مثنوی و تابیدن نور الهی بر انسان

اگر نور حق بر بنده‌ای بتابد، حتی اگر بنده قادر به ادراک آن نباشد، در او اثر می‌گذارد؛ چنان که کور اگر نور آفتاب را نبیند، گرمی آن را احساس می‌کند. «بی‌فتور» یعنی پایدار. مرحله‌ی بالاتر تأثیر این نور را هم می‌بینیم: نور خورشید
پنجشنبه، 10 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مثنوی و تابیدن نور الهی بر انسان
 مثنوی و تابیدن نور الهی بر انسان

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 
هرکه بینا ناظر نورش بدی *** کور زآن خورشید هم گرم آمدی
پس ز گر می‌فهم کردی چشم کور *** که بر آمد آفتابی بی‌فتور
لیک این گرمی ‌گشاید دیده را *** تا ببیند عین هر بشنیده را
گرمی‌اش را ضجرتی و حالتی *** زآن تبش دل را گشادی فسحتی
کور چون شد گرم از نور قدم *** از فرح گوید که من بینا شدم
سخت خوش مستی ولی ‌ای بوالحسن *** پاره‌ای را هست تا بینا شدن
این نصیب کور باشد ز آفتاب *** صد چنین والله اعلم بالصواب

اگر نور حق بر بنده‌ای بتابد، حتی اگر بنده قادر به ادراک آن نباشد، در او اثر می‌گذارد؛ چنان که کور اگر نور آفتاب را نبیند، گرمی آن را احساس می‌کند. «بی‌فتور» یعنی پایدار. مرحله‌ی بالاتر تأثیر این نور را هم می‌بینیم: نور خورشید کور را گرم می‌کند اما نور حق کوران معرفت را بینا می‌سازد. مراد از «عین هر بشنیده» ارتقا از علم‌الیقین به عین‌الیقین یا تبدیل علم تقلیدی به علم تحقیقی است. گرمی حاصل از نور حق همراه با ضجرت (دل تنگی) و در عین حال همراه با حالتی (شور و شوقی) است و دل از همان گرمی تب، گشایشی احساس می‌کند و غم همراه با شادی دارد. «فُسحت» به معنای گشادگی است. مولانا از سالکی سخن می‌گوید که زود خود را گم می‌کند و گرم شدن را بینا شدن می‌پندارد. نصیب و بهره‌ی ناآگاهان از نور حق همین است که گرم می‌شوند و می‌پندارند بینا شده‌اند. چنین مواردی در سلوک، بسیار اتفاق می‌افتد.

وآن که او آن نور را بینا بود *** شرح او کی کار بوسینا بود
ور شود صد تو که باشد این زبان *** که بجنباند به کف پرده‌ی عیان
وای بر وی گر بساید پرده را *** تیغ اللهی کند دستش جدا
دست چه بود خود سرش را بر کند *** آن سری کز جهل سرها می‌کند
این به تقدیر سخن گفتم تو را *** ورنه خود دستش کجا و آن کجا
از زبان تا چشم کو پاک از شکست *** صد هزاران ساله گویم اندک است

تا این جا سخن از کسی بود که از نور حق و از عوالم غیب ادراکی ناقص دارد، اما اکنون سخن از کاملان و واصلان است. بینا بودن در این جا مفهوم عین‌الیقین دارد. آگاه‌ترین و داناترین مردم هم نمی‌تواند حال و مرتبه‌ی معنوی چنین کسی را با لفظ و عبارت بیان کند؛ حتی بوعلی سینا. زبان اگر به جای یک لایه صد لایه باشد و تمام صد لایه‌ی آن سخن گوید، نمی‌تواند از اسرار غیب پرده بردارد. وای به حال آن کسی که اهل زبان و علوم ظاهری است و با این وجود بخواهد پرده‌ی پندار را از جلوی چشم آدمیان بردارد و آنان را به مرتبه حقیقت برساند. در این صورت تیغ غیرت الهی دستش و بلکه سرش را قطع می‌کند؛ همان سری که از روی نادانی و جهالت گردن فرازی‌ها می‌کند. این سخن را بر سبیل مثال و فرض به تو گفتم، وگرنه اهل زبان و کلام و اصحاب قیل و قال کجا می‌توانند به کشف حقیقت نایل شوند؟ مراد از «چشم»، چشمی است که قادر به دیدن عوالم غیب است. آن چه با زبان می‌گوییم و آن چه چشم باطن می‌بیند بی‌نهایت از هم فاصله دارند.

