اعجاز علمی قرآن

«اعجاز علمی قرآن» مربوط به اشاراتی است كه از گوشه‌های سخن حق تعالی نمودار گشته و هدف اصلی نبوده است، زیرا قرآن كتاب هدایت است و هدف اصلی آن جهت بخشیدن به زندگی انسان و آموختن راه سعادت به او است. از این
شنبه، 12 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اعجاز علمی قرآن
 اعجاز بیانی قرآن

 

نویسنده: محمدهادی معرفت




 

«اعجاز علمی قرآن» مربوط به اشاراتی است كه از گوشه‌های سخن حق تعالی نمودار گشته و هدف اصلی نبوده است، زیرا قرآن كتاب هدایت است و هدف اصلی آن جهت بخشیدن به زندگی انسان و آموختن راه سعادت به او است. از این رو اگر گاه در قران به برخی اشارات علمی برمی خوریم، از آن جهت است كه این سخن از منبع سرشار علم و حكمت الهی نشأت گرفته و از سرچشمه‌ی علم بی‌پایان حكایت دارد. «قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ (1)؛ بگو: آن را كسی نازل ساخته است كه راز نهان‌ها را در آسمان‌ها و زمین می‌داند» و این یك امر طبیعی است كه هر دانشمندی هرچند در غیر رشته‌ی تخصّصی خود سخن گوید، از لابه لای گفته‌هایش گاه تعابیری ادا می‌شود كه حاكی از دانش و رشته‌ی تخصّص وی می‌باشد. همانند آنكه فقیهی درباره‌ی یك موضوع معمولی سخن گوید، كسانی كه با فقاهت آشنایی دارند از تعابیر وی درمی یابند كه صاحب سخن، فقیه می‌باشد، گرچه آن فقیه نخواسته تا فقاهت خود را در سخنان خود بنمایاند. هم چنین است اشارات علمی قران كه تراوش گونه است و هدف اصلی كلام را تشكیل نمی‌دهد.

چند تذكر:

پیش از آنكه نمونه‌هایی از این اشارات علمی ارائه گردد، ضرورت است كه چند نكته تذكر داده شود:
1. برخی را گمان بر آن است كه قرآن مشتمل بر تمامی اصول و مبانی علوم طبیعی و ریاضی و فلكی و حتی رشته‌های صنعتی و اكتشافات علمی و غیره می باشد و چیزی از علوم و دانستنی‌ها را فروگذار نكرده است. خلاصه قرآن علاوه بر یك كتاب تشریعی كتاب علمی نیز به شمار می‌رود. برای اثبات این پندار افسانه‌وار، خواسته‌اند دلایلی از خود قرآن ارائه دهند؛ از جمله آیه‌ی «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ (2)؛ قرآن را بر تو فرستادیم تا بیانگر همه چیز باشد. » «مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْ‌ءٍ (3)؛ در كتاب- قرآن- چیزی فروگذار نكردیم. » «وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ‌ (4)؛ هیچ خشك و تری نیست مگر آنكه در كتابی آشكار [ثبت] است. » در حدیثی از عبدالله بن مسعود آمده: «من أراد علم الاولین و الآخرین فلیتدبّر القرآن (5)؛ هركه علوم گذشتگان و آیندگان را خواهان باشد، همانا در قران تعمّق نماید. »
اگر این گمان از جانب برخی سرشناسان (6)‌مطرح نگردیده یا به آنان نسبت داده نشده بود، متعرّض آن نگردیده درصدد نقد آن برنمی آمدیم، زیرا سستی دلایل آن آشكار است. اولین سؤال كه متوجه صاحبان این پندار می‌شود آن است كه از كجا و چگونه این همه علوم و صنایع و اكتشافات روزافزون از قرآن استنباط شده، چرا پیشینیان به آن پی نبرده و متأخرین نیز به آن توجهی ندارند؟!
دیگر آنكه آیات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بیگانه است. زیرا آیه‌ی سوره‌ی نحل در رابطه با بیان فراگیر احكام شریعت است. آیه درصدد اتمام حجت بر كافران است كه روز رستاخیز هر پیامبری با عنوان شاهد بر رفتار امت‌های خود برانگیخته می‌شود و پیامبر اسلام نیز شاهد بر این امّت می‌باشد، زیرا كتاب و شریعتی كه بر دست او فرستاده شده كامل بوده و همه چیز در آن بیان شده است «وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیداً عَلَى هؤُلاَءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ‌» (7). یعنی جای نقص و كاستی در بیان وظایف و تكالیف شرعی باقی نگذاردیم، تا هدایت و رحمت و بشارتی باشد برای مسلمانان. لذا با ملاحظه‌ی شأن نزول و مخاطبین موردنظر آیه و نیز صدر و ذیل آیه، به خوبی روشن است كه مقصود از «تبیاناً لكلّ شیء» همان فراگیری و جامعیّت احكام شرع است.
اصولاً شعاع دائره‌ی مفهوم هر كلام، با ملاحظه‌ی جایگاهی كه گوینده در آن قرار گرفته، مشخص می‌گردد. مثلاً محمد بن زكریا كه كتاب «من لا یحضره الطبیب» را نگاشت و یادآور شد كه تمامی آنچه مورد نیاز است در این كتاب فراهم ساخته است، از جایگاه یك پزشك عالی مقام سخن گفته است؛ لذا مقصود وی از تمامی نیازها، در چارچوب نیازهای پزشكی است. بر همین شیوه مرحوم صدوق كتاب «من لا یحضره الفقیه» را تألیف نمود، تا مجموع نیازهای در محدوده‌ی فقاهت را عرضه كند. هم چنین است آنگاه كه خداوند بر كرسی تشریع نشسته، در رابطه با كتب و شرایع نازل شده بر پیامبران، چنین تعبیری ایفاد كند كه صرفاً به جامعیّت جنبه‌های تشریعی نظر دارد!
همین گونه است آیه‌ی «مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْ‌ءٍ» (8) اگر مقصود از «كتاب» قرآن باشد. در صورتی كه ظاهر آیه چیز دیگر است و مقصود از كتاب، كتاب تكوین و در رابطه با علم ازلی الهی است. آیه چنین است: «وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْ‌ءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ‌» (9). یعنی ما همه‌ی موجودات و آفریده‌ها را زیر نظر داریم و هیچ چیز بیرون از علم ازلی ما نیست و سرانجام همه‌ی موجودات به سوی خدا است.
آیه‌ی «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ‌» (10) در این جهت روشن‌تر است، كه همه‌ی موجودات و رفتار و كردارشان در علم ازلی الهی ثبت و ضبط است و حضور بالفعل دارد.
و اما حدیث ابن مسعود، صرفاً در رابطه با علومی است كه وی با ان آشنایی داشته و آن، علوم و معارف دینی است و مقصود از اولین و آخرین، سابقین و لاحقین انبیا و شرایع آنان می‌باشد، كه تمام آنچه در آنها آمده در قرآن فراهم است.
2. دومین نكته آنكه به كارگیری ابزار علمی برای فهم معانی قرآنی، كاری بس دشوار و ظریف است، زیرا علم حالت ثبات ندارد و با پیشرفت زمان گسترش و دگرگونی پیدا می‌كند و چه بسا یك نظریه‌ی علمی- چه رسد به فرضیّه- كه روزگاری حالت قطعیّت به خود گرفته باشد، روز دیگر هم چون سرابی نقش بر اب، محو و نابود گردد. لذا اگر مفاهیم قرآنی را با ابزار ناپایدار علمی تفسیر و توجیه كنیم، به معانی قران كه حالت ثبات و واقعیتی استوار دارند، تزلزل بخشیده و آن را نااستوار می‌سازیم. خلاصه، گره زدن فرآورده های دانش با قرآن، كار صحیحی به نظر نمی‌رسد.
آری اگر دانشمندی با ابزار علمی كه در اختیار دارد و قطعیّت آن برایش روشن است، توانست از برخی ابهامات قرآنی- كه در همین اشاره‌ها نمودار است- پرده بردارد، كاری پسندیده است. مشروط بر آنكه با كلمه‌ی «شاید» نظر خود را آغاز كند و بگوید: شاید- یا به احتمال قویّ- مقصود آیه چنین باشد، تا اگر در آن نظریه‌ی علمی تحوّلی ایجاد گردد، به قرآن صدمه‌ای وارد نشود، صرفاً گفته شود كه تفسیر او اشتباه بوده است.
ما در این بخش از اعجاز قرآنی، با استفاده از برخی نظریه‌های قطعی علم منقول از دانشمندان مورد اعتماد، سعی در تفسیر برخی اشارات علمی قرآن نموده‌ایم. اما به این نكته باید توجه داشت كه هرگز نباید میان دیدگاه‌های استوار دین و فرآورده‌های ناپایدار علم، پیوند ناگسستنی ایجاد نمود.
3. نكته سوم؛ آیا تحدّی- كه نمایانگر اعجاز قرآن است- جنبه‌ی علمی قرآن را نیز شامل می‌شود؟ بدین معنا كه قرآن آنگاه كه تحدّی نموده و هم آورد طلبیده، آیا به این گونه اشارات علمی نیز نظر داشته است؟ یا آن كه بر اثر پیشرفت علم و پی بردن به برخی از اسرار علمی كه قرآن به آنها اشارتی دارد، گوشه‌ای از اعجاز این كتاب آسمانی روشن شده است. به عبارتی دیگر پس از آنكه دانشمندان با ابزار علمی كه در اختیار داشتند توانستند از این گونه اشارات علمی كه تاكنون حالت ابهام داشته، پرده بردارند و در نتیجه به گوشه‌ای از احاطه‌ی صاحب سخن (پروردگار) پی ببرند و دریابند كه چنین سخنی یا اشارتی در آن روزگار، جز از پروردگار جهان امكان صدور نداشته و بدین جهت مسأله‌ی اعجاز علمی قرآن مطرح گردیده است!
برخی بر همین عقیده‌اند، كه این گونه اشارات علمی دلیل اعجاز می‌تواند باشد. ولی تحدّی به آن صورت نگرفته است، چون روی سخن در آیات تحدّی با كسانی است كه هرگز با این گونه علوم آشنایی نداشته‌اند. بر این مبنا قرآن در جهت علمی همانند دیگر كتب آسمانی است، كه صورت تحدّی به خود نگرفته‌اند، گرچه اشارات علمی دلیل اعجاز می‌توانند باشند. (11)
ولی این طرز تفكر از آنجا نشأت گرفته كه گمان برده اند روی سخن در آیات تحدّی تنها با عرب معاصر نزول قرآن بوده است، در حالی كه قرآن مرحله به مرحله از محدوده‌ی زمانی عصر خویش فراتر رفته و دامنه‌ی تحدّی را گسترش داده است، نه تنها عرب بلكه تمامی بشریّت را برای ابدیّت به هم‌آوردی فراخوانده است.
یكی از آیات تحدی كه در سوره‌ی بقره است و پس از ظهور و گسترش اسلام در مدینه نازل گشته، تمامی مردم را مورد خطاب قرار داده است، پس از خطاب «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‌» با فاصله‌ی یك آیه- می‌فرماید: «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌. فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا . . . » (12) همه‌ی مردم مخاطب قرار گرفته‌اند، تا چنان چه تردیدی در رابطه با صحت وحی قرآنی در دل‌های‌شان راه یافته، آزمایش كنند آیا می توانند حتی یك سوره همانند قرآن بیاورند؟ هرگز نتوانسته و نخواهند توانست.
آیه «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً » (13) آب پاكی را بر دست همه ریخته، تمامی انس و جنّ را به نحو جمعی- كه عموم افرادی و ازمانی هر دو را شامل می‌شود (14)- مورد تحدی قرار داده است و اعلام كرده كه اگر همه‌ی انسان‌ها و پریان پشت در پشت هم بكوشند تا هم چون قرآنی بیاورند نخواهند توانست.
اكنون می‌پرسیم كه این گونه گسترش در دامنه‌ی تحدّی- كه همه‌ی انسان‌ها را در همه‌ی سطوح و در طول زمان شامل گردیده است- آیا نمی‌تواند دلیل آن باشد كه همه‌ی جوانب اعجاز قرانی، هركدام به فراخور حال مخاطب خاصّ خود، مورد تحدی قرار گرفته باشند؟ به سادگی نمی‌توان از كنار این احتمال گذشت یا آن را نادیده گرفت!

نمونه‌هایی از اشارات علمی

در قرآن از این گونه اشارات علمی و گذرا بسیار است. برخی از این اشارات از دیر زمان و برخی در سالیان اخیر با ابزار علم روشن شده و شاید بسیاری دیگر را گذشت زمان آشكار سازد. دانشمندان- به ویژه در عصر حاضر- در این باره بسیار كوشیده‌اند، گرچه افرادی به خطا رفته ولی بسیاری نیز موفق گردیده‌اند. نمونه‌هایی از این گونه اشارات در بخش اعجاز علمی قرآن در كتاب «التمهید» ج6 آمده است، در این جا به جهت اختصار به چند نمونه بسنده می‌كنیم:

رتق و فتق آسمان‌ها و زمین

«أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا» (15) «رتق» به معنای «به هم پیوسته» و «فَتْق» به معنای «از هم گسسته» است. در این آیه آمده است كه آسمان‌ها و زمین به هم پیوسته بوده‌اند و سپس از هم گسسته شدند.
مفسّران در این پیوسته بودن و گسسته شدن زمین و آسمان‌ها اختلاف نظر داشته‌اند. بیشتر بر این نظر بوده‌اند كه مقصود از به هم پیوستگی و گسسته شدن، همان گشوده شدن درهای آسمان و ریزش باران است،‌«فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ (16)، پس درهای آسمان را با ‌آبی ریزان گشودیم. » و نیز شكافتن زمین و روییدن گیاه، چنان چه می‌فرماید: «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبّاً (17)؛ زمین را شكافتیم و پس در آن، دانه رویانیدیم. » علامه طبرسی گوید: «و این معنا از دو امام (ابوجعفر باقر و ابو عبدالله صادق (علیهما السلام) روایت شده است(18)، در «روضه‌ی كافی» روایتی ضعیف السند از امام باقر (علیه السلام) است (19) و در تفسیر قمی روایتی كه اتصال سندی ندارد از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است. (20)
تفسیر دیگری در این باره شده كه آسمان‌ها و زمین ابتدا به هم پیوسته بودند سپس از هم جدا گشته و به این صورت درآمده اند. چنانچه در سوره‌ی «فصّلت» می‌خوانیم: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ‌. فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ . . . (21)[خداوند] هنگامی كه به آفرینش آسمان روی آورد، آسمان‌ها به صورت دودی- توده‌ی گازی- بودند. آنگاه به زمین و آسمان فرمان داد كه به صورت جدا از هم حضور یابند- چه بخواهند و چه نخواهند- (یعنی یك فرمان تكوینی بود)، آنها [به زبان حال] گفتند: فرمان پذیر آمدیم. سپس هفت آسمان را این چنین استوار ساخت. »
مطلب مذكور در آیه‌ی فوق مُبیّن یك حقیقت علمی است كه دانش روز، كم و بیش به آن پی برده است و آن این است كه منشأ جهان مادّی به صورت یك توده‌ی گازی بوده است. بدین ترتیب واژه‌‌ی «دخان» در كلمات عرب، دقیق‌ترین تعبیر از ماده‌ی نخستین ساختار جهان است. مولا امیرمؤمنان- مكررّاً- در نهج البلاغه به همین حقیقت علمی كه آیه‌ی كریمه به آن اشارت دارد، تصریح فرموده است. در اولین خطبه‌ی نهج البلاغه- كه درباره‌ی آفرینش جهان است- می‌خوانیم: «ثم أنشأ سبحانه فَتْق الاجواء و شقّ الارجاء و سكائك الهواء. . . ثم فتق ما بین السماوات العُلی فملأهنّ اطواراً من ملائكته؛ سپس خداوند فضاهای شكافته و كرانه‌های كافته و هوای به آسمان و زمین راه یافته را پدید آورد. . . آنگاه میان آسمان‌های زیرین را بگشود و از گونه گون فرشتگان پُر نمود. » در خطبه‌ی 211 می فرماید: «ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها؛ آنها را از هم شكافت پس از آنكه به هم پیوسته بودند. »
علامه مجلسی- در شرح روضه‌ی كافی- پس از نقل دو روایت سابق الذكر می‌فرماید: «این دو روایت، برخلاف آن چیزی است كه از مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) رسیده است. »‌(22) در این باره تفصیلاً سخن گفته‌ایم. (23)

نقش كوه‌ها در استواری زمین

در نُه جای قرآن از كوه‌ها با تعبیر «رواسی» یاد شده است (24)‌ «وَ جَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ (25)؛ و كوه‌ها را در زمین پابرجا و استوار نهادیم تا مبادا [زمین] آنان [=مردم] را تكان دهد و بلرزاند. »
اساساً تعبیر از كوه‌ها به «رواسی» بدان جهت است كه «ثابت هایی» هستند كه بر ریشه‌های مستحكم استوار می‌باشند و از ماده‌ی «رَسَتِ السفینهُ» گرفته شده، به معنای لنگر انداختن كشتی است كه به وسیله‌ی این لنگرها در تلاطم آب‌های دریا استوار و پابرجا می ماند. از این رو، كوه‌ها هم چون لنگرهایی هستند كه زمین را در گردش‌ها و چرخش‌های خود، از لرزش و تكان باز می‌دارد.
هم چنین از كوه‌ها به «أوتاد» تعبیر شده، به معنای میخ ها، كه زمین را از هم پاشی و فروریزی نگاه می‌دارد «وَ الْجِبَالَ أَوْتَاداً » (26).
مولا امیرمؤمنان در این زمینه گفتاری دارد، كه به خوبی تعابیر اعجاز گونه‌ی قرآن را روشن می‌سازد. می فرماید:
«و جَبَل جلا میدها، و نُشوزَ متونها و اطوادها، فأرساها فی مراسیها، و ألزمها قراراتها. فمضت رؤوسها فی الهواء، و رست اُصولها فی الماء. فأنهدَ جبالَها عن سهولها، و اساخَ قواعدَها فی متون اقطارها و مواضع انصابها. فأشهق قِلالَها، و أطال انشازها، و جعلها للارض عماداً، و ارّ‍زها‌ فیها اوتاداً. فسكنت علی حركتها من أن تمید باهلها، او تسیخ بحِملها، او تزول عن مواضعها. فسبحان من امسكها بعد مَوَجان میاهها (27)؛ همراه با سرشتن صخره‌های بزرگ زمین و برآمدن دل این صخره‌ها و قله‌های بلند سر به فلك كشیده، در جایگاه‌های خود استواریشان بخشید. پس قله‌ها را در هوا به بلندا برد و ریشه‌های‌شان را در آب فرو كشید. بدین سان خداوند كوه‌ها را با بلنداشان از دشت‌ها جدا ساخت و پایه‌های‌شان را چونان ریشه‌ی درختان در زمین‌های پیرامون و مواضع نصبشان، در اعماق زمین نفوذشان داد. كوه‌ها را با قله‌هایی بس بلند و سلسله‌هایی به هم پیوسته و دراز، تكیه گاه زمین ساخت و چونان میخ‌ها بر آن بكوفت. چنین است كه زمین به رغم حركات گوناگونی كه دارد، برای ساكنانش از لرزش و تكان نگاه داشته شد و از فرو دركشیدن بار خود، باز داشته شد و از لغزش از جایگاه خود در امان ماند. پس بزرگ است خداوندی كه زمین را به غم تلاطم امواج خروشان آب‌های آن، چنین استوار نگاه داشت. »
در بخشی از این گفتار دُرَرْبار آمده: «زمین به رغم حركت‌های خود از لغزش و لرزش و فروپاشیدگی نگاه داشته شد. » از این گفتار سه نكته به دست می‌آید:
1. زمین دارای حركت‌های گوناگون است، ولی به رغم این حركت‌ها آرامش و تعادل خود را حفظ كرده است.
2. پوسته‌ی زمین مستحكم است و از هم نمی‌گسلد و لایه‌هایش گسسته نمی‌شود، تا ساكنان و بارهایش را در درون خود فرو نكشد.
3. زمین در حركت وضعی و انتقالی و برخی حركت های دیگر، آرام و استوار است و از مدارهایی كه به طور منظم در آن می‌گردد، بیرون نمی‌افتد.
این گونه نكته‌ها امروزه مورد تأیید اكتشافات و پژوهش‌های علمی قرار گرفته است. این اثر بزرگ كوه ها- كه حیات را بر پهنای زمین میسر ساخته است- به دلیل آن است كه سلسله كوه‌های پراكنده در پوسته‌ی سخت زمین، همانند كمربند زنجیره‌ای اطراف زمین را در برگرفته‌اند.
اكنون بهتر می‌توانیم به ظرافت و دقت فرموده‌ی امام (علیه السلام) در خطبه‌ی یكم نهج البلاغه پی ببریم، كه به جای كلمه‌ی جبال (كوه ها) واژه‌ی صخور (صخره ها) را به كار برده «و وتّد بالصخور مَیَدان ارضه؛ و به كوه‌های گران، زمین را میخ كوب نموده به آن استواری بخشیده است. » این گفتار، تفسیر آیه‌ی فوق الذكر است «وَ جَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ » (28). امام (علیه السلام) جنبه‌ی «صخره ای» بودن كوه‌ها را در جهت استحكام و استواری مرتبط می داند.
سلسله كوه‌های سنگی- با پستی و بلندی‌هایی كه دارند- نقش بزرگی در تعادل زمین و ثبات اجزا و استواری پوسته‌ی آن دارند تا این كوه‌ها با وجود شعله‌ور بودن درون و التهاب گداخته‌های آن، درهم شكسته و لرزان نشوند.
آشنایان با علوم طبیعی می‌دانند كه زمین با حلقه‌هایی از سلسله كوه‌ها، محاصره شده است و این امر عامل حفظ بیشتر ثبات زمین می‌باشد. حكمت و چگونگی ارتباط این سلسله كوهها با یكدیگر و جهت امتداد آنها نیز بر طبیعی دانان پوشیده نیست. این سلسله كوه‌ها براساس نظمی بدیع و محكم و توجه برانگیز، زمین را به شكل حلقه‌هایی كوهستانی درآورده است كه از چهار طرف آن را در برگرفته‌اند.
وقتی به نقشه‌ی طبیعی زمین نظر می‌افكنیم، ناهمواری‌های زمین را به روشنی مشاهده می‌كنیم و می بینیم سلسله كوه‌ها به طور عموم در طول هر قارّه امتداد می‌یابد. گویا این كوه‌ها ستون فقرات قارّه‌ها هستند.
هنگامی كه به شبه جزیره‌های هر قاره می‌نگریم سلسله كوه‌ها را در طولانی‌ترین شكل ممكن امتداد یافته می‌یابیم. در طول جزایر كوهستانی- بزرگ یا كوچك- نیز سلسله كوه‌هایی یافت می‌شود.
امروزه با سیر و مطالعه در بستر دریاها و اقیانوس‌ها به طور یقین ثابت شده است كه بیشتر جزیره‌ها و ارتفاعات آن‌ها در حقیقت دامنه و امتداد سلسله كوه‌ها و جزئی از آنها هستند، به این صورت كه قسمتی از آن كوه‌ها در آب دریاها فرورفته و پوشیده شده و بخشی دیگر همانند جزیره ها، بر سطح آب آشكار است.
بنابراین تمام قارّه‌ها به وسیله‌ی سلسله كوه‌ها و از طریق خشكی یا دریا به یكدیگر متصل‌اند. جالب توجه است بدانیم، حلقه‌ای از سلسله كوه‌ها در زیر دریا و در نزدیكی ساحل شمالی قاره‌های سه گانه شمالی قرار دارد كه كاملاً اقیانوس منجمد شمالی را در بر گرفته است و بسیاری از جزیره‌های حاشیه‌ی این ساحل برجستگی‌های آن سلسله كوه‌ها هستند.
یعنی در قطب جنوب نیز حلقه‌ی دیگری از سلسله كوه ها قرار دارد كه قطب منجمد جنوب را در برگرفته است. بین دو حلقه‌ی یاد شده حلقه‌های دیگر سلسله كوه‌ها كه در طول قاره‌ها و اقیانوس‌ها از شمال تا جنوب امتداد دارد پیوندی محكم ایجاد كرده است. گویی این سلسله كوه‌ها، چارچوب‌های مشبّك هستند كه پنجه در دست آویز زمین زده‌اند و از متلاشی شدن و تجزیه و پراكندگی ذرّات زمین در فضا جلوگیری می كنند.
از جهت دیگر، درون زمین شعله‌ور است. آتش برافروخته و زبانه‌دار و خشمگینی در درون زمین شعله‌ور است، گویی نزدیك است از خشم به جوش و خروش آید و اگر ضخامت و سختی پوسته‌ی زمین نبود، این آتش برافروخته زمین را درهم می‌ریخت. زمین لرزه‌ها و آتش فشان‌هایی كه گاه مشاهده می‌شود بخشی ناچیز از التهاب و فوران آتش درونی زمین است.
سختی و ضخامت پوسته‌ی روی زمین- كه از دیرباز سرد مانده است- از فوران درون برافروخته‌ی زمین مانع می‌شود و اگر سختی و صلابت پوسته‌ی زمین نبود، لرزش‌های شدید و مستمرّ تمام زمین را فرا می‌گرفت. اگر خداوند زمین را نگه نمی‌داشت و آرامش نمی بخشید، زمین ساكنانش را در خود فرو می‌كشید و اطرافش شكافته می‌شد و همه چیز در هم فرو می‌ریخت. اما خداوند آسمان و زمین را نگاه می‌دارد تا از استواری كه دارند نلغزند «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولاَ» (29).
ملاحظه می‌شود كه كوه‌ها صخره‌های كوهستانی سلسله واری هستند كه زمین را احاطه كرده اثر مستقیمی بر توازن زمین دارد و جلوی لرزش آن را می گیرد، به علاوه سختی این پوسته‌ی دربرگیرنده‌ی زمین جلوی اشتعال درونی زمین را نیز می‌گیرد، كه در كلام مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) به این حقایق آشكار (از دیدگاه علم روز) اشارت فرموده است. (30)

دشواری تنفس با افزایش ارتفاع

«وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ» (31).
در این آیه از سختی و دشواری زندگی گمراهان سخن می گوید و آنان را به كسی تشبیه می‌كند كه در حال صعود به لایه‌های بالایی جوّ است و در اثر این صعود دچار تنگی نفس و فشار سخت بر سینه‌ی خود می گردد.
مفسّران پیشین در وجه تشبیه، در آیه‌ی فوق اختلاف نظر دارند. برخی بر این باور بوده‌اند كه مقصود تشبیه به كسی است كه بیهوده می‌كوشد تا پرواز كند و مانند پرندگان در آسمان به پرواز درآید، چون این كار برایش مقدور نیست ناراحت می‌شود و از شدت ناراحتی نفس كشیدن بر او دشوار می‌گردد.
برخی گفته‌اند كه این تشبیه همانند حالتی است كه درختان نونهال بخواهند در جنگل‌های انبوه رشد یابند، اما درختان كهن سر در هم كرده راه سر برافراشتن را مسدود می‌كنند و این درختان تازه رشد به سختی و دشواری راه خود را به فضای آزاد باز می‌كنند. مطالبی از این قبیل گفته شده كه هیچ كدام مفهوم آیه را به خوبی روشن نمی‌سازد.
ولی امروزه با پی بردن به پدیده‌ی فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشار درجه‌ی خون از داخل بدن، كه موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است، وجه تشبیه در آیه بهتر روشن شده و تا حدودی از ابهامات تفاسیر پیشین كاسته شده است.
اشتباه مفسّران پیشین در این بوده كه از تعبیر «یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ»- با تشدی صاد و عین و به كار بردن «فی»- كوشش برای صعود به آسمان فهمیده‌اند. در صورتی كه اگر این معنا مقصود بود، بایستی واژه‌ی «إلی» را به جای «فی»‌ به كار می‌برد. دیگر آنكه «یصّعد»- از نظر لغت- مفهوم «صُعود» و بالا رفتن را نمی‌دهد، بلكه كاربرد این لفظ -از باب تفعّل «تصعُّد»- برای افاده‌ی معنای به دشواری افتادن می‌باشد به گونه‌ای كه از شدت احساس سختی، نَفَس در سینه تنگ شود. در لغت «تَصَعَّد نفَسُه» به معنای به دشواری نفس كشیدن و تنگی سینه و احساس درد و رنج است. واژه‌های «صَعود» و «صَعَد» بر دامنه های صعب العبور اطلاق می‌شود و برای هر امر دشوار بسیار سختی به كار می‌رود. در سوره‌ی جن آمده: «وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَاباً صَعَداً (32)؛ و هركه از یاد پروردگار خود روی گرداند، او را در عقوبت دشواری درمی آورد. » در سوره مدّثر نیز آمده:‌ «سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (33)؛ او را به سخت‌ترین عقوبتی دچار می‌سازم. »
از این رو معنای «کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ» چنین می‌شود: او مانند كسی است كه در لایه‌های مرتفع جوّ، دچار تنگی نفس و سختی و دشواری فراوان گشته است. درواقع كسی كه خدا را از یاد برده- در زندگی- مانند كسی است كه در لایه‌های بالایی جوّ قرار دارد و دست خوش درد و رنج و سختی تنفس است. لذا از این تعبیر (اعجازگونه) به خوبی به دست می‌آید كه اگر كسی در لایه‌های فوقانی جوّ فاقد وسیله‌ی حفاظتی باشد، دچار چنین دشواری و تنگی نفس می‌گردد. این جز با اكتشافات علمی روز قابل فهم نیست، كه در آن روزگار برای بشریّت پوشیده بوده است.
پیشینیان بر این عقیده بوده‌اند كه هوا فاقد وزن است، تا سال 1643م كه وسیله‌ی هوا سنجی بر دست «توریچلی» (1647-1608) اختراع گردید (34). و بدین وسیله پی بردند كه هوا دارای وزن است. هم چنین پی بردند كه هوا تركیبی از گازهای مخصوصی است كه هریك وزن مشخصی دارد و می‌تواند وزن هوا را در هر كجا با مقدار فشاری كه وارد می‌آورد، سنجید و هرچه از سطح دریا بالا رویم از این فشار كاسته می‌شود. اكنون به دست آمده كه فشار هوا در سطح دریا، معادل ثقل لوله‌ی عمودی جیوه به ارتفاع 76 سانتی متر است. همین فشار در سطح دریا بر بدن انسان وارد می‌شود. ولی در ارتفاع 5 كیلومتر از سطح دریا، این فشار به نصف كاهش می‌یابد. پس هرچه بالاتر رود، این فشار به طور معكوس پایین می‌آید، به ویژه در لایه‌های بالای هوا كه تراكم هوا به گونه‌ی فاحشی پایین می‌آید و رقیق می‌گردد.
درواقع نیمی از گازهای هوایی، یعنی تراكم پوشش هوایی چه از لحاظ وزن و چه از لحاظ فشار، در میان از سطح دریا تا ارتفاع 5 كیلومتر واقع گردیده و سه چهارم آن تا ارتفاع 12 كیلومتر می‌باشد. ولی موقعی كه به ارتفاع 80 كیلومتر برسیم، وزن هوا تقریباً به 1/20000 پایین می‌آید. به وسیله‌ی شهاب‌های آسمانی به دست آمده كه تراكم هوا تقریباً تا حدود ارتفاع 350 كیلومتر است، زیرا از فاصله‌ی 350 كیلومتری سنگ‌های آسمانی بر اثر اصطكاك و برخورد با ذرات هوا ملتهب و شعله‌ور می‌گردند. (35)
هوا سنگینی و فشار خود را از تمامی جوانب بر بدن ما وارد می‌سازد، ولی ما فشار و سنگینی آن را احساس نمی‌كنیم، زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشار هوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل می‌باشند. لیكن موقعی كه انسان بر كوه های بلند بالا می‌رود و فشار هوا كم می‌شود، این تعادل برهم خورده، فشار داخلی از فشار خارجی بیشتر می‌شود. اگر رفته رفته فشار هوا كاهش یابد، گاه خون از منافذ بدن بیرون می‌زند. اولین احساسی كه به انسان در آن هنگام رخ می‌دهد، سنگینی بر دستگاه تنفسی است كه بر اثر فشار خون بر عروق تنفسی تحمیل می‌شود و مجرای تنفس را تنگ كرده و موجب دشواری تنفس می‌گردد. (36)

آب منشأ حیات

«وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ‌ءٍ حَیٍّ» (37) پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرموده: «كلُّ شی خُلق من الماء» (38).
طبق آیه‌ی فوق و فرموده‌ی پیامبر، همه‌ی موجودات منشأ هستی خود را از آب گرفته‌اند. مرحوم صدوق از جابر بن یزید جُعفی- كه از بزرگان تابعین (39) به شمار می‌رود- از امام باقر (علیه السلام)‌ پرسش‌هایی دارد، از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهان می‌پرسد. امام در جواب می‌فرماید: «اوّل شیء خلَقَه من خَلْقه، الشیء الذی جمیع الاشیاء منه، و هو الماء (40)؛ نخستین آفریده‌ای كه خدا خلق كرد، چیزی است كه تمامی اشیا از آن است و آن آب است. »
مرحوم كلینی در روضه‌ی كافی روایتی از امام باقر (علیه السلام) آورده كه در جواب مرد شامی فرموده: «نخست آن چیزی را آفرید كه همه‌ی چیزها از آن است و آن چیز كه همه‌ی اشیا از آن آفریده شده، آب است. در نتیجه خدا نَسَب هر چیزی را به آب رساند، ولی برای آب نَسَبی كه بدان منسوب شود قرار نداد. » (41)
هم چنین محمد بن مسلم- كه شخصیتی عالی قدر به شمار می‌رود- از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت كرده است: «كان كل شیء ماء، و كان عرشُه علی الماء» (42).
آیه‌ی شریفه: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ (43)؛ و او است كه آسمان‌ها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش [تدبیر] او [پیش از آن] بر آب بود»، دلالت دارد كه پیش از پیدایش جهان هستی، از آسمان‌ها گرفته تا زمین، آب پدید آمده است، زیرا در تعبیر «و كان عرشه علی الماء» واژه‌ی «عرش» كنایه از عرش تدبیر و منظور، علم خدای متعال است به همه‌ی مصالح و شایستگی‌ها و بایستگی‌های هستی، در برهه‌ای كه جز آب چیزی نبوده است. در نتیجه آیه كنایه از آن است كه خدای تعالی بود و هیچ چیز با او نبود، و خداوند پیش از آفرینش جهان ابتدا آب، سپس همه‌ی مخلوقات را از آب آفرید. قرآن كریم در چند جا اشاره دارد كه ریشه‌ی زندگی، هم در منشأ و پیدایش و هم در صحنه‌ی هستی و تداوم حیات، همه از آب است. می‌فرماید:
«وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ‌ءٍ حَیٍّ(44)؛ هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم. »
«وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ (45)؛ خدا هر جنبنده‌ای را از آب آفرید. »
درباره‌ی انسان می‌گوید:
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً (46)؛ و او است كه از آب بشری آفرید. »
مقصود از این آب همان آبی است كه سر منشأ همه‌ی موجودات است چنانچه در آیات فوق آمده، یا منظور از آب، نطفه است چنانچه در آیه‌ی «خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ‌؛ (47) [آدمی] از آبی جهنده آفریده شد. » «أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ‌ (48)؛ مگر شما را از آبی پست نیافریدیم؟» مقصود از «پست» بدبو و نفرت آور، برحسب ظاهر است. ولی بیشتر مفسرین بر این عقیده اند كه منظور از «ماء» همان پدیده‌ی نخستین است «اول ما خلق الله الماء (49)؛ نخستین چیزی كه خدا آفرید آب بود» كه تمامی پدیده‌ها از آن ریشه گرفته‌اند، زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پاشیده شد، همان بذر اولیه‌ای كه به صورت حیوان ساده‌ی تك سلولی (آمیپ) شكل گرفت و به سوی جاندارانی كه اعضای پیچیده با بیش از یك میلیون سلول پیشرفت كرد.
اما چگونگی پیدایش حیات- در آب اقیانوس‌ها، دریاها و باتلاق ها- از نكات مهمی است كه هنوز علم تجربی بدان دست نیافته است. از این رو است كه تئوری تكامل جانداران- به هر شكل و فرضیّه‌ای كه تاكنون مطرح شده- به بررسی مرحله‌ی پس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته است، اما بُرهه‌ی پیش از آن هنوز مجهول مانده است. همین اندازه معلوم گشته كه حیات به اراده‌ی الهی- كه بر تمامی مقدّرات هستی چیره است- به وجود آمده است و این امر مسلّمی است كه از پذیرش آن گریزی نیست، زیرا كه هم تسلسل باطل است و هم خود آفرینی محال. دانش تجربی روز هم خودآفرینی را باطل می‌شناسد. (50)

پوشش هوایی حافظ زمین

«وَ جَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ‌ (51)؛ و آسمان را سقفی محفوظ [بر فراز زمین] قرار دادیم، كه اینان از نشانه‌های آن روی گردانند. »
گرد زمین را پوشش هوایی ضخیمی فراگرفته، كه عمق آن به 350 كیلومتر می‌رسد. هوا از گازهای «نیتروژن» - به نسبت 78/03 درصد و «اكسیژن» به نسبت 20/99 درصد و اكسید كربن به نسبت 0/04 درصد و بخار آب و گازهای دیگر به نسبت 0/94 درصد تركیب یافته است. این پوشش هوایی با این حجم ضخیم و با این نسبت‌های گازی فراهم شده در آن، هم چون سپری آسیب ناپذیر، زمین را دربرگرفته و آن را از گزند سنگ‌های آسمانی كه به حدّ وفور (52) به سوی زمین می‌آیند و از همه‌ی اطراف، تهدیدی هولناك برای ساكنان زمین به شمار می‌روند، حفظ كرده زندگی را برایشان امكان پذیر می‌سازد.
فضا انباشته از سنگ‌های پراكنده‌ای است كه بر اثر از هم پاشیدگی ستاره‌های متلاشی شده به وجود آمده‌اند. از این سنگ‌ها به صورت مجموعه‌های بزرگ و فراوانی پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادی از این سنگ‌ها موقع نزدیك شدن به كره‌ی زمین به وسیله‌ی نیروی جاذبه به سمت زمین كشیده می‌شوند. این سنگ‌ها برخی بزرگ و برخی كوچك و با سرعتی حدود (50-60) كیلومتر در ثانیه به سوی زمین فرود می‌آیند، كه سرعتی فوق العاده است. ولی هنگامی كه وارد لایه‌ی هوایی می‌شوند در اثر سرعت زیاد و اصطكاك فوق العاده با ذرات هوا، داغ شده شعله ور می‌شوند و در حال سوختن یك خطّ نوری ممتدّ به دنبال خود ترسیم می‌كنند و به سرعت محو و نابود می‌شوند كه به نام شهاب سنگ شناخته شده‌اند. برخی از این سنگ پرتاب‌ها آن اندازه بزرگ‌اند، كه از لایه‌ی هوایی گذشته، مقداری از آن به صورت سنگ‌های سوخته با صدای هولناكی به زمین اصابت می‌كند.
این خود از آثار رحمت الهی است كه ساكنان زمین را از آسیب پرتاب‌های آسمانی فراوان در امان داشته و پوششی بس ضخیم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است كه اگر چنین نبود، امكان حیات بر روی كره‌ی زمین میسّر نبود. علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه‌ی اُزن از اهمیت بالایی برخوردار است. این لایه كه در اثر رعد و برق به وجود می‌آید، زمین را در برابر پرتوهای مضرّ كیهانی محافظت می‌كند. اگر این لایه نبود حیات روی زمین ممكن نمی‌شد. كه تفصیل آن در جای خود آورده شده است. پس همواره باید گفت: «سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هذَا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ‌» (53).

پی‌نوشت‌ها:

1. فرقان25: 6.
2. نحل16: 89.
3. انعام6: 38.
4. انعام6: 59.
5. غزالی، احیاء العلوم، باب4، آداب تلاوة‌القرآن، ج1، ص 296.
6. مانند ابوالفضل مرسمی (متوفای 655). و ابوبكر معروف به ابن العربی معافری (متوفای 544). و شاید ظاهر كلام ابوحامد غزالی و زركشی و سیوطی نیز همین باشد، البته قابل تأویل نیز می‌باشد. كه در مقدمه‌ی ج6 التمهید آورده‌ایم.
7. نحل16: 89.
8. انعام6: 38.
9. همان.
10. انعام6: 59.
11. رك: دكتر احمد ابوحجر؛ التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان، ص131.
12. آیات شماره‌ی 21 و 23 و 25.
13. اسراء17: 88.
14. این یك اصطلاح اصولی است و مقصود همه‌ی افراد در طول زمان می‌باشد.
15. انبیا21: 30.
16. قمر54: 11.
17. عبس80: 26-27.
18. مجمع البیان، ج7، ص45.
19. كافی شریف؛ ج8، ص95، شماره‌ی 67و ص120، شماره‌ی 93.
20. تفسیر قمی، ج2، ص 70.
21. فصلت41: 11-12.
22. مرآه العقول، ج25، ص232. در نتیجه دو روایت سابق الذكر به جهت ضعف سند، قابل استناد نیستند. تنها فرموده‌ی مولاه امیرمؤمنان كه سند قطعی است می تواند تفسیر آیه باشد.
23. رك: التمهید، ج6، ص129-139.
24. سوره‌های رعد، 3. نمل: 61. حجر:19، ق:7، نحل: 15. لقمان: 10. انبیا: 31. فصلت: 10. مرسلات: 27.
25. انبیا21: 31.
26. نبأ78: 7.
27. خطبه‌ی شماره‌ی 211 (صبحی صالح)، ص328.
28. انبیا21: 31.
29. فاطر35: 41.
30. برای توضیح بیشتر رك: التمهید، ج6، ص151-161.
31. انعام6: 125.
32. جن72: 17.
33. مدثر74: 17.
34. رك: تاریخ علوم «پی یر روسو» ترجمه‌ی حسن صفاری، ص256.
35. رك: بصائر جغرافیه، نوشته استاد رشید رشدی بغدادی، ص205-208.
36. رك: مبادی العلوم العامه، ص57 و نیز كتاب «مع الطب فی القرآن الكریم»، ص21.
37. انبیا21: 30.
38. بحارالانوار، ج54، شماره‌ی 170. الدرالمنثور، ج4، ص317.
39. تابعین به كسانی گفته می‌شود كه پس از اصحاب آمده از ایشان كسب فیض نمودند و خود به دیدار مبارك پیامبر نایل نگردیده‌اند.
40. كتاب توحید صدوق، ص67، شماره‌ی 20، باب التوحید.
41. كافی شریف، ج8، ص94، شماره‌ی 67.
42. همان، ص95، شماره‌ی 68.
43. هود11: 7.
44. انبیا21: 30.
45. نور24: 45.
46. فرقان25: 54.
47. طارق86: 6.
48. مرسلات77: 20.
49. تفسیر فخر رازی، ج24، ص16.
50. برای تفصیل بیشتر رك: التمهید، ج6، ص31-61.
51. انبیا21: 32.
52. روزانه میلیون‌ها سنگ پرتاب آسمانی به سوی زمین هدف گیری می‌شود.
53. زخرف34: 13.

منبع مقاله :
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط