زينب (س) عهدهدار اموري از امامت
● براي فتح باب و مقدمه، جملاتي در ارتباط با سيره و فضايل حضرت زينب بگوييد.
در ارتباط با حضرت زينبس زبان خيلي قاصر است و هر چه هم بگوييم ذرهاي از فضائل ايشان نگفتهايم. اين را از چند جهت ميتوان مورد ارزيابي قرار داد. اول اين كه طبق روايتي كه از رسول اكرم نقل كردهاند خداوند نسل هر پيامبري را در صلب همان پيامبر قرار داده اما نسل پيامبر اسلام را در صلب علي بن ابي طالب قرار داده است. پس زينب كبري دختر رسول خدا ص ست.
دوم آن كه وقتي كه حضرت زينبس صحبت ميكرد در فصاحت و بلاغت همگان را به ياد علي بن ابي طالب ع ميانداخت و در واقع نسخه بدلي بود از علي بن ابي طالب در فصاحت و بلاغت. كلام علي بن ابي طالبي كه دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق است. زينب كبريسدختر چنين شخصيتي است و فضائل را از او به ارث برده است. مگر ميتوانيم درباره شخصيت و بزرگي او سخن بگوييم؟
نكته سوم، توجه خاص رسول خدا(ص)، اميرالمومنينع و حسنينع به ايشان است. در زمان ولادت ايشان پيامبرص در مسافرت به سر ميبردند. حضرت علي منتظر ماندند تا ايشان از سفر بازگشته و نام نوزاد را انتخاب كنند. زماني كه رسول خدا از سفر بازگشت منتظرماند تا جبرئيلس از آسمان نام نوزاد را بياورد و پس از چندي جبرئيل آمد و نام زينب را براي او به ارمغان آورد. پس از آن رسول خداص سر بر سر زينب نهاده و بسيار گريست و فرمود اين دختر مصيبتهاي بسيار ميبيند و ثواب گريستن بر وي مانند ثواب گريستن بر حسنين است.
توجه پيامبر به حضرت زينب يكي ديگر از نكاتي است كه نشان دهنده فضيلت ايشان است. همچنين اين كه در فاصله زماني شهادت امام حسينعتا بهبود امام سجادع مسووليتهاي بنيهاشم بر عهده ايشان قرار ميگيرد دلالت برمقام و جايگاه والاي ايشان دارد.
در روايات است كه پارهاي از مسووليتهاي مربوط به امام معصومع در اين فاصله زماني به عهده حضرت زينب بود واين موضوعي است كه بار معنايي بزرگي دارد. با توجه به اين نكات اگر تا به حال نتوانستيم حقي از بزرگي و كرامت اين بانوي پاك را به جاي آوريم معذوريم؛ زيرا نميتوانيم در اين زمينه سخن بگوييم، چرا كه چيزي در اين ارتباط نميدانيم تا بخواهيم در مورد آن سخن بگوييم. براي خالي نماندن عريضه چند نكتهاي را از علماي معاصر يعني مرحوم خويي، مرحوم مامقاني و مرحوم تستري بيان ميكنم.
حجتالاسلام و المسلمين نجمالدين طبسي، استاد، محقق و مدرس خارج فقه، رشتههاي تخصصي مهدويت، علوم حديث، كلام و... حوزه علميه قم است. به مناسبت روز ولادت حضرت زينب كبريس گفتگويي با ايشان صورت داديم، در اين گفتگو ايشان با بررسي نظرات برخي معاصران همچون مرحوم تستري، مرحوم مامقاني و مرحوم خويي و بهرهگيري از نظرات ايشان چنين برداشت كرده است كه اگر قائل به عصمت حضرت زينب كبريس بشويم، حرف گزافي نگفتهايم چنان كه مرحوم مامقاني هم به آن تصريح داشته است.
ايشان معتقد است اگر كسي به نقش حضرت زينب كبريس در واقعه كربلا و تفويض برخي از امور امامت در فاصله زماني شهادت امام حسينع تا بهبود امام سجادع بنگرد، هيچ شكي در اين كلام وارد نميكند. گفتگويي با ايشان انجام داديم كه ميخوانيد:
نام گفت و گو شونده: نجمالدين - طبسي
● مرحوم خويي در ارتباط با شخصيت حضرت زينب كبريس چه ميگويد؟
مرحوم خويي در كتاب «معجم الرجال» خود اشخاصي را نام ميبرد كه در كتب اربعه از آنها نقل روايت شده است و همچنين در بين اين اشخاص زناني را نام ميبرد كه جزو راويان حديث بوده و در سلسله سند كتب اربعه نامشان آمده است. از جمله اين اشخاص حضرت زينب است. براي نمونه، روايتي را در من لايحضره الفقيه، جابر بن عبدالله انصاري از حضرت زينب كبريسكه ايشان از حضرت زهراس نقل كردهاند آورده، عباد عامري هم از ايشان نقل كرده، به اين لحاظ آقاي خويي نام ايشان را در اين كتاب آورده است.
مرحوم آقاي خويي (در ج 23 ص190) مينويسد: زينب كبريس در دفاع از اسلام با برادرش حسينعشريك است؛ يعني هر چه امام حسين براي دين، اسلام و قرآن تلاش كرد و هر كاري كه انجام داد حضرت زينبس در آن شركت دارد و در دفاع از شريعت جدش هر نقشي را كه امام حسين داشت ايشان نيز سهيم است.
وي در ادامه مينويسد: زماني كه ايشان صحبت ميكند گويا او زينب نيست، بلكه فصاحت و بيان علي بن ابي طالبع است. در ثبات و ايستادگي و مقاومت، نمونهاي از پدر است. همان گونه كه ميدانيم علي در شهامت و شجاعت زبانزد عام و خاص است و زماني كه به جهاد رفته و دست بر شمشير ميبرد دشمن را ياراي مقابله با ايشان نيست و عبارت «كالجبل الراسخ» كه ميگويند سزاوار حضرت اميرع است و ميبينيم كه حضرت زينبس در استواري به ايشان تشبيه شده است.
حضرت زينب كبري هرگز در مقابل جباران كرنش نميكند و در مقابل ظالمان سر فرود نميآورد و از كسي هم غير از خدا نميترسد و او صدق و حق است. اين جمله مرحوم خويي به آن رواياتي اشاره ميكند كه در ارتباط با خطبههايي است كه ايشان در كوفه خواندهاند و صحبتهايي كه با ابن زياد داشتهاند، هيچ چيز ايشان را زمينگير نميكرد و هيچ مشكلي نميتوانست سر راه ايشان قرار بگيرد و ايشان را از راه حق و راست به بيراهه بكشاند، مگرآن كه با سربلندي آن مشكل را رفع ميكرد. وقتي ما ميبينيم مرحوم خويي اين گونه ايشان را وصف ميكند پس چگونه ميتوانيم در مقام ايشان سخن بگوييم.
● مرحوم مامقاني در اين باره چه بياني دارند؟
بيانات مرحوم مامقاني در جلد 3 تنقيح المقال (چاپ سنگي) صفحه 80 چنين است: تو چه ميداني زينب كيست و چه جايگاهي دارد. او عقيله بني هاشم است؛ يعني سرپرست و نگهدارنده بنيهاشم. فضائلي ايشان داشت كه بعد از مادر بزرگوارش احدي داراي اين فضائل نبود.
او مينويسد: به مادرش صديقه الكبري ميگفتند و او نيز صديقه است، اما صديقهالصغري، به هر حال صديقه است. عفت و حجاب او به گونهاي بود كه هيچ كس او را نديد. همسايه ايشان ابومازني ميگويد: طي 20 سالي كه من در همسايگي آنها بودم نه صدايش را شنيدم و نه اين كه ايشان بيرون آمده كه من وضع ظاهري ايشان را ببينم. گاهي هم كه براي زيارت مزار رسول خداص بيرون ميآمدند شبانگاه همراه پدر و 2 برادر خويش كه پدر پيشرو و 2 برادر دو سويش را ميگرفتند از خانه بيرون ميآمد و هنگاميهم كه به محل زيارت ميرسيدند حضرت عليع شمعها را كم سو ميكرد تا مبادا نامحرمي ايشان را ببيند. بعد از اميرالمومنينع، حسنينع اين كار را انجام ميدادند.
مرحوم مامقاني مينويسد: احدي نگاهش به زينب كبري نيفتاد، چه در زمان پدر و چه در زمان دو برادرش مگر در روز عاشورا كه آن هم از باب جهاد و تكليف بود. آن زماني كه در صحنه عاشورا حضور يافت، آنجايي كه به ابن سعد فرمود: تو ميبيني فرزند رسول خدا را به شهادت ميرسانند، اما هيچ نميگويي، حسين را سر ميبرند و تو نگاه ميكني. اين سخن چنان پيكر ابن سعد را لرزاند كه با آن كه ازايشان روي گرداند، اما چشمانش از اشك لبريز شد.
زمان ديگر كه ايشان سخن گفت، آنجايي بود كه ميخواستند اهل بيت را به اسارت ببرند و ابن سعد مردها را فرستاد تا زنها را سوار بر شترها كنند. در اين زمان حضرت زينبس خود را به ابن سعد رساند و با لحني تند فرمود: اي ابن سعد! خدا رويت را سياه كند. ما امانت رسول خدا و حرم او هستيم. تو به اين نامحرمها بگو از ما فاصله گرفته تا من خود زنان را سوار بر شتر نمايم. اين كه مرحوم مامقاني مينويسد: حضرت را نامحرمي نديد مگر تا روز عاشورا منظور اين است.
در ادامه، ايشان مينويسد: زينب كبريس در صبر و ايستادگي در قوت ايمان و تقوي وحيده است؛ يعني نسخهاي تك و بي بديل و در فصاحت و بلاغت هم چون پدر است. مرحوم مامقاني كلاميرا ميگويد كه در جاي ديگر نديدهام و آن، اگر بگوييم ايشان معصوم است جاي انكار براي كسي نيست؛ زيرا اگر كسي نگاه به رفتار ايشان در واقعه كربلا كند و بعد اين ادعاي مرا بنگرد، هيچ جاي ابهامي براي او نيست. همچنين اگر ماجراي بعد از كربلا را نيز بنگرد، هيچ شكي در اين كلام وارد نمينمايد.
اگر ايشان معصوم نبود پس چگونه امام حسين بخشي از بار سنگين مسووليت را به ايشان سپرد.
● مرحوم آقاي تستري نيز چنين نظري دارند؟
مرحوم آقاي تستري (ج 12 قاموس الرجال) بحثي مشروح و مفصل راجع به حضرت زينبس بيان ميكند. ابتدا مطلبي را در مورد راويه بودن ايشان بيان كرده و مينويسد: ابن عباس از ايشان روايت فدك را نقل كرده است. حضرت در اين زمان 4 سال دارد و اين نشان دهنده دقت بالاي ايشان به امور و ضبط آن مسائل است. در ادامه مرحوم تستري مقامات ايشان را برشمرده و اشاره به همان مسائلي كه دو شخصيت قبل داشتند دارد.
همانگونه كه ميدانيد مرحوم تستري فردي نقاد بوده و يك مطلب را براحتي نميپذيرد مگر آن كه از تماميجوانب آن مطلع شود و در اين موضوع كه مسووليت امامت در فاصله زماني ياد شده به عهده ايشان بوده است، نقدي نميآورد و بر اين مطلب صحه گذاشته و ميپذيرد. در ادامه به شجاعت حضرت اشاره كرده كه چگونه سخن خود را بيان ميكرد و هيچ ترسي به دل راه نميداد.
براي نمونه در ماجراي اسارت ايشان در شام، يكي از حاضران ملعون رو به يزيد ميكند و فاطمه دختر حضرت اميرع را به عنوان كنيز از او ميطلبد. دختر حضرت به خاطر شقاوتي كه آنها داشتند هراسناك شده و به حضرت زينب پناه ميبرد. حضرت زينب كبريس رو به آن فرد كرده و ميفرمايد: دروغگو و لعين هستي. نه تو توانايي اين كار را داري و نه يزيد ميتواند چنين كاري را انجام دهد. يزيد برآشفته و با بي احتراميبه حضرت ميگويد: تو دروغگو هستي؛ زيرا من ميتوانم اين كار را انجام دهم و اگر بخواهم انجام ميدهم.
حضرت فرمودند: به خدا قسم چنين عملي را انجام نميدهي و خدا چنين عملي را قرار نداده است و تو توانايي آن را نداري. مگر اين كه از دين خارج شوي.
در اين هنگام يزيد عصباني شد و عقل خويش را از دست داد و گفت: ميداني با چه كسي سخن ميگويي، بلكه پدرت و برادرانت از دين خارج شدهاند. حضرت فرمودند: پدر و برادران من از دين خارج نشدهاند، بلكه تو به دين پدر من اظهار دينداري ميكني و اگر اظهار ميكني كه دين داري همان ديني است كه از ما گرفتهاي و اگر اظهار به تدين داري، ما اين تدين را به تو دادهايم. يزيد مجددا به حضرت بياحترامي كرد. در اين هنگام حضرت با لحني تحقير آميز فرمود: تو ميگويي من امير مسلمين هستم و در اين موقعيت و جايگاه اين گونه سخن ميگويي.
حضرت با اين كلام وي را شكسته و خرد نمود. در جاي ديگر نيز حضرت زينب كبري با استواري در مقابل يزيد ايستاده و ميفرمايد: من مطمئنم كه بزودي به جايي خواهي رسيد كه آرزو ميكردي فلج، كور، كر و گنگ بودي و توان چنين كاري را نداشتي.
ايشان فرمود: تو كه هستي اي يزيد، يزيد تو انساني بي مقدار هستي و اصلا توبيخ كردن براي تو زياد است؛ زيرا تو اصلا انسان نيستي، اما چه كنم كه چشمم گريان و سينه ام از اندوه سنگين، به خاطر اين كه حزب شيطان حزب خدا را به شهادت رساند. هر چه در توانت است اي يزيد انجام بده ولي بدان تو نميتواني نام ما را محو كني و تو نميتواني به جنگ وحي بروي و تو نميتواني با دين بجنگي و پادشاهي تو چهار روزي بيشتر نيست.
به هر حال مطالب درباره حضرت زينب كبريس بسيار است كه توانايي ما به آن حد نميرسد تا بخواهيم همه آن را بيان كنيم. اما از مسائل عجيب در مورد ايشان آن است كه دو فرزند خود را در اختيار برادر قرار داد تا در ركاب وي به شهادت برسند. اما بعد از به شهادت رسيدن آنها ميبينيم كه حضرت زينب كبري اصلا سراغي از آنها نميگيرد و در همه حال صداي واحسينا سر ميدهد و سراغ علي اكبر و علي اصغر و حضرت عباس را ميگيرد.
حضرت زينب در اين واقعه 54 سال داشت به طوري كه زنان 50 ساله در اين زمان نياز به رسيدگي دارند، اما ايشان به عنوان عقيله بني هاشم ناميده ميشود. حضرت سجادع روزي در اين ايام بر حضرت زينب وارد ميشوند و ميبينند كه ايشان نشسته نماز ميخوانند. علت را جويا ميشوند و زينب كبري ميفرمايد: سهميه غذايي كه به هر فرد ميدهند كم است و من سه روز است كه غذاي خود را نميخورم. ايشان غذاي خود را به كودكان ميدهد تا آنها از گرسنگي تلف نشوند.
ميبينيد كه چگونه ايشان گذشت ميكرد و تحملشان اين گونه بالا بود و تاثير و نقش ايشان به قدري موثر و مهم بود كه در سفرهايي كه در ايام اسارت انجام دادند به هر شهري كه ميرسيدند پيام عاشورا را ارائه كرده بهگونهاي كه تماميمردمان آن ديار از سخنانش ميگريستند و متاثر ميشدند.
● آيا در رابطه با جايگاه مرقد ايشان نظر خاصي داريد؟
در باره مرقد ايشان اگر جستجو نكنيم بهتر است و بگذاريم مردم هر كدام به نيتي در شام و يا مصر ايشان را زيارت كنند و مرقد ايشان هم، همانند مادر بزرگوارشان مخفي باقي بماند. ايشان در روزهاي آخر زندگي خويش شبي مادر را در خواب ميبيند كه از مضمون آن خواب كسي اطلاعي ندارد، اما زماني كه از خواب سراسيمه بر ميخيزد بر سر و روي خود ميزند و بيهوش ميشود و چند روز كه در اين حالت بود، از دنيا رخت عزيمت را بر ميبندد و به قرب الهي مشرف ميشود.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
در ارتباط با حضرت زينبس زبان خيلي قاصر است و هر چه هم بگوييم ذرهاي از فضائل ايشان نگفتهايم. اين را از چند جهت ميتوان مورد ارزيابي قرار داد. اول اين كه طبق روايتي كه از رسول اكرم نقل كردهاند خداوند نسل هر پيامبري را در صلب همان پيامبر قرار داده اما نسل پيامبر اسلام را در صلب علي بن ابي طالب قرار داده است. پس زينب كبري دختر رسول خدا ص ست.
دوم آن كه وقتي كه حضرت زينبس صحبت ميكرد در فصاحت و بلاغت همگان را به ياد علي بن ابي طالب ع ميانداخت و در واقع نسخه بدلي بود از علي بن ابي طالب در فصاحت و بلاغت. كلام علي بن ابي طالبي كه دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق است. زينب كبريسدختر چنين شخصيتي است و فضائل را از او به ارث برده است. مگر ميتوانيم درباره شخصيت و بزرگي او سخن بگوييم؟
نكته سوم، توجه خاص رسول خدا(ص)، اميرالمومنينع و حسنينع به ايشان است. در زمان ولادت ايشان پيامبرص در مسافرت به سر ميبردند. حضرت علي منتظر ماندند تا ايشان از سفر بازگشته و نام نوزاد را انتخاب كنند. زماني كه رسول خدا از سفر بازگشت منتظرماند تا جبرئيلس از آسمان نام نوزاد را بياورد و پس از چندي جبرئيل آمد و نام زينب را براي او به ارمغان آورد. پس از آن رسول خداص سر بر سر زينب نهاده و بسيار گريست و فرمود اين دختر مصيبتهاي بسيار ميبيند و ثواب گريستن بر وي مانند ثواب گريستن بر حسنين است.
توجه پيامبر به حضرت زينب يكي ديگر از نكاتي است كه نشان دهنده فضيلت ايشان است. همچنين اين كه در فاصله زماني شهادت امام حسينعتا بهبود امام سجادع مسووليتهاي بنيهاشم بر عهده ايشان قرار ميگيرد دلالت برمقام و جايگاه والاي ايشان دارد.
در روايات است كه پارهاي از مسووليتهاي مربوط به امام معصومع در اين فاصله زماني به عهده حضرت زينب بود واين موضوعي است كه بار معنايي بزرگي دارد. با توجه به اين نكات اگر تا به حال نتوانستيم حقي از بزرگي و كرامت اين بانوي پاك را به جاي آوريم معذوريم؛ زيرا نميتوانيم در اين زمينه سخن بگوييم، چرا كه چيزي در اين ارتباط نميدانيم تا بخواهيم در مورد آن سخن بگوييم. براي خالي نماندن عريضه چند نكتهاي را از علماي معاصر يعني مرحوم خويي، مرحوم مامقاني و مرحوم تستري بيان ميكنم.
حجتالاسلام و المسلمين نجمالدين طبسي، استاد، محقق و مدرس خارج فقه، رشتههاي تخصصي مهدويت، علوم حديث، كلام و... حوزه علميه قم است. به مناسبت روز ولادت حضرت زينب كبريس گفتگويي با ايشان صورت داديم، در اين گفتگو ايشان با بررسي نظرات برخي معاصران همچون مرحوم تستري، مرحوم مامقاني و مرحوم خويي و بهرهگيري از نظرات ايشان چنين برداشت كرده است كه اگر قائل به عصمت حضرت زينب كبريس بشويم، حرف گزافي نگفتهايم چنان كه مرحوم مامقاني هم به آن تصريح داشته است.
ايشان معتقد است اگر كسي به نقش حضرت زينب كبريس در واقعه كربلا و تفويض برخي از امور امامت در فاصله زماني شهادت امام حسينع تا بهبود امام سجادع بنگرد، هيچ شكي در اين كلام وارد نميكند. گفتگويي با ايشان انجام داديم كه ميخوانيد:
نام گفت و گو شونده: نجمالدين - طبسي
● مرحوم خويي در ارتباط با شخصيت حضرت زينب كبريس چه ميگويد؟
مرحوم خويي در كتاب «معجم الرجال» خود اشخاصي را نام ميبرد كه در كتب اربعه از آنها نقل روايت شده است و همچنين در بين اين اشخاص زناني را نام ميبرد كه جزو راويان حديث بوده و در سلسله سند كتب اربعه نامشان آمده است. از جمله اين اشخاص حضرت زينب است. براي نمونه، روايتي را در من لايحضره الفقيه، جابر بن عبدالله انصاري از حضرت زينب كبريسكه ايشان از حضرت زهراس نقل كردهاند آورده، عباد عامري هم از ايشان نقل كرده، به اين لحاظ آقاي خويي نام ايشان را در اين كتاب آورده است.
مرحوم آقاي خويي (در ج 23 ص190) مينويسد: زينب كبريس در دفاع از اسلام با برادرش حسينعشريك است؛ يعني هر چه امام حسين براي دين، اسلام و قرآن تلاش كرد و هر كاري كه انجام داد حضرت زينبس در آن شركت دارد و در دفاع از شريعت جدش هر نقشي را كه امام حسين داشت ايشان نيز سهيم است.
وي در ادامه مينويسد: زماني كه ايشان صحبت ميكند گويا او زينب نيست، بلكه فصاحت و بيان علي بن ابي طالبع است. در ثبات و ايستادگي و مقاومت، نمونهاي از پدر است. همان گونه كه ميدانيم علي در شهامت و شجاعت زبانزد عام و خاص است و زماني كه به جهاد رفته و دست بر شمشير ميبرد دشمن را ياراي مقابله با ايشان نيست و عبارت «كالجبل الراسخ» كه ميگويند سزاوار حضرت اميرع است و ميبينيم كه حضرت زينبس در استواري به ايشان تشبيه شده است.
حضرت زينب كبري هرگز در مقابل جباران كرنش نميكند و در مقابل ظالمان سر فرود نميآورد و از كسي هم غير از خدا نميترسد و او صدق و حق است. اين جمله مرحوم خويي به آن رواياتي اشاره ميكند كه در ارتباط با خطبههايي است كه ايشان در كوفه خواندهاند و صحبتهايي كه با ابن زياد داشتهاند، هيچ چيز ايشان را زمينگير نميكرد و هيچ مشكلي نميتوانست سر راه ايشان قرار بگيرد و ايشان را از راه حق و راست به بيراهه بكشاند، مگرآن كه با سربلندي آن مشكل را رفع ميكرد. وقتي ما ميبينيم مرحوم خويي اين گونه ايشان را وصف ميكند پس چگونه ميتوانيم در مقام ايشان سخن بگوييم.
● مرحوم مامقاني در اين باره چه بياني دارند؟
بيانات مرحوم مامقاني در جلد 3 تنقيح المقال (چاپ سنگي) صفحه 80 چنين است: تو چه ميداني زينب كيست و چه جايگاهي دارد. او عقيله بني هاشم است؛ يعني سرپرست و نگهدارنده بنيهاشم. فضائلي ايشان داشت كه بعد از مادر بزرگوارش احدي داراي اين فضائل نبود.
او مينويسد: به مادرش صديقه الكبري ميگفتند و او نيز صديقه است، اما صديقهالصغري، به هر حال صديقه است. عفت و حجاب او به گونهاي بود كه هيچ كس او را نديد. همسايه ايشان ابومازني ميگويد: طي 20 سالي كه من در همسايگي آنها بودم نه صدايش را شنيدم و نه اين كه ايشان بيرون آمده كه من وضع ظاهري ايشان را ببينم. گاهي هم كه براي زيارت مزار رسول خداص بيرون ميآمدند شبانگاه همراه پدر و 2 برادر خويش كه پدر پيشرو و 2 برادر دو سويش را ميگرفتند از خانه بيرون ميآمد و هنگاميهم كه به محل زيارت ميرسيدند حضرت عليع شمعها را كم سو ميكرد تا مبادا نامحرمي ايشان را ببيند. بعد از اميرالمومنينع، حسنينع اين كار را انجام ميدادند.
مرحوم مامقاني مينويسد: احدي نگاهش به زينب كبري نيفتاد، چه در زمان پدر و چه در زمان دو برادرش مگر در روز عاشورا كه آن هم از باب جهاد و تكليف بود. آن زماني كه در صحنه عاشورا حضور يافت، آنجايي كه به ابن سعد فرمود: تو ميبيني فرزند رسول خدا را به شهادت ميرسانند، اما هيچ نميگويي، حسين را سر ميبرند و تو نگاه ميكني. اين سخن چنان پيكر ابن سعد را لرزاند كه با آن كه ازايشان روي گرداند، اما چشمانش از اشك لبريز شد.
زمان ديگر كه ايشان سخن گفت، آنجايي بود كه ميخواستند اهل بيت را به اسارت ببرند و ابن سعد مردها را فرستاد تا زنها را سوار بر شترها كنند. در اين زمان حضرت زينبس خود را به ابن سعد رساند و با لحني تند فرمود: اي ابن سعد! خدا رويت را سياه كند. ما امانت رسول خدا و حرم او هستيم. تو به اين نامحرمها بگو از ما فاصله گرفته تا من خود زنان را سوار بر شتر نمايم. اين كه مرحوم مامقاني مينويسد: حضرت را نامحرمي نديد مگر تا روز عاشورا منظور اين است.
در ادامه، ايشان مينويسد: زينب كبريس در صبر و ايستادگي در قوت ايمان و تقوي وحيده است؛ يعني نسخهاي تك و بي بديل و در فصاحت و بلاغت هم چون پدر است. مرحوم مامقاني كلاميرا ميگويد كه در جاي ديگر نديدهام و آن، اگر بگوييم ايشان معصوم است جاي انكار براي كسي نيست؛ زيرا اگر كسي نگاه به رفتار ايشان در واقعه كربلا كند و بعد اين ادعاي مرا بنگرد، هيچ جاي ابهامي براي او نيست. همچنين اگر ماجراي بعد از كربلا را نيز بنگرد، هيچ شكي در اين كلام وارد نمينمايد.
اگر ايشان معصوم نبود پس چگونه امام حسين بخشي از بار سنگين مسووليت را به ايشان سپرد.
● مرحوم آقاي تستري نيز چنين نظري دارند؟
مرحوم آقاي تستري (ج 12 قاموس الرجال) بحثي مشروح و مفصل راجع به حضرت زينبس بيان ميكند. ابتدا مطلبي را در مورد راويه بودن ايشان بيان كرده و مينويسد: ابن عباس از ايشان روايت فدك را نقل كرده است. حضرت در اين زمان 4 سال دارد و اين نشان دهنده دقت بالاي ايشان به امور و ضبط آن مسائل است. در ادامه مرحوم تستري مقامات ايشان را برشمرده و اشاره به همان مسائلي كه دو شخصيت قبل داشتند دارد.
همانگونه كه ميدانيد مرحوم تستري فردي نقاد بوده و يك مطلب را براحتي نميپذيرد مگر آن كه از تماميجوانب آن مطلع شود و در اين موضوع كه مسووليت امامت در فاصله زماني ياد شده به عهده ايشان بوده است، نقدي نميآورد و بر اين مطلب صحه گذاشته و ميپذيرد. در ادامه به شجاعت حضرت اشاره كرده كه چگونه سخن خود را بيان ميكرد و هيچ ترسي به دل راه نميداد.
براي نمونه در ماجراي اسارت ايشان در شام، يكي از حاضران ملعون رو به يزيد ميكند و فاطمه دختر حضرت اميرع را به عنوان كنيز از او ميطلبد. دختر حضرت به خاطر شقاوتي كه آنها داشتند هراسناك شده و به حضرت زينب پناه ميبرد. حضرت زينب كبريس رو به آن فرد كرده و ميفرمايد: دروغگو و لعين هستي. نه تو توانايي اين كار را داري و نه يزيد ميتواند چنين كاري را انجام دهد. يزيد برآشفته و با بي احتراميبه حضرت ميگويد: تو دروغگو هستي؛ زيرا من ميتوانم اين كار را انجام دهم و اگر بخواهم انجام ميدهم.
حضرت فرمودند: به خدا قسم چنين عملي را انجام نميدهي و خدا چنين عملي را قرار نداده است و تو توانايي آن را نداري. مگر اين كه از دين خارج شوي.
در اين هنگام يزيد عصباني شد و عقل خويش را از دست داد و گفت: ميداني با چه كسي سخن ميگويي، بلكه پدرت و برادرانت از دين خارج شدهاند. حضرت فرمودند: پدر و برادران من از دين خارج نشدهاند، بلكه تو به دين پدر من اظهار دينداري ميكني و اگر اظهار ميكني كه دين داري همان ديني است كه از ما گرفتهاي و اگر اظهار به تدين داري، ما اين تدين را به تو دادهايم. يزيد مجددا به حضرت بياحترامي كرد. در اين هنگام حضرت با لحني تحقير آميز فرمود: تو ميگويي من امير مسلمين هستم و در اين موقعيت و جايگاه اين گونه سخن ميگويي.
حضرت با اين كلام وي را شكسته و خرد نمود. در جاي ديگر نيز حضرت زينب كبري با استواري در مقابل يزيد ايستاده و ميفرمايد: من مطمئنم كه بزودي به جايي خواهي رسيد كه آرزو ميكردي فلج، كور، كر و گنگ بودي و توان چنين كاري را نداشتي.
ايشان فرمود: تو كه هستي اي يزيد، يزيد تو انساني بي مقدار هستي و اصلا توبيخ كردن براي تو زياد است؛ زيرا تو اصلا انسان نيستي، اما چه كنم كه چشمم گريان و سينه ام از اندوه سنگين، به خاطر اين كه حزب شيطان حزب خدا را به شهادت رساند. هر چه در توانت است اي يزيد انجام بده ولي بدان تو نميتواني نام ما را محو كني و تو نميتواني به جنگ وحي بروي و تو نميتواني با دين بجنگي و پادشاهي تو چهار روزي بيشتر نيست.
به هر حال مطالب درباره حضرت زينب كبريس بسيار است كه توانايي ما به آن حد نميرسد تا بخواهيم همه آن را بيان كنيم. اما از مسائل عجيب در مورد ايشان آن است كه دو فرزند خود را در اختيار برادر قرار داد تا در ركاب وي به شهادت برسند. اما بعد از به شهادت رسيدن آنها ميبينيم كه حضرت زينب كبري اصلا سراغي از آنها نميگيرد و در همه حال صداي واحسينا سر ميدهد و سراغ علي اكبر و علي اصغر و حضرت عباس را ميگيرد.
حضرت زينب در اين واقعه 54 سال داشت به طوري كه زنان 50 ساله در اين زمان نياز به رسيدگي دارند، اما ايشان به عنوان عقيله بني هاشم ناميده ميشود. حضرت سجادع روزي در اين ايام بر حضرت زينب وارد ميشوند و ميبينند كه ايشان نشسته نماز ميخوانند. علت را جويا ميشوند و زينب كبري ميفرمايد: سهميه غذايي كه به هر فرد ميدهند كم است و من سه روز است كه غذاي خود را نميخورم. ايشان غذاي خود را به كودكان ميدهد تا آنها از گرسنگي تلف نشوند.
ميبينيد كه چگونه ايشان گذشت ميكرد و تحملشان اين گونه بالا بود و تاثير و نقش ايشان به قدري موثر و مهم بود كه در سفرهايي كه در ايام اسارت انجام دادند به هر شهري كه ميرسيدند پيام عاشورا را ارائه كرده بهگونهاي كه تماميمردمان آن ديار از سخنانش ميگريستند و متاثر ميشدند.
● آيا در رابطه با جايگاه مرقد ايشان نظر خاصي داريد؟
در باره مرقد ايشان اگر جستجو نكنيم بهتر است و بگذاريم مردم هر كدام به نيتي در شام و يا مصر ايشان را زيارت كنند و مرقد ايشان هم، همانند مادر بزرگوارشان مخفي باقي بماند. ايشان در روزهاي آخر زندگي خويش شبي مادر را در خواب ميبيند كه از مضمون آن خواب كسي اطلاعي ندارد، اما زماني كه از خواب سراسيمه بر ميخيزد بر سر و روي خود ميزند و بيهوش ميشود و چند روز كه در اين حالت بود، از دنيا رخت عزيمت را بر ميبندد و به قرب الهي مشرف ميشود.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله