شیخ نورانی ز ره آگه کند *** با سخن هم نور را همره کند
جهد کن تا مست و نورانی شوی *** تا حدیثت را شود نورش روی
هرچه در دوشاب جوشیده شود *** در عقیده طعم دوشابش بود
از گزر وز سیب و به وز گردگان *** لذت دوشاب یابی تو از آن
علم چون در نور حق فرغرده شد *** پس ز علمت نور یابد قوم لدّ
هر چه گویی باشد آن هم نور ناک *** که آسمان هرگز نبارد سنگ و پاک
آسمان شو ابر شو باران ببار *** ناودان بارش کند نبود به کار
آب اندر ناودان عاریتی است *** آب اندر ابر و دریا فطرتی است
فکر و اندیشه است مثل ناودان *** وحی و مکشوف است ابر و آسمان
آب باران باغ صد رنگ آورد *** ناودان همسایه در جنگ آورد
اگر کسی مست معرفت حق و از نور باطن، نورانی باشد، هنگام سخن گفتن، نور آگاهی و معرفت باطنی، بازگوی آن سخن میشود و سخنش در شنونده اثر میکند. شیخ نورانی سخنش با نور همراه است و آن نور، او را از اقامهی دلیل بینیاز میکند. هر میوهای که در دوشاب، در شیرهی انگور بجوشانند شربت یا مرباهای آن، مزه دوشاب را با خود دارد. نور باطن و معرفت حق نیز، در هر سخنی که بر زبان عارفِ نورانی جاری شود، وجود دارد و آن سخن را تأیید و تأثیر میبخشد. از هویج و سیب و گردو، طعم شیره مییابی. علم مدرسهای اگر با معرفت و نور باطن درآمیزد، مردمان حق ستیز را هم به راه میآورد. تو با پیوستن به حق و اتصال به علم الهی، خود منبع و سرچشمهی آگاهی خواهی شد و دیگران از تو بهره میگیرند، وگرنه مانند ناودانی هستی که آن چه میبارد از خود او نیست. فکر و اندیشهی غیر متصل به وحی، مانند ناودان و وحی و مکاشفات روحی مانند ابر و آسمان است. آب باران باغ رنگین پدید میآورد، در حالی که ناودان سبب نزاع با همسایه میشود.
آن فسون خوشتر از حلوای او *** آن که صد حلواست خاک پای او
خنبهای خسروانی پر ز می*** مایه برده از میلبهای وی
عاشق میباشد آن جان بعید *** کو میلبهای لعلش را ندید
آب شیرین چون نبیند مرغ کور *** چون نگردد گرد چشمهی آب شور
موسی حان سینه را سینا کند *** طوطیانِ کور را بینا کند
خسرو شیرین جان نوبت زده است *** لاجرم در شهر قند ارزان شده است
یوسفانِ غیب، لشکر میکشند *** تنگهای قند و شکر میکشند
اشتران مصر را رو سوی ما *** بشنویدای طوطیان بانگ درا
مولانا از فسون حق سخن میگوید؛ سخنی که پروردگار با دل بنده میگوید و هیچ حلوایی در شیرینی به پای آن نمیرسد. مستی مردانِ حق از میاسرار غیب و از خمهای خسروانی است. کسی که از این ذوق به دور است مانند مرغی است که در آب شور زندگی میکند و آب شیرین را نچشیده است. موسای روح، سینهی سالکان را به طور سینا مبدّل میکند. و سینهی آنان را محل اشراقات و تجلیات حق میگرداند. پروردگار، عنایت و فرمانروایی خود را بر جانهای مردان اعلام کرده و به همهی آنها بهرهای از عالم غیب داده است. اولیای محبوب الهی به این جهان لشکر میکشند و با تمام قدرت و جذبهی الهی خود، به سوی مردم دنیا میآیند و بارهای قند و شکر میآورند. کاروان تجلیات و اسرار حق به سوی ما در حرکت است. طوطیان و طالبان حقیقت باید از این بارهای قند و از اسرار غیب، کام خود را شیرین کنند.
علم الانسان خم طغرای ماست *** علم عندالله مقصدهای ماست
تربیه آن آفتاب روشنیم *** ربی الاعلی از آنرو میزنیم
علوم اکتسابی، جلوهی ناچیزی از علوم الهی ماست. علم مطلوب و مورد نظر ما علمی است که نزد خداوند است. این مطلب اشاره دارد به آیهی 5 سوره علق: (عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ). ما پرورشیافتهی آن آفتاب درخشانیم به همین سبب میگوییم: پروردگارم برتر است.
منبع مقاله :افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.