مؤلف: محمدرضا افضلی
چند آن فرعون میشد نرم و رام *** چون شنیدی او ز موسی آن کلام
آن کلامی که بدادی سنگ شیر *** از خوشیّ آن کلام بینظیر
چون بهامان که وزیرش بود او *** مشورت کردی که کینش بود خو
پس بگفتی تاکنون بودی خدیو *** بنده گردی ژندهپوشی را بریو
همچو سنگ منجنیقی آمدی *** آن سخن بر شیشه خانه او زدی
هرچه صد روز آن کلیم خوش خطاب *** ساختی در یک دم او کردی خراب
عقل تو دستور و مغلوب هواست *** در وجودت رهزن راه خداست
ناصحی ربانیی پندت دهد *** آن سخن را او به فن طرحی نهد
کاین نه بر جای است هین از جا مشو *** نیست چندان با خود آ شیدا مشو
مولانا معتقد است که کافر و طاغی هم راهی به خدا دارند. به خصوص در مورد فرعون میگوید: او خود میدانست که حب دنیا او را به ادعای خدایی کشانده است. مولانا دوست و مشاور را در کمال یا تباهی شخصیت مؤثر میداند و غالباً همین هامان وزیر فرعون را برای نمونه یاد میکند. هامان به فرعون میگفت: تاکنون تو پادشاهی بزرگ بودی، اما اکنون میخواهی فریب ژندهپوشی را بخوری و غلام شوی؟ سخن هامان، مانند سنگی بود که از یک منجنیق رها شد و به شیشهی خانه او و قلب ضعیف و شخصیت سطحی فرعون اصابت کرد. هرچه موسای کلیم الله و خوشبیان طی صد روز میساخت، هامان میآمد و در یک لحظه آن را ویران میکرد. مولانا از حکایت فرعون و هامان نتیجه میگیرد که حقیقتِ نوعیه این دو شخص در بسیاری از آدمیان وجود دارد و میفرماید: عقل تو در کشور وجودت به منزله وزیر و مغلوب هوای نفس است و آن عقل، تو را از راه خدا منحرف میکند. هرگاه نصیحت کنندهی الهی، به تو ارشاد کند، عقل معاش، سخنان او را با حیله و تزویر، مردود نشان میدهد. عقل معاش به تو میگوید که این سخنان هادی، بیربط است، مبادا از جایت تکان بخوری که این حرفها چندان هم پسندیده نیست. به خود بیا و این قدر شیفتگی نشان نده.
وای آن شه که وزیرش این بود *** جای هر دو دوزخ پُر کین بود
شاد آن شاهی که او را دست گیر *** باشد اندر کار چون آصف وزیر
شاه عادل چون قرین او شود *** معنی نورٌ علی نور این بود
چون سلیمان شاه و چون آصف وزیر *** نور بر نور است و عنبر بر عبیر
شاه چون فرعون و هامانش وزیر *** هر دو را نبود ز بدبختی گزیر
پس بود ظلمات بعضٌ فوق بعض *** نی خرد یار و نه دولت روز عرض
من ندیدم جز شقاوت در لئام *** گر تو دیدستی رسان از من سلام
وای به حال آن شاهی که وزیرش شخصی مثل هامان باشد، چون جای آن دو دوزخ قهار است. خوشا به حال شاهی که در امور مملکتی، وزیری مانند آصف، دستگیرش باشد. اگر شاهی دادگر مثل سلیمان با وزیری مانند آصف بن برخیا همراه شود، این مصاحبت و همراهی همان مصداق نورٌ علی نور است. اما اگر شاه مانند فرعون باشد و هامان وزیر او، هیچ یک راهی جز بدبختی ندارند. پس تاریکی بر تاریکی قرار میگیرد و روز قیامت نه عقل میتواند به آنان یاری کند و نه بخت. اشاره دارد به آیه 40 سوره نور: (أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَكَدْ یَراهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ)؛ یا هم چون تاریکیهایی در دریایی ژرف است که موج، آن را فرو پوشد و بر زبر آن، موجی دیگر است و بر زبر آن ابری تاریک. ظلمتهایی است یکی بر روی دیگر. آن چنان که هرگاه دست خود را برون آرند از شدت تاریکی، نمیتوانند آن را ببینند و هر که را خدا نوری نداده نوری ندارد».
من که در میان آدمیان فرومایه، چیزی جز بدبختی ندیدهام، اگر تو غیر از این دیدهای سلام مرا به آن شخص برسان.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
آن کلامی که بدادی سنگ شیر *** از خوشیّ آن کلام بینظیر
چون بهامان که وزیرش بود او *** مشورت کردی که کینش بود خو
پس بگفتی تاکنون بودی خدیو *** بنده گردی ژندهپوشی را بریو
همچو سنگ منجنیقی آمدی *** آن سخن بر شیشه خانه او زدی
هرچه صد روز آن کلیم خوش خطاب *** ساختی در یک دم او کردی خراب
عقل تو دستور و مغلوب هواست *** در وجودت رهزن راه خداست
ناصحی ربانیی پندت دهد *** آن سخن را او به فن طرحی نهد
کاین نه بر جای است هین از جا مشو *** نیست چندان با خود آ شیدا مشو
مولانا معتقد است که کافر و طاغی هم راهی به خدا دارند. به خصوص در مورد فرعون میگوید: او خود میدانست که حب دنیا او را به ادعای خدایی کشانده است. مولانا دوست و مشاور را در کمال یا تباهی شخصیت مؤثر میداند و غالباً همین هامان وزیر فرعون را برای نمونه یاد میکند. هامان به فرعون میگفت: تاکنون تو پادشاهی بزرگ بودی، اما اکنون میخواهی فریب ژندهپوشی را بخوری و غلام شوی؟ سخن هامان، مانند سنگی بود که از یک منجنیق رها شد و به شیشهی خانه او و قلب ضعیف و شخصیت سطحی فرعون اصابت کرد. هرچه موسای کلیم الله و خوشبیان طی صد روز میساخت، هامان میآمد و در یک لحظه آن را ویران میکرد. مولانا از حکایت فرعون و هامان نتیجه میگیرد که حقیقتِ نوعیه این دو شخص در بسیاری از آدمیان وجود دارد و میفرماید: عقل تو در کشور وجودت به منزله وزیر و مغلوب هوای نفس است و آن عقل، تو را از راه خدا منحرف میکند. هرگاه نصیحت کنندهی الهی، به تو ارشاد کند، عقل معاش، سخنان او را با حیله و تزویر، مردود نشان میدهد. عقل معاش به تو میگوید که این سخنان هادی، بیربط است، مبادا از جایت تکان بخوری که این حرفها چندان هم پسندیده نیست. به خود بیا و این قدر شیفتگی نشان نده.
وای آن شه که وزیرش این بود *** جای هر دو دوزخ پُر کین بود
شاد آن شاهی که او را دست گیر *** باشد اندر کار چون آصف وزیر
شاه عادل چون قرین او شود *** معنی نورٌ علی نور این بود
چون سلیمان شاه و چون آصف وزیر *** نور بر نور است و عنبر بر عبیر
شاه چون فرعون و هامانش وزیر *** هر دو را نبود ز بدبختی گزیر
پس بود ظلمات بعضٌ فوق بعض *** نی خرد یار و نه دولت روز عرض
من ندیدم جز شقاوت در لئام *** گر تو دیدستی رسان از من سلام
وای به حال آن شاهی که وزیرش شخصی مثل هامان باشد، چون جای آن دو دوزخ قهار است. خوشا به حال شاهی که در امور مملکتی، وزیری مانند آصف، دستگیرش باشد. اگر شاهی دادگر مثل سلیمان با وزیری مانند آصف بن برخیا همراه شود، این مصاحبت و همراهی همان مصداق نورٌ علی نور است. اما اگر شاه مانند فرعون باشد و هامان وزیر او، هیچ یک راهی جز بدبختی ندارند. پس تاریکی بر تاریکی قرار میگیرد و روز قیامت نه عقل میتواند به آنان یاری کند و نه بخت. اشاره دارد به آیه 40 سوره نور: (أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَكَدْ یَراهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ)؛ یا هم چون تاریکیهایی در دریایی ژرف است که موج، آن را فرو پوشد و بر زبر آن، موجی دیگر است و بر زبر آن ابری تاریک. ظلمتهایی است یکی بر روی دیگر. آن چنان که هرگاه دست خود را برون آرند از شدت تاریکی، نمیتوانند آن را ببینند و هر که را خدا نوری نداده نوری ندارد».
من که در میان آدمیان فرومایه، چیزی جز بدبختی ندیدهام، اگر تو غیر از این دیدهای سلام مرا به آن شخص برسان.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول