مثنوی و سرمه توحید

حضرت حق فرمود: قسم به علم مبین‌ام که تو را قابض ارواح آدمیان کنم. عزرائیل گفت: پروردگارا، اگر گلوی مردم را به هنگام مرگ بفشارم دشمنم شوند. خداوند فرمود: من بهانه‌ها و اسبابی آشکار ایجاد می‌کنم؛ از قبیل تب و قولنج و
يکشنبه، 13 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مثنوی و سرمه توحید
 مثنوی و سرمه توحید

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 
گفت یزدان که به علم روشنم *** که تو را جلاد این خلقان کنم
گفت یا رب دشمنم گیرند خلق *** چون فشارم خلق را در مرگ حلق
تو روا داری خداوند سنی *** که مرا مبغوض و دشمن رو کنی
گفت اسبابی پدید آرم عیان *** از تب و قولنج و سرسام و سنان
که بگردانم نظرهاشان ز تو *** در مرض‌ها و سبب‌های سه تو
گفت یا رب بندگان هستند نیز *** که سبب‌ها را بدرّند‌ای عزیز
چشمشان باشد گذارا از سبب *** بر گذشته از حجب از فضل رب
سرمه‌ی توحید از کحّال حال *** یافته رسته ز علت و اعتلال
ننگرند اندر تب و قولنج و سل *** راه ندهند این سبب‌ها را به دل
زآن‌که هر یک زین مرضها را دواست *** چون دوا نپذیرد آن فعل قضاست
هر مرض دارد دوا می‌دان یقین *** چون دوای رنج سرما پوستین
چون خدا خواهد که مردی بفسرد *** سردی از صد پوستین هم بگذرد
در وجودش لرزه‌ای بنهد که آن *** نه ز آتش کم شود نه از دخان
چون قضا آید طبیب ابله شود *** وآن دوا در نفع هم گمره شود
کی شود محجوب ادراک بصیر *** زین سبب‌های حجاب گول ضگیر
اصل بیند دیده چون اکمل بود *** فرع بیند چون‌که مرد احول بود

حضرت حق فرمود: قسم به علم مبین‌ام که تو را قابض ارواح آدمیان کنم. عزرائیل گفت: پروردگارا، اگر گلوی مردم را به هنگام مرگ بفشارم دشمنم شوند. خداوند فرمود: من بهانه‌ها و اسبابی آشکار ایجاد می‌کنم؛ از قبیل تب و قولنج و سرسام و زخم نیزه، تا انظار مردم را از تو به سوی بیماری‌ها و اسباب مختلف مرگ جلب کنم. عزرائیل گفت: پروردگارا، بندگانی هستند که علل و اسباب را پاره می‌کنند و به فضل الهی از حجاب‌های طبیعی نیز عبور می‌کنند. اینان سرمه‌ی توحید به چشم کرده‌اند، اینان توجهی به تب و قولنج ندارند. هرگز اسباب، آنان را از مشاهده‌ی مسبب الاسباب باز نمی‌دارد.

گفت یزدان آن‌که باشد اصل دان *** پس تو را کی بیند او اندر میان
گرچه خویش از عامه پنهان کرده‌ای *** پیش روشن‌دیدگان هم پرده‌ای
وآن‌که ایشان را شکر باشد اجل *** چون نظرشان مست باشد در دول
تلخ نبود پیش ایشان مرگ تن *** چون روند از چاه و زندان در چمن
وا رهیدند از جهان پیچ پیچ *** کس نگرید بر فوات هیچ هیچ
برج زندان را شکست ارکانی‌ای *** هیچ ازو رنجد دل زندانی‌ای
کای دریغ این سنگ مرمر را شکست *** تا روان و جان ما از حبس رست
آن رخام خوب و آن سنگ شریف *** برج زندان را بهی بود و الیف
چون شکستش تا که زندانی برست *** دست او در جرم این باید شکست
هیچ زندانی نگوید این فشار *** جز کسی کز حبس آرندش به دار
تلخ کی باشد کسی را کش برند *** از میان زهر ماران سوی قند
جان مجرد گشته از غوغای تن *** می‌پرد با پرّ دل نی پای تن
همچو زندانی چه که اندر شبان *** خسبد و بیند به خواب او گلستان
گوید‌ای یزدان مرا در تن مبر *** تا درین گلشن کنم من کر و فر
گویدش یزدان دعا شد مستجاب *** وا مرو والله اعلم بالصواب
این چنین خوابی ببین چون خوش بود *** مرگ نادیده به جنّت در رود
هیچ او حسرت خورد بر انتباه *** با تن با سلسله در قعر چاه

پروردگار به عزرائیل فرمود: آنان که اصل را می‌بینند و حقیقت شناسند، چگونه ممکن است تو را قابض‌الارواح حقیقی بشناسند؟ بلکه تو را آلت فعل الهی می‌شمارند. ‌ای عزرائیل! تو در نزد روشن‌بینان و مردان حق، حجابی بیش نیستی. آنان که مرگ در نظرشان مثل شکر شیرین، واحلا من العسل است، کی از مکنت دنیوی مست شوند. در نظر اینان فنای جسم تلخ نیست، زیرا از چاه و زندان به چمن‌زار رفتن است. آنها از دنیای پر مسئله و سراسر رنج و گرفتاری رها می‌شوند، کی برای از دست دادن هیچ، گریه می‌کنند. اگر ساختمان زندان را ویران کنی، آیا هیچ زندانی دلش از این کار می‌سوزد. آیا زندانی می‌گوید که دریغا او سنگ مرمر زندان را شکست تا روح و روان ما از زندان رها شود؟ هیچ محبوسی چنین حرف یاوه‌ای نمی‌زند. چگونه ممکن است کسی را از میان زهر مارهای سمی نجات دهند و به سوی شیرینی‌های پُر حلاوت ببرند و این انتقال برایش تلخ باشد؟ وقتی که روح از کثرت جسم رها شود و از آن به بعد بدون کمک از پای جسم با پر و بال دل پرواز می‌کند و کسی که در سیاه‌چال به بند کشیده شده، بخوابد و در خواب ببیند در گلستان می‌خرامد، آیا هرگز دوست دارد که از خواب بیدار شود.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.