هین مشو نومید نور از آسمان *** حق چو خواهد می‌رسد در یک زمان
صد اثر در کان‌ها از اختران *** می‌رساند قدرتش در هر زمان
اختر گردون ظلم را ناسخ است *** اختر حق در صفاتش راسخ است
چرخ پانصد ساله راه‌ای مستعین *** در اثر نزدیک آمد با زمین
سه هزاران سال و پانصد تا زحل *** دم به دم خاصیتش آرد عمل
در همش آرد چو سایه در ایاب *** طول سایه چیست پیش آفتاب
وز نفوس پاک اختروش مدد *** سوی اخترهای گردون می‌رسد
ظاهر آن اختران قوام ما *** باطن ما گشته قوام سما

مولانا برای این که سالکان دل‌سوخته نومید نشوند، می‌گوید: هرگز به خود نومیدی راه مده که اگر خدا بخواهد نور هدایت و توفیق الهی در یک لحظه به تو می‌رسد و تو را به مقام شهود حقیقت می‌رساند. مگر نمی‌بینی که قدرت حق موجب تأثیر انوار خورشید و ستارگان طبیعت را لحظه به لحظه در معادن می‌شود و سنگ‌ها را به لعل و گوهر مبدل می‌سازد. گرچه خورشید، تاریکی‌های محسوس را محو می‌کند، اما نور حق در صفات او تجلی می‌کند. تا این جا مثال‌ها از رسیدن انوار آسمانی به موجودات زمینی بود و اکنون موجود خاکی به چنان مرتبه‌ای می‌رسد که به اخترهای گردون مدد می‌رساند. در زندگی مادی و ظاهری، کواکبی هستند که در بخت و کیفیت زندگی ما اثر دارند، اما در امور باطنی و معنوی، انسان‌های واصل به حق‌اند که قوام دهنده‌ی گردش آسمانند، زیرا این پدیده‌ی انسانی است که می‌تواند امانت راز حق را بر دوش کشید.

حاصل اندر یک زمان از آسمان *** می‌رود می‌آید ایدر کاروان
نیست بر این کاروان این ره دراز *** کی مفازه زفت آید با مفاز
دل به کعبه می‌رود در هر زمان *** جسم طبع دل بگیرد ز امتنان
این دراز و کوتهی مر جسم راست *** چه دراز و کوته آن جا که خداست
چون خدا مر جسم را تبدیل کرد *** رفتنش بی‌فرسخ و بی‌میل کرد
صد امیدست این زمان بردار گام *** عاشقانه‌ای فتی خل الکلام
گرچه پله‌ی چشم بر هم می‌زنی *** در سفینه خفته‌ای ره می‌کنی

مولانا می‌گوید: نومید مشو، خداوند می‌تواند راه دراز این عالم تا عالم معنا را نزدیک کند. اکنون از مجموع سخن چنین نتیجه‌گیری می‌کند: این سیر روح است،‌ نه سیر جسم. در سیر روح، زمان و مکان مطرح نیست و در یک لحظه می‌تواند از این جا به کعبه برسد. «ایدر» یعنی این جا یا اکنون. «مفازه» یعنی بیابان و محل رستگاری. مفاز یعنی رستگار. روح که می‌تواند در یک دم خود را به عالم معنا یا به جایی بسیار دور برساند، از بیابان چه بیم دارد. مولانا می‌گوید: جسم هم اگر مورد لطف و منت حق قرار گیرد، می‌تواند مانند دل یا روح، این راه دراز را در یک دم طی کند. جسم در صورتی می‌تواند مانند روح این راه دراز را طی کند که خدا آن را تبدیل کند. انبیا و اولیای حق جسمشان خاصیت روح دارد و فاصله‌ها را با واحدهای طول مثل فرسخ یا میل نمی‌سنجد. «خل الکلام»؛ یعنی سخن را رها کن، چون با سخن این معنا تفهیم نمی‌شود، سیر روحانی را دنبال کن. مولانا این سیر را چنین وصف می‌کند: مرد حق در ظاهر در میان مردم و بیدار است، اما پروردگار او را به عالم معنا می‌کشاند و روح او چنان آرام راه می‌پیماید و گویی در کشتی خفته است.

بهر این فرمود پیغمبر که من *** هم ضچو کشتی‌ام به طوفان زمن
ما و اصحابم چو آن کشتی نوح *** هر که دست اندر زند یابد فتوح
چون که با شیخی تو دور از زشتی‌ای *** روز و شب سیاری و در کشتی‌ای
در پناه جان جان بخشی تو‌ای *** کشتی اندر حفته‌ای ره می‌روی
مگسل از پیغامبر ایام خویش *** تکیه کم کن بر فن و بر کام خویش
گرچه شیری چون روی ره بی‌دلیل *** خوش‌بین و در ضلالی و ذلیل

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من و اصحابم (اهل بیتم) در طوفان روزگار مانند کشتی‌ایم. اشاره دارد به حدیثی که عبارات آن در منابع مختلف تفاوت‌های جزئی دارد: مثل علماء امتی، مثل اهل بیتی، مثل عترتی، یا مثلی و مثل اصحابی، مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق؛ دانشمندان امت من، یا اهل بیت ما و یا عترت من و یا مثل من و اصحابم، مانند کشتی حضرت نوح هستند، هر که در آن سوار شود رستگار گردد و هر که از آن بازماند هلاک می‌شود.
«فتوح» گشایشی است که از حق به بنده می‌رسد. مولانا مصداق و معنای حدیث را از انبیا به اولیا، مرشدان و مشایخ تعمیم می‌دهد و می‌گوید: مرید در پناه شیخ نیز سیر دائم به سوی حق دارد. «جانِ جان‌بخش» روح کمال یافته‌ی شیخ است که به مریدان جان می‌بخشد و قدرت سیرالی‌الله می‌دهد. «پیغمبر ایام»، شیخ است. «فن و گام»، تدبیر و عمل سالک است که بدون توجه شیخ به جایی نمی‌رسد.

هین مپر الا که با پرهای شیخ *** تا ببینی عون و لشکرهای شیخ
یک زمانی موج لطفش بال توست *** آتش قهرش دمی حمال توست
قهر او را ضد لطفش کم شمر *** اتحاد هر دو بین اندر اثر
یک زمان چون خاک سبزت می‌کند *** یک زمان پر باد و گبزت می‌کند
جسم عارف را دهد وصف جماد *** تا برو روید گل و نسرین شاد
لیک او بیند نبیند غیر او *** جز به مغز پاک ندهد خلد بو
مغز را خالی کن از انکار یار *** تا که ریحان یابد از گلزار یار
تا بیابی بوی خلد از یار من *** چون محمد بوی رحمان از یمن

«پرهای شیخ»، ارشادات و تعالیم اوست. در بیت بعد می‌بینیم که ارشاد شیخ گاه به صورت مهر و لطف جلوه می‌کند و گاه در لباس قهر، که در هر دو صورت مرید را به پیش می‌کشاند. «سبزت می‌کند»؛ یعنی به تو کمال می‌بخشد و وجودت را ثمربخش می‌کند یا شادت می‌کند. «پرباد و گبز»؛ یعنی مغرور و گنده و به عبارت دیگر مدعی کمال. مولانا می‌گوید: جسم هم در راه کمال می‌افتد، همان طور که جماد یعنی خاک رویا می‌شود. این تکامل و تحول را مرد راه حق می‌تواند ببیند. «مغز پاک» مغزی است که در آن انکار عوالم غیبی و الهی راه ندارد و چنان که در بیت بعد می‌بینیم، خالی از انکار یار است. «یار»، حق یا مردِ حق و مرشد است. آنها که مغزی خالی از انکار دارند جلوه‌های حق را در یک دیگر و در روابط معنوی با هم می‌یابند و چنان که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مطابق حدیث معروف، بی‌آن‌که اویس قرنی را دیده باشد، با او پیوند روحی داشت و می‌گفت: من بوی حق را از سوی یمن احساس می‌کنم: «انی لاحد نفس الرحمن من قبل الیمن».
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط