گرچه همه آیات قرآن کریم از یک مبدأ نازل شدهاند، و انسانها را به یک منتهی دعوت میکنند، و آنها را در یک صراط مستقیم سیر میدهند، یعنی هم قوس نزولی آنها و همبستر صعودی آنها یکی است، الا اینکه هر کدام از آنها پرتو خاصی از حقیقت خدای سبحان را که نور آسمانها و زمین است برای بشریت تشریح میکنند. هر آیهی قرآن روزنهای است و هر سوره آن دری است از درهای رحمت بیکران حق که انسانها را به آغاز و انجام جهان آشنا میکند. نظیر آسمانها که همهی آنها در قیامت، درهای رحمت خواهند بود که «فَكَانَتْ أَبْوَاباً» (1) سراسر آسمانها در است نه اینکه گوشهای از آن در باشد، و سراسر قرآن در رحمت حق است، نه اینکه گوشهای از آن در باشد. نظیر اینکه امامت باب نبوت است «أنا مدینة العلم و انت یا علی بابها» اگر رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: من شهر دانشم و علی بن ابیطالب در آن شهر است، نه به آن معنا است که گوشهای از اطراف شهر علم در است و آن در حضرت علی بن ابیطالب است، بلکه سراسر اطراف مدینه علم در است و آن در گسترده و فراگیر حضرت علی (علیهالسلام) است که بر أساس «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ» بمنزلهی جان پیامبر است. یعنی مقام امامت محتوای نبوت را به استثنای مقام تشریع نشان میدهد. این دو معصوم علیهماالسلام هر کدام روشنگر و مبین دیگریند، الا اینکه یکی به عنوان باب دانش، و دیگری به عنوان مدینه علم نامگذاری شدهاند. و در عین حال که سراسر قرآن درهای رحمت حقاند و منسجم و هماهنگ میباشند، و هر کدام منعطف به سوی دیگریاند ولی محتوای بخشی از سور مطالب خاصی است، که در سورههای دیگر به این وضوح بیان نشده است. از این قبیل است که حوامیم سبعه در قرآن درباره محتوای خاصی بحث مینماید، گرچه آن محتوا را سورههای دیگر قرآن بیان کرده است، الا اینکه آن محتوا در این هفت سوره بهتر و بیشتر و منسجمتر تبیین شده است. محتوای این هفت سوره تشریح وحی، اهمیت وحی، کیفیت نزول وحی و رهآورد وحی است. همچنین رهآورد وحی را در سه اصل توحید و نبوت و معاد، و اصل وحی را در دو مرحله تبیین میکند.
در سوره دخان که یکی از حوامیم هفتگانه است وقتی جریان وحی و نازل شدن قرآن را بیان میکند این چنین میگوید، «حم وَالْكِتَابِ الْمُبِینِ، إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِینَ» (2) یعنی سوگند به کتاب روشن و روشنگر خدا، به کتاب بیانگر که قرآن است سوگند یاد میکند. سوگندهای قرآن همانا به بینه است، نه در قبال بینة. قسم رایج انسانها و آنچه در محاکم مطرح است، در مقابل شاهد و بینه است. کسی که بینه اقامه نمیکند، سوگند یاد میکند، ولی خدا که سوگند یاد میکند، به همان بینه سوگند یاد میکند. اگر انبیاء دارای بینهاند «إِنِّی عَلَى بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی» (3) خداوند که نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ است یقیناً با بینه سخن میگوید. اینچنین نیست که گفتارش بی بینه باشد. اینچنین نیست که سوگندش در مقابل بینه باشد، بلکه خدای سبحان به بینه سوگند یاد میکند، مثل اینکه انسان بگوید قسم به آفتاب الان روشن است، قسم به آفتاب الان روز است، به تشنه بگوید، سوگند به این چشمه زلال که اگر آنچه در آن است بنوشی سیراب میشوی. قسم در موارد یاد شده، همانا سوگند یاد کردن به بینه است، نه در قبال بینه.
خداوند که به کتاب مبین سوگند یاد میکند، برای آن است که این کتاب بیانگر همه معارف است، راهنمای انسانیت است. لذا، به کتاب مبین سوگند یاد میکند. این کتاب مبین که بیان کننده سه اصل توحید و نبوت و معاد است جهانبینی الهی را با دقت تبیین میکند، این کتاب در یک شب نازل شده است. «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَكَةٍ» ما این کتاب را در یک شب پربرکت نازل کردهایم. چرا کتاب نازل کردهایم؟ زیرا سنت الهی بر آن است که بشر را از عواقب کار زشتش بیم دهد، انذار و ترساندن از عواقب خطرناک تبهکاری، سنت الهی است. در تمام ادوار گذشته خدا بشر را از عواقب خطرناک کارهای زشت بیمناک کرد، و انبیایی اعزام کرد که به آنها در برابر کارهای خیر مژده بدهند، و در قبال کارهای بد انذار کنند و بترسانند. بشر اگر انذار نبیند و رها بشود، سقوط میکند. انبیاء را در عین حال که خدا به عنوان بشیر و نذیر اعزام کرد، با اینحال میبینیم که تعبیر قرآن کریم نسبت به این دو عنوان یکسان نیست. انبیاء با دو قسمت بشیر و نذیر اعزام شدند، ولی هرگز به پیغمبرش نمیگوید تو فقط بمنظور بشارت اعزام شدی. اما درباره سمت انذار به صورت حصر چنین میگوید، «إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ» (4) یعنی تو وظیفهای جز انذار نداری. یا، رسول الله (صلی الله علیه و آله) میگوید: «إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ» (5) یعنی من مسئولیتی جز انذار ندارم حصر اضافی درباره انذار هست، ولی درباره بشارت نیست. چون انذار از اهمیتی برخوردار است که بشارت فاقد آن است. بشر را اگر از پایان زشت تبهکاری نترسانند، سقوط میکند، و طبعاً گرفتار شهوت خواهد شد، و در اثر شهوت میلغزد. لذا خدا فرمود «إِنَّا كُنَّا مُنذِرِینَ» یعنی چون سنت ما انذار است، بشر را از پایان کار زشت میترسانیم، و از این نظر قرآن را نازل کردهایم. پس نازل کردن قرآن بر یک سنت الهی استوار است و آن ترساندن جامعه از پایان کار زشت است، و قرآن که معارف معاد را بخوبی بیان کرده است، بهترین وسیله برای انذار از تباهی خواهد بود. حال بحث در این است که چگونه قرآن در یک شب نازل شد؟ یعنی چطور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یک شبه ره بیش از شش هزار آیه را طی کرد؟ چگونه یک شبه ره هزاران خزینههای الهی را پیمود؟ از امام سجاد سلام الله علیه رسید که هر آیهای از آیات قرآن خزانهای از خزائن علم الهی است. معنای نزول قرآن در یک شب، آن است که رسول الله (صلی الله علیه و آله) یک شبه همه این خزائن را بازدید کرد. چه سیری بود؟ چه سفری بود؟
چنان رفته باز آمده باز پس *** که ناید در اندیشهی هیچ کس
آن شب نزول قرآن در حقیقت شب معراج رسول الله (صلی الله علیه و آله) است. گرچه معراج معروف آن حضرت غیر از این است، گرچه بحث معراج غیر از بحث نزول قرآن است، اما تا انسان کامل از جهان طبیعت بالا نرود قرآن را در همه ابعادش نمییابد. اگر او بخواهد قرآن را فقط در حد «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (6) در حد فرهنگ عرب، در حد عربی بودن، در حد کسوت لفظ و جامه کتابت، و پیرهن کلمه و کلام، در حد آیه و سوره، خلاصه در حد قرآن تدوینی بیابد لازمهاش آن است که مدارج غیبی حق را طی نکرده باشد، و به مرتبهام الْكِتَابِ راه نیافته باشد در حالی که خدا میفرماید «وَإِنَّهُ فِیام الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ» (7)ام الْكِتَابِ را تا انسان عروج نکند نمییابد، هم قرآن نزول کرد، هم گیرنده عروج کرد. هم گیرنده قرآن را در ام الْكِتَابِ تلقی کرد، و هم قرآن در قوس نزول به نشأه طبیعت تنزل کرد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ» (8) این شب، شب پربرکتی بود. هم از مبدأ وحی قرآن تنزل کرد، هم از جهان خاک انسان کامل عروج کرد. هم بدن قرآن از مرتبهی غیب به نشأه شهادت پائین آمد، هم جان پیامبر از مرتبه شهادت به نشأه غیب بالا رفت. اگر روح پاک آن حضرت صعود نمیکرد، و حقیقت قرآن را در ام الْكِتَابِ مشاهده نمیکرد، لازمهاش آن بود که فقط یک بعد قرآن را که همان مرتبهی عربی بودن و دارای مفهوم ذهنی بودن است مشاهده کند. مطلبی که در اینجا مطرح میشود این است که خداوند فرمود ما این قرآن بیانگر و روشنگر معارف را یک شبه نازل کردهایم. در موارد دیگر میگوید ما این کتاب را تدریجاً نازل نمودیم «وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (9) که نشان دهندهی تدریج است. یا فرمود، «وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً» (10) ما قرآن را متفرقاً نازل کردیم تا تو آن را بتدریج دریافت کنی و به تدریج بر مردم تلاوت نمایی. عدهای اعتراض کردند که چرا قرآن دفعة نازل نمیشود؟ خدا فرمود، ما تدریجاً نازل کردیم تا تدریجاً دریافت کنی، و تدریجاً به مردم برسانی «وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» (11) چرا قرآن یکجا و یکسره بر قلب مطهر رسول الله (صلی الله علیه و آله) نازل نمیشود؟ خدای متعال جواب داد، باید بتدریج نازل بشود و تدریجاً به مردم ابلاغ بشود. جمع میان این دو گروه از آیات چگونه است؟ چگونه در یکجا خدا میفرماید ما همه قرآن را در شب پربرکت نازل کردیم، و در قسمت دیگر قرآن میفرماید، ما بتدریج این کتاب را نازل کردیم تا برای مردم بتدریج قرائت کنی. گاهی از نزول قرآن به تفریق و تدریج تعبیر میکند، چه اینکه در جواب کسانی که گفتهاند «لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً» (12) اینچنین میفرماید، باید بتدریج نازل بشود تا شما تدریجاً به معارف قرآن آشنا شوید. و به رسول الله (صلی الله علیه و آله) هم فرمود ما تدریجاً آیات را بر قلب تو نازل میکنیم تا دل تو را با نزول تدریجی آن تثبیت نمائیم «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» دو بخش از آیات در قرآن هست، که یک بخش از آن نشان دهنده آن است که قرآن دفعة نازل شده، مثل همین آیهی سورهی دخان و بخش دیگر آن، آیاتی است که میگوید قرآن تدریجاً نازل شده است. اینها را چگونه جمع بکنیم. آیاتی که میگوید ما قرآن را در یک شب نازل کردهایم کم نیست. در سوره مبارکه قدر هم فرمود «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (13) ما این کتاب را در شب قدر تنزل دادیم، شب قدری که تو از اهمیتش آگاه نیستی. «وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ. لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (14) شب قدر از هزار ماه بالاتر است. اگر در چند جای قرآن فرمود، خدای سبحان قرآن را یک شبه نازل کرد، و اگر در بخش دیگر فرمود که خدای سبحان آن را تدریجاً نازل کرد، جمع این دو طائفه از آیات چگونه است؟ آن شب قدر هم در ماه مبارک رمضان است، چون در سوره بقره فرمود: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (15) اهمیت ماه مبارک رمضان را خدا در سایه نزول قرآن میداند، که ماه مبارک را خدای سبحان به نزول قرآن معرفی میکند. میگوید ماهی است که قرآن در آن ماه نازل شده است. آیا قرآن دو بار نازل شده؟ یعنی همهی این قرآن یک بار در شب قدر نازل شد؟ و باز همهی آن بتدریج در طول سالیان متمادی نازل شد؟ و یا اینکه فقط یک بار نازل شد و آن همان تدریج در طی بیست و سه سال وحی و رسالت رسول الله (صلی الله علیه و آله) بوده است؟ از اینکه دو بار نازل شده ظاهراً حرفی در او نیست. زیرا یک بخش از آیات میگوید، سراسر قرآن در طی رسالت پیامبر تدریجاً نازل شده است. یک بخش دیگر از قرآن میگوید ما این کتاب مبین را یکجا نازل کردیم. نمیتوان گفت «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» یعنی ما فقط اولین آیه کتاب مبین را در شب قدر نازل کردیم، یا یک مقدار از کتاب مبین را در شب قدر نازل کردیم. ظاهراً معنای «حم وَالْكِتَابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَكَةٍ» (16) این است که همین کتاب مبین را که ما به او سوگند یاد کردهایم یکجا نازل نمودیم. آیا راه جمع میان این دو گروه از آیات این است که سراسر قرآن دوبار نازل شده؟ یکبار تدریجاً و یکبار دفعة؟ یا نه یکبار به طور اجمال نازل شده و بار دیگر به طور تفصیل در دوران بیست و سه ساله، که انزالش مربوط به اجمال و تنزیلش مربوط به تدریج و تفصیل باشد؟ یا نه، راه دیگری را باید برای جمع میان دو طایفه انتخاب کرد. این معنا از لحاظ قرآنشناسی مسلم است، که همه آیات به هم منسجمند و هرگز اختلافی در سراسر قرآن وجود ندارد، «لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً كَثِیراً» (17) یعنی اگر این قرآن از نزد غیر خداوند بود هر آینه بین مضامین آن اختلاف فراوان راه مییافت. سراسر قرآن به هم منعطفند یعنی این شش هزار و اندی آیه نظیر شش هزار ستون مستقیم نیست که هر کدام از دیگری جدا باشد. بلکه همانند دیوارهای هلالیاند که هر یک به دیگری مرتبط است، که اگر یکی از این هلالیها از بین برداشته شود همه سقوط میکنند و ثبات هر کدام به ثبات دیگران وابسته است. لذا، اگر کسی یک آیهی قرآن را انکار کرد همه قرآن را انکار کرده است و اگر کسی یک آیه قرآن را پذیرفت باید همه قرآن را پذیرفته باشد. و اگر کسی خواست عمق یک آیه را بفهمد، باید به عمق همه آیات پی ببرد، و اگر از ادراک عمق دیگر آیات محروم باشد هرگز از عمق آیه مورد نظر استفاده نمیکند، بلکه به مقدار ضعیفی از آن برداشت میکند. این است که خدای سبحان فرمود «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ» (18) خداوند بهترین سخن را که همانا کتاب سراسر هماهنگ و همگون است و بهم منثنی و منعطفاند نازل کرد. همه اینها شبیه همند، مثانی همند، به یکدیگر انثنا و انعطاف دارند. چون سراسر قرآن بهم منسجمند و هیچگونه اختلافی بین آیات آن نیست پس اگر یک عده از آیات میگوید قرآن تدریجاً نازل شده و یک عده از آیات میگوید قرآن دفعة نازل شده یقین داریم که هیچگونه اختلافی بین آنها نیست. آیا میتوان آن دفعی بودن را به اجمال تفسیر کرد و این تدریجی بودن را به تفصیل. یعنی بگوئیم در شب قدر اجمال قرآن و خلاصه قرآن یکجا نازل شد؟ و در طی بیست و سه سال تفصیلش تدریجاً نازل شد؟ آنچنانکه عدهای از مفسران چنین جمع کردهاند یا نه؟
قبلاً باید به این نکته توجه کرد که این قرآن تدوینی که حوادث جزئی جوامع بشری را گوشزد میکند، مانند حوادث صلح و جنگ و رویدادهای اقتصادی و رخدادهای اجتماعی و جریان صحنههای مختلف را با احکام آنها تبیین کند، ممکن نیست یکجا نازل شده باشد، زیرا، این آیات وظایف تدریجی فرد یا جامعه را بیان میکند. هر حادثهای که اتفاق میافتاد، از رسول الله (صلی الله علیه و آله) سئوال میکردند و جواب نازل میشد. نظیر آیه «وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا» (19) این یک حادثهای است که قرآن درباره او جواب داده. سؤالهای گوناگونی که از حضرت شده است در موقعیتهای خاص و جوابهای خاص نازل شد. کتابی که حوادث بیست و سه ساله را یکی پس از دیگری تبیین میکنند، و هر حکمی را که مربوط به هر حادثهای است در کنار آن بیان میکند نمیتواند یکجا نازل شده باشد. دستورات تدریجی و برنامههای تدریجی، تابع رویدادهای تدریجی است. اینچنین قوانین جمعاً و دفعة یکجا نازل نمیشود. این آیات تفصیلی و سورههای مفصل که مشتمل بر احکام جزئی و حوادث گوناگون و جوابها و دستورالعملهای مشخص و محدود و مرزبندی شده است نمیتواند یکجا نازل شده باشد و اگر درباره قرآن اجمال و تفصیلی هست، میتوان این معنا را پذیرفت که تفصیلش در طی بیست و سه سال است، یعنی این قرآن با این وسعتش یکجا نازل نمیشود. پس آنچه که در شب قدر نازل شد آیات مفصل و سورههای جدا از هم نمیتواند باشد. با توجه به بعد زمانی، و بعد حروف و بعد کلمات و بعد تدریجش. پس آن اجمال را باید به چه معنا گرفت؟ که با این تفصیل تدریجی بیست و سه ساله بسازد؟ آنها که گفتهاند اجمال قرآن در شب قدر نازل شد و تفصیلش در طی بیست و سه سال، عنایت کردهاند که منظور از اجمال، ابهام و خلاصهگیری نیست. یک وقت گزارشگر اخبار میگوید، خلاصه خبر این، و مشروح خبر آن. که مشروح خبر در مقابل خلاصه خبر است. خلاصه خبر مبهم است و مشروح آن مبین و روشن میباشد که اجمال آن گویا همه مضامین مفصل نیست مگر بطور کمرنگ و مبهم که ابهام آن را اخبار مشروح تبیین میکند. همه جریانهای مشروح را خلاصه اخبار نشان نمیدهد. آیا این که گفتهاند اجمال قرآن در شب قدر نازل شد و تفصیل قرآن در طی بیست و سه سال، اجمال و تفصیل یعنی خلاصه و شرح به این معنی است؟ یعنی مجمل در برابر مبین، یا نه؟ یک وقت اجمال در برابر تفصیل است، یعنی آن مجمل مبهم است و آن مفصل مبین. یکوقت اجمال در قبال تفصیل، یعنی بسیط در برابر مرکب است، مثل اینکه میگویند یک مجتهد که دارای ملکه اجتهاد است، این ملکه اجتهاد مجمل همه مسائل تفصیل فقه است؟ یک حکیم در مراحل عقل بالمستفاد بطور اجمال همه مسائل جهانبینی فلسفی را عالم است. آنچه در کتاب فلسفی مینگارد تفصیل و گسترشی است از آنچه در مقام ملکه اجتهاد و فلسفی میداند. یا یک فقیه نامور که دارای ملکه اجتهاد فقهی است، این اجتهاد مطلق، مقام اجمال است، و آن تدوین کتابهای فقهی، در مقام تفصیل. نه آن مجمل در برابر مبین، به این معنی که مبهمی در برابر معین و مبین قرار گرفته باشد، بلکه بسیط در برابر مرکب قرار میگیرد. فرق بین اجمال و تفصیل فرق بین ابهام و تبیین نیست بلکه فرق بین بساطت و ترکیب است. آن علم اجمالی که در اصول مطرح است، یک علم تفصیلی است و دو شک محض. آن علم اجمالی با جهل و شک همراه است. اگر انسان یک مطلب را به تفصیل بداند ولی مواردش را نداند آن مطلب را که میداند معلوم به تفصیل اوست، مواردی را که نمیداند مورد جهل بسیط و شک محض است. آن اجمال و تفصیلی که در اصول مطرح است، علمی است آمیخته با جهل و شک. آن مجمل و مبین که باز در اصول مطرح است ابهامی است در برابر تبیین. و اما اجمال و تفصیلی که در این بحث مطرح است، بساطتی است در برابر ترکیب. یک مجتهد مطلق که دارای ملکه اجتهاد است آن ملکه اجتهاد، اجمال هزارها مسائل تفصیلی فقهی است، آن هزارها مسائل فقهی گسترده، این ملکه مجمل اجتهاد است، این ملکه اجتهاد مجمل است و آن هزارها مسائل گسترده فقهی مفصل. آن تفصیل در قبال این اجمال، یعنی گسترش در برابر بساطت و گسترده در برابر بسیط، نه مبهم در مقابل مبین. در شب قدر همه معارف قرآن بطور مجمل یعنی بطور بسیط نظیر ملکه اجتهادی در فقه، و نظیر اقتدار بر جهانبینی در فلسفه که همه حقایق را لفاً و بسیطاً داراست نازل شده است. باز شدن آن حقیقت واحد و بسیط همانا گسترش آن حقیقت بسیط در طی بیش از بیست سال است، و این توجیه میتواند تفسیر مناسبی برای نازل شدن قرآن کریم باشد. بیان دیگری را استاد علامه طباطبائی - رضوان الله تعالی علیه - در تفسیر المیزان فرموده است، و آن اینست که تفصیل قرآن در دو مرتبه نازل نشده، یعنی بدین صورت نیست که یکبار همه معارف قرآن در شب قدر، و بار دیگر در طی بیش از بیست سال نازل شده باشد. بلکه قرآن دارای مرتبه بسیط و صیانت از تغییر است و همچنین دارای مرتبه تفصیل و صالح برای تغییر به نحو ناسخ و منسوخ و مانند آن است، و هر دو مرحله آن را قرآن میگویند. و آنچه دفعة بر قلب مطهر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در شب قدر نازل شد همان مرتبه بسیط و مصون از دگرگونی است و آنچه در طی بیش از بیست سال نازل شده است همان مرتبهی تفصیل و کثرت است که با دگرگونیهای ناسخ و منسوخ سازگار است. و این تحقیق گرچه با بعضی شواهد قرآنی و روائی قابل تطبیق است لکن باید عنایت نمود که نزول آن معنای بسیط قرآن با شب قدر وقتی سازگار است که اجمال آن آمیخته با کشف تفصیلی باشد و اگر اجمال آن همان بساطت محض باشد، چه اینکه لازمه ام الْكِتَابِ بودن و مقام قضا داشتن همان است، هرگز با نزول در شب قدر که شب اندازه است مناسب نخواهد بود، ولی اگر اجمال آن بمعنای بسیط الحقیقة بودن باشد که با کشف تفصیلی سازگار است، این توجیه میتواند نازل شدن قرآن طی دو مرحله را تبیین کند، یکبار در شب قدر همه معارف قرآن بدون لفظ به رسول الله (صلی الله علیه و آله) نازل شد، بار دیگر در کسوت لفظ و در پیراهن لغت طی بیست و سه سال تنزل کرد. «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» طبق بیان استاد - رحمة الله - شب قدر شبی است بسیار پربرکت، زیرا در آن شب قرآن بطور گسترده نازل شد. و چرا آن اجمال باید در عین کشف تفصیلی باشد؟ برای اینکه «فِیهَا یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ» (20) آن شب قدر، شب اندازه است نه شب اجمال، شب گسترش است نه شب خلاصهگیری، شب هندسه و اندازه است نه شب نقشه کلی دادن. در شب قدر اگر قرآن نازل شد، با قدر و اندازه نازل شد که همان اجمالی است در عین کشف تفصیلی، اگر در شب قدر همه امور از یکدیگر جدا میشوند معارف قرآن هم جدا از هم بر قلب مطهر رسول الله (صلی الله علیه و آله) نازل شد، و آن حضرت یک شبه درهای بیش از شش هزار خزینه را گشود، و ذخائر آنها را از نزدیک مشاهده کرد، نه آنکه یک شبه سیر اجمالی به معنای ابهام کرده باشد، زیرا اولاً در مقام تجرد محض ابهام وجود ندارد، و ثانیاً شب قدر اجمال نیست، شب قدر شب اندازه و هندسه است، کثرت است، شب قدر است، نه شب قضا. در مقام قضا هم رسول الله (صلی الله علیه و آله) حضور یافت «وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِیمٍ عَلِیمٍ» اما در شب قدر که شب تفصیل و گسترش است، شب تفریق امر است، تمام آیات را رسول الله (صلی الله علیه و آله) باید گسترده یافته باشد «فِیهَا یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ» چون در سورهی فصلت اصل تفصیل را بیان فرمود «كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ» و آنرا در سورههای دیگر تبیین کرد که یک مقام، مقام احکام و اجمال است و یک مقام، مقام تفصیل. در سوره زخرف هم فرمود «وَالْكِتَابِ الْمُبِینِ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِیام الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ» در مرحله تجرد تام محکم است، در مرحله طبیعت مفصل است. هر امر محکمی در شب قدر تفصیل مییابد و هر قضائی در شب قدر، قدر میشود، هر خلاصهای در شب قدر مشروح میشود، اما نه در خلاصه ابهام است و نه در قضا ابهام است و نه در ام الْكِتَابِ ابهام است و نه در خصوص این تفصیل تدریج راه دارد. بنابراین دو نحو تفصیل در قرآن مطرح است. یکی تفصیل بیست و سه ساله که این همان تفصیل زمانی و تدریجی است، دیگری تفصیلی که با اجمال همراه است، یعنی در عین حال که بسیط است مرکب نیز هست. چون همه حقایق ترکیبی را به نحو لف و بساطت دارد، در عین حال که واحد است همه کمالات کثیر را داراست و چون این کثرت در طول آن وحدت است و نه در عرض او، بنابراین جمع هر دو در یک موطن ممکن است. یعنی در عین حال که درام الْكِتَابِ به نحو وحدت وجود دارد، همه حقایق تفصیل و تبیین بعدی را نیز واجد است، چون در عرض هم نیستند که اجتماع اجمال با تفصیل و اقتران وحدت با کثرت میسر نباشد. بنابراین اگر این طور بگوئیم که در شب قدرت همه معارف قرآن به طور تفصیلی که در عین اجمال است و اجمالی که در عین کشف تفصیلی است بر قلب مطهر رسول الله (صلی الله علیه و آله) نازل شد، نه بصورت تفصیل تدریجی و زمانبندی شده بیست و سه ساله، که با اجمال سازگار نمیباشد معنای قدر هم محفوظ خواهد شد، چه اینکه دفعی بودن که در انزال استفاده میشود حفظ خواهد شد، زیرا تعبیر به انزال شده نه تعبیر به تنزیل، و هم دوبار نازل شدن را توجیه میکند، و الا اجمال بیتفصیل با اندازهگیری شب قدر سازگار نیست. «فِیهَا یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ أَمْراً مِنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِینَ رَحْمَةً مِن رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (21) یعنی آن امری که از نزد خدای سبحان و محکم و بسیط بود در شب قدر باز شد. آن قضای بسیط در شب قدر تکثیر شد. آن واحد، در شب قدر در مجالی فراوان تجلی کرد. آن بسیط در شب قدر در مجالی مرکب ظهور پیدا کرد. این نزول به نحو تجلی است، نه تجافی. همان تعبیر بلند نهجالبلاغه است که بارها به عرض رسید، حضرت فرمود «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر ان یکونوا رأوه» فرمود: خدا برای بندگانش در کتابش تجلی کرد بدون آنکه مردم او را ببینند. قرآن مجلای ظهور حق است. چشم ملکوتی میخواهد که متکلم را در کلماتش مشاهده کند. اگر کسی عالم به این معارف نبود نابینا است. معلوم میشود عالم کسی است که آن معارف را ببیند نه آنکه فقط مفاهیم آنها را بداند. عالم آنست که بنگرد نه فقط بنگارد. عالم آنست که بیابد نه فقط بگوید. شیخ اشراق در حکمة الاشراق میگوید: خلاصه آنچه را که من در این کتاب نوشتم یک شب از طرف خدای متعال به من افاضه شد و من آن را آموختم، آنگاه آنچه را که من یک شبه یافتم در طی چند مدت در این کتاب مبسوط مینگاشتم، و کتاب حکمةالاشراق سهروردی به تعبیر خودش و نیز به تعبیر مرحوم صدرالمتألهین در مبدأ و معاد، قرة عیون اصحاب المعارف است. او میگوید خلاصه مطالب این کتاب را خدا یکشبه به من آموخت. پس میشود یکشبه ره چندین ساله را رفت. هیچ کس مانند رسول الله صلی الله علیه و و آله یک شبه ره شش هزار و اندی آیه را طی نکرد، که آیات قرآن خلاصه جهان تکوین هستند. هیچ حقیقتی در عالم نیست که قرآن حاوی آن نباشد و به آن نظر نداشته باشد و نگفته باشد. ولی قرآن نور و هدایت است که با جان پاک و قلب روشن میتوان آن را مشاهده کرد و مانند علوم تجربی نیست که کسی بتواند از راه علم حصولی مسائل آنها را استفاده کند، و اما آن کس که در مرحله بالا است بر همه علومی که در مرحله پائین است اشراف دارد. مگر نه آن است که این علوم وجودات مجردند؟ مگر نه آن است که علوم جزء صور مجرده جهان هستند؟ مگر نه آن است که این علوم وجودات خاصند؟ مگر نه آن است که آنام الْكِتَابِ حاوی همه اینهاست؟ مگر نه آن است که «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (22) هرچه در نزد بشر است، خزینهاش پیش خداست و از آنجا تنزل میکند. مگر نه آن است که همه آن خزائن جزءام الْكِتَابِ است، و اینها کتابهای تفصیلی و تدریجی هستند؟ مگر نه آن است که انسان کامل چون ولی الله الاعظم وقتی بهام الْكِتَابِ رسیده است به همه خزائن الهی و به همه مادون اشراف و احاطه حضوری دارد؟ بنابراین به همه علوم تفصیلی آگاه میباشد، و کسی که به آن پایگاه رفیع راه نیافت فقط به پیکر قرآن مأنوس میشود، با لغت قرآن انس میگیرد، با مقام تفصیل تدریجی قرآن آشنا میشود و با لفظ و مفهوم قرآن ارتباط برقرار میکند، نه با جان قرآن، فهمید همه علوم و استنباط آنها از قرآن میسور ما نیست. غرض آن است که شب مبارک شبی است که انسان بتواند حقیقتی را بیابد که در عین اجمال با کشف تفصیلی همراه باشد، ابهام در حریم آن حقیقت راه نداشته باشد. زیرا آن حقیقت بسیط است نه مبهم، در بساطت ابهام رخنه نمیکند. نه تنها شیخ اشراق، بلکه عده دیگر از عرفا و حکمای الهی و اسلامی هم به این فیض رسیدهاند. آنها که شاگردان ویژه انبیاء و اولیاءند گاهی نسیم و آن نفحات الهی به مشام آنها میرسد، لکن گرچه خوش میدرخشد ولی دولت مستعجل است، و دوامی ندارد. اگر رسول الله (صلی الله علیه و آله) یکشبه بیش از شش هزار خزینه الهی را بازدید کرد، شاگردان آن حضرت هم با پیمودن راه آن حضرت میتوانند یکشبه بسیاری از معارف قرآنی و جهانبینی را بفهمند و بیابند. این راه به روی انسانهای سالک بسته نیست لکن شرطش آن است که:
بدادم عقل را رهتوشه از می*** به شهر هستیش کردم روانه
اگر این خرد ظاهری به میخانه رفت و لعل ناب به جوش آمد و انسان از راه دل سفر کرد و در معرفت نفس کوشید میتواند شب قدری داشته باشد، و بخشی از انوار الهیه را اجمالاً بیابد که در عین کشف تفصیلی باشد. شب قدر شب اندازه است، شب قدر شب هندسه است، هر چیزی را با اندازهاش نازل میکنند.
امیدواریم خدای متعال آن توفیق را مرحمت کند که دلهای ما ظرف معارف قرآن کریم باشد. هم آیات قرآن را در مقام تلاوت بخوانیم، مخصوصاً در این ماههای پربرکت، ماه رجب، ماه شعبان، ماه مبارک رمضان، زیرا تلاوت آیات به نوبه خود فضیلت است «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ» (23) بعد از تلاوت و خواندن، با معانی بلند قرآن مأنوس بشویم و بعد از این معانی آنها را در جانمان به عنوان علم راسخ جایگزین کنیم، همراه با آن عمل صالح را طبق آنچه قرآن راهنمائی کرده انجام بدهیم تا قرآن در دنیا و آخرت با ما باشد اگر این چنین کردیم قرآن ما را رها نمیکند و بعد از مرگ هم با قرآنیم. اینکه گفته میشود بعد از مرگ با قرآنیم به این معنی نیست که بعد از مرگ به قرآن عمل میکنیم بلکه با قرآن محشور میشویم، با آیات الهی محشور میشویم. امیدواریم ثواب این بحثها را خدای متعال بعد از پذیرش به ارواح تابناک انبیاء و اولیاء الهی اهدا بفرماید. به ارواح شهدای انقلاب شکوهمند اسلامی اهدا بفرماید. رزمندههای ظفرمند را فاتحانه از میدانهای نبرد به اهلشان برگرداند. دشمنان اسلام و مسلمین را سرکوب و مخذول بفرماید. رهبر کبیر انقلاب را در پرتو عنایتهای حضرت بقیةالله - ارواح من سواه فداه - از امدادهای غیبی برخوردار بفرماید و همه مسلمین و مؤمنین را از عنایتهای خاص خودش متنعم بفرماید. غفرالله لنا ولکم.
پینوشتها:
1. سورهی نبأ، آیهی 19.
2. سورهی دخان، آیات 1، 2، 3.
3. سورهی انعام، آیهی 57.
4. سورهی فاطر، آیهی 23.
5. سورهی اعراف، آیهی 188.
6. سورهی زخرف، آیهی 3.
7. سورهی زخرف، آیهی 4.
8. سورهی شعراء، آیات 193 و 194.
9. سورهی نحل، آیهی 44.
10. سورهی اسراء، آیهی 106.
11 و 12. سورهی فرقان، آیهی 32.
13. سورهی قدر، آیهی 1.
14. سورهی قدر، آیات 2 و 3.
15. سورهی بقره، آیهی 185.
16. سورهی دخان، آیات 1 و 2 و 3.
17. سورهی نساء، آیهی 82.
18. سورهی زمر، آیهی 23.
19. سورهی مجادله، آیهی 1.
20. سورهی دخان، آیهی 4.
21. سورهی دخان، آیات 4 و 5 و 6.
22. سورهی حجر، آیهی 21.
23. سورهی آل عمران، آیهی 164.
جوادی آملی، عبدالله؛ (1375)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 3)، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم.