مؤلف: محمدرضا افضلی
ما درین دهلیز قاضیّ قضا *** بهر دعویّ الستیم و بلی
که بلی گفتیم آن را ز امتحان *** فعل و قول ما شهود است و بیان
از چه در دهلیز قاضیای گواه *** حبس باشی ده شهادت از پگاه
زآن بخواندندت بدین جا تا که تو *** آن گواهی بدهی و ناری عتو
از لجاج خویشتن بنشستهای *** اندرین تنگی کف و لب بستهای
تا به ندهی آن گواهیای شهید *** تو ازین دهلیز کی خواهی رهید
یک زمان کار است بگذار و بتاز *** کار کوته را مکن بر خود دراز
خواه در صد سال خواهی یک زمان *** این امانت واگذار و وا رهان
ما در گذرگاه دنیا برای رسیدن به عالم معنا و صحرای بیکران و بیچون حقیقت، در محکمهی قاضیِ دادگر جمع شدهایم، تا دعوی «الست» و بلی گفتنم ثابت گردد و معلوم شود که آیا ما بر طریق توحید ره میپوییم. ما در آن عالم بر ربوبیت پروردگار اقرار کردهایم. اینک در این دنیا برای امتحان چنین اقراری، کردار و گفتار ما شاهد و حجت است. پس چرا در محکمهی قاضی سکوت اختیار کردهایم و در جهت تجدید عهد و پیمان ازلی و نیز اقرار بر ربوبیت الهی حرکت نمیکنیم؟ مگر ما برای چنین گواهی و شهادتی بدین دنیا نیامدهایم؟ ای شاهد! تا کی در محکمه قاضی زندانی خواهی ماند؟ پس لازم است قولاً و عملاً بر صبح حقیقت گواهی دهی. از روی لجاجت و عناد در این جای تنگ، (دنیا و نفسانیات) نشستهای و دست و لب خود را بستهای.ای شاهد! تا وقتی که شهادت مورد نظر را ندهی، کی ممکن است که از دهلیز دنیا و نفسانیات نجات یابی؟ کاری که در کوته زمانی انجام میگیرد، انجام بده و به سوی حیات باقی بشتاب. کار کوتاه را این قدر برای خود طولانی مکن. چه در صد سال و چه در یک لحظه حق این امانت الهی را ادا کن و خود را از بند دنیا و نفسانیات رها ساز.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
که بلی گفتیم آن را ز امتحان *** فعل و قول ما شهود است و بیان
از چه در دهلیز قاضیای گواه *** حبس باشی ده شهادت از پگاه
زآن بخواندندت بدین جا تا که تو *** آن گواهی بدهی و ناری عتو
از لجاج خویشتن بنشستهای *** اندرین تنگی کف و لب بستهای
تا به ندهی آن گواهیای شهید *** تو ازین دهلیز کی خواهی رهید
یک زمان کار است بگذار و بتاز *** کار کوته را مکن بر خود دراز
خواه در صد سال خواهی یک زمان *** این امانت واگذار و وا رهان
ما در گذرگاه دنیا برای رسیدن به عالم معنا و صحرای بیکران و بیچون حقیقت، در محکمهی قاضیِ دادگر جمع شدهایم، تا دعوی «الست» و بلی گفتنم ثابت گردد و معلوم شود که آیا ما بر طریق توحید ره میپوییم. ما در آن عالم بر ربوبیت پروردگار اقرار کردهایم. اینک در این دنیا برای امتحان چنین اقراری، کردار و گفتار ما شاهد و حجت است. پس چرا در محکمهی قاضی سکوت اختیار کردهایم و در جهت تجدید عهد و پیمان ازلی و نیز اقرار بر ربوبیت الهی حرکت نمیکنیم؟ مگر ما برای چنین گواهی و شهادتی بدین دنیا نیامدهایم؟ ای شاهد! تا کی در محکمه قاضی زندانی خواهی ماند؟ پس لازم است قولاً و عملاً بر صبح حقیقت گواهی دهی. از روی لجاجت و عناد در این جای تنگ، (دنیا و نفسانیات) نشستهای و دست و لب خود را بستهای.ای شاهد! تا وقتی که شهادت مورد نظر را ندهی، کی ممکن است که از دهلیز دنیا و نفسانیات نجات یابی؟ کاری که در کوته زمانی انجام میگیرد، انجام بده و به سوی حیات باقی بشتاب. کار کوتاه را این قدر برای خود طولانی مکن. چه در صد سال و چه در یک لحظه حق این امانت الهی را ادا کن و خود را از بند دنیا و نفسانیات رها ساز.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول