و آمال انسانى اجتماع همه مسلمانان در این مراحل و مواقف وحدت کلمه تمامى طوایف مسلمین استبدون اعتنا به زبان و رنگ و قبیله و طایفه و مرز و بوم و عصبیتهاى جاهلى. (49)
3- حج کانون معارف الهى است که از آن محتواى سیاست اسلام را در تمامى زوایاى زندگى باید جستجو نمود. حج پیامآور ایجاد و بناى جامعهاى به دور از رذایل مادى و معنوى است. حج تجلى و تکرار همه صحنههاى عشقآفرین زندگى یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیاست و مناسک حج مناسک زندگى است و از آنجا که جامعه امت اسلامى از هر نژاد و ملتى باید ابراهیمى شود تا به خیل امت محمد پیوند خورد و یکى گردد و ید واحده شود و حج تنظیم و تمرین و تشکل این زندگى توحیدى استحج عرصه نمایش و آیینه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى مسلمانان است. (50)
نتیجهگیرى
امام تمام تلاش خود را بکار بردند تا ابهامات و نقصهایى که در زمینه یاستخارجى کشور اسلامى و ایجاد رابطه با کشورهاى دیگر متصور است را در بعد نظرى و عملى برطرف نمایند. که بعد نظرى اندیشه امام در زمینه سیاستخارجى در این مقاله مورد بررسى قرار گرفت. امام تلاش کردند تا دستورات سیاسى و اجتماعى اسلام را که یا بدست فراموشى سپرده شده بودند و یا امکان اجرا پیدا نکردند را احیا کنند و چهرهاى از اسلام را به نمایش گذاردند که در این چهره اسلام کاملترین دین، دقیقترین قانون زندگى، مترقىترین فرهنگ و تمدن و وسیلهاى براى نجات و سعادت بشر معرفى شد. این هدف را امام به وسایل گوناگون از طریق تحریر کتابها، مقالات، سخنرانیها، موضعگیریها و احکام در همه زمینههاى فرهنگى، اقتصادى، سیاسى اجتماعى و حقوقى بیان کردند.تمام محورهاى سیاستخارجى از نظر امام مواردى هستند که تامین منافع ملى و عزت و سربلندى ایران و مصالح اسلام را به دنبال دارد. اصولى را که امام بر آن تاکید داشتند در دراز مدت هم منافع ملى و هم مصالح اسلام را تامین مىکرد.
امام براى معرفى چهره اسلام و نجات مردم و صدور انقلاب و تجربههاى مثبت ملت ایران اعتقاد به اقدامات فرهنگى در دنیا داشتند تا از طریق آن بتوان در مردم جهان بیدارى و آگاهى ایجاد کرد و توسل به خشونت و زور از نظر امام مردود بود به نظر نگارنده با وجودى که مدت فیضرسانى امام به صورت کامل و آشکار خیلى کوتاه بود ولى در همین مدت کوتاه امام رسالتخویش را انجام داده و آنچه را که مىبایستى منتقل کنند منتقل شد و آنچه که بایستى روشن مىشد روشن گشت. لذا امام توانست در احیاى ارزشهاى اسلامى توجه دادن مردم به منافع و مصالحشان موفق شود و حال بر عهده ماست که از این ارزشها و تلاشهاى امام پاسدارى کنیم. ان شاء الله.
پی نوشت :
26. تقوى، پیشین، ص 593.
27. نشریه راه زندگى، چاپ لس آنجلس، ش 528.
28. صحیفه نور، ج 19 ص 199.
29. صحیفه نور، ج 20، ص 238.
30. سوره شورى، آیه 7.
31. تقوى، پیشین، ص 594.
32. تقوى، پیشین، ص 598.
33. تقوى، پیشین، ص 598.
34. تقوى، پیشین، ص 598.
35. صحیفه نور، ج 3، ص 236.
36. صحیفه نور، ج 3، ص 51.
37. صحیفه نور، ج 4، ص 177.
38. صحیفه نور، ج 12، ص 283.
39. صحیفه نور، ج 18، ص 243.
40. صحیفه نور، ج 13، ص 228.
41. صحیفه نور، ج 18، ص 80.
42. صحیفه نور، ج 17، ص 249.
43. صحیفه نور، ج 15، ص 200.
44. صحیفه نور، ج 7، ص 252.
45. صحیفه نور، ج 23، ص 84.
46. صحیفه نور، ج 10، ص 115.
47. صحیفه نور، ج 17، ص 86.
48. پیام امام (ره) به زائران بیتالله الحرام - 25/5/1364.
49. بخشى از پیام امام (ره) به زائران بیتالله الحرام 16/5/1366.
50. بخشى از پیام امام (ره) به زائران بیتالله الحرام 29/4/1367.