دانش اهل دل و اهل تن در بیان مثنوی

«اهل دل»، یعنی کسانی که از درون خود راهی به حق دارند. «علم‌های اهل دل» نیز دانشی است که بی‌واسطه از حق می‌آموزند. این‌گونه آگاهی، انسان را از خود و وابستگی مادی‌اش می‌گیرد و به اشارت حق به سوی حق می‌کشاند. این
شنبه، 5 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دانش اهل دل و اهل تن در بیان مثنوی
دانش اهل دل و اهل تن در بیان مثنوی

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 

علم‌های اهل دل حمّال‌شان *** علم‌های اهل تن، احمال‌شان
علم، چون بر دل زند، یاری شود *** علم، چون بر تن زند باری شود
گفت ایزد یحملُ اسفاره *** بار باشد علم، کآن نبود ز هو
علم، کآن نبود زهو بی‌واسطه *** آن نپاید، همچو رنگ ماشطه
لیک چون این بار را نیکو کشی *** بار برگیرند و بخشندت خوشی
هین مکش بهر هوا آن بارِ علم *** تا ببینی در درون انبارِ علم

«اهل دل»، یعنی کسانی که از درون خود راهی به حق دارند. «علم‌های اهل دل» نیز دانشی است که بی‌واسطه از حق می‌آموزند. این‌گونه آگاهی، انسان را از خود و وابستگی مادی‌اش می‌گیرد و به اشارت حق به سوی حق می‌کشاند. این علم، حمل کننده‌ی وجود ظاهری انسان است. اما «علم‌های اهل تن» که دانش مادی و مربوط به این جهان است باری بر دوش اهل آن است.
به عبارت دیگر، علم‌های اهل دل که به طریق کشف و ذوق حاصل می‌شود، آنان را به آرامش یقین می‌رساند و صاحبان علوم ظاهری، همواره در زیر بار شک و اضطراب هستند. «بر دل زند»، یعنی در دل فرود می‌آید و علمی که «بر تن زند» همان علم‌های اهل تن یا اهل حسّ است. علم‌هایی که از راه کشف شهود حاصل شود همیشه یاور انسان است، ولی علم‌های تقلیدی و رسمی، بار سنگین تردید و ناآرامی را بر روح می‌افکند. علم‌های اهل دل از جانب «هو» می‌آید و آن چه علم الهی نیست همان است که در آیه‌ی پنجم سوره جمعه آمده: (مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً)؛ چون خری است که کتاب‌هایی را حمل می‌کند.
البته این آیه درباره‌ی عالمان یهود و دشمنان اسلام است، نه درباره‌ی عالمان علم تن. مولانا می‌گوید: این علوم دنیایی و مادی مثل رنگی است که آرایش‌گر بر چهره کسی می‌گذارد و نمی‌پاید. «این بار»، اشاره به بار علم‌های اهل دل و بار معرفت حق و ریاضت در راه آن است. تحمل مشکلات راه این علم، سرانجامِ خوشی دارد. «آن بار علم»، اشاره به علم این جهانی و مادی یا علم تن است، اگر این علم را رها کنی در درون خود انبار علم خواهی دید و این علم الهی است.

تا که بر رهوار علم آیی سوار *** بعد از آن افتد تو را از دوش بار
از هواها، کی رهی بی جام هو *** ‌ای زهو قانع شده با نام هو
از صفت، وز نام، چه زاید، خیال *** و آن خیالش هست دلال وصال
دیده‌ای دلال بی‌مدلول هیچ *** تا نباشد جاده، نبود غول هیچ
هیچ نامی بی‌حقیقت دیده‌ای *** یا ز گاف و لام گل، گل چیده‌ای
اسم خواندی، رو مسمی را بجو *** مه به بالا دان، نه اندر آب جو

مولانا می‌گوید: این علم اهل دل مانند مرکب رهواری است که تو را به وصال حق می‌رساند. و جام می‌حقیقت که هو به تو می‌دهد، تو را از هوای نفس می‌رهاند، به شرط آن که فقط نام هو، تو را قانع نکند و بکوشی تا حقیقت آن نام را دریابی؛ اگرچه نام هو هم خود چراغ هدایت است، زیرا نام حق در تو «خسال» او را پدید می‌آورد و همین خیال هم راهنمای «وصال» است. در هر کاری آن چه ما را به مقصود رهنمون می‌شود، حاکی از وجود آن شیء و مدلول یا مقصود است. مطابق تصور قدما غول، راه کاروان‌ها را می‌بست و آنها را به بی‌راهه می‌برد. مولانا می‌گوید: همین عامل انحراف هم خود حاکی از آن است که «جاده» و در نتیجه مقصدی وجود دارد. لذا دو حرف «گاف و لام» گل نیست، اما می‌تواند ما را به حقیقت گل راهنمایی کند، به همین ترتیب می‌مسمایی دارد و اسم، تصوری از مسمای خود است؛ چنان‌که تصور ماه در آب، نشانه‌ی وجود ماه است و اگر به اصل آن توجه کنی، آن اصل یا مسما یا آن حقیقت را می‌بینی.

منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.
 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط