عقل و دلها بیگمان عرشیاند *** در حجاب از نور عرشی میزیند
همچو هاروت و چو ماروت آن دو پاک *** بستهاند این جا به چاه سهمناک
عالم سفلی و شهوانی درند *** اندرین چَه گشتهاند از جرمبند
سحر و ضد سحر را بیاختیار *** زین دو آموزند نیکان و شرار
لیک اول پند بدهندش که هین *** سحر را از ما میآموز و مچین
ما بیاموزیم این سحرای فلان *** از برای ابتلا و امتحان
که امتحان را شرط باشد اختیار *** اختیاری نبودت بیاقتدار
بیشک عقول و دلها به عالم بالا تعلق دارند و در حجاب جسم مستورند و با نور آن عالم زندگی میکنند. مولانا همانگونه که در مثنوی به کرات اشاره کرده است، عقل و روح و دل را غیر مادی و از عالم نور میداند؛ حتی قصه هاروت و ماروت را تمثیلی برای گرفتاری روح و عقل در تن میشمارد و این دام تن را وسیلهای برای آزمودن روح و عقل میداند. پس عقل و روح دو لطیفهی ربّانی هستند که در جهان مادی محبوساند. معنای بیت است: آن دو لطیفه ربّانیات (عقل و روح) مانند هاروت و ماروت در چاه هولناک دنیا گرفتار شدهاند. آن دو به عالم پست و شهوتآلود افتادهاند و به سبب ارتکاب گناه در زندان دنیا به بند کشیده شدهاند. عقل و روح در وجود خوبان، ضدّ سحر میسازند و در وجود بدان، سحر و گمراهی. «بیاختیار» یعنی برحسب تقدیر و قضای حق، که یکی را ساحر و دیگری را مرد راه حق میسازد. عقل و روح سحر میآموزند، ضد سحر هم میآموزند، بستگی دارد به این که ما خود در راه حق باشیم یا غیر حق؟ اگر اسیر شهوات نشویم عقل و روح به ما «ضد سحر» میآموزند. در آیهی 102 سوره بقره سخن دربارهی این است که هاروت و ماروت میتوانند به آدمیان جادو بیاموزند، اما اگر خدا نخواهد هرگز نمیتوانند این کار را بکنند. «اختیار و بیاختیار» نیز میتواند اشاره به همین امر حق باشد. در این جا سخن از اقتدار و توانایی ماست که میتواند در راه خیر یا شر به کار رود. نیکی و بدی هر دو در ما هست. هم چنین اگر انسان اختیار نداشت خداوند هرگز او را به بوتهی امتحان و آزمایش وارد نمیکرد.
گر مرا عقلی بدی و منزجر *** تیغ اندر دست من بودی ظفر
عقل باید نور ده چون آفتاب *** تا زند تیغی که نبود جز صواب
چون ندارم عقلِ تابان و صلاح *** پس چرا در چاه نندازم سلاح
اگر من قوهی عقل میداشتم تیغ اختیار و انتخابگری، باعث پیروزی و سربلندیام میشد. عقلی لازم است که مانند آفتاب، درخشان باشد تا فقط در راه راستی و درستی شمشیر بزند. چون من عقل نوربخش و صالحی ندارم، پس چرا سلاح را در چاه نیندازم؟ یعنی چرا وسایل خودنمایی و تکبّر را در چاهِ محو و فنا نیفکنم و دست از آنها نشویم؟
منبع مقاله :افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